بازْ – بازِ، بازانکه، چندْ – چندِ (1)
1 بازْ – بازِکلمه ی باز در متون فارسی قدیم، علاوه بر کاربردهای اسمی و صفتی و فعلی ( بن مضارع ) خود، به سه صورت به کار رفته است:
1) به صورت قید به معنی « دوباره، مجدداً »؛
2) به صورت حرف اضافه در معنی « به، به سوی، به جانب »؛
3) به صورت پیشوند فعلی در معنی « مجدداً » و نیز به عنوان تقویت کننده ی معنی فعل.
در میان محققان چند دهه ی اخیر در مورد تلفظ باز به عنوان حرف اضافه اختلاف وجود دارد. عده ای آن را با کسره ی اضافه صحیح می دانند و عده ای دیگر بدون کسره. طرفداران نظر اول عبارت اند از عباس اقبال، بدیع الزمان فروزانفر، مجتبی مینوی، محمد معین، غلامحسین یوسفی، ایرج افشار، محمدجعفر محجوب، اصغر مهدوی، جمشید سروشیار و علی رواقی. پیروان نظر دوم عبارت اند از ملک الشعراء بهار، محمدعلی ناصح و از محققان خارجی ژیلبر لازار. اینک تفصیل آراء محققان نامبرده.
اقبال ( رک: نظام الملک، 1320، 134 ) می نویسد: « باز که آن را باید با کسره ی اضافه خواند... به معنی « به سوی » است ».
فروزانفر معتقد بوده است چون باز دارای معنی مستقل است باید به کسر زا تلفظ شود ( رک: شفیعی کدکنی، 1352، 192 ).
مینوی در متونی که چاپ کرده است تقریباً همه جا باز را با کسره ضبط کرده است. ( رک: مصنفات افضل الدین محمد کاشانی، ج 2، ص 391، س 1 (2)؛ دیوان ناصرخسرو، ص 489؛ ب 45 و 46؛ داستان رستم و سهراب، ص 46، ب 359؛ ص 49، ب 412؛ ص 85، ب 1013.
معین در فرهنگ فارسی، باز را لازم الاضافه دانسته است. همو در نامه ای که در تاریخ 20 دی 1344 به نگارنده نوشته و اصل آن در راهنمای کتاب ( سال چهاردهم، 1350، ص 739 ) گراوور شده است، در این باره استدلالهایی کرده است.
غلامحسین یوسفی در قابوسنامه، ص 37 و 68 باز را با کسره ضبط کرده است (3).
ایرج افشار در اسکندرنامه، ص 643 باز را با کسره آورده است.
محمدجعفر محجوب ( محجوب، 1345: 47 و 253 ) تلفظ باز را با کسر زا دانسته و آن را در شواهدی که نقل کرده چنین ضبط کرده است.
اصغر مهدوی در سیرت رسول الله، ص 41، 43، 48، 49، 150، 522، 553، 664، 1066 و غیره باز را با کسره ضبط کرده است (4).
جمشید سروشیار ( سروشیار 1348، 3-552 ) به پیروی از دکتر معین در فرهنگ فارسی می نویسد: « باز... واژه ای است... لازم الاضافه که گاهی کسره ی آخر آن به یاء هم بدل می شود » و سپس بیت زیر را از ورقه و گلشاه، ص 74 نقل می کند:
چو بازی هش آمد مه مشک سر
ببارید از دیده خون جگر
علی رواقی « رواقی، 1353، 1-350 ) در مورد بازی به معنی « باز، به سوی » در شاهنامه می نویسد: « این ضبط را به دو صورت می توان توجیه کرد: 1) بازی، و ی را در بازی می توان به جای کسره ی اضافه دانست و نظیر آن در متون فارسی بسیار زیاد است. 2) بازی را صورت دیگری از باز + زی بدانیم که دو حرف ز ادغام شده است (5). در ورقه و گلشاه صورت بازی به هر یک از این دو توجیه دیده شده است، در این ابیات:
چو بازی هش آمد دگر ره ز پای
بیفتاد و ببرید از او هوش و رای
ورقه و گلشاه، ص 26
و سپس بیت دیگر ورقه و گلشاه را که سروشیار نقل کرده و در بالا آوردیم آورده است. رواقی در جای دیگر ( رواقی، 1368، 32 ) ی [ī=] در بازی را اشباع کسره [ i= کوتاه در قدیم ] دانسته است.
اما پیروان نظر دوم. ملک الشعراء بهار می نویسد: « عجب است که بعضی فضلای معاصر معتقدند که لغظ باز در این مورد باید به کلمه ی بعد از خود اضافه شود و به کسره خوانده شود، در صورتی که باز در هر حال پیشاوند فعل همان جمله است و بین او و فعل اسمی فاصله شده و هیچ وقت پیشاوند به فعل یا به اسم اضافه نمی شود و دلیلی در مکسور بودن آخر آن در دست نیست. »
محمدعلی ناصح در حواشی دیوان ادیب صابر ترمذی ( ص 219، ح2 ) در مورد باز که در ادبیات زیر آمده:
گر فاش کرد راز من آواز عندلیب
گل نیز فاش کرد هم آواز عندلیب
چون عندلیب ناله کنم بر فراق یار
وقت سحر که بشنوم آواز عندلیب
ملک چمن که زاغ خرابی گرفته بود
بستد بهار و داد همه باز عندلیب
می نویسد: « یعنی به عندلیب باز داد و « باز » را به سکون زاء باید خواند. حافظ می فرماید:
صلاح کار کجا و من خراب کجا
ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا ».
و بالاخره ژیلبر لازار ( لازار، 1963، 423-413 ) همه جا باز را بدون کسره آوانویسی کرده است.
اگر به شواهدی که از بازی در شاهنامه (6) و ورقه و گلشاه آمده و بیت ادیب صابر توجه کنیم و بیت زیر از گشتاسب نامه ی دقیقی را در نظر آوریم:
چو لشگر شنیدند آواز اوی
شدند از بر خستگان باز اول
شاهنامه، چاپ خالقی مطلق، ج 5، ص 147
کفه ی ترازو به سود طرفداران مکسور بودن باز سنگین می شود، به ویژه که طرفداران اضافه شدن باز استدلال محکمی در تأیید نظر خود ندارند و استدلال بهار نیز به هیچ روی درست نیست، زیرا باز در موارد فوق بدون هیچ گونه تردیدی حرف اضافه است و پیشوند فعلی نیست. علاوه بر آن پیشوندهای فعلی هیچ گاه از فعل خود جدا نمی شوند و تنها پیشوندهای تصریفی نَ و می و فعل معین خواستن می توانند میان فعل و پیشوند فعلی فاصله بیندازند. اما در حقیقت، در تضعیف نظر طرفداران لازم الاضافه بودن باز نیز دلایلی وجود دارد.
نخست آن که باز یک حرف اضافه ی بسیط است و حروف اضافه ی بسیط ( از، به، با، در... ) هیچ گاه به کلمه ی بعد از خود اضافه نمی شوند.
دوم این که باز بعدها مخفف شده و به صورت با با همان معنی « به، به سوی » درآمده است و اگر باز دارای کسره بود هیچ گاه نمی توانست به صورت با درآید.
سوم این که باز در کلمات بازپس و بازدید ( = بادید ) به معنی « پدید، آشکار » (7) هیچ گاه کسره ندارد، و فرهنگها از جمله فرهنگ فارسی معین نیز بازپس (8) را بدون کسره ضبط کرده اند.
چهارم این که بیشتر حروف اضافه در اصل قید بوده و بعداً به حرف اضافه بدل شده اند و قیود اضافه نمی شوند.
پنجم این که باز قرینه ی فراز است و فراز تقریباً هیچ گاه اضافه نمی شود (9). فراز نیز مانند باز بعداً مخفف شده و به شکل فرا درآمده است.
این دلایل را ضبط بعضی نسخه های خطی نیز تأیید می کند. مثلاً در قطعه ای از ترجمه ی تفسیر طبری که ظاهراً در حدود قرن ششم از روی نسخه ی کهنه تری رونویس شده و عکس آن به کوشش دکتر احمدعلی رجائی در نامه ی آستان قدس ( سال نهم، شماره ی مخصوص، 1352 ) چاپ شده است، باز در عبارت زیر با علامت جزم ضبط شده است: « و این قصه چنان بود که بدان وقت که عیسی بن مریم علیه السلام بازْ بیت المقدس بازْ آمد... » ( همان، ص 19 ).
علاوه بر همه ی این دلایل، به دلایل عروضی و زبانی، ابیات مذکور در فوق را که ظاهراً دلیل بر وجود تلفظ بازِ اند می توان به نفع وجود تلفظ بازْ توجیه کرد، به این شرح:
اولاً صورت بازی را طبق نظر نوشین و رواقی می توان به شکل باز+زی، و یا مرجّحاً با+زی توجیه کرد و قرینه ی آن را بیت زیر از قطران ذکر کرد که در آن فرازی، مرکب از فرا ( = فراز )+زی به کار رفته است:
می ارغوانی فرازی من آرد
ز عکس رخ او شده ارغوانی
دیوان قطران، تصحیح محمد نخجوانی، تبریز، 1333، ص 379
یادآوری می گردد که در این بیت فرازی را نمی توان مبدل فرازِ دانست، زیرا فرازِ به معنیِ « برفرازِ و بالایِ » است.
ثانیاً ابیاتی را که در آنها باز به کار رفته است می توان چنین توجیه کرد که باز در آنها بدون کسره به کار رفته، اما وزن شعر ایجاب کرده است که به دنبال آنها یک حرکت مسترقه افزوده شود و به شکل bâz-Ə تلفظ گردد. مثلاً اگر در شعر زیر از ویس و رامین:
همی تا باز مرو آیی از این راه
نیاسایی ز رفتن گاه و بیگاه
ویس و رامین، تصحیح مجتبی مینوی، تهران، بروخیم، 1314، ص 46
به جای « باز مرو »، « باز دیر » به کار رفته بود که در آن باز به عنوان قید به کار رفته است باز به دلیل وزن شعر مجبور بودیم باز را با حرکت مسترقه بخوانیم. حتی در شعر ادیب صابر نیز، همچنان که محمدعلی ناصح گفته، به قرینه ی شعر حافظ می توان کسره ی بازِ را بدل از حرکت مسترقه دانست. بنابراین تا اینجا هیچ دلیل و قرینه ی قطعی و محکمی در تأیید تلفظ بازِ ( با کسره ) وجود ندارد. با این همه در تأیید تلفظ بازى ( با کسره ) سند آشکاری وجود دارد.
این سند عبارت است از متن عکسی جلد اول تفسیر سورآبادی ( قطع کوچک ) که در سال 1353 توسط بنیاد فرهنگ ایران به چاپ رسیده است. در ص 87، س 16 این متن کلمه ی باز صریحاً به شکل بازِ ضبط شده است. بنابراین نظر محققانی که باز را با کسره می خوانند نیز بی مبنای نیست. حال چگونه این دوگانگی را باید توجه کرد ؟ بی شک، همچنان که در بالا گفته شد تلفظ اصلی باز بدون کسره بوده و این تلفظ قرنها به همین شکل رواج داشته و به شکل با، با دگر شکلهای فا و وا، نیز مخفف شده است، اما بعدها، احتمالاً به قیاس با حروف اضافه ی مرکبِ به سویِ، به طرفِ، به جانبِ و غیره به شکل بازِ درآمده است. باز تنها حرف اضافه ای نیست که کسره گرفته است. فراز نیز که قرینه ی آن است، لااقل در مثال زیر، با کسره استعمال شده است:
به جام اندر تو پنداری روان است
ولیکن گر روان دانی روانی
به ماهی ماند آبستن به مریخ
بزاید چون فراز لب رسانی
کسائی، به نقل از لباب الالباب
البته این احتمال که کسره ی فرازِ در اینجا بدل از حرکت مسترقه باشد نیز هست، اما چند نیز، چنان که در زیر خواهیم دید، در اصل بدون کسره بوده و بعدها با کسره به کار رفته است (10). مولانا جز را نیز در موارد متعدد با کسره به کار برده است، از جمله در مثالهای زیر:
هرکه جزِ عاشقان ماهی بی آب دان
مرده و پژمرده است گرچه بود او وزیر
نیز
ز جفای تو حزینم جزِ عشقت نگزینم
هوسی نیست جز اینم جز از این کار ندارم
نیز
چو ز حرف توبه کردم تو برای طالبان را
جزِ حرف پرمعانی علم و امارتی کن
نیز
گویم کان لطف تو کو بنده ی خود را تو بجو
کیست که داند جزِ تو بند و گشای دل من
( رک: بدیع الزمان فروزانفر، فرهنگ نوادر لغات و تعبیرات و مصطلحات دیوان کبیر، ضمیمه ی ج 7 کلیات شمس. )
در زمان ما نیز حروف اضافه ی مرکب ضرب درْ و تقسیم برْ به قیاس با به علاوه ی، به اضافه ی، منهای و غیره به ضرب درِ و تقسیم برِ بدل شده است. تا چهل الی پنجاه سال پیش این کلمات مطلقاً بدون کسره به کار می رفتند و اضافه شدن کسره به آنها مربوط به سه چهار دهه ی اخیر است. کلمه ی بعض نیز، که بی شک مبدَّلِ به از است، کسره گرفته است. همچنین کلمه ی مُمیِّزْ در عباراتی نظیر « بیست و چهار ممیزْ دو دهم » (24/2) به صورت ممیزِ به کار می رود.
چنان که می دانیم باز و با این معنی در زبان فارسی از بین رفته و تنها صورت با در بعضی گویشها و از جمله در گویش روستای قیس آباد بیرجند به معنی « به، به سوی » باقی مانده است. این تحول بی شک از قرون اولیه ی بعد از اسلام شروع شده است. تعیین زمان دقیق و سیر این تحول محتاج بررسی دقیق متون فارسی قدیم است، اما همین قدر می دانیم که در بعضی از متون قدیم باز اصلاً در این معنی به کار نرفته و یا استعمال آن بسیار کم است. در بعضی از متون نیز بیشتر به جای باز، فرا( ز ) به کار رفته است. از سده های هفتم و هشتم هجری به بعد باز به کلی متروک شده و فقط در کلمات و عبارات پیشباز و از دیرباز باقی مانده است. آنچنان که از بعضی متون برمی آید باز ابتدا از نظر معنی ضعیف شده و با بعضی حروف اضافه، به ویژه به تقویت شده است. در زیر شواهدی که باز در آنها با یکی از حروف اضافه تقویت شده نقل می گردد.
باز به
« و چون به دریا انداختیم ( انگشتری را ) دریغ می خوری ولیکن چاره ای بکنم مگر باز به تو رسانم » ( نظام الملک، 1347، 240 ). این عبارت مربوط به داستانی است که از تاریخ برامکه گرفته شده و اصل آن در آنجا چنین است: « و چون به دریا انداختم دریغ می خوری و لیکن چاره ای بکنم مگر بازِ تو رسانمش » ( تاریخ برامکه، 8 ). « و خلق را بازگشت باز به من است » ( بلعمی، 64، در ترجمه ی آیه ی و الینا یرجعون )؛ « چون طوفان آمد خدای عزوجل آن را ( کعبه را ) برداشت و باز به آسمان چهارم برد » ( بلعمی، 91 )؛ « افراسیاب بیرون آمد و دوازده سال شهر ایران بگرفته بود و نریمان و پسرش سام برو تاختنها همی کردند تا ایران شهر یله کرد و برفت و به عجز باز به ترکستان شد » ( تاریخ سیستان، 7-6 )؛ « و قتیبه برادر خویش را عمرو بن مسلم را به سیستان فرستاد و عمرو روزی چند به سیستان ببود و باز به بست شد » ( تاریخ سیستان، 120 ) (11).
به نظر می رسد که گاهی بعضی مؤلفان یا کاتبان باز را در این مورد به معنی « دوباره » گرفته اند. مثال زیر تأیید این نکته است. حتی در بعضی مثالهای بالا نیز ممکن است چنین تصور کرد که باز را به معنی « دوباره » تلقی کرده اند.
« خازن بیت المال را پرسیدند که عمر هیچ گستاخی بر بیت المال کند ؟ گفت از اول چون چیز نداشتی که بخوردی، اندکی قوت را برگرفتی و چون چیزیش به دست آمدی باز جای نهادی » ( غزالی، 118 ). این عبارت که از متن نصیحة الملوک است از نسخه ای است که در 862 هجری نوشته شده است. قسمت آخر عبارت در نسخه ای دیگر، که کتاب ندارد اما به نوشته ی مصحح از سده های هفتم و هشتم است، چنین آمده است: « اندکی قوت را برگرفتی و چون چیزیش به دست آمدی باز عوض آن نهادی ».
باز با
« یوسانوس... به سلامت باز روم رسید و ثمرت آن جوانمردی که با شاپور کرده بود بیافت و این یوسانوس چون باز با قسطنطنیه رسید کیش ترسایی تازه گردانید » ( ابن بلخی، 71 )؛ « چاره آن دانستند که هر به صد و بیست سال یک ماه بیفکنند تا ماهها باز با نظام خویش شود » ( جمالی، 262 ).
باز در
« سلطان ملکشاه رحمه الله ابوالمعالی را به احترام تمام باز در خانه ی خود فرستاد » ( اصفهانی، 17 ).
به فاز
« باز گردید به توبه به فاز خدای شما » ( ترجمه ی قرآن موزه ی پاریس، 224 ).
باز به این معنی از abāz ( اباز ) پهلوی به معنی « به طرف عقب، دوباره » گرفته شده است و مکنزی در فرهنگ پهلویِ خود اباز به معنیِ « به سوی » را در پهلوی ذکر نکرده است. نوبرگ نیز آن را به این معنی نیاورده است، اما در شاهد زیر از کارنامه ی اردشیر بابکان abāz به معنی « به سوی، باز » است:
pas az ān abāz ardaxšēr mad ud dōšāram kard
« پس از آن باز ( به سوی ) اردشیر آمد و دوستی و مهربانی کرد » ( رک: نوبرگ، 1964، 5-4 ).
Abāz از صورت فرضی فارسی باستان *apāčā مشتق شده است ( رک: هرن، 1901-1898، 104، 164؛ نوبرگ، 1974، 20 ).
در متون فارسی باز دیگری هست با معنی « با، همراه با » که تقریباً همه جا قبل از ضمایری که با مصوت شروع می شوند به کار رفته است. لازار ( 1963، 423 ) تنها شاهد زیر را از بلعمی آورده که باز در آن قبل از یک کلمه ی آغاز شده با صامت به کار رفته است: « از پس هفت روز باز غنیمت بسیار به مدینه باز آمد »، اما در شاهد زیر از شهید بلخی که در لغت فرس اسدی آمده نیز باز قبل از صامت به کار رفته است:
همی نسازد با داغ عاشقی صبرم
چنان کجا بنسازد بنانج باز بنانج
در متون فارسی این باز قبل از ضمایرِ او، آن این، ایشان و ضمایر ربطیِ آنکه و اینکه به کار رفته است. در دانشنامه ی میسری که یک متن شعری پزشکی از قرن چهارم هجری است صورتهای ابازو و ابازوی نیز به کار رفته اند. احمدعلی رجائی ( رجائی، 1353، نود و دو – نود و سه ) حرف اضافه را در اینجا « باز = با » دانسته اما جلال متینی آن را همان (ا) با، مشتق از abāg پهلوی و صامتِ ز را یک صامت میانجی ( وقایه ) دانسته است ( رک: متینی، 1355، 624-607 )، اما، چنان که در شواهد منقول از بلعمی و شهید بلخی در بالا دیدیم، شکل این حرف باز است. علاوه بر آن در متون فارسی یهودی ( به خط عبری ) این حرف اضافه همیشه به صورت اباز و اواز به کار رفته است، خواه کلمه ی بعد از آن با صامت آغاز شده باشد خواه با مصوت. این حرف اضافه از شکل فرضی فارسی باستان *upāčā گرفته شده است ( هرن، 1901-1898، 161؛ نوبرگ، 1974، 20 ).
مثالهایی که در متون فارسی یهودی آمده اند عبارت اند از:
« و اباز مادر و خواهر خود صحبت کنند » ( قصه ی دانیال، به نقل دارمستتر، 1886، 409 ) « و اباز مردمان نیکی بسیار کند » ( همانجا )؛ « و اباز ایشان دوستی کنند » ( همانجا )؛ « اباز اشتور آید » ( همانجا )؛ « اباز رومیان کارزار کنند » ( همان، ص 411 ).
در ترجمه ای از کتاب استر به فارسی یهودی ( به خط عبری ) این کلمه به شکل اواز به کار رفته است ( رک: اِ. ماینْتْز، 1970، 97 ): « آنچه بَرده شد از یِروشَلم اواز بردگی، آنچه بَرده شده آمده اوازیکنه پادشاه یهوده، آنچه بَرده کرد نَبوکَد نَصر پادشاه بگداد ( = بغداد )» ( همان، 99 )؛ « و بآمد آن پادشاه وهمن به تنجیدن ( = آشامیدن ) اواز استر بانوی » ( همان، 103 ).
در ترجمه ای فارسی از کتاب امثال به خط عبری نیز باز به شکل اواز به کار رفته است: « مه اندیش اَوَر رفیق تو بدی وا وی نشین به ایمنی اواز تو » ( ماینتز، 1980، 76 )؛ « نه جنگی کنی اواز مردم رایگان، اگر نتوخت تو را بدی » ( همانجا )؛ « که بختگارگر ایشان قوی اوی جنگ کند مر حکم ایشان اواز تو » ( همان، 96 )؛ « جنگ کردن تو جنگ اواز رفیق تو و راز دیگر نه آشکاره کنی » ( همان، 99 ).
در ترجمه ای از اسفار خمسه، کتاب تکوین، که در واتیکان نگهداری می شود نیز باز به همین شکل اواز آمده است ( رک: آسموسن، 1969، 94 ).
در نوشته های موجود پهلوی اباز به این معنی به کار نرفته است و این کلمه در شاهدی از کارنامه ی اردشیر که نوبرگ ( 1974، 20 ) به آن اشاره کرده به معنی « به سویِ » است. این شاهد در صفحه ی قبل نقل شد.
بنابر شواهدی که نقل شد باز در باز آنکه همین حرف اضافه است نه با + ز + آنکه.
2 چندْ-چندِ
کلیه ی محققان معاصر کلمه ی چند به معنی « به اندازه ی » را با کسره می خوانند. تنها ژیلبر لازار این کلمه را بدون کسره آوانویسی کرده است ( لازار، 1963 ). چند قرینه ی چون است و باید مانند آن بدون کسره به کار رود و بی شک در اصل نیز چنین بوده است (12). با این همه قرائنی هست که نشان می دهد که چند نیز مانند باز بعدها با کسره استعمال شده است. نخستین قرینه ضبط بعضی نسخه های خطی است. مثلاً در فرهنگ فارسی منسوب به قطران که نسخه ی آن در کتابخانه ی مدرسه ی سپهسالار موجود است این کلمه ذیل پالوایه صریحاً به شکل چندِ ضبط شده است. دیگر شکل زنده ی این کلمه در بعضی گویشهای غرب و جنوب غربی ایران است. چند در کردی مهابادی به صورت čand-a و در کردی سنندجی و کرمانشاهی به شکل čan-a به کار می رود و در لری بویراحمدی به صورت « این چندِ آن است ». مثال کرمانشاهی: čan-a xar-i « چندِ خری ». در گویش اورامانی نیز این کلمه به صورت čand-i متداول است.
اما قرینه ی دیگر بر این که چند در اصل بدون کسره بوده و بعدها با قیاس با حروف اضافه ی مرکب کسره گرفته، وجود صورت بدون کسره ی آن در بعضی گویشهای جنوب غربی ایران است. در گویش شوشتری این کلمه به هر دو صورت čand و čand-e به کار می رود ( نیرومند: 150؛ نیز همو 2535 (1355): 146 ). مؤلف در اثر اخیر شعر زیر را از صالحا، یکی از شعرای شوشتر برای چَنْ ( بدون کسره ) شاهد آورده است.
ای تَنِ چی شتر اَ اِشقِ تونَ چَنْ موری
یعنی « این تن شتر مانندم از عشق تو به اندازه ی موری است ». در دزفولی نیز چند با دو تلفظ به کار می رود. و بالاخره در گویش بختیاری بهداروند چند بدون کسره متداول است: yo čand hon-e « این به اندازه ی آن است »؛ čand ye man-i mêva xeri (δ) om « به اندازه ی یک منی میوه خریدم ».
صورت چندِ در متون پهلوی زردشتی نیز دیده می شود نوبرگ ( نوبرگ 1974، ذیل čand ) مثالی از « داستان گرشاسب » از روایات پهلوی به دست می دهد که در ان عبارت čand-I nēm rōz به کار رفته است، اما در زبان پهلوی تلفظ معمولی این کلمه čand بدون کسره است که بیشتر با and که قبل از آن می آید همراه است: and čand « به اندازه ی ». گاهی نیز کلمه ی ku « که » به دنبال آنها افزوده می شود: and čand ku ( رک: بندهشن ایرانی، چاپ عکسی بنیاد فرهنگ ایران، ص 135، س 15 ).
در متون فارسی چندان که مرکب از چند + آن است و چندانکه نیز در معنی چند به کار می روند: « و امتحانش آن باشد که مساحت باقی بکند، اگر هر دو مساحت چندان مساحت جمله بود درست باشد والّا نه » ( الایضاح عن اصول صناعة المسّاح، ص 151 ).
دیگر ترکیب همچند است که به جای چند به کار می رود: « پس جزوی حرمل و جزوی مازو و جزوی بلوط و جزوی صدف و همچند همه ذراریح گیرد و خرد بساید » ( نوروزنامه، ص 37 ).
در فارسی ادبی معاصر چند فقط در ترکیب، چندان و چندانکه باقی مانده است.
پي نوشت ها :
1. مجله ی زبانشناسی، سال پانزدهم، شماره ی دوم، پائیز و زمستان 1379، ص 13-2.
2. اما در ص 652 باز بدون کسره ضبط شده است.
3. اما در صفحات 73، 103، 211، 197 و 221 چنین نکرده است.
4. اما در پاره ای موارد آن را بدون کسره رها کرده است، از جمله در ص 38، 43، 150 ( بازپیش )، 152 ( باز جای ) و غیره.
5. عبدالحسین نوشین در سخنی چند درباره ی شاهنامه، مسکو، 1970، ص 49 نیز بازی را مرکب از باز + زی دانسته است.
6. در شاهنامه تنها در دو بیت زیر بازی به کار رفته است:
چو از بودنش بگذرد روز چند
فرستید بازی منش ارجمند
شاهنامه، چاپ مسکو، ج 1، 1963، ص 100
دگر هرکه دارند بر پای بند
فرستید بازی منش ارجمند
شاهنامه، چاپ مسکو، ج 8، 1970، ص 25، با توجه به نسخه بدلها
7. چنان که در این دو شاهد آمده: « و این ضعیف تخم آن به تبریز آورده... و سعی می نماید تا آنجا نیز کشتن... آن بازدید کند » ( رشیدالدین فضل الله همدانی، آثار و احیاء، به کوشش ایرج افشار و منوچهر ستوده، تهران، مؤسسه ی مطالعات اسلامی دانشگاه مک گیل، 1348، ص 159 )؛ « و بعد از او برادرش جمشید... ابریشم و پنبه و اسلحه و شمشیرها بازدید کرد » ( احمد بن عنبه، فصول فخریه، تصحیح میر جلال الدین حسینی ارموی « محدث »، تهران، 1346، ص 26 ).
8. واپس نیز صورت دیگری از این کلمه است که در آن با و وا بدل شده است.
9. به یک مورد استثنائی بعداً اشاره خواهد شد.
10. در اصفهان، به جای چندِ، راستِ به کار می رود که در اصل کسره نداشته است: یک گیلاسْ راستِ یک گردو.
11. نیز رک: بلعمی، ص 50-49 و تفسیر ابوالفتوح رازی، چاپ مشهد، ج 15، ص 76، ح.
12. ظاهراً در شعر زیر از خسروی سرخسی که در ترجمان البلاغه ی رادویانی، ص 132، نقل شده نیز چند، همراه با چندان و به صورت چندان چند، به معنی « به اندازه ی » ( قس چنانچون به معنی « مانند ِ»)، بدون کسره به کار رفته است.
از کیوان تا همت تو چندان
چند از قدم ماهی تا کیوان
اما در شعر زیر از عنصری معلوم نیست که کلمه را باید چند خواند یا چندِ:
هم کم از قدرش بود گر مجلس عالیش را
چند پهنای زمین پهنای شادروان بود
دیوان عنصری، 1342، 24
ابن بلخی،1920، فارسنامه. به کوشش گ. لیسترانج، انتشارات دانشگاه کیمبریج.
ادیب صابر ترمذی، 1343، دیوان، به کوشش محمدعلی ناصح، تهران.
اسکندرنامه، 1343، به کوشش ایرج افشار، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
[ اصفهانی، علی بن ابی حفص به فقیه محمود ]، 1317. تحفة الملوک. تهران، کتابخانه ی طهران.
بلعمی، ابوعلی محمد، 1341. تاریخ بلعمی. به کوشش محمدتقی بهار، ملک الشعراء، تهران، اداره ی کل نگارش وزارت فرهنگ.
بهار، محمدتقی، 1337، سبک شناسی، تهران، چاپ دوم، امیرکبیر.
تاریخ برامکه. 1313. به کوشش عبدالعظیم قریب گرکانی، تهران.
تاریخ سیستان 1314. به کوشش محمدتقی بهار، ملک الشعراء، مؤسسه ی خاور.
ترجمه ی قرآن موزه ی پارس. 2535 (1355). به کوشش علی رواقی. تهران، بنیاد فرهنگ ایران.
تمیمی، ابومنصور عبدالقاهر، 1347. الایضاح عن اصول صناعة المسّاح. ترجمه ی ابوالفتوح منتجب الدین اسعد اصفهانی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران.
جمالی یزدی، ابومطهر، 1346. فرّخنامه. به کوشش ایرج افشار، تهران، انتشارات فرهنگ ایران زمین.
« خیام »، 1312. نوروزنامه. به کوشش مجتبی مینوی، تهران.
رجائی بخارائی، احمدعلی، 1353. پلی میان شعر هجائی و عروضی فارسی. تهران، بنیاد فرهنگ ایران.
رواقی، علی، 1353. نقد شاهنامه، چاپ ایران شناسان شوروی، تهران، 1351، در راهنمای کتاب. سال 17، ش 6-5-4، ص 359-349.
رواقی، علی 1348. نقد شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق. کیهان فرهنگی. سال 6، ش 12، ص 5-31.
سروشیار، جمشید، 1348. نقد دیوان ادیب صابر ترمذی، به کوشش محمدعلی ناصح، تهران، 1343، راهنمای کتاب. سال 12، ص 561-549.
شفیعی کدکنی، 1352. حواشی بر مرموزات اسدی در مزمورات داودی از نجم الدین رازی. تهران، مؤسسه ی مطالعات اسلامی دانشگاه مک گیل، شعبه ی تهران.
عنصرالمعالی کیکاوس بن اسکندر، 1345، قابوسنامه. به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
عیوقی، 1343. ورقه و گلشاه. به کوشش دکتر ذبیح الله صفا، تهران، انتشارات دانشگاه تهران.
غزالی، ابوحامد، 1351. نصیحة الملوک. به کوشش جلال همایی، تهران، انجمن آثار ملی.
فردوسی، ابوالقاسم، 1352. داستان رستم و سهراب. به کوشش مجتبی مینوی، تهران، انتشارات بنیاد شاهنامه ی فردوسی وزارت فرهنگ و هنر.
کاشانی، افضل الدین، 1337. مصنفات. به کوشش مجتبی مینوی و یحیی مهدوی، ج 2.
متینی، جلال، 2535 (1355). <« باز » یا « با + ز »>، مجله ی دانشکده ی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه مشهد، سال 12، ش 4، ص 624-607.
محجوب، محمدجعفر، 1345. سبک خراسانی در شعر فارسی. تهران، چاپخانه ی سازمان تربیت معلم و تحقیقات تربیتی.
محمد بن اسحق، 1343. سیرت رسول الله. به کوشش اصغر مهدوی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران.
معین، محمد، فرهنگ فارسی.
ناصرخسرو، 1353، دیوان. به کوشش مجتبی مینوی و مهدی محقق، تهران، انتشارات دانشگاه تهران.
نظام الملک، 1347. سیرالملوک « سیاست نامه ». به کوشش هیوبرت دارک، چاپ دوم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
نظام الملک، 1320. سیاست نامه برای دبیرستانها، به کوشش عباس اقبال، تهران، وزارت فرهنگ.
نیرومند، محمدباقر، بدون تاریخ، نصاب شوشتر. تهران.
نیرومند، محمدباقر، 2535 (1355). واژه نامه ای از گویش شوشتری. انتشارات فرهنگستان زبان ایران.
Asmussen, J.P., 1969. "A select list of words from the Vatican Judaeo-Persian Pentateuch (Genesis)", K.R. Cama Oriental Institute Gogden jubilee Volume, Bombay, pp. 93-102.
Darmesteter, J., 1886. "Apocalypse person de Daniel", Mélanges Renier, Paris.
Horn, P., 1898-1901. "Neupersische Schriftsprache", Grundriss der iranischin philology, 1/2, pp. 1-200.
Lazard, G., 1963. La langue des plus anciens monuments de la prose persane, Paris, Klincksieck.
Mainz, E., 1970. "Esther en Judéo-persan", Journal Asiatique, tome 258, 1-2, pp. 95-106.
Mainz, E., 1980. "Le livre des proverbs en judéo-persan", Jaurnal Asiatique, tome 268, pp. 71-106.
Nyberg, H.S., 1964. A manual of Pahlavi, Part I: texts, Otto Harrassowitz, Wiesbaden.
Nyberg, H.S., 1964. A manual of Pahlavi, Part II: glossary, Otto Harrassowitz, Wiesbaden.
منبع مقاله :
صادقي، دکتر علي اشرف؛ (1380)، مسائل تاريخي زبان فارسي ( مجموعه ي مقالات )، تهران: سخن، اول