مديريت، علم و هنر برنامه ريزي، متشکّل و هماهنگ کردن، رهبري و کنترل فعاليت هاي مختلف به منظور نيل به هدفي مشخص؛ (1) و تدبير امور در عرصه هاي مختلف است. (2)
در آموزه هاي اميرمؤمنان علي (ع) به تبعِ آموزه هاي نبوي، اصطلاحي که براي مديريت به کار رفته است، تعبير « تدبير » است. واژه ي « تدبير » از مادّه ي « دُبر » و « دُبُر » به معناي پشت هر چيز، و عقب است، چنان که در قرآن کريم آمده است؛ (3) و « تدبير » تنظيم امور و ترتيب کارها و سامان دادن امور به بهترين نحو و استوارترين سازوکار است تا امور به عاقبت نيکو و نتيجه ي مطلوب برسد؛ (4) و « تدبّر » تحقق « تدبير » و عاقبت انديشي و انديشيدن است؛ (5) و مهم ترين و اساسي ترين نقش عقل، تدبير امور است، چنان که در آموزه هاي علي (ع) آمده است:
« لَا عَقلَ کَالتَّدبِيرِ. » (6)
هيچ خِرَدي چون برنامه ريزي و تدبير مندي نيست.
از منظر امام علي (ع) سامان زندگي در جهت مطلوب، در هر حوزه اي بستگي تام و تمام به تدبيرمندي دارد، چنان که از آن حضرت وارد شده است:
« صَلَاحُ العَيشِ التَّدبِيرُ. » (7)
سامان بخشِ گذرانِ زندگي، برنامه ريزي و تدبيرمندي است.
پايه و اساس زندگي سالم و بالنده، تدبير صحيح است، همچنان که امام علي (ع) بدان اشاره کرده و فرموده است:
« قِوَامُ العَيشِ حُسنُ التَّقدِيرِ، وَ مِلَاکُهُ حُسنُ التَّدبِيرِ. » (8)
مايه ي پايداري زندگي، خوب سنجيدن است، و پايه ي آن برنامه ريزي و تدبيرمندي است.
هيچ جامعه و سازماني جز در پرتو تدبير درست به سامان نمي رسد و به اهداف خود راه نمي برد؛ و جز بدان نمي پايد. نصربن مُزاحم مِنقَري، مورّخ گرانقدر شيعي، در گذشته به سال 212 هجري، (9) آورده است که چون اميرمؤمنان علي (ع) رهسپار رويارويي با قاسطين شد، در مسير خود به سوي صفّين با استقبال ايرانيان رو به رو گرديد، و در گفت و گويي با نَرسا که نماينده ي آنان بود، از وي پرسيد: « شماره ي شهرياران فارس چند تن بود؟ » گفت: شماره ي آنان در اين آخرين حکومت سي و دو پادشاه بود. گفت: « روش آنان چگونه بود؟ ». گفت: همواره روش آنان در امور مهم و کلي ( کشورداري ) يکسان بود، تا به روزگار پادشاه ما خسرو پسر هرمز، که به مال اندوزي و ديگر کارها [ ي ناشايست ] پرداخت و به راهي مخالف با پيشينيان ما رفت، و رسومي را که به سود مردم بود برانداخت، و رسومي را که به سود خود وي بود گسترش داد، و مردم را خوار داشت و دل ايرانيان را سرشار از کين کرد، چندان که بر او شوريدند و او را کشتند و زنانش بيوه و فرزندانش يتيم شدند. گفت:
« يَا نَرسَا! إنَّ اللهَ - عَزَّوَجَلَّ - خَلَقَ الخَلقَ بِالحَقِّ، وَ لَا يَرضَي مِن أحَدٍ إلَّا بِالحَقِّ؛ وَ فِي سُلطَانِ اللهِ تَذکِرَةٌ مِمَّا خَوَّلَ اللهُ، وَ إِنَّهَا لَا تَقُومُ مَملِکَة إِلَّا بِتَدبِيرٍ. » (10)
اي نَرسا، همان خداي عزّوجلّ مردم را به حق آفريد، و از هيچ کس جز به حقگزاري خرسند نباشد، و در سلطنت الهي گونه اي يادآوري و نمودگاري است براي نوع حکومتي که در نظر دارد در زمين نيز برقرار باشد، و آن اين است که مملکت جز به تدبير نپايد.
اگر جامعه و سازماني همه ي امکاناتي را داشته باشد، ولي تدبيرمندي در آن جا نباشد، جز هدر دادن امکانات و دارايي ها و تباهي بهره اي نخواهد داشت. و اگر جامعه و سازماني، کم ترين امکانات را داشته باشد و از تدبير درست بهره مند باشد، با برنامه ريزي صحيح و انتخاب راه کارهاي مناسب، به بيش ترين بهره وري دست مي يابد. امام علي (ع) در آموزه اي اساسي فرموده است:
« حُسنُ التَّدبِيرِ يُنمِي قَلِيلَ المَالِ، وَ سُوءُ التَّدبِيرِ يُفنِي کَثِيرَهُ. » (11)
برنامه ريزي و تدبير درست، داراي کم را افزايش مي دهد، و بي برنامگي و بي تدبيري، دارايي بسيار را نابود مي کند.
بي تدبيري هر جامعه و سازماني را به نابودي مي کشاند:
« سُوءُ التَّدبِيرِ سَبَبُ التَّدمِيرِ. » (12)
بي برنامگي و بي تدبيري موجب ويراني و نابودي است.
در اصل، زندگي در هر حوزه اي جز در پرتو تدبيرمندي راه به جايي نمي برد، و اگر تعبير شود که آن چه در پرتو بي تدبيري صورت مي يابد، زندگي نيست. و نوعي مردگي است، تعبيري دور از واقع نيست. از اميرمؤمنان علي (ع) روايت شده است که بر منبر کوفه فرمود:
« أيُّهَا النَّاسُ ... لَا خَيرَ فِي دُنيَا لَا تَدَبُّرَ [ لَا تَدبِيرَ ] فِيهَا. » (13)
مردم! دنيايي که در آن تدبيرمندي و عاقبت انديشي نباشد، خيري در آن نيست.
پي نوشت ها :
1- ر.ک: علي محمد اقتداري، سازمان و مديريت، چاپ هفتم، انتشارات دانشکده علوم اداري و مديريت بازرگاني دانشگاه تهران، 1349ش. ص 1.
2- ر.ک: محمد باقريان، مفاهيم و چارچوب مديريت راهبردي با نگرش بومي، چاپ اوّل، مرکز آموزش مديريت دولتي، 1379ش. صص 10-11.
3- ( وَ استَبَقَا البَابَ وَ قَداَّت قَمِيصَة مِن دُبُرٍ. ) ( و آن دو به سوي در بر يکديگر سبقت گرفتند، و آن [ زن ] پيراهن او را از پشت بدريد ). قرآن، يوسف /25.
4- حسن المصطفوي، التحقيق في کلمات القرآن الکريم، الطبعة الاولي، وزارة الثقافة و الارشاد الاسلامي، 1365-1371ش. ج3، صص 166-167.
5- همان.
6- نهج البلاغه، حکمت 113.
7- جمال الدين محمد خوانساري، شرح غرر الحکم و دررالکلم، با مقدّمه و تصحيح، تعليق ميرجلال الدين حسيني ارموي، چاپ سوم، انتشارات دانشگاه تهران، 1360ش. ج4، ص 194؛ علي بن محمد الليشي الواسطي، عيون الحکم و المواعظ، تحقيق حسن الحسيني البير جندي، الطبعة الاولي، دارالحديث، قم، 1376ش. ص 303.
8- شرح غررالحکم، ج 4، ص 515؛ عيون الحکم و المواعظ، ص 370.
9- نک: شهاب الدين احمدبن علي ابن حجر العسقلاني، لسان الميران، الطبعة الاولي، دارالفکر، بيروت، 1407ق، ج 6، ص 188؛ وقعة صفّين، مقدّمة، صص و - ز.
10- وقعة صفّين، صص 14-15؛ نصربن مزاحم مِنقَري، پيکار صفّين، به تصحيح و شرح عبدالسلام محمد هارون، ترجمه ي پرويز اتابکي، چاپ دوم، شرکت سهامي انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1370ش. صص 19-30.
11- شرح غررالحکم، ج 3، ص 387؛ عيون الحکم و المواعظ، ص 227.
12- شرح غررالحکم، ج 3، ص 387؛ عيون الحکم و المواعظ، ص 281.
13- أبوجعفر احمدبن محمدبن خالد البرقي، المحاسن، به اهتمام جلال الدين الحسيني المحدّث، دارالکتب الاسلامية، طهران، 1370ق. ج 1، ص 5؛ محمدباقر المجلسي، بحارالانوار الجامعة لعلوم الائمّة الأطهار، الطبعة الثالثة، دار احياء التراث العربي، بيروت، 1403ق. ج 1، ص 174، ج 2، ص 118.
دلشاد تهراني، مصطفي؛ (1390)، رايت درايت: اخلاق مديريتي در عهدنامه ي مالک اشتر، تهران: انتشارات دريا، چاپ اول