نويسنده: دکتر ارسيا تقوا
شايعه معطل نمي کند!
براي بسياري پيش آمده که بعدها بفهمند آن چه را زماني باور داشتند شايعه اي بيش نبوده. در اين صورت تعجب مي کنند که چطور متوجه شايعه بودن - يعني بي اساس بودن - خبر نشده بودند. به خود نهيب مي زنند که چرا به آن همه دلايل باطل کننده ي شايعه توجه نکرده بودند. اما آيا به راستي امکان پذير بوده که خود را از زير بهمن شايعه برهانند؟انسان از اساس دوست دارد که از همه چيز سر در بياورد. از عدم اطمينان و تعليق بيزار است. مي خواهد که زود به جواب پرسش هايش برسد. جوابي مي خواهد که بتواند با آن همه ي نفهميدن هايش را پاک کند. شايد يکي از دلايلي که جن گيران و فال بينان را در جوامع مختلف و به رغم نشانه هاي بسياري که ماهيت نادرست کار آن ها را نشان مي دهد کماکان پرطرفدار ساخته، همين ارائه ي جواب هاي سرراست به سؤالات باشد.
شايعه به ظاهر فقط يک خبر معمولي است. اما وقتي به وجود آمد نظام ارزشي مخصوص به خود را نيز به همراه مي آورد. نظام فکري مسلطي که اجازه ي مطرح شدن هيچ فکر ديگري را نمي دهد. زماني که شايعه حکمروايي مي کند در اطراف آن هيچ تفکري اجازه ي عرض اندام ندارد.
اگر شايعه را يکه تاز مي دانند به اين دليل است که نظام بينشي و ارزشي خود را به عنوان قاعده ي کلي و حکم برتر جا انداخته. شايعه اگر قرار باشد اجازه ي دم زدن به افکار موازي موافق و مخالف را بدهد جواز نابودي خود را صادر کرده.
نظام فکري برگرفته از شايعه ها ساده و فارغ از هرگونه پيچيدگي هاي عالي ذهني است. براي هر چيز جوابي خلاصه و شسته رفته دارد. ادعا مي کند که پرداختن به پيچيدگي ها کار کساني است که مي خواهند آدم را از رسيدن به هدف دور سازند. وقتي مي شود هر چيزي را ساده و بي آلايش تعريف کرد چه حاجت است که خود را در لابه لاي تئوري ها و فرضيه هاي اثبات نشده اسير کنيم. وقتي مي توان قاطع بود و براي هر سؤال جوابي سر راست داشت چرا بايد خود را اسير عدم قطعيت ها سازيم.
غافل از اين که دنيا با همه ي پيچيدگي هايش وجود دارد و از اساس نمي توان براي همه ي سؤال ها جواب هايي يک کلمه اي پيدا کرد. نمي توان فقط يک راه حل را براي پاسخ به مسائل داشت، و اين پيچيدگي نه از سر درماندگي آدم هاست که ذهن بشرِ آگاه اين گونه تعبيه شده است.
به قول کاپفرر وقتي کودکي را پر نشاط مي ناميم حتي اگر رفتار او مخل آسايش همگان باشد، باز اين رفتار را در راستاي کنجکاوي هاي معمول کودکانه مي بينيم. و برعکس اگر از قبل او را کودکي بيش فعال قلمداد کنيم، حتي بازيگوشي هاي کودکانه ي معمول او را به حساب
عصبيت هاي ذهن بيمار او تلقي مي کنيم. البته لازم به توضيح است که گرچه آدم ها براي يافتن پاسخ نيازهاي شان جواب هايي قاطع و سرراست مي خواهند، اما هر توضيح سرراستي را نيز نمي پذيرند. در اين ميان، هر چه توضيح ارائه شده جامع تر باشد، و از هوشمندي و فراست بيشتري نشان داده باشد ابعاد فراگيرتري از سؤال هاي پيش آمده را پوشش دهد، و بيشتر به دل مي نشيند.
شايعه: خلاصي اذهان پريشان
بشر ذهن مملو از ديدگاه هاي پريشان را دوست ندارد، ذهني مي خواهد منظم و بي دغدغه، پاسخ هايي مي خواهد سرراست. و شايعه همچون رشته اي است که اجزاء به هم ريخته ي ذهن را به هم پيوند مي دهد و اسباب تسلاي ذهن مي گردد.درست است که ذهن آشفته جواب مي خواهد، اما هر جوابي هم او را آرام نمي کند. جواب بايد قاطع و صريح باشد. ما را در انتظار نگذارد. اما در عين سرراست بودن هر چه نکته دارتر باشد و غامض تر به نظر برسد بيشتر مورد پسند است. پاسخ هايي که کار آگاهان معروفي چون پوآرو و شرلوک هلمز با فرضيه بافي هاي پيچيده ي خود به دست مي دهند همواره مورد قبول مخاطبان بوده است. اين پاسخ ها چندان ساده نيستند اما چون سر راست اند و به جامع ترين شکل ممکن همه ي زواياي يک علامت سؤال - مثلاً يک قتل - را پوشش مي دهند، به عنوان حکم نهايي مورد توجه تماشاگر قرار مي گيرند.
مهم نيست که فرضيه ي ارائه شده تا چه اندازه با واقعيت منطبق است، مهم اين است که فرضيه تا چه حد توانايي پوشش دادن کليه ي ابعاد پرسش هاي مطرح شده ي اوليه را دارد. به عبارت ديگر، اين که تا چه اندازه فرضيه - شايعه- سبب پيوند عناصر پراکنده و بي ربط به هم مي شود، جايگاه آن را تعيين مي کند.
منبع مقاله :
آتش پور، سيد حميد؛ (1388)، اعتياد به کار( روان شناسي معتادين به کار )، تهران: نشر قطره، چاپ اول