نويسنده: بهروز بيرشک
خودباوري مي تواند هم از عوامل دروني متأثر باشد و هم از عوامل بيروني. ولي خيلي بهتر است كه دروني باشد، چون اگر خودباوري مان دروني نباشد و فقط بخواهيم آن را از بيرون دريافت كنيم، ديگر خودِ واقعي مان نيستيم. افرادي كه خودباوري شان بيروني است مانند خميري هستند كه هر شخصي مي تواند آن ها را طوري كه مي خواهد شكل بدهد. اين افراد هنگامي كه با كسي صحبت مي كنند تمام مدت مي خواهند طوري رفتار كنند كه نشان دهند حرف طرف مقابل صحيح است يا مي خواهند به گونه اي باشند كه طرف مقابل برداشت مثبتي از آنان داشته باشد و مخالفت كردن با نظر و گفته هاي فرد مقابل را توهين به او تلقي مي كنند، در حالي كه منظور از مخالفت كردن، داد كشيدن يا برخورد فيزيكي نيست.
كسي كه خودباوري اش را فقط از بيرون مي گيرد، معمولاً حرف خودش را نمي زند و در مقابل ديگران نمي تواند اظهارنظر كند و هميشه طوري رفتار مي كند كه ديگران را راضي نگه دارد، ولي در تنهايي از خود شكايت و انتقاد مي كند كه « من چي هستم، من كي هستم، من هيچي نيستم، اصلاً كسي من را قبول ندارد ».
ما بايد به گفت و گوي دروني خودمان توجه كنيم، كه اگر واقعاً مسئله اي را درست مي دانيم يا اگر مي بينيم كاري را درست يا اشتباه انجام داده ايم با آن به درستي و با منطق مواجه شويم. اگر جايي اشتباه كرده ايم، اشتباه خود را بپذيريم و اگر جايي درست عمل كرده ايم، آن را قبول داشته باشيم. يعني نه كارهاي اشتباه خود را تأييد كنيم و نه كارهاي درست خود را زير سؤال ببريم.
ما نبايد از خودمان انتظار داشته باشيم كه هميشه و همه جا كامل باشيم. بهتر است در گفت و گوي دروني خود بگوييم:« من هم مثل بقيه مي توانم اشتباه كنم، ولي بايد سعي كنم از تجربه ي خطاهايي كه انجام داده ام بهره ببرم و تلاش كنم ديگر آن ها را تكرار نكنم. » البته نبايد روي اشتباهات خودمان خيلي توقف كنيم و آنها را بزرگ جلوه دهيم، فقط بايد كارهاي خود را بررسي كنيم و جلو تكرار اشتباهات را بگيريم. با اين روش مي توانيم عملكرد خود را ارتقا دهيم.
ما نبايد معيار ارزش خودمان را فقط در ديگران ببينيم و به خود بگوييم، « دليلي ندارد كه ديگران من را آن طور كه نيستم ببينند. » در اين صورت خيلي راحت مي توانيم با ديگران ارتباط برقرار كنيم و ذهن مان مدام مشغول بررسي برداشت ديگران از خودمان نمي شود. اگر بتوانيم به خوبي با خود گفت و گو كنيم، نظر ديگران به عنوان يك مسئله ي بزرگ همه ي ذهن مان را نمي گيرد و دچار اضطراب نمي شويم. در اين جا جنبه ي تربيتي و فرهنگي اهميت پيدا مي كند. در فرهنگ ما به كودكان ياد نمي دهند در جمع صحبت كنند. بچه ها در خانواده جلو بزرگ ترها حرف نمي زنند و زياد اجازه ي ابرازنظر و حتي اجازه ي تصميم گيري ندارند. والدين براي شان خريد مي كنند، مي گويند چه لباسي بپوشند، چه كفشي بخرند، چه غذايي بخورند و... به همين دليل حتي توانايي قبول كردن مسئوليت امور ساده اي مثل انتخاب لباس و كفش هم در آن ها ايجاد نمي شود و شخصيت شان به درستي شكل نمي گيرد.
تا به حال انديشيده ايد كه چرا بچه هاي ما از درس انشا فراري هستند؟ دليلش اين است كه نياموخته اند نظر خود را بيان كنند، خودشان را قبول ندارند، نمي دانند چه بنويسند، هميشه نگران اند كه ديگران نظرات آن ها را مسخره كنند، چرا كه در خانواده مدام سركوب و تحقير شده اند.
يا آيا تا به حال فكر كرده ايد كه چرا بچه ها اين قدر از امتحان مي ترسند؟ چون هميشه نگران اند كه با ديگران مقايسه شوند. مي ترسند كه به آن ها بگويند:« دخترخاله ات را نگاه كن، نمره اش از تو بيشتر شده ». كودك ممكن است درسش را خوب خوانده باشد و بداند كه مي تواند به سؤال ها پاسخ دهد اما با اين حال نگران است كه جايي اشتباه كند و والدين و معلمان او را با ديگران مقايسه كنند.
اين روش تربيت كه خودباوري را از بيرون به فرد القا مي كند، باعث مي شود كه فرد اعتماد به نفس متزلزلي داشته باشد و دايم به نظر ديگران و جايگاه خود در مقايسه با ديگران فكر كند. اما اگر خودباوري را از درون خود كسب كند، ديگر به اين مسائل فكر نمي كند، چون مي داند كه تلاشش را كرده و به راحتي مي تواند در امتحان موفق شود. در جوامع فردگرا افراد به تنهايي تصميم مي گيرند، به تنهايي كاري را انجام مي دهند و حرف خودشان را مي زنند، چه پدر، مادر يا ديگران دوست داشته باشند چه دوست نداشته باشند.
اما افراد جوامع جمع گرا هميشه ديگران را به خود ترجيح مي دهند، آن ها مراقب اند با تصميمي كه مي گيرند ديگران را ناراحت نكنند و تصميم هاي شان مورد تأييد ديگران باشد. مثلاً هميشه به عنوان يك فرزند خوب، يك همكار خوب يا يك همسر خوب پذيرفته شوند. اما در عمل مي بينيم كه افراد اين جوامع براي هم نقش بازي مي كنند، چرا كه اين نوع رفتارها مال آن ها نيست، از آنِ خودشان نيست، به آن ها تحميل شده و آنان مجبورند كه اين گونه رفتار كنند. پس افراد فقط نقشِ يك فرزند خوب، همكار خوب و همسر خوب را بازي مي كنند، در حالي كه در درون خود چيز ديگري هستند.
منبع مقاله :
بيرشك، بهروز؛ (1391)، اعتماد به نفس سالم ( آيا امكان تغيير و بهبود در اعتماد به نفس وجود دارد؟ )، تهران: نشر قطره، چاپ سوم.
/ج