رياضت واقعي در سير و سلوك عرفاني

اين واژه در زبان عربي يعني تلاش انسان براي تربيت و اهلي كردن اسب. بشر با تلاش و كوشش توانسته است كه اسب وحشي، يا كرّه اسب اهلي را، تربيت كرده، آن را به دلخواه خود، به كار گيرد. قواي حيواني انسان نيز كه اساس پاي
دوشنبه، 24 آذر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
رياضت واقعي در سير و سلوك عرفاني
رياضت واقعي در سير و سلوك عرفاني

 

نويسنده: دكتر سيد يحيي يثربي




 

1. معناي رياضت

اين واژه در زبان عربي يعني تلاش انسان براي تربيت و اهلي كردن اسب. بشر با تلاش و كوشش توانسته است كه اسب وحشي، يا كرّه اسب اهلي را، تربيت كرده، آن را به دلخواه خود، به كار گيرد. قواي حيواني انسان نيز كه اساس پاي بندي او به حيات حيواني و عالم خاك است، اگر تربيت نشوند و فرمانبر نگردند، انسان را از پرداختن به تدارك مقدمات حيات روحي و معراج معنوي بازمي دارند.(1)
عرفان عملي و سلوك بر اصول زير استوار است:
الف- انسان مي تواند، تا بي نهايت ترقي كرده و به مقام « انسان كامل » كه موجودي است « خداگونه » نايل آيد.
ب- اين ترقي و پيشرفت، جنبه تكويني دارد و غير از پيشرفت و تعالي انسان در قلمرو علوم نظري است.
ج- اين تعالي وجودي و تكويني، تنها در اثر فرمانبرداري از حق و فاصله گرفتن از هواهاي نفساني و لذت هاي حيواني امكان دارد.
بنابراين، رياضت، كوششي است در جهت بريدن از حيات حيواني و پيوستن به حيات طيّبه روحاني.
براي اين بريدن و پيوستن و كاهش و افزايش، انسان بايد بر آن كوشد تا هر چه بيشتر تحت فرمان حق، قرار گيرد. امر و فرمان معشوق رشته استواري است كه عاشق را با او ارتباط مي دهد. شريعت همين رشته استوار است كه با اجراي هر فرماني از فرمان هاي آن، يك رشته ارتباطي ميان بنده و خدا پديد مي آيد.
رياضت تلاش انسان در جهت ايجاد اين رشته استوار ارتباط است. به عبارت ديگر، رياضت تلاشي است در جهت بريدن از هواي نفس و شيطان و پيوستن به ساكنان حرم قدس محبوب، با تسليم نفس اماره به نفس لوامه و فدا كردن جسم به جان و جان به جانان. مولاي موحدان و اميرمؤمنان علي (عليه السلام) مي فرمايند:« به شب زنده داري و روزه داري پرداخته، از جسم خود كاسته، فداي جانتان كنيد. »(2)

2. شرايط و آداب رياضت

رياضت به طور كلي، برابر است با تحمل سختي و مشقت. سالك راه عرفان بايد تن به سختي داده، از خور و خواب خود كاسته، همه رفتار و گفتارش به حد ضرورت محدود شده و در چهارچوب فرمان شريعت باشد. بزرگان و مشايخ طريقت، براي رياضت مطلوب و مشروع، شرايط متعددي ذكر كرده اند كه به چند مورد از آن ها اشاره مي كنيم:

الف- پاي بندي به شريعت

مولاي ما علي (عليه السلام)، به فرزند خود امام حسن (عليه السلام) چنين سفارش مي كند:
پسرم! هيچ كس در آگاهانيدن مردم از معارف الهي، به پايه پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) نمي رسد. به رهبري او گردن نهاده، با هدايت او به سوي رستگاري گام بردار.(3)

ب- هوشياري


در راه عشق وسوسه اهرمن بسي ست! *** هشدار! و گوش دل به پيام سروش كن!(4)

در سراسر سلوك، حتي در مقامات و منازل بالا، هميشه خطر و انحراف در كمين سالك است. اين هشداري است كه همه بزرگان، با تأكيد مطرح كرده اند. براي روشن شدن مطلب، تنها يك نكته را براي نمونه يادآور مي شوم. و آن اين كه سالك، با هزاران رنج و تلاش خود را به مقام « فنا » مي رساند. رسيدن سالك به اين مقام، كاميابي بزرگ است و اين درجه، يك درجه و مقام بلند است. با اين وصف، باز هم سالك در خطر انحراف و بازگشت به طبيعت بوده و در معرض زندقه و الحاد است!(5)
اين هوشياري و مراقبت، با عنايت الهي و حمايت ارواح طيبه اوليا و ارشاد پيران، سالك را از خطرها دور نگه مي دارد. در اين جا توجه به دو نكته ضرورت دارد:
1.تجارب عرفاني با وسايل مادي، به صورت حالت طبيعي، ايجاد نمي شوند.
جاي ترديد نيست كه به مقامات عرفاني، جز با اعمال شرعي و مجاهدت هاي معنوي نمي توان دست يافت. اگر كسي فكر كند كه با مواد مخدر و بنگ و حشيش، يا قرص هاي روان گردان و غيره، مي توان در خود حالت عرفاني ايجاد كرد سخت در اشتباه خواهد بود. براي اين كه عرفان تلاشي است در جهت تكامل معرفت و دست يافتن به معرفتي برتر از معرفت هاي حسي و عقلي؛ در حالي كه موادمخدر، حس و عقل عادي انسان را نيز تخريب مي كنند.

2.پرهيز از غرور و ادعا

رياضت، در هر شرايط، آثار و لوازمي دارد كه همه آن ها داراي ارزش و اعتبار نيستند. بسا كه سالك با مشاهده برخي از اين آثار و لوازم، بازيچه هواي نفس شده، زمام كار را به دست وهم و خيال سپرده، چنين پندارد كه به آنچه مي خواست رسيده است! غافل از اين كه در عالم سير و سلوك، همه كساني كه به رياضت مي پردازند، به چيزهايي مي رسند. عرفا اقرار مي كنند كه رسيدن به كشف صوري، قدرت تصوف در طبيعت و اطلاع از حالات پنهان مردم و امثال اين ها، از آثار و لوازم رياضت اند. براي رسيدن به اين گونه نتايج و آثار، حتي ايمان به خدا و پيامبر هم لازم نيست!(6) اما سالك نبايد به اين گونه آثار دل خوش كند. براي اين كه اين گونه آثار به مراحل اوليه سلوك مربوط بوده و از نتايج سطحي و ابتدايي رياضت به شمار مي روند و از هدف هاي جدي سير و سلوك نيستند.

3. برنامه رياضت

چنان كه گفتيم، اساس رياضت، تحمل زحمت در جهت فرمانبرداري از حق است. بنابراين مي توان با كاستن از نيازهاي روزانه و طبيعي و افزودن بر اعمال معنوي و روحي، براي خود برنامه رياضت ترتيب داد؛ مثلاً اگر كسي تصميم بگيرد كه رياضت كشيده و دست به سير و سلوك بزند، مي تواند از طرفي واجبات شرعي را به جاي آورده، از محرمات پرهيز كرده و در حدّ توان مواظب مستحبات و مكروهات نيز باشد. از طرف ديگر كمي از خوراك و خواب خود كاسته، تا حدودي مواظب گفتار خود بوده و از روابط بي هدف و غيرجدي خود با مردم بكاهد. همين يك برنامه خوب رياضت خواهد بود.
اما اگر استاد خاص و شيخ و پير مورد اطمينان داشته باشد، مي تواند برنامه رياضت خود را برابر صلاح ديد آن استاد و شيخ سامان بخشد.
دستورها و سفارش هاي زير در سير و سلوك بسيار مهم اند:

يك- برنامه عملي

الف- زندگي به فرمان دوست

عبوديت و به فرمان زيستن، نيازمند بالاترين تعالي روحي است. در عرفان اسلامي، سالك پس از طي مقامات « ‌فنا » و رسيدن به وجود حقاني و درجه بقاي بالله، به درك حقيقت عبوديت و لذت و بهجت اين درك، دست مي يابد. اين كه گفته اند:« بندگي گوهري است كه كُنه آن، خداوندگاري است » يعني همين! يعني تا انسان به درجه برتري از كمال وجودي نرسد و تا موجودي خداگونه نگردد، افتخار صفت عبوديت نصيب وي نخواهد شد.
سالك بايد از همان آغاز، احساس بندگي كرده و خود را آزاد و بي خداوند نداند. اين احساس براي او سرچشمه صدها خير و بركت خواهد بود. احساس بندگي، يعني سالك هر كاري كه مي كند، براساس اجراي فرمان حق باشد. اين احساس با عوامل زير پديد مي آيد:
- توجه دروني مستمر به خدا، در حد امكان؛
- پرهيز از حرام؛
- انجام واجبات؛
- ترك مكروهات؛
- انجام مستحبات؛
-گذر از خودي و خودخواهي؛
- پرهيز از زندگي عادي، روزمره و مبتذل.
عامل آخر از عوامل ديگر مهم تر است. براي اين كه مرز حلال و حرام روشن است. در حالي كه تشخيص ابتذال و روزمرگي بسيار دشوار است.
منظور از ابتذال و روزمرگي آن نيست كه انسان به كارهاي ممنوع روي آورد. بلكه منظور آن است كه يك سالك همه وقت خود را همانند افراد بي هدف، صرف كارهاي عادي و روزمره و تكراري نكند؛ بلكه در فكر تعالي روحي و رهايي خود هم باشد.

ب- روي كردن از جسم به جان

سالك بايد به تدريج از برآوردن نيازهاي زيستي و طبيعي خود، مانند خواب و خوراك كاسته و به تفكر و تأمل در كائنات و سرنوشت خود بپردازد كه: از كجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود؟ به كجا خواهم رفت و... .
سالك در اين مقام، علاوه بر كاستن از لذت ها و نيازهاي حسي و مادي بايد مواظب اعمال و رفتار خود نيز باشد. حدود شرعي را كاملاً رعايت كند و از چهارچوبي كه شريعت براي اعمال تعيين كرده است، بيرون نرود و به كارهاي سليقه اي نپردازد.
با اطمينان مي توان گفت كه همين اعمال روزمره و شناخته شده شرعي اساسي ترين اعمال و اذكار سالك اند؛ اما سالك بايد دو شرط مهم ذيل را در اعمال و رفتارش در نظر بگيرد:

اول- عشق و اخلاص


خبرت هر سحر از باد صبا مي خواهم *** هر شبي خيل خيالت، به دعا مي خواهم
سينه را بهر وفاي تو، صفا مي جويم ** ديده را بهر جمال تو، ضيا مي خواهم
بر در تو، كم و بيش و بد و نيك و دل و جان *** همه بر خاك زدم، از تو تو را مي خواهم
(ترجمه عوارف المعارف)

ابن سينا در تحليل خود از مسائل عرفاني، عارف را در برابر عابد و زاهد قرار داده و اين سه گروه را براساس اهداف مختلف آنان از هم جدا مي كند. خلاصه بيان ابن سينا آن است كه عابد هم دنيا مي خواهد و هم آخرت، اما زاهد دست از دنيا كشيده و فقط جوياي آخرت است، در حالي كه عارف نه دنيا مي خواهد و نه آخرت، بلكه طالب يار و عاشق ديدار است.(7)
اين عبادت عاشقانه، خود محصول تعاليم شريعت درباره اخلاص است. و اوج اخلاص آن جاست كه در عمل خود نه به دنيا توجه داشته و نه به آخرت، بلكه تنها انگيزه سالك اهليت معشوق و عشق به ديدار حق باشد.
امام علي (عليه السلام) مي فرمايد:« پروردگارا، پرستش من از بيم دوزخ و به طمع بهشت نيست. بلكه تو را شايسته پرستش يافته و مي پرستم »(8) و در مورد ديگر مولاي متقيان عبادت به خاطر بهشت را در شأن سوداگران و عبادت از بيم دوزخ را شايسته بردگان و پرستش آزادگان را محصول عشق و محبت آنان به حضرت حق دانسته اند.(9)
عطار اين نكته را چنين سروده است:

با تو اين جا گر وصالي پي نهم *** آن به ملك هر دو عالم كي دهم!
بس بود اين گلخنم روشن ز تو *** چيست به از تو، كه من خواهم ز تو؟
مرگ جان باد اين دل پر پيچ را *** گر گزيند بر تو هرگز هيچ را!
من نه شاهي خواهم و نه خسروي *** آنچه مي خواهم من از تو هم تويي!(10)

اخلاص خود، نتيجه حضور قلب و توجه است. تا اين توجه نباشد اخلاص ممكن نيست. نماز بدون حضور قلب، اگر نماز هم بشمار رود، تنها از جهت اداي تكليف است وگرنه در تعالي روحي انسان نقشي نخواهد داشت.

دوم- شرط نديدن عمل


تكيه بر تقوا و دانش، در طريقت كافري ست *** راهرو گر صد هنر دارد، توكل بايدش (11)

يكي ديگر از آفات زهد و عبادت آن است كه انسان به اعمالي كه انجام داده است، مغرور گردد. همه اعتماد سالك بايد به لطف و عنايت حق باشد كه:« نرود بي مدد لطف تو كاري از پيش » نه به سعي و تلاش خود؛ زيرا كارساز اصلي جذبه و عنايت حق است، نه تلاش و كوشش سالك. اگر رحمت و عنايت حق نباشد، كوشش سودي نخواهد داشت.
آري، طاعت آنگه ارزش مي يابد كه نظر حق را به سوي تو جلب كند و تحولي در تو ايجاد كرده و شايسته ديدارت گرداند.

دو- اخلاق و رفتار


چنان بزي كه اگر خاك ره شوي، كس را *** غبار خاطري، از رهگذار ما نرسد(12)

رفتار در پيدايش صفاي باطن، نقش بنيادين دارد. اخلاق نيز، از جهت ظاهر، رفتار را منظم مي كند و از لحاظ باطن نيز دل و درون انسان را صفا مي بخشد. اخلاق و رفتار سالك با تعالي و تكامل وجودي وي رابطه متقابل دارد. به اين معنا كه هرچه درجه ي تعالي و تكامل سالك بالاتر باشد، اخلاق و رفتارش بهتر و معنوي تر خواهد بود. و هرچه اخلاق و رفتارش بهتر و معنوي تر باشد، بيشتر در صفاي باطن و تعالي و تكامل وي اثر خواهد داشت. در عالم سلوك، از علم، عمل مي زايد و از عمل و رفتار، معرفت به دست مي آيد. و هر دو طرف نسبي بوده و در كمال و نقص داراي مراتب و درجات زياد اند.
يكي از اركان اصلي سلوك، همين توجه به آداب و اخلاق و رفتار است. از آن جا كه اين نوشته مجال بحث تفصيلي از اخلاق و رفتار را ندارد، تنها به بحث مختصري در فضيلت اخلاق نيك قناعت مي كنيم. در اين باره، تنها اين نكته كافي است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هدف بعثت خود را تكميل اخلاق نيكو اعلام كرد:« انما بعثت لاُتمّم مكارم الاخلاق »(13). و مي فرمود:« نزديك ترين و محبوب ترين هاي شما، به من، در روز قيامت، خوش اخلاق هاي شمايند. »(14)
اوليا و مشايخ طريقت، براي سير و سلوك، آفاتي برشمرده اند كه به مواردي از آن ها اشاره مي كنيم:

. شكم بارگي

پيامبر اسلام فرمود:« پر كردن هيچ ظرفي براي انسان به اندازه پر كردن شكم بد نيست. »(15) وي در جاي ديگر نيز مي فرمايد:« با نفس خود، به وسيله گرسنگي و تشنگي مبارزه كنيد. »(16) هم چنين :« دل كسي كه شكم باره باشد، راه به ملكوت نمي يابد »(17). در روايت آمده كه فاطمه زهرا نان پاره اي در دست، به نزد پدرش آمد. پدر گفت: اين چيست؟ گفت: ناني پختم، برايم ناگوار بود اگر تكه اي از آن را براي تو نمي آوردم. حضرت پيامبر گفت: از سه روز پيش تاكنون، اين نخستين غذاي من است. »(18)
براي گرسنگي آثاري برشمرده اند كه از آن هاست:
صفاي باطن، رقّت قلب، شكست نفس و كاهش خودكامگي آن، توجه به امتحان و ابتلاي الهي، توجه به گرسنگان و گرفتاران، كاهش شهوت گناه، ضعف نفس اماره، كاهش خواب، امكان عبادت بيشتر، كم خرجي، امكان انفاق و ايثار و درنهايت سلامت و تندرستي.

2. شهوت جنسي

از آن جا كه تشكيل زندگي مشترك و تلاش براي بقاي نسل بشر، با زحمت همراه است؛ دست آفرينش، لذت جنسي وسيله اقدام به اين مهم قرار داده است. اما اين لذت اگر در جهت درست به كار گرفته نشود، آفت خطرناك شخصيت و كمال انسان خواهد بود. و لذا پاكدامن و پاك نظر ماندن، در تعالي معنوي انسان بسيار اهميت دارد. ستايش حضرت حق، از پاكدامني يوسف (عليه السلام) بر همين اساس است. خودداري از شهوت راني ممكن است به خاطر عدم امكان، ترس، شرم و عوامل ديگر باشد؛ همه اين ها از آن جهت كه انسان را از گناه بازمي دارند، خوب اند. اما آن پاكدامني باعث تعالي و تكامل روحي انسان مي شود كه به خاطر رضاي خدا و اطاعت از فرمان او باشد.
در اينجا به ذكر دو حديث اكتفا مي كنيم: يكي درباره شهوت جنسي كه پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود:« بعد از مرگم، براي امتم، از هيچ فتنه اي به اندازه شهوت جنسي نگران نيستم. »(19) ديگري درباره نگاه به نامحرم كه فرمود:« نگاه به نامحرم، تير مسموم شيطان است. هركس كه به خاطر خدا، اين كار را نكند، خداوند به او ايماني مي بخشد كه حلاوت آن را در دلش احساس خواهد كرد. »(20)
راه رهايي از اين آفت، تقويت ايمان و زهد، روزه و گرسنگي، و از همه بهتر ازدواج به موقع است.

3. پرحرفي

اهميت زبان در زندگي انسان، آشكار است. اين پديده با اهميت نيز، به اندازه خود در تعالي روحي انسان، هم سودمند است و هم خطرناك. در اين جا پيش از هر بحثي به قسمتي از آفات و مشكلات ناشي از زبان اشاره مي كنيم:
-بحث درباره چيزهايي كه به درد ما نمي خورند؛
- اطاله كلام. بيش از حد لازم، سخن گفتن؛
- بحث از كارهاي نادرست. مانند زندگي زنان، سرگذشت عياشان و ستمگران؛
-جدل و مناقشه؛
- ستيزه جويي؛
-خودنمايي. با عبارت پردازي و به كار بردن صنايع ادبي، در گفت و گوي معمولي و روابط عادي؛
- فحش، ناسزاگويي و بدزباني؛
-لعنت و نفرين؛
- غنا؛
- مزاح؛
-مسخره و استهزا؛
-افشاي اسرار ديگران؛
- دروغ گفتن؛
- غيبت كردن؛
-سخن چيني؛
-دورويي؛
- ستايش و چاپلوسي؛
-خطاي كلامي ناشي از غفلت؛
-پرسش هاي بيجا و شبهه انگيز.
با توجه به آفات ريز و درشت سخن گفتن، راه نهايي براي رهايي، همان است كه پيامبر ما (صلي الله عليه و آله) فرمود:« خاموشي مايه نجات است. »(21)

4. خشم و كينه و حسد

خشم و غضب، اساس كينه و حسد است. پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) فرمود:« قهرمان، آن كسي نيست كه هيچ كس حريفش نباشد، بلكه قهرمان كسي است كه بر خشم خود چيره گردد. »(22)

5. دوستي دنيا

دنيادوستي براي انسان، كاملاً طبيعي است. ما فرزند دنياييم. در اين خاكدان چشم گشوده با امكانات آن زندگي كرده و مي كنيم. اگر دنيا نبود، ما نيز نبوديم. از نظر دين و عرفان نيز دنيا مزرعه آخرت است. مقامات و منازل تعالي و تكامل اهل سلوك و كسب پاداش اخروي براي عابدان و زاهدان، در انحصار حيات دنيوي است. اين همان دنياست كه گرفتاران و تهيدستان آخرت و از راه بازماندگان هفت شهر سلوك، در آرزوي بازگشت به آن خواهند بود، و اين آرزو- چنان كه در قرآن كريم آمده است- برآورده نخواهد شد. بنابراين لحظه، لحظه دنيا ارجمند و كارساز است؛ به عبارت ديگر، زندگي دنيوي، اساس تكامل معنوي و سعادت اخروي است.
اما چرا، اين زندگي و اين دنيا، اين همه در قرآن و حديث و كلام بزرگان تحقير شده است؟ تحقير دنيا، در حقيقت تحقير خود دنيا نيست، تحقير نوعي رابطه انسان با دنياست. انسان مي تواند با دنيا دو نوع رابطه داشته باشد: يكي رابطه شيفتگي، به گونه اي كه همه آرزو و هدفش همين دنيا باشد و بس.
ديگري رابطه اي كه بهره برداري از دنيا را در جهت تأمين سعادت و كمال روحي و اخروي تنظيم كند. بنابراين، دنيا براساس اين دو رابطه، به عنصر زيان آور يا سودمند تبديل مي گردد.
نبايد غفلت كرد كه اكثر مردم، رابطه شان با دنيا، از نوع اول است. براي اينكه :
اولاً: انسان فرزند دنياست و در آغوش دنيا پديد آمده و رشد مي كند.(23) بنابراين طبيعي است كه به آن وابستگي و دل بستگي جدي داشته باشد.
ثانياً: لذت هاي دنيا، در دسترس بوده و به اصطلاح « نقد » اند.
لذا، انسان براي تبديل اين رابطه، به رابطه اي از نوع دوم، نيازمند هوشياري و هدايت و تربيت است. هدف انبيا و اوليا و مشايخ، چيزي جز اين كار، يعني تبديل رابطه نوع اول به نوع دوم نيست.
نكته ديگر اين كه در برخي از مكاتب عرفاني، اين تبديل، با حذف رابطه نوع اول انجام مي پذيرد؛ اما در اسلام اين تبديل با تعديل رابطه نوع اول انجام مي پذيرد؛ يعني اسلام از ما نمي خواهد كه رابطه مان را با دنيا قطع كنيم، بلكه مي خواهد كه اين رابطه تعديل و تنظيم شده، به گونه اي باشد كه در جهت سعادت اخروي قرار گيرد.
بنابراين، هدف اسلام از تحقير و طرد دنيا، جز اين نيست كه انسان آن را هدف نهايي خود قرار نداده و از تدارك اسباب سعادت اخروي و كمالات معنوي غفلت نكند. آيات و روايات در نكوهش دنيا و دنيادوستي زياد است. ما تنها به ذكر حديث معروف نبيّ اكرم (صلي الله عليه و آله) قناعت مي كنيم كه:« محبت دنيا، اساس همه گناه كاري هاست. »(24)

6. جاه پرستي و خودنمايي

مربيان اخلاق و مشايخ طريقت گفته اند:« آخرين سودايي كه از سر راهروان راستين، بيرون مي رود، مقام پرستي و علاقه به قدرت و نام آوري است. »(25) پيامبراسلام (صلي الله عليه و آله) فرمود:« براي انسان، از جهت بدي و بدبختي، همين بس است كه از لحاظ دينداري يا دنياداري، انگشت نماي مردم گردد؛ مگر اين كه خداوند نگهدارش باشد.‌ »(26)
جاه طلبي، مراتب متفاوت دارد. سالك راه عشق و عرفان بايد آن ها را با دقت مورد توجه قرار دهد. مبادا با انتقال از درجه اي به درجه پايين تر، چنان پندارد كه از جاه طلبي و نام جويي دست كشيده است! توجه انسان به ستايش و نكوهش ديگران بهترين ميزان و معيار تشخيص مرتبه و درجه دلبستگي وي به دنياست. انسان در برابر ستايش و نكوهش، ممكن است به چهار صورت ذيل عمل كند:
الف- از ستايش و جانبداري خوشحال شده و از نكوهش و مخالفت، ناراحت گردد. علاوه بر اين، دست به اقدام عملي هم بزند؛ يعني طرفدارانش را پاداش داده و مخالفانش را در حد امكان كيفر دهد؛
ب- از ستايش خوشحال شده و از نكوهش غمگين شود، اما در ظاهر هيچ گونه عكس العمل نشان ندهد؛
ج- ستايش و نكوهش و طرفداري و مخالفت براي او يكسان باشد؛
د- از ستايش و طرفداري خوشش نيامده و از نكوهش و مخالفت مردم، خوشحال گردد!
از اين درجات، درجه اول بدترين حالت سالك است، زيرا اين حالت، حالت طبيعي مردم عادي و اهل دنياست. چنان كه درجه چهارم درجه والايي است كه به آساني قابل وصول نيست. درجه دوم نيز، اگرچه درجه نقصان است، نسبت به درجه اول، كامل تر و بهتر است. اما درجه سوم، درجه كمال سالك است.

7.رياكاري

خداي مهربان، ديدارش را، با اين شرط ممكن مي داند كه بندگانش نيكوكار بوده و دچار شرك نشوند.(27) انفاق و اطعام خاندان ولايت، به خاطر آن شايسته تحسين و تكريم خداوند شد كه آنان در اين كار نيك، هيچ گونه قصد و هدفي جز رضايت و خشنودي خداوند نداشتند.(28)
روزي رسول خدا (صلي الله عليه و آله) گريه مي كرد، سبب گريه اش را پرسيدند. فرمود:« نگران آن هست كه امتم گرفتار شرك شوند! آري شرك به خدا! اما نه با پرستش بت، خورشيد، ماه و سنگ؛ بلكه با كارهاي ريايي »(29).

8. خودبزرگ بيني

خودبزرگ بيني يا كبر و خودپسندي، از صفات بد و فريبنده انسان است. انسان موجودي است، مخلوق و نيازمند و ناقص كه در هر مرحله از مراحل كمال، باز هم با نقص و نياز همراه است. و لذا ادعاي كمال و كبر و خودبيني، از دو جهت نشان انحراف و غفلت اوست:
يكي از جهت نشناختن خود و نيازمندي هايش؛
ديگري از جهت احساس غرور و استغنايش كه در سير و سلوك حجاب اكبر است.
در اين جا بايد به فرق خودبيني و خودبزرگ بيني توجه داشته باشيم. خودبيني ( عُجب ) ريشه و زمينه خودبزرگ بيني است. اگرچه خودبيني بيشتر جنبه دروني و رواني دارد و خود بزرگ بيني ( كبر ) بيشتر جنبه بروني و مقايسه اي دارد. خودبين، خود را كامل و پسنديده مي داند؛ در صورتي كه خودبزرگ بين، خود را از ديگران برتر مي نهد.

نشانه هاي تكبر

براي امتحان خودتان كه آيا خودبزرگ بيني در دل شما هست يا نه؟ مي توانيد به نشانه هاي زير توجه كنيد:
-نشانه هايي در رفتار شخصي، مانند قيافه، حركات، صدا، نوع سخن گفتن، آرايش سر و صورت، لباس، نشست و برخاست. همه اين ها را، هر انسان عادي، خودش و اطرافيانش به آساني مي توانند تشخيص بدهند.
- نشانه هايي در ارتباطش با ديگران. از اين قبيل:
او وارد شد، بايد ديگران از جا بلند شوند. يكي از ياران پيامبر اسلام مي گويد: براي ما كسي محبوب تر از رسول خدا نبود، اما با آمدن او كسي از جايش برنمي خاست! چون مي دانستيم كه از اين كار خوشش نمي آيد.(30)
پيشاپيش همراهان، راه برود. پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) اجازه نمي داد كه يارانش به دنبال او راه بروند.
به ديدن عده اي از كساني كه به ديدنش مي آيند نرود.
از اين كه هركسي در كنارش بنشيند، خوشش نيايد.
چيزي در دستش حمل نكند.
اهل سلوك بايد به نكته بسيار بااهميتي در اين جا توجه كنند و آن اين كه بسياري از صاحبان جاه و مقام سياسي يا ديني، به پيروي از هواي نفس، در اوج غرور و كبر و خودبيني رفتار مي كنند؛ اما رفتار ناپسند و هواپرستانه خود را اين گونه توجيه مي كنند كه :« اين كارها ناشي از خودبزرگ بيني و خودبيني نيست، بلكه براي حفظ دين، پاسداري از مقام علم و علما و مصلحت اسلام و مسلمين است! مثلاً اگر فلان عالم مانند ديگران به بازار نمي آيد و در نانوايي ديده نمي شود و يا تغييري در كم و كيف پوشش و راه رفتن و سخن گفتن خود نمي دهد، قصد تكبر و خودنمايي ندارد، بلكه هدفش حفظ آبروي علم و دين و اسلام و مسلمين است! و همين طور اگر به او كمي جسارت و گستاخي شود، تحمل نمي كند، به خاطر خودخواهي نبوده، بلكه به قصد حفظ آبروي علماي اسلام است!
غافل از اين كه اين خود، عين خودبيني و كبر است!
در اين جا به گوشه اي از رفتار پيامبر اسلام- كه مورد اتفاق اهل تاريخ و حديث است- توجه كنيم كه اسوه و الگوي راستين رهروان راه حق است:
در خانه كار مي كرد، خانه را سامان مي داد، شير مي دوشيد، چهارپا را علف و آب مي داد. كفش و لباس خود را مي دوخت و پينه مي زد. نشست و برخاست او مانند بردگان بود. خريد مي كرد و آن را در دست و دامنش به خانه مي برد. با همه دست مي داد و پيش از همه سلام مي كرد. لباس درون و بيرونش يكي بود. دعوت همه را مي پذيرفت. هر غذايي را ولو نامرغوب مي خورد. كم خرج و بزرگوار و خوش خلق و مهربان بود. جدي و خوشرو، فروتن و بخشنده، كم غذا مي خورد و چشمش به آن سوي اين جهان فاني بود.

9.فريب و غفلت

هزاران انسان، در غرور و غفلت عمر خود را به سر برده و به جايگاهي كه مي توانستند برسند، نمي رسند. غرور و غفلت، سرچشمه صدها شرّ و شقاوت است. در نكوهش غرور و غفلت همين بس كه خداوند، بارها بندگانش را هشدار مي دهد كه:« فريب زندگي دنيا را نخوريد و عوامل فريب شما را از خدا غافل نكند. »(31)

پي‌نوشت‌ها:

1.نصيرالدين طوسي، شرح اشارات، نمط نهم.
2.ميزان الحكمه، ج5، ص 2170.
3.نهج البلاغه، نامه 31.
4.حافظ.
5.عرفان نظري، بخش2، مقصد3، فصل 1.
6.همان، مقصد1، فصل 3.
7.ابن سينا، الاشارات و التنبيهات، نمط نهم.
8.وافي،ج3، ص 70 و حقايق فيض كاشاني، ص 103.
9.نهج البلاغه، صبحي صالح، كلمات قصار، شماره 237.
10.فريدالدين عطار، منطق الطير، ج160.
11.حافظ.
12.همان.
13.نك: فيض كاشاني، المحجة البيضا، ج5، ص 147.
14.همان، ص 91.
15.همان، ص 147.
16.همان،‌ص 146.
17.همان.
18.همان، ص 150.
19.همان، ص 180.
20.همان.
21.همان، ص 199.
22.صحيح مسلم، ج8، ص 30.
23.علي (عليه السلام):« الانسان وليد الدنيا ».
24.المحجة البيضاء، ج5، ص 253.
25.همان، ج6، ص 107.
26.همان، ص 108.
27.كهف، آيه110.
28.انسان، آيه10.
29.المستدرك، الحاكم، ج4، ص 330.
30.المحجة البيضاء، ج6، ص 247.
31.لقمان، آيه 33.

منبع مقاله :
يثربي، سيديحيي، (1392)، عرفان عملي، قم، مؤسسه بوستان كتاب، چاپ سوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط