کثرت گرايي ديني

توريست هايي که به کشورهاي جنوب شرقي آسيا به ويژه هندوستان سفر مي کنند، اديان و مذاهب و آيين هاي متنوعي را مشاهده مي کنند، مسلماناني در کنار بوداييان، مسيحياني در همسايگي برهمائيان، يهودياني در جوار هندوها
دوشنبه، 14 مهر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
کثرت گرايي ديني
 کثرت گرايي ديني

 

نويسنده: دکترعبدالحسين خسروپناه




 

توريست هايي که به کشورهاي جنوب شرقي آسيا به ويژه هندوستان سفر مي کنند، اديان و مذاهب و آيين هاي متنوعي را مشاهده مي کنند، مسلماناني در کنار بوداييان، مسيحياني در همسايگي برهمائيان، يهودياني در جوار هندوها مي زيند. کثرت اعتقادات و مناسک را، از کثرت رنگ ها و زبان ها فزون تر مي يابند؛ آن گاه به گونه اي فطري و جستجوگرانه با پرسش هايي مواجه مي شوند و حقانيت و بطلان، سعادت و شقاوت و ثواب و عقاب متدينان مختلف را جويا مي شوند و اين که آيا مي توان همه اين اديان را باطل دانست يا اين که آيا مي توان همه اين متدينان را جهنمي معرفي کرد؟ بحث از پلورالسم ديني در راستاي اين پرسش ها مطرح مي گردد.
به عبارت ديگر، حال که چيستي دين و تفاوتش با تجربه ديني، معلوم گشت و ضرورت عقلي نياز بشر به دين و نظريه انتظار اعتدالي دين ثابت شد و فطرت به عنوان منشأ گرايش بشر به دين و حقيقت ايمان و دين داري معلوم گشت؛ نوبت به بحث از تعدد اديان مي رسد و اين که آيا مي توان از حقانيت تمامي اديان در جوامع بشري و نجات تمامي متدينان سخن گفت يا خير؟

رويکردهاي تعدد اديان

پرسش اصلي درباره تعدد اديان اين است که چه نگرشي بايد نسبت به کثرت اديان داشت؟ پيروان اديان، نسبت به يکديگر چه تلقي اي بايد نسبت به هم داشته باشند؟ در اين نگرش، سه پرسش اساسي معرفت شناختي، کلامي و حقوقي- اخلاقي مطرح است:

1. پرسش معرفت شناختي:

اين پرسش، جوياي حقانيت و بطلان نفس الامري و منطقي اديان متکثر است و اين که آيا تمام اديان موجود برحق اند، يا آميخته اي از حق و باطل، يا اين که جملگي باطل اند؟ در اين سؤال، بحث از صدق منطقي و معرفت شناختي است، که ناظر به مطابقت با واقع است نه صدق اخلاقي؛ زيرا هر متديني، دين خود را حق مي داند و همه اديان در نظر پيروانشان، صدق اخلاقي دارند. همچنين در اين بحث، مقصود از حقانيت اديان الهي، اديان در طول هم نيست؛ چون روشن است که هر يک از اديان الهي و آسماني در زمان خود حق بودند.

2. پرسش فرجام شناختي:

اين پرسش، وضعيت اخروي متدينان به اديان متکثر را جويا مي شود و اين که آيا تمام متدينان به اديان آسماني و زميني، الهي و بشري، اهل نجات و رستگاري اند يا ممکن است برخي از آن ها گرفتار عذاب جهنم گردند؟

3. پرسش حقوقي و اخلاقي:

اين پرسش، ناظر به حقوق متدينان است و اين که متدينان به اديان گوناگون، نسبت به يکديگر چه رفتاري بايد از خود نشان دهند و آيا بايد براي يکديگر، حقوقي قايل شوند يا خير؟ اهل مدارا باشند يا تساهل يا خشونت؟ آيا آن ها را به رسميت بشناسند يا خير؟ مباحث مربوط به تولرانس ( تساهل )، مدارا و خشونت، به پرسش سوم ارتباط پيدا مي کند. نبايد همچون برخي از نويسندگان، ميان بحث تولرانس و بحث پلوراليسم ديني خلط کرد. (1)
پرسش معرفت شناسانه و فرجام شناسانه پيش گفته، دربردارنده چهار پاسخ متفاوت است. چهار پاسخ فيلسوفان دين در اين زمينه عبارتند از: کثرت گرايي ديني (Religious Pluralism)، انحصارگرايي ديني (Religious Exclusivism)، شمول گرايي ديني (Religious Inclusivism) و طبيعت گرايي ديني (Religious Natiuralism).
اين نگرش ها براي تفکيک پرسش معرفت شناسانه و فرجام شناسانه، با دو عنوان صدق و نجات، متمايز مي شوند.
1. طبيعت گرايي ديني، ديدگاهي است که تمام باورهاي ديني و اديان را نادرست مي پندارد. طبيعت گراياني همچون فويرباخ، مارکس، فرويد و دورکيم، ديدگاه متدينان درباره وجود برتر را محصولات سازو کار فرافکني صرف، معرفي مي کنند.
2. شمول گرايي ديني به حقانيت يک دين حکم مي کند؛ ولي ساير اديان نيز به مقدار نزديکي با دين حق، از حقانيت بهره مندند. متدينان به اديان ديگر نيز از برکت رحمت و مغفرت الهي در معرض نجات قرار مي گيرند. (2)
3. پلوراليسم ديني، نيز به کثرت گرايي صدق و نجات تقسيم مي شود؛ کثرت گرايي صدق به حقانيت تمام اديان موجود فتوا مي دهد و کثرت گرايي نجات نيز همه متدينان را اهل سعادت و نجات مي داند.
4. انحصارگرايي ديني به دو دسته انحصارگرايي صدق و نجات، انشعاب مي يابد. انحصارگرايي صدق، تنها به حقانيت انحصاري يک دين فتوا مي دهد و ساير اديان را باطل محض مي پندارد. انحصارگرايي نجات نيز تنها به سعادت و نجات متدينان به دين حق، حکم مي راند و ساير متدينان به اديان ديگر را، از قلمرو نجات و رستگاري خارج مي سازد.
انحصارگرايي، نجات و آزادي انسان را منحصراً به يک سنت ديني خاص، مرتبط مي سازد. اين باور از جمله عقايد ديني و مباحث ايماني انحصارگرايان است که نجات منحصر به همين يک گروه خاص بوده و بقيه ابناي بشر از معرکه بيرون مي مانند، يا اين که به صراحت از قلمرو نجات و رستگاري مستثني مي شوند. شايد پراحساس ترين و تأثيرگذارترين بيان، درباره انحصارگرايي را مي توان در اين اعتقاد جزمي کاتوليکي ديد که مي گويد: « در بيرون از قلمرو کليسا، نجات و رستگاري وجود ندارد ». در کنار آن نيز حرکت ميسيونري قرن نوزدهم پروتستان که مي گفت: « بيرون مسيحيت، هيچ نجاتي متصور نيست ». (3) توضيح مطلب اين که انحصارگرايي به دو حوزه صدق و نجات ارتباط پيدا مي کند. « انحصارگرايي صدق، ديدگاهي است که مي گويد در صورت بروز هرگونه تعارض، آموزه هاي يک دين کاملاً صادق اند و آموزه هاي تمام اديان ديگر به کلي نادرست اند و انحصارگرايي نجات، ديدگاهي است که در آن، تنها يک دين را شيوه اي مؤثر براي رستگاري يا رهايي مي داند ». (4) به تعبير ديگر، « انحصارگرايان معتقدند که رستگاري، رهايي، کمال يا هر چيز ديگر که هدف نهايي دين تلقي مي شود، منحصراً در يک دين خاص وجود دارد يا از طريق يک دين خاص به دست مي آيد... منحصراً يک دين حق وجود دارد؛ ديني که تنها همان دين، راه رستگاري و رهايي را پيش روي ما مي نهد ». (5)
با توجه به آنچه گفته شد، پلوراليسم ديني، به معناي رسميت بخشيدن اديان متکثر نيست، (6) بلکه يک مطلب، جامعه شناختي و حقوقي است؛ زيرا پلوراليسم ديني، مسأله اي معرفت شناختي و کلامي مي باشد. همچنين، پلوراليسم ديني و دو رويکرد ديگر يعني شمول گرايي و انحصار گرايي در مقام تبيين و علت يابي کثرت اديان نيست که در آن صورت، مسأله اي هستي شناختي خواهد بود. هستي شناختي يعني: تنها از وجود کثرت اديان سخن گفته مي شود.
برخي از نويسندگان، گمان کرده اند که بحث پلوراليسم ديني به دنبال تعيين حق و باطل نيست، مدعي حقانيت همه اديان نمي باشد و فقط در مقام تبيين کثرت اديان است؛ خواه اين کثرت، در حقايق يا درآميخته اي از حق و باطل باشد. (7) اين تفسير از پلوراليسم ديني ناتمام است. پلوراليسم ديني، همان گونه که از مؤسس آن، يعني جان هيک، نقل کرديم، مدعي حقانيت تمام اديان و دنبال اثبات رستگاري و نجات همه متدينان است.

چيستي پلوراليسم ديني

پلوراليسم ديني (Religious Pluralism) يکي از مباحث فلسفه دين و کلام جديد است، که همانند ساير مکاتب غربي از مفاهيم وارداتي مغرب زمين به حساب مي آيد. اصطلاح پلوراليسم از واژه لاتين (Plural) گرفته شده و به مفهوم نگرش و گرايش به کثرت، وفور، تعدد و افزايش کمّي مي باشد. پلوراليسم ديني به عنوان نگرشي کلامي و معرفت شناختي، پاسخي به چرايي تنوع و تکثر اديان و مذاهب گوناگون، در دنياي معاصر است. کثرت و تنوع اديان، در روزگار حاضر- اعم از اديان الهي و بشري، تغيير يافته و تغييرنايافته- واقعيتي غيرقابل انکار است. اين کثرت همانند کثرت يک زبان، فرهنگ، تمدن، انديشه و سليقه، نازدودني است. اديان متکثر، در هيچ زماني، در انزواي کامل قرار نداشتند و حتي در حيات اجتماعي نيز بر يکديگر تأثيرگذار بوده اند. همچنين تاريخ، شاهد شباهت هاي اديان با يکديگر است. پيروان اديان گوناگون در مناسک و مراسم ديني و در بسياري از اعتقادات، مشابه يکديگرند. با اين حال، تفاوت هاي قابل توجهي نيز در ميان آن ها وجود دارد. توحيد مسلمانان، ثنويت زرتشتيان، تثليث مسيحيان و آيين چندخدايي هندوييسم، نمونه اي از اين اختلاف ها و تفاوت ها مي باشند.

پيشينه پلوراليسم ديني

مسأله تنوع (diversity) و تکثر (plurality) اديان، در جوامع بشري، واقعيت تازه اي نيست. حتي پرسش از حقانيت همه يا بعضي اديان نيز، درگذشته مطرح بوده است. آنچه تازگي دارد کوشش هاي فکري برخي از فيلسوفان دين معاصر، مانند: کنت ول اسميت (Cantwell Smith) و جان هيک (John Hick)، براي اثبات حقانيت همه ي اديان مختلف است. آن چه مهم و قابل توجه مي باشد، اين نکته دقيق است که پلوراليسم ديني، زاييده تاريخ مسيحيت است؛ مسيحيتي که در بيش تر تاريخ خود، به طور ثابت و پايداري، انحصارگرا بوده است. سرّ انحصارگرايي در مسيحيت اين بود، که مسيحيت در اواخر روزگار باستان، در مواجهه با انتقادها و شکنجه ها پي ريزي شد. البته گفته هاي منسوب به حضرت عيسي (عليه السلام) نيز در حمايت از انحصارگرايي، مؤثر بوده است. مانند « هيچ کس نمي تواند نزد پدر رود مگر از طريق من ». (8)
انحصارگرايي در قرن سوم ميلادي، به شکل افراطي در مسيحيت ظاهر گرديد، به گونه اي که بسياري از مسيحيان بر اين عقيده بودند که خارج از کليسايشان، رستگاري وجود ندارد. درگيري مسيحيت قرون وسطاي اروپايي با اديان غيرتوحيدي، يهوديان و مسلمانان، که در اوج تمدن اسلامي به سر مي بردند، زاييده اين انديشه افراطي بود. همين انديشه و رفتار، سبب شد تا هرگونه تعامل متقابل ميان مسيحيان، مسلمانان، يهوديان و ... کم رنگ گردد. در آن روزگار تنها برخي از متفکران ( مانند: توماس آکويناس ) موفق شدند علومي را از ابن ميمون و ابن سينا فرا بگيرند. وقتي مسيحيان، در عصر نوين اروپايي و دوران رنسانس، بر قدرت مسلط گشتند، انحصارگرايي افراطي، آن ها را بر گسترش استعمار سوق داد. مبلغان مسيحي که هدف اصلي آن ها تغييردادن اديان بود، در همه جاي عالم پراکنده شدند. برخي از مسيحيان ناچار گشتند در قرن بيستم از انحصارگرايي دست بشويند و به شمول گرايي و سپس کثرت گرايي رو آورند.
مسأله پلوراليسم ديني به عنوان پاسخي به حقانيت يا بطلان تعدد اديان تحقق يافته توسط روشن فکران معاصر مسلمان به تبع روشن فکران غربي، پا به عرصه مطبوعات گذاشت. اين بحث، اولين بار در ايران در شماره اول فصلنامه حوزه و دانشگاه با عنوان « يک کتاب در يک مقاله »، بدون نام نويسنده، بيان گرديد. اين مقاله به معرفي کتاب « به سوي يک الهيات ناظر به همه اديان »، نوشته پرفسور گلين ريچاردز، رئيس دپارتمان تحقيقات ديني در دانشگاه استرلينگ، پرداخت. سپس نشريه کيان در شماره 28، ميزگردي در دفاع از پلوراليسم ديني منتشر کرد. نگارنده، در فصلنامه حوزه و دانشگاه با عنوان « کثرت گرايي ديني از منظر برون ديني » به نقد مقاله پيش گفته و محتواي ميزگرد پرداخته است. نشر مقاله صراط هاي مستقيم، توسط آقاي عبدالکريم سروش، در شماره 36 مجله کيان، توجه مخاطبان را به اين مسأله بيش تر جلب کرد و موافقان و مخالفان را برانگيخت و مقالات و کتاب هاي موافق و مخالف را به بازار انديشه عرضه نمود.

دلايل پلوراليسم ديني

طرفداران کثرت گرايي ديني، براي اثبات ادعاي خود به دلايل برون و درون ديني تمسک کرده اند. نگارنده، ضمن تبيين ادله به تحليل و ارزيابي آن ها مي پردازد. اينک به پاره اي از دلايل و مباني پلوراليسم صدق و نجات اشاره مي کنيم:

1- مبناي گفتگوي اديان

عده اي از طرفداران پلوراليسم ديني، براي اثبات مدعاي خود به لزوم گفت و گوي بين اديان تمسک نموده اند، چرا که اديان و مذاهب گوناگوني در جوامع بشري وجود دارند، که بايد زندگي مسالمت آميزي با يکديگر داشته باشند. لازمه زندگي اين چنيني، گفت و گوي بين اديان و شرط گفت و گو، شرح صدر، همدلي و در نهايت نفي انحصارگرايي است. حق مطلب آن است که گرچه گفت و گوي بين اديان از ضروريات حيات اجتماعي دوران معاصر و شرط آن، سعه صدر و روحيه همدلي است، ولي به هيچ وجه نه بر کثرت گرايي ديني و حقانيت تمام اديان موجود دلالت دارد و نه نافي انحصارگرايي ديني يا اثبات کننده الهيات جهاني است؛ زيرا در اين صورت، اصل گفت و گوي ديني، منتفي و لغو خواهد شد. (9)

2- مبناي تفکيک نومن از فنومن

يکي از مباني معرفت شناختي پلوراليسم ديني، مبناي برگرفته از فلسفه استعلايي کانت، يعني « تفکيک ميان واقعيت في نفسه از واقعيت پديداري » است. اين مبنا، در نهايت، از شکاکيت و نسبيت گرايي سردرمي آورد؛ حتي اصل وجود واقعيت في نفسه را مورد تأييد قرار مي دهد و هرگونه معياري را منتفي مي سازد، پس پلوراليسم ديني و معرفت شناسي کانت نيز در بوته شکاکيت جاي مي گيرد. تمايز ميان کفر و ايمان، دين و بي ديني و الحاد و دين داري باقي نمي ماند. بر اساس آن، پلوراليسم ديني، انحصارگرايي و شمول گرايي، سه نمودار و پديدار از يک واقعيت اند، پس نبايد اصراري بر حقانيت کثرت گرايي ديني داشت. تمثيل فيل مولوي نيز دردي را دوا نمي کند و هيچ ارتباطي با پلوراليسم ديني ندارد. مولوي در تمثيل خود به اين مطلب اشاره دارد که جمعي از مردان در تاريکي شب به فيلي برخورد کردند. يکي به پاي فيل برخورد و گمان کرد ستون است و ديگري به خرطوم فيل دست زد و ناودانش خواند همچنين هر کدام از عضو فيل، تفسيري ارايه کردند. يعني از يک واقعيت، تفسيرهاي گوناگوني مطرح شد. هيک تلاش مي کند تا از قصه فيل و مردان، پلوراليسم ديني را استفاده کند؛ در حالي که اين مطلب، هيچ ارتباطي بر حقانيت اديان ندارد. پلوراليسم ديني بر حقانيت و مطابقت با واقع همه اديان دلالت دارد در حالي که مردان در تاريکي به واقعيت فيل دست نيافتند و همه آن ها به خطا رفتند.

3- مبناي هرمنوتيک فلسفي

يکي از استدلال هاي پلوراليسم ديني، بر هرمنوتيک فلسفي، صامت بودن متون ديني و تأثير پيش فرض ها و انتظارات مفسر بر عبارات ديني، مبتني است. اين استدلال، حتي اگر در تبيين کثرت فهم ها، تفاسير و تجربه هاي ديني توانا باشد، از اثبات حقانيت کثرت ها و پلوراليسم ديني ناتوان است. هرچند هرمنوتيک فلسفي گادامر، در باب کثرت تفاسير نيز گرفتار اشکالات متعدد زبان شناختي مي باشد؛ زيرا هر متني ابهام ندارد تا به تفسير و تحميل پيش فرض ها حاجت داشته باشد؛ مفسران بايد بکوشند از پيش دانسته هاي تحميلي پرهيز نمايند و براي دست يابي به معنا، تنها از پيش دانسته هاي استخراجي و استفهامي بهره بگيرند. دارا بودن قرآن از بطون و معاني بطني به هيچ وجه بر قبض و بسط معرفت ديني و پلوراليسم ديني دلالت ندارد، بلکه آيات و روايات فراواني نيز صامت بودن متون ديني را نقد مي نمايد و قرآن را تبيان و مبين معرفي مي کند. (10)

4- مبناي تکافؤ ادله

برخي از طرفداران پلوراليسم ديني، از تکافؤ ادله يعني: تساوي ادله متعارضين، به اثبات حقانيت تمام اديان استدلال کرده اند، در حالي که اولاً تکافؤ ادله، با نگاه معرفت شناسي درجه دوم حاصل مي آيد؛ ولي حق و باطل بودن اديان، يک معرفت درجه اول است که بايد فيلسوفانه درباره آن اظهارنظر نمود. ثانياً از تکافؤ و تساوي ادله، نمي توان به حقانيت يا بطلان مدعا پي برد و تنها مي توان به ترديد در هر دو مدعا فتوا داد. ثالثاً ادعاي تکافؤ ادله از معرفت شناس درجه دوم نارواست و معرفت شناس تنها مي تواند نسبت به حقانيت يا بطلان اديان، سکوت کند. علاوه بر اين که استدلال از طريق تکافؤ ادله جهت اثبات حقانيت اديان مستلزم اجتماع نقيضين مي باشد.

5- مبناي درون ديني

مدعيان کثرت گرايي ديني براي اثبات ادعاي خود به دلايل درون ديني هم تمسک کرده اند؛ براي نمونه به سوره بقره آيه 62 استناد کرده که مي فرمايد: « إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَالَّذِينَ هَادُواْ وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ »؛ به درستي، کساني که ايمان آورده اند (مسلمانان) و کساني که يهودي اند و مسيحيان و صابئين، هر که ايمان به خدا و روز قيامت داشته باشد و کار شايسته انجام دهد، نزد خدا، اجر داشته و ترس و اندوهي براي آن ها نيست. پس از اين آيه شريفه مي توان پلوراليسم ديني را نتيجه گرفت، زيرا خداوند سبحان شرط رستگاري بشر، نجات از عذاب قيامت و برخورداري از اجر و پاداش را، تنها مشروط به سه چيز يعني ايمان به خدا، ايمان به قيامت و عمل صالح دانسته است. بنابراين اگر مسلمانان، يهوديان، نصارا و صابئين از اين سه شرط برخوردار باشند، اهل نجات خواهند بود. گويا تبعيت از دين خاصي شرط نشده است و قرآن، همه اديان را در سعادتمند کردن انسان ها، برابر دانسته است.
اين استدلال، که نخستين بار توسط شرق شناسان، مطرح گرديد و سپس مورد پذيرش غرب زدگان، قرار گرفت، گرفتار نقدهاي ذيل است:
1. اين آيه بر پلوراليسم ديني، به معناي حقانيت و مطابقت با واقع تمام اديان، دلالت ندارد و تنها بر اهل نجات بودن مؤمنان به خدا و قيامت و عاملان به عمل صالح، حکم مي کند. پس نمي توان از اين آيه، پلوراليسم صدق و حقانيت را استنباط کرد.
2. مفاد آيه اين است که صرف مسلمان يا يهودي يا نصراني يا صابئي بودن، مايه نجات و رستگاري نيست؛ بلکه شرط نجات، ايمان حقيقي و عمل صالح است و عمل صالح بدون علم و پيروي از شريعت حق، محقق نمي گردد. البته، اگر مؤمنان به شرايع تحريف شده گذشته، به شريعت حق نگرايند اما نه از روي عناد و دشمني، بلکه از سر جهل و ناداني و غفلت، در آن صورت، اعمال نيک آن ها مورد پاداش الهي قرار مي گيرد. به عبارت ديگر حُسن فاعلي در نجات يافتن مؤمنان جاهل و غير عامل مؤثر است.
3. ايمان به خدا، مستلزم ايمان به محتواي وحي الهي است، پس زماني متدينان به اديان مختلف مي توانند به سعادت و رستگاري دست يابند که به محتواي وحي الهي، يعني اسلام ايمان آورند، تسليم حق تعالي گردند، در عصر حضرت ابراهيم به شريعت ابراهيم و در عصر حضرت نوح به شريعت نوح و در عصر حضرت موسي به شريعت موسي و در عصر حضرت عيسي به شريعت عيسي و در عصر خاتميت به شريعت حضرت رسول اکرم (صلي الله عليه و آله) ايمان آورند. در نتيجه بدون ايمان به وحي الهي، شخص به رستگاري نمي رسد. پس در واقع مفاد آيه اين است که مسلمانان و يهودي و مسيحي و در يک کلام، دين داري شناسنامه اي، براي سعادت و رستگاري کافي نيست، ايمان واقعي به خدا و قيامت و عمل صالح و نيز ايمان به « ما أنزل الله » لازم است. به همين دليل، شيطان علي رغم اين که به وجود خدا و قيامت ايمان داشت و هزاران سال به عبادت و عمل صالح مشغول بود و لکن به جهت مخالفت با امر الهي گرفتار کفر گشته، از درگاه خدا اخراج شد.
4. اگر کسي ادعا کند که ظاهر آيه اين است که ايمان به وجود خدا و قيامت و عمل صالح، براي سعادت کافي است و ايمان به « ما أنزل الله » در رستگاري انسان نقشي ندارد، در جواب مي گوييم: اين برداشت، با آيات ديگر توان تعارض دارد؛ زيرا در آيات ديگر به صراحت از کفر عقايد نادرست اهل کتاب سخن به ميان آمده و اعتقاد به اين گونه عقايد را مايه عذاب الهي دانسته است. مانند: « لَّقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلاَّ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِن لَّمْ يَنتَهُواْ عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ »؛ (11) کساني که گفتند خداوند سومين ( شخص از سه شخص يا سه اقنوم ) است، کافر شدند و حال آن که هيچ معبودي جز خداي يکتا نيست و اگر از آنچه مي گويند، باز نايستند به کافران ايشان، عذابي دردناک خواهد رسيد.
5. عمل صالح، که شرط سوم سعادت است، بدون درک يقيني و شريعت صحيح آسماني، امکان پذير نيست، پس شخصي که مي خواهد از عمل صالح برخوردار باشد بايد به شريعت غيرتحريف شده و صحيح الهي تمسک جويد.

6. معيارهاي ارزيابي نزد جان هيک

جان هيک براي نجات از نسبي گرايي به معيارهاي اخلاقي، تجربي، انسجام دروني و پراگماتيستي تمسک جسته است؛ هرچند با طرح همه اين معيارها، در نهايت نتيجه مي گيرد که ارزيابي و رتبه بندي سنت هاي بزرگ ديني جهان ناممکن است. ولي به هر حال، اين معيارها را ذکر مي کند که به نظر نگارنده، علاوه بر ناسازگاري معيارها با مبناي معرفت شناختي هيک؛ يعني تفکيک نومن از فنومن، انسجام گرايي، پراگماتيسم، معيار اخلاقي و تجربه ديني، نمي توانند معيار صحيحي براي تشخيص شناخت حقيقي از غيرحقيقي باشند، زيرا انسجام گرايي بر نظام دروغين منسجم نيز انطباق دارد. فايده عملي هم اعم از حقانيت و بطلان ادعاهاست. توضيح اين که اگر انسجام گرايي، معيار صدق باشد؛ دو نظام منسجم، ولي ناسازگار هم بايد صادق تلقي گردند؛ در حالي که چنين فرضي به اجتماع نقيضين مي انجامد.
فايده گرايي، نيز نمي تواند از حقانيت اديان مختلف دم بزند؛ زيرا اديان و ساير مکاتب بشري، جملگي فايده بخشند و در چنين فرضي بايد تمام مکاتب ديني و غيرديني را حق دانست. نتيجه اي که جان هيک نمي پذيرد.
موازين اخلاقي، نيز در شخصيت هاي مکاتب باطل و منحرف مشاهده مي شود. حق مطلب آن است که جان هيک پس از اصلاح نظام معرفت شناسي خود، بايد از طريق مبناگروي و استناد نظريات به بديهيات، به درک حقيقت نايل آيد.

تحليل پلوراليسم ديني

پلوراليسم ديني را از دو منظر مي توان ارزيابي کرد؛ نخست از منظر محتوايي و اين که با صرف نظر از دلايل، آيا ادعاي کثرت گرايي ديني صحيح است يا خير؟. دوم اين که آيا دلايل آن ها بر اثبات اين ادعا تمام است يا خير؟
به نظر نگارنده، ادعاي پلوراليسم ديني با صرف نظر از دلايل و مباني، غيرقابل پذيرش و مستلزم تناقض است؛ زيرا اگر همه اديان حق و مطابق با واقع باشند، در آن صورت نظريه تناسخ و معاد در بحث حيات پس از مرگ و توحيد و تثليث و ثنويت در باب خداشناسي بايد صحيح باشند، که اجتماع نقيضين لازم مي آيد؛ لکن اجتماع نقيضين باطل است پس تمام باورهاي اديان نمي تواند صحيح باشند. اگر شخصي در پاسخ به اين اشکال بگويد که هر يک از اديان، نزد متدينان خود حق است پس تناقضي لازم نمي آيد، در جواب خواهيم گفت: در اين حالت، حقانيت اخلاقي و حقانيتِ نزد شخص ( يعني مطابقت گزاره با اعتقاد شخص نه مطابقت با واقع )، ثابت مي گردد نه حقانيت نفس الامري و واقعي که ادعاي اصلي جان هيک و طرفداران کثرت گرايي ديني است. پس با توجه به بطلان اصل ادعاي کثرت گرايي ديني، هر دليلي که در مقام اثبات اين ادعا اقامه شود، ناتمام خواهد بود؛ با اين وجود، بررسي دلايل و مباني پلوراليسم ديني نشان مي دهد که توان اثبات ادعاي حقانيت تمام اديان را ندارند.
علاوه بر دليل عقلي بر ابطال پلوراليسم ديني مي توان به دلايل نقلي ذيل اشاره کرد: آيات فراواني از قرآن کريم و نيز روايات بسياري يافت مي شوند که به دلالت التزامي، کثرت گرايي ديني را نفي مي نمايند، برخي از اين آيات عبارتند از 137 بقره، آيات 85 و 19 تا 22 آل عمران و آيه 65 مائده که بر ضرورت ايمان به نبوت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) در دوران خاتميت، اشاره دارند. و اينک با تفصيل بيشتر به دلايل نقلي ذيل توجه فرماييد.

الف. آيات جهاني بودن اسلام

آياتي در قرآن کريم وجود دارند، که بر جهاني بودن دين اسلام دلالت دارند، از اين رو، تمامي مردم جهان را مورد خطاب قرار داده، آنان را به اسلام دعوت نموده است و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) را فرستاده اي براي همه مردم مي داند:
1. « قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا أَنَا لَكُمْ نَذِيرٌ مُّبِينٌ » (حج، 49) بگو که اي مردم، من براي شما رسول ترساننده، مشفقي آشکار بيش نيستم.
2. « وَأَرْسَلْنَاكَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَكَفَى بِاللّهِ شَهِيدًا » (نساء، 79) و ما تو را به رسالت براي مردم فرستاديم، و تنها گواهي خدا کافي است.
3. « قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ يُحْيِي وَيُمِيتُ فَآمِنُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِيِّ الأُمِّيِّ الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَكَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ » (اعراف، 158) ( اي رسول ما به خلق ) بگو که من بر همه شما جنس بشر رسول خدايم، آن خدايي که فرمانروايي آسمانها و زمين از آن اوست، هيچ خدايي جز او نيست که زنده مي کند و مي ميراند، پس بايد ايمان به خدا آريد و هم به رسول او پيغمبر امّي ( که از هيچ کس جز خدا تعليم نگرفته ) آن پيغمبري که بس به خدا و سخنان او ايمان دارد، و پيرو او شويد، باشد که هدايت يابي.
4. « وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ » (سبأ، 28) و ما تو را جز براي اينکه عموم بشر را (به رحمت خدا) بشارت دهي و (از عذابش) بترساني، و ليکن اکثر مردم (از اين حقيقت) آگاه نيستند.
5. « وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ »(انبياء، 107) و (اي رسول) ما تو را نفرستاديم مگر آنکه رحمت براي اهل عالم باشي.
6. « تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا » (فرقان، 1) بزرگوار است پاک خداوندي که فرقان را بر بنده خاص خود نازل فرمود تا (به اندرزهاي وي) اهل عالم را متذکر و خدا ترس گرداند.

ب. آيات جهاني بودن قرآن

برخي از آيات، قرآن کريم را جهاني و همگاني معرفي مي کند؛ براي نمونه:
1. « الَر كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ » (ابراهيم،1) اين قرآن کتابي است که ما به تو فرستاديم تا مردم را به امر خدايشان از ظلمات ( جهل و کفر ) بيرون آري و به عالم نور رساني و به راه خداي مقتدر ستوده صفات، رهسپار گرداني.
2. « هَذَا بَيَانٌ لِّلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِّلْمُتَّقِينَ » (آل عمران، 138) اين آيات حجت و بياني است براي (عموم) مردم، و راهنما و پندي براي پرهيزکاران.
3. « هَذَا بَلاَغٌ لِّلنَّاسِ » (ابراهيم، 52) اين (قرآن عظيم) حجت بالغ براي جميع مردم است.
4. « يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءكُم بُرْهَانٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَأَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُورًا مُّبِينًا » (نساء، 174) اي مردم، براي هدايت شما از جانب خدا برهاني (محکم) آمد، و نوري تابان به شما فرستاديم.
5. « تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا » (فرقان، 1) بزرگوار است پاک خداوندي که فرقان را بر بنده خاص خود نازل فرمود تا (به اندرزهاي وي) اهل عالم را متذکر و خداترس گرداند.

ج. بطلان اعتقادات اديان تحريف شده

آيات متعددي، در قرآن وجود دارد که بر پاره اي از اعتقادات اهل کتاب خرده مي گيرد و آن ها را نقد مي کند، براي نمونه:
1. « وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللّهِ وَقَالَتْ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللّهِ ذَلِكَ قَوْلُهُم بِأَفْوَاهِهِمْ يُضَاهِؤُونَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ » (توبه، 30) و يهود گفتند: عُزَير پسر خداست و نصاري گفتند: مسيح پسر خداست! اين سخني است که تنها بر زبان مي رانند و با گفتار و کيش کافران مشرک پيشين نزديکي و مشابهت دارند، خد آنها را هلاک و نابود کند! آنان را (از حق) به کجا مي گردانند؟
2. « يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِي دِينِكُمْ وَلاَ تَقُولُواْ عَلَى اللّهِ إِلاَّ الْحَقِّ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللّهِ وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِّنْهُ فَآمِنُواْ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَلاَ تَقُولُواْ ثَلاَثَةٌ انتَهُواْ خَيْرًا لَّكُمْ إِنَّمَا اللّهُ إِلَهٌ وَاحِدٌ سُبْحَانَهُ أَن يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَات وَمَا فِي الأَرْضِ وَكَفَى بِاللّهِ وَكِيلاً » (نساء، 171) اي اهل کتاب، در دين خود اندازه نگه داريد، و درباره خدا جز به راستي سخن نگوييد در حق مسيح عيسي بن مريم جز اين نشايد گفت که او رسول خداست و کلمه الهي است که به مريم فرستاده و روحي از عالم الوهيت است پس به خدا و همه فرستادگانش ايمان آوريد و به تثليث قائل نشويد (اب و ابن و روح القدس را خدا نخوانيد)، از اين گفتار شرک باز ايستيد که براي شما بهتر است، جز خداي يکتا خدايي نيست و منزّه و برتر از آن است که او را فرزندي باشد، هرچه در آسمان و زمين است همه ملک او است و خدا تنها به نگهباني ( همه موجودات ) کافي است.

د. بطلان تبعيت از اديان ديگر

آيات ديگري در قرآن به لزوم تبعيت از اسلام و پيروي نکردن از اديان تحريف شده ديگر دلالت دارند.
« وَمَن يَبتَغِ غَيرِ الاِسلامِ ديناً فَلَن يُقبَلَ مِنهُ وَ هُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الخَاسِرينَ » (آل عمران، 85) هر کس غير از اسلام ديني اختيار کند هرگز از وي پذيرفته نيست، و او در آخرت از زيانکاران است.
استاد مطهري در توضيح اين آيه مي نويسد:
« اگر گفته شود که مراد از اسلام، خصوص دين ما نيست؛ بلکه منظور تسليم خدا شدن است، پاسخ اين است که البته اسلام، همان تسليم است و دين اسلام همان دين تسليم، ولي حقيقت تسليم، در زماني شکلي داشته و در اين زمان، شکل آن، همان دين گرانمايه اي است که به دست حضرت خاتم الانبياء (صلي الله عليه و آله) ظهور يافته است و قهراً کلمه اسلام بر آن منطبق مي گردد و بس. به عبارت ديگر، لازمه تسليم خدا شدن، پذيرفتن دستورهاي او است و روشن است که همواره به آخرين دستور خدا بايد عمل کرد و آخرين دستور خدا، همان چيزي است که آخرين رسول او آورده است. » (12)

ه. آيات دعوت اهل کتاب به اسلام

آياتي در قرآن مجيد وجود دارند که خداوند متعال در آن ها اهل کتاب را به اسلام فراخوانده و آنان را به جهت دوري از آموزه هاي اسلام توبيخ مي کند.
1. « يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ كَثِيرًا مِّمَّا كُنتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْكِتَابِ وَيَعْفُو عَن كَثِيرٍ قَدْ جَاءكُم مِّنَ اللّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُّبِينٌ * يَهْدِي بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَيُخْرِجُهُم مِّنِ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ » (مائده، 15 و 16) خدا بدان کتاب هر کس را که از پي خشنودي او رود به راه هاي سلامت هدايت کند و آنان را از تاريکي هاي ( جهل و گناه ) بيرون آورد و به عالم نور داخل گرداند و به راه راست رهبري کند.
2. « يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ عَلَى فَتْرَةٍ مِّنَ الرُّسُلِ أَن تَقُولُواْ مَا جَاءنَا مِن بَشِيرٍ وَلاَ نَذِيرٍ فَقَدْ جَاءكُم بَشِيرٌ وَنَذِيرٌ وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ » (مائده، 19) اي اهل کتاب، تحقيقاً رسول ما به سوي شما آمد که براي شما ( حقايق دين را ) بيان مي کند در روزگاري که پيغمبري نبود، تا نگوييد: رسولي که بشارت و بيم ( به ثواب و عقاب ) دهد بر ما نيامد. پس آن رسول بشارت ده و بيم آور به سوي شما آمد و خدا بر هر چيز تواناست.
3. « وَآمِنُواْ بِمَا أَنزَلْتُ مُصَدِّقاً لِّمَا مَعَكُمْ وَلاَ تَكُونُواْ أَوَّلَ كَافِرٍ بِهِ » (بقره، 41) و به قرآني که فرستادم ايمان آوريد که تورات شما را تصديق مي کند، و اوّل کافر به آن نباشيد، و آيات مرا به بهاي اندک نفروشيد، و تنها از قهر من بپرهيزيد.
4. « يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ » (آل عمران، 71) اي اهل کتاب، چرا حق را به باطل مشتبه سازيد (تا چراغ حق را به باد شبهات خاموش کنيد) و حق را پوشيده مي داريد در صورتي که (به حقّانيّت آن) آگاهيد؟

پي نوشت ها :

1. عبدالکريم سروش، صراط هاي مستقيم، مؤسسه فرهنگي صراط، تهران، 1376، ص 71.
2. Routledge, Encyclopedia of Philosophy, Religious Pluralism, General Editor: Edward Cralg. London and New york, 1998, Vol. 8.
3. جان هيک، مباحث پلوراليسم ديني؛ ترجمه: عبدالرحيم گواهي، تهران، مؤسسه فرهنگي انتشاراتي تبيان، 1378ش، ص 64-65.
4. Routledge, Religious Pluralism.
5 . مايکل پترسون و ديگران، عقل و اعتقاد ديني (ترجمه: احمد نراقي و ابراهيم سلطاني)، تهران، طرح نو، ص 402.
6. عبدالکريم سروش، صراط هاي مستقيم، نشريه کيان، شماره 36، ص 9.
7. عبدالکريم سروش، صراط هاي مستقيم، تهران: مؤسسه فرهنگي صراط، ص 72 و 91.
8. انجيل يوحنا، 6:14.
9. براي اطلاعات بيشتر، ر.ک. به: عبدالحسين خسروپناه، کلام جديد، ص 170-174.
10. براي مطالعه بيشتر ر.ک. به: محمد حسين زاده، مباني معرفت ديني، قم: مؤسسه امام خميني، 1379، ص 159-172.
11. مائده: 73.
12. مرتضي مطهري، مجموعه آثار شهيد مطهري، ج1، ص: 278(عدل الهي).

منبع مقاله :
خسروپناه، عبدالحسين؛ (1390)، کلام نوين اسلامي، قم: انتشارات تعليم و تربيت اسلامي، چاپ اول



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط