نويسنده: بهروز بيرشک
شناخت، محصولي ذهني است كه به عنوان يك ابزار به ما كمك مي كند تا دنياي اطراف خود را تجزيه و تحليل و بررسي كنيم. اطلاعات و داده هايي كه از دنياي خارج به افراد مي رسد در دستگاه شناختي آنان قرار مي گيرد و آن جاست كه معنا پيدا مي كند و براي فرد قابل استفاده مي شود و از آن جايي كه شناخت افراد با هم متفاوت است، افراد مختلف از اطلاعات و داده هاي يكسان به صورت هاي مختلف، متفاوت و گاه متضاد برداشت مي كنند. به عنوان مثال، دو نفر به يك درخت واحد نگاه مي كنند، يكي فكر مي كند كه اين درخت چه سايه و محيط خوبي براي استراحت و تفريح ايجاد كرده و ديگري فكر مي كند كه چوب آن براي ساخت اسباب و اثاثيه ي منزل مناسب است. اين گونه برداشت هاي مختلف از يك موضوع واحد به نظام شناختي افراد برمي گردد.
اگر نظام شناختي افراد به درستي شكل نگرفته باشد، در مواجهه با واقعيت دچار مشكل مي شوند و واقعيت را آن طور كه هست درك نمي كنند. اين درك و قضاوت در مورد واقعيت، تحريفِ شناختي ناميده مي شود.
تحريف هاي شناختي انواع متعددي دارند كه ممكن است در يك فرد تعدادي از آن ها وجود داشته باشد، گرچه بايد بپذيريم كه همه ي ما تا اندازه اي اين تحريف ها را داريم. در ادامه به برخي از تحريف هاي شناختي اشاره مي كنيم.
تفكر« همه يا هيچ »
بعضي ها خيلي افراطي فكر مي كنند، همه چيز براي شان يا سفيد است يا سياه. در نتيجه نمي توانند حد وسط را ببينند و به اين دليل هميشه براي شان مشكل پيش مي آيد. اگر موضوعي كاملاً مطابق ميل شان باشد آن را خيلي خوب مي دانند و اگر اين طور نباشد آن را كاملاً بد مي دانند.ما در جلسات روان درماني سعي مي كنيم جنبه هاي مثبت و منفي موضوعات مختلف را به آن ها نشان بدهيم و از اين طريق طرز فكرشان را به چالش بكشيم.
تعميم مبالغه آميز
اين تحريف خيلي شايع است و زياد ديده مي شود. در اين تحريف، افراد همه چيز را تعميم مي دهند، مثلاً اگر كسي را دوست داشته باشند او را فوق العاده مي بينند و همه ي كارهاي او را درست مي دانند و اگر از كسي خوششان نيايد، هيچ جنبه ي مثبتي در او نمي بينند و همه ي كارهاي او را اشتباه مي دانند.اگر تجربه و ذهنيت خاصي از كسي داشته باشند، آن را به همه ي افراد شبيه به او تعميم مي دهند. مثلاً اگر تجربه ي بدي در رابطه با يك دختر داشته باشند، مي گويند كه همه ي دخترها بد هستند يا اگر با مرد خودخواهي برخورد كرده باشند، مي گويند همه ي مردها خودخواه هستند.
اين نوع تعميم دادن را تعميم مبالغه آميز مي گويند كه نوعي تحريفِ شناختي است.
در جلسات درماني، ما به مراجعان نشان مي دهيم كه همه ي دخترها اين گونه نيستند، بلكه دختري كه با او برخورد كرده اند اين گونه بوده. و درنهايت مي توان گفت كه بعضي از دخترها اين گونه اند، يا بعضي از مردها خودخواه اند، برخي از پدرها زورگو هستند، بعضي از فروشنده ها كم فروش اند و...
صافي( فيلتر ) ذهني
ما هميشه همه چيز را از صافي ذهن خودمان عبور مي دهيم و خوب و بد بودن مسائل را اين گونه مي سنجيم. ممكن است چيزي از اين صافي رد شود ولي با واقعيت هماهنگ نباشد.ما بايد جنبه هاي مثبت ديگران را هم ببينيم. ممكن است از كسي خوش مان نيايد يا با ديد انتقادي به او نگاه كنيم ولي اين دليل نمي شود كه او آدم بدي باشد. چه خوب است كه ما بتوانيم به آن حدي برسيم كه بگوييم:« من از اين آدم خيلي خوشم نمي آيد، يا اين جنبه ها را در او تأييد نمي كنم، اما او يك سري جنبه هاي مثبت هم دارد كه قابل احترام اند ».اين ديد خيلي مفيد است. اگر ما به جاي اين كه بگوييم:« من از فلاني متنفرم ». بگوييم:« من از او خوشم نمي آيد ». از نظر احساسي، رفتاري و جسماني فشار كم تري را تحمل مي كنيم. در اين صورت مشكل ما با او به طور متعادل حل مي شود و ديگر جنبه ي افراطي ندارد.
نتيجه گيري شتاب زده
گاهي افراد در برخورد با يك مسئله خيلي سريع نتيجه گيري و قضاوت مي كنند و برداشت خود را از آن كاملاً درست مي دانند، فكر مي كنند كه برداشت درست همين است و غير از اين نيست. نتيجه گيري شتاب زده نيز يك تحريف شناختي است كه معمولاً تبعات بدي هم براي افراد دارد. به عنوان مثال، افراد بيان مي كنند كه « فلاني از من خوشش نمي آيد. چون من را ديد و بي اعتنا رد شد ». بعد از اين ماجرا اين طور نتيجه گيري مي كنند كه « من آدم بي ارزشي هستم و هيچ كس تمايل ندارد با من ارتباط داشته باشد »، در نتيجه اعتماد به نفس آنان كاهش پيدا مي كند. مي بينيد كه تحريف شناختيِ« نتيجه گيري شتاب زده »باعث شده اين فرد دچار سوءتفاهم شود و خودش را كم ارزش تلقي كند، در حالي كه شايد طرف مقابل اصلاً متوجه او نشده باشد. بنابراين اگر در اين مورد بيشتر تأمل مي كرد و به جنبه ها و احتمالات مثبت مي انديشيد، چنين برداشتي نمي كرد و گرفتار تبعات منفي آن نمي شد.وقتي كه اعتماد به نفس فرد پايين و خودپنداره ي او ضعيف باشد هر مسئله اي مي تواند براي او يك نشانه ي بد باشد. اين افراد مدام به خود مي گويند:« ببين، فلاني هم از من خوشش نيامد »، « فلاني هم من را تأييد نمي كند »، « فلاني هم من را نديده مي گيرد » يا « مگر من چه چيزي دارم كه اين ها بخواهند دوستم داشته باشند يا تأييدم كنند. » اين فكرها كه از نتيجه گيري هاي شتاب زده ناشي مي شوند فرد را اذيت مي كنند. ما در جلسات روان درماني از فرد مي خواهيم بگويد بر اساس چه شواهدي چنين نتيجه گيري گرفته است و از اين طريق طرز تفكر او را به چالش مي كشيم.
ذهن خواني
ذهن خواني خيلي به نتيجه گيري شتاب زده شبيه است. در فرايند ذهن خواني فرد از چهره، رفتار و گفتار طرف مقابل حدس مي زند كه او به چه چيزي فكر مي كند و تصور مي كند كه حقيقت همين است و لاغير، در حالي كه اغلب اين ذهن خواني ها اشتباه هستند. به عنوان مثال، چون همكارش موقع سلام كردن به او لبخند نزده فكر مي كند از او خوشش نمي آيد. و براساس همين ذهنيت با همكارش رفتار مي كند. يا مثلاً از او مي پرسيم:« چرا درس نمي خواني؟ » مي گويد:« من مي دانم كه اين استاد به من نمره نمي دهد، چون با من سرسنگين است »، يعني بدون دليلِ روشن و واضح نتيجه گيري مي كند.اشتباه پيش گو
اين تحريف به دو مورد قبلي بسيار نزديك است. تحريف اشتباه پيش گو باعث مي شود فرد براساس برداشت هايش آينده را پيش گويي كند. كه طبيعتاً وقتي فردي اتفاقات حال را اشتباه برداشت كند، نمي تواند با اطلاعات نادرست، آينده را به درستي پيش بيني كند.ريزبيني و درشت بيني
يكي از تحريف هاي خيلي مطرح« ريزبيني و درشت بيني »است. مَثَل فارسي« از كاه كوه ساختن » به خوبي بيانگر اين تحريف شناختي است. فردي كه گرفتار اين تحريف است بدون در نظر گرفتن كليات و نكات مثبت و منفي يك موضوع، روي يك بخش جزئي از آن، حساس و متمركز مي شود و آن را بزرگ مي كند. بزرگ شدن يك نكته ي كوچك از يك موضوع بدون در نظر گرفتن كليت آن، مي تواند شكل و محتواي آن را تغيير دهد و ذهنيت نادرستي در فرد ايجاد كند. مثلاً اگر من و شما در فاصله ي دو متري يكديگر نشسته باشيم و شما با يك دوربين دو چشمي من را نگاه كنيد، چنان چه با عدسي چشمي به من نگاه كنيد، من را نه در فاصله ي دو متري خودتان، بلكه خيلي دور مي بينيد. اگر همان وقت شما دوربين را برگردانيد،باز هم من را در فاصله ي دومتري نمي بينيد، در فاصله سي سانتي خود مي بينيد، همه چيز خيلي بزرگ ديده مي شود و بعد شما متوجه مي شويد كه مثلاً يك خال در صورت من است كه شما آن را نديده و اصلاً متوجه آن نشده بوديد و مي گوييد اين خال قشنگ نيست يا چه قدر زشت است.در خيلي از موارد افراد با چنين دوربيني به مسائل نگاه مي كنند. يعني هر روز با توجه به روحيه شان نگاه متفاوتي به دنيا دارند. اگر روحيه ي خوبي داشته باشند ممكن است از خيلي مسائل به راحتي بگذرند، اما اگر روحيه ي خوبي نداشته باشند هر اتفاقي كه مي افتد به خودشان مي گيرند، هر موضوع كوچكي براي شان بزرگ جلوه مي كند و از بي اهميت ترين مسائل نمي گذرند.
برچسب زدن
برچسب زدن يعني اختصاص دادن يك صفت شخصيتيِ كلي به يك فرد براساس يك يا دو خصوصيت او. ما معمولاً با برداشت ذهني شتاب زده در مورد افراد قضاوت مي كنيم، مثلاً مي گوييم:« فلاني آدمي عصباني است »، « او آدم خسيسي است »، « فلاني آدم بداخلاقي است »و... اين نوع نگاه درست نيست، چون يك انسان را كه داراي خصوصيات و لايه هاي شخصيتي فراوان و گوناگون است، در يك يا دو صفت كلي محدود مي كند و نگاه ما را از ساير جنبه هاي شخصيتي او دور مي كند. ما معمولاً براساس برچسبي كه به افراد مي زنيم با آن ها رفتار مي كنيم. مثلاً به كسي برچسب بداخلاقي مي زنيم و بدون در نظرگرفتن ساير خصوصيات او، تمايل خود را براي ارتباط با او از دست مي دهيم و اگر هم با او مراوده داشته باشيم، ناخودآگاه رابطه را به سمتي مي بريم كه او عصباني و بداخلاق شود.اين تحريفِ شناختي باعث مي شود فرد روابط مناسبي با اطرافيان نداشته باشد و از ديگران تأييد نگيرد و به مرور دچار كاهش اعتماد به نفس شود.
منبع مقاله :
بيرشك، بهروز؛ (1391)، اعتماد به نفس سالم ( آيا امكان تغيير و بهبود در اعتماد به نفس وجود دارد؟ )، تهران: نشر قطره، چاپ سوم.
/ج