نويسنده: دکتر شاهرخ اميري
ممکن است براي عده اي منظور از خوشبختي و سعادت، يک اتفاق خارجي در زندگي، يک نوع وضعيت خاص در خانه و زندگي با شرايط مطلوب کار و اوضاع خوب مالي و در نهايت وصال يار جاني و عشق دل انگيز روح نواز باشد؟ شايد همه ي اين ها در کنار هم به اضافه ي مجموعه اي از شرايط و خواسته هاي ديگر، بسته به سليقه و علاقه ي هر کسي همان غايت آمال و آرزوهاي شما هم تلقي بشود، اما حيف و صد افسوس که هيچ يک از اين ها هيچ ارتباط و ملازمه اي با خوشبختي واقعي ندارند. و به خاطر همين است که حتي آن هايي که همه ي اين شرايط و امکانات را هم دارند نمي توانند احساس سعادت و خوشبختي را در اعماق قلب شان پيدا کنند، اگر چه سعي زياد مي نمايند که چنين وانمود کنند و نگاه هاي حسرت آلود ديگران را هم بي پاسخ نگذارند! اما واقعيت خوشبختي انسان چيست؟
از زمان هاي قديم تاکنون بسياري از متفکران ذهن خود را متوجه خوشبختي انسان کرده اند، ولي تا امروز هيچ کس نتوانسته حتي آن را به طور کامل تعريف کند، چه رسد به اين که راهکار خوبي هم براي رسيدن به آن داشته باشد. هيچ تعريف رضايت بخش و وقانع کننده اي براي خوشبختي وجود ندارد. در واقع بيش تر امور با اهميت زندگي را نمي توان به طور دقيق تعريف يا اندازه گيري کرد. به عنوان مثال آيا مي توانيم عشق، دوستي و يا شايستگي را اندازه گيري يا تعريف کنيم؟
لغت نامه ي دهخدا براي خوشبختي سه معناي مختلف آورده است. اولين معناي آن کاميابي است. پيشرفت کردن و رسيدن به رفاه به ويژه از نظر اقتصادي. دومين معنا خرسندي است. شادابي، هنگامي که فرد به موفقيت رسيده و از مالي وضعيت خوبي داشته و کم و بيش به آرزوهايش رسيده باشد. سومين معنا سعادت است. قرار گرفتن در مرحله ي رضايت شخصي.
روان شناسان در تعريف خوشبختي مي گويند: رضايت از وضعيت موجود يعني احساس خوشبختي، يعني مهم نيست شما خوشبخت باشيد يا نه، مهم اين است که احساس خوشبختي کنيد و همين احساس است که خوشبختي را شکل مي دهد.
خوشبختي همان تفسيري است که ما از رويدادها، حوادث و روابط مان در گذشته، حال و آينده ي زندگي در ذهن خود به تصوير مي کشيم. پس در واقع حقيقت خوشبختي، چيزي جز تصويرسازي هاي ذهني ما از جريان زندگي نيست.
به عبارت ديگر، هيچ قالب و شکل مشخص و از پيش تعيين شده اي را نمي توان به عنوان چهارچوب، قواعد و رمز و راز خوشبختي تعيين و تصويب کرد. پس خوشبختي همان بينش و نگرش آدم ها نسبت به دور و برشان است. و خوشبخت واقعي کسي است که قدرت تفسير زيبا از وقايع و ارتباطات زندگي خود را داشته باشد.
اما پرسش مهم اين خواهد بود که آيا مي توانيم چنان قدرتي به دست آوريم که تصويرسازي هاي ذهني مان را کنترل کنيم و در اختيار بگيريم؟ و مهم تر اين که چگونه خواهيم توانست خوشبختي را در عالم ذهن خود به تصوير بکشيم تا در عالم واقع نيز «خوشبختي عيني» را به حقيقت وجود درآوريم؟
خوشبختي جنبه ي نسبي دارد و براي هر کس طبق نظر خودش معنا پيدا مي کند. حال که در توان ما نيست تا دنيا را آن طور که دل مان مي خواهد بسازيم، دست کم مي توانيم آن را طوري که مي خواهيم ببينيم. براي خوشبختي به دلايل فلسفي پيچيده نيازي نيست، مي شود با دلايل خيلي ساده هم خوشبخت بود و اين حس قشنگ را با ديگران تقسيم کرد.
برخي خوشبختي را آرامش معنا مي کنند، حالا اين که براي هر کس آرامش چه طور به دست مي آيد، فرق مي کند. برخي با فرار و اجتناب از مشکلات سعي در ايجاد آرامش براي خود دارند، اما اين کار ممکن است آرامشي موقتي را ايجاد نمايد. در زندگي روزمره مشکلاتي وجود دارند که ما ناگزير از مواجهه با آن ها هستيم. از اين رو، آمادگي برخورد منطقي با آن ها ما را در موقعيت بهتري قرار مي دهد و براي مان آرامش بيش تري ايجاد مي کند. اگرچه ديدگاه هاي مختلفي در مورد خوشبختي وجود دارد ولي آنچه در همه ي فرهنگ ها مشترک است، جست و جو براي دستيابي به خوشبختي است.
منبع مقاله :
اميري، شاهرخ؛ (1387) خوشبختي- بدبختي انتخاب با توست! تهران: نشر قطره، چاپ اول.
/ج