نويسنده: علي راد
الاهي بودن قرآن
الاهي بودن موجِد قرآن از مباني كلامي عام اماميه در تفسير است كه از پيش فرض هويت پديد آورنده ي آن تأثير مي پذيرد. مطابق اين پيش فرض، تنها مؤلف و ماتن قرآن شخصِ الله ( جل جلاله ) است. پذيرش اين مبنا دو دسته آثار در قرآن شناسي و تفسير آن دارد: آثار نخست درباره ي متن قرآن و نوع دوم مؤثر در فهم و تفسير آيات است. اماميه با تكيه بر ويژگيهاي انحصاري متن قرآن، تجربه ي مثبت تاريخي در عدم امكان هماوردي با قرآن و ادله ي نقلي معتبر بر اين اعتقاد است كه تنها خداوند پديد آورنده ي تمام قرآن بوده و هيچ كسي جز خداوند در پديداري آن نقشي نداشته است خدايي كه خالق عالم هستي است، پديداري كتابي با ويژگيهايي چون اعجاز و جامعيت براي وي آسان است. راز مانايي و پويايي قرآن در گذر زمان نيز در همين نكته نهفته است كه قدرتي فرابشري آن را رقم زده است.تأثير اين مبنا در رد احتمال تناقضات دروني متن، عدم امكان تحدي، ضمانت از تحريف، جامعيت، اعجاز، جاودانگي، چندسطحي بودن معنا و... آشكار مي شود و خصوصيات قرآن را طبيعي آن مي شمرد. لكن اگر فرض بر اين باشد كه ماتنِ قرآن غير خدا باشد، دارا بودن چنين ويژگي هايي براي آن الزامي نيست و مفسّر وجود گزاره ي خلاف واقع و متناقض را در آن محتمل خواهد دانست. همچنين اساس ادعاي اعجاز و جامعيت قرآن نيز به دليل محدوديت توان ماتن غيرالاهي منتفي و در نتيجه اعتبار آموزه هاي قرآني مخدوش خواهد شد. حال آنكه به اذعان تاريخ، قرآن از زمان نزول، مخالفان خود را به هماوردي با خويش فراخوانده و مدعيان پوشالي خود را به زانو درآورده است.
در روايات اهل بيت (عليهم السلام) نيز بارها با عبارات متعدد و متنوعي به الاهي بودن قرآن تأكيد شده است؛ عباراتي چون كلام الله (1)، كتاب الله (2)، كلام الرحمن (3)، ... فراوان در احاديث به چشم مي خورد.
از مضاف اليه واقع شدن اسم جلاله الله و صفت الرحمن، انحصاراً مفهوم خداوند تبادر به ذهن مي شود. شيخ مفيد از متكلمان بزرگ اماميه، به روشني، اعتقاد اماميه به الاهي بودن تمام قرآن را چنين بيان كرده است: « آنچه ميان دو جلد مصحف قرآن هست، همگي سخن خداوند بلندمرتبه است كه از ناحيه ي وي تنزيل يافته است و در آن چيزي از سخن بشر وجود ندارد. »(4) در قرآن كريم نيز به نزول كتاب از سوي خداوند حكيم، خبير، عزير و عليم اشارت شده است:
إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْکِتَابَ وَ هُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ (اعراف: 196) ( بي ترديد، سرور من آن خدايي است كه قرآن را فروفرستاده، و همو دوستدار شايستگان است. )
نَزَّلَ عَلَيْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَ الْإِنْجِيلَ (آل عمران: 3) (( خداوند ) اين كتاب را در حالي كه مؤيد آنچه [ از كتابهاي آسماني ] پيش از خود مي باشد، به حق [ و به تدريج ] بر تو نازل كرد. )
اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ کِتَاباً مُتَشَابِهاً ... ( زمر:23) ( خدا زيباترين سخن را [ به صورت ] كتابي متشابه، نازل كرد... ).
الر کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکِيمٍ خَبِيرٍ (هود: 1) ( الف، لام، را. كتابي است با آياتي استوار و روشن از جانب حكيمي آگاه ).
تَنْزِيلُ الْکِتَابِ لاَ رَيْبَ فِيهِ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ (سجده: 2)( نازل شدن اين كتاب، كه در آن هيچ شكي نيست، از جانب پروردگار جهانيان است. )
تَنْزِيلُ الْکِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَکِيمِ (زمر:1؛ احقاف: 2؛ جاثيه: 2) ( نازل شدن اين كتاب از جانب خداي پيروزمند حكيم است ).
تَنْزِيلُ الْکِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ (غافر: 2) ( نزول اين كتاب از جانب خداي پيروزمند داناست. )
بديهي است كه پذيرش مبناي الاهي بودن مؤلف قرآن، افزون بر آثار پيش گفته، اصول و معارف اعتقادي ديگري نيز به دنبال دارد كه هر مفسّري را ناگزير به آنها معتقد و ملتزم مي سازد. از جمله ي آنها پذيرش عدل و حكمت الاهي و ديگر اوصاف جمال و جلال الاهي است كه در نوع نگاه و شناخت مفسّر از ويژگيهاي مؤلف قرآن تأثيرگذار است و به دنبال آن در فهم سخن وي نيز تأثير خواهد گذاشت. لكن از آنجا كه چنين اصول و معارف اعتقاديي نسبت به تفسير قرآن فراگيري و عموميت دارند و اختصاصي به تفسير ندارند و در مباحث تخصصي خداشناسي مطرح هستند، ضرورتي براي طرح آنها در اين گفتار وجود ندارد.
در اينجا تنها به اين نكته بسنده مي كنيم كه پذيرش مبناي الاهي بودن مؤلف قرآن، تمامي باورها و معارف اعتقادي مرتبط با خداشناسي در جهان بيني اسلامي ( البته با قرائت شيعي ) را ضميمه خود دارد و مفسّر امامي با چنين شناختي از اوصاف خداوند به تفسير قرآن خواهد پرداخت. به سخن ديگر، مفسّر با پذيرش الله ( جل جلاله ) به عنوان مؤلف قرآن، در تفسير آياتي كه از ظاهر آنها جبر، قبح عقاب بدون بيان، تكليف بما لا يطاق، تبعيض يا خشونت و... استشمام مي شود، احتياط مي كند و با استناد به حكيم بودن خداوند و عدل او، به قطع مصلحت و حكمتي را در چنين مواردي مدنظر خداوند مي داند و در نتيجه ظاهر اين دسته از ايات را تأويل خواهد كرد، چرا كه افعال حكيم به طور قطع از مصالح و مفاسدي تبعيت مي كند. در نتيجه در داوري و ارزيابي برداشتهاي تفسيري، مفاهيمي كه مخالف با مصالح نوع ( قطعي ) بشر باشد، مردود خواهند بود. اين نكته در روايات اهل بيت نيز مورد تأكيد قرار گرفته است.(5)
پينوشتها:
1.شيخ صدوق، الامالي، الاولي، مؤسسه البعثة، قم، 1417ق.، ص 639، ح 863.
2. شيخ صدوق، معاني الأخبار، تحقيق و تصحيح و تعليق علي اكبر غفاري، مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين، قم، المشرقة، 1373ش، ص 117، ح1.
3.همان.
4. شيخ مفيد، المسائل السروية، تحقيق صائب عبدالحميد الثانية، دارالمفيد للطباعة و النشر و التوزيع، بيروت، 1414ق، ص 78.
5.امام رضا: « ان سأل سائل هل يجوز ان يكلّف الحكيم عبده فعلاً عن الافاعيل لغير علة و لا معني، قيل له: لا يجوز ذلك لأنّه حكيم غير عابث و لا جاهل.» ( مجلسي، بحارالانوار، ج6، ص 58؛ ج5، ص 313. )
راد، علي، (1390)، مباني كلامي اماميه در تفسير قرآن: با رويكرد نقّادانه به آراي ذهبي، عسّال و رومي، تهران: سخن، چاپ اول