دوشنبه، 8 دی 1399
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما

عقب‌ماندگی کشور در دوران قاجار و پهلوی

پرسش :

عقب‌ماندگی کشور در دوران قاجار و پهلوی در چه زمینه‌ای پررنگ‌تر بود؟ این پررنگ‌بودن عقب‌ماندگی‌ها بیشتر مربوط به جهالت پادشاهان بود یا خیانت؟


پاسخ :
پاسخ از آقای دکتر موسی حقانی، رییس مؤسسه‌ مطالعات تاریخ معاصر:

دوره‌ی قاجار اساساً دوره‌ی نفوذ است. فرق دوره‌ی قاجار و پهلوی این است که ما در دوره‌ی قاجار با شاهان و حکّام مستبدی مواجه هستیم که بر اساس همان مناسبات داخلی کشور روی کار آمدند و البته خیلی هم میانه‌ای با رعایت حقوق مردم نداشتند، بیشتر دنبال منافع و مطامع شخصی خودشان بودند، ولی برکشیده‌ی بیگانه نبودند. ما یک رویکردی را در شاهان قاجار می‌بینیم که تلاش دارند کشور را در مسیر پیشرفت قرار بدهند و گاهی اوقات هم برخلاف میل بیگانگان حرکت می‌کنند. مثلاً دو بار با انگلستان بر سر هرات جنگیدند که کاملاً برخلاف میل انگلیسی‌ها بود، ولی قاجارها انجام دادند. یک جنگ در دوره‌ی عباس میرزا شد که ناتمام ماند، یک جنگ در دوره‌ی محمدشاه شد و جنگ سوم در دوره‌ی ناصرالدین شاه صورت گرفت. این نشان می‌دهد که آن‌ها می‌خواهند از تمامیت ارضی ایران صیانت کنند و اقدام هم می‌کنند، منتها کشور یک کشور کاملاً تحت فشار عوامل نفوذی و دولت‌های استعمارگر بود.

حتی در حوزه‌ی پیشرفت فنی، صنعتی، اقتصادی و عمرانی هم پادشاهان قاجار تلاش داشتند و می‌دانستند که باید چه کاری انجام دهند، ولی عملاً غرب مانع دسترسی ایران به تکنولوژی و بهره‌برداری از ظرفیت‌های داخلی ما می‌شد، مثل کشیدن راه. یکی از مقولات بنیادی در حوزه‌ی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی همین راه‌های مواصلاتی است. اگر یک کشوری مثل ایران مثلاً طول و عرضش را بخواهند در مدت چند هفته طی کنند، با مشقت فراوان بشود چند روز طی کرد. برای اینکه اخبار خیلی سریع ردوبدل شود اگر مشکلی در یک بخشی از کشور به‌وجود آمد مثل قحطی و کمبود مواد غذایی بشود به‌سرعت از بخش‌های دیگر کشور تأمین کرد. ببینید این‌ها ربطی به خارج نداشت و می‌توانستیم با ظرفیت‌های داخلی خودمان خیلی از آن‌ها را محقق کنیم؛ امّا نه روس‌ها اجازه می‌دادند و نه انگلیسی‌ها. این را ناصرالدین شاه با صراحت می‌گوید؛ می‌گوید مرده‌شور مملکتی را ببرد که شاهش می‌خواهد برود شمال باید از انگلیسی‌ها اجازه بگیرد، می‌خواهد برود جنوب باید از روس‌ها اجازه بگیرد. ناصرالدین شاه اگر شمال می‌رفت انگلیسی‌ها می‌گفتند رفته با روس‌ها علیه ما ببندد. اگر جنوب می‌رفت روس‌ها می‌گفتند رفته با انگلیسی‌ها علیه ما ببندد. منافع انگلستان ایجاب می‌کرد که مناطق همجوار هندوستان در خاک ایران در عقب‌ماندگی وحشتناک حتی از آن مسائل اولیه‌ی تمدنی به‌ سر ببرد.

این‌ها دست‌به‌دست همدیگر داد و اجازه نمی‌داد که پادشاهان ما بتوانند اقدامی را انجام دهند؛ مضاف بر اینکه مشاوران نادرستی در کنار قاجارها قرار گرفتند. به نظرم اگر ما بخواهیم به بی‌کفایتی پادشاهان قاجار بپردازیم باید این نکته را در نظر بگیریم. قاجارها فهمیده بودند و می‌دانستند که باید در ایران کشاورزی توسعه پیدا کند؛ راه‌ها در ایران توسعه پیدا کند؛ راه‌آهن در ایران کشیده شود. این مسائل در اکثر مکاتباتی که ناصرالدین شاه و دیگران دارند کاملاً به‌وضوح مطرح شده است و می‌دانستند که باید این کارها را بکنند؛ امّا مشاوران بدجنسی نظیر میرزا ملکم‌خان ارمنی، میرزاحسین‌خان سپهسالار و خیلی‌های دیگر به‌جای اینکه تأکیدشان روی ظرفیت‌های داخلی باشد، شاه را به‌سمت دست‌درازکردن به‌سوی غربی‌ها بردند. غربی‌ها هم که اساساً سیاستشان این بود که ایران عقب نگه‌ داشته شود. سفیر انگلستان در دوره‌ی فتحعلی شاه سیاست کلی انگلستان را که بعد تبدیل به سیاست کلی اروپا و سیاست کلی آمریکا تا همین امروز درباره‌ی ایران می‌شود را اعلام می‌کند؛ می‌گوید برای حفظ منافع ما ایران می‌بایستی در وحوشت و بربریت نگه‌ داشته شود. در شرایطی که راهبرد اصلی آن‌ها عقب نگه‌داشتن ایران است، به هر ترتیبی که شده، با زمینه‌سازی قتل افرادی نظیر امیرکبیر باید جلوی پیشرفت ایران گرفته شود.

اگر از امکانات بالقوه‌ای که داشته و داریم استفاده می‌شد قطعاً ما می‌توانستیم از آن شرایطی که آن‌ها به ما تحمیل کردند عبور کنیم. برای مثال قدرتی که مرجعیت شیعه در بسیج مردم چه در جنگ نظامی، چه در جنگ اقتصادی و چه در رویارویی سیاسی با بیگانگان داشت؛ وقتی جنگ هرات در می‌گیرد این مراجع ما هستند که فتوا می‌دهند و مردم همه پشت سر ناصرالدین شاه قرار می‌گیرند و کشور اراده‌اش بر این قرار می‌گیرد که هرات را پس بگیرد. اتفاقاً می‌روند و با جنگ، هرات را پس می‌گیرند. در جنگ‌های روسیه علیه ایران هم ما می‌بینیم وقتی فتوای مرجعیت شیعه پای کار می‌آید، سرنوشت جنگ عوض می‌شود. ما در یک سال اوّل دوره‌ی دوم جنگ‌های روسیه علیه خودمان، تمام سرزمین‌هایی را که طی قرارداد گلستان از دست داده بودیم را پس گرفتیم. همین ظرفیت در حوزه‌ی اقتصاد هم آمد؛ یعنی هر وقت بحث حمایت از اقتصاد داخلی شد این مرجعیت شیعه بود که فتوای تحریم کالاهای خارجی و استفاده از کالاهای داخلی را تجویز می‌کرد. یک جاهایی هم که اقدام عملی صورت می‌گرفت مثل شرکت اسلامیه که در اصفهان تأسیس شد از حمایت کامل تمام مراجع برخوردار شد. تلاش برای تأسیس بانک ملی در ابتدای مشروطه از حمایت اغلب علما برخوردار شد. مرحوم آشیخ فضل‌اللّه نوری برای خرید سهام بانک ملی چیزی حدود چهار هزار تومان قرض کرد و سهام بانک ملی خرید که اگر بانک هم می‌خواهد در ایران فعالیت کند این بانک ملی باشد و ربطی به بیگانگان نداشته باشد.

به نظرم بدفهمی و ناکارآمدی قاجارها را باید در دو مورد جست‌وجو کنیم: اوّل اینکه سیاست کلی غرب و اروپا درباره‌ی ایران را متوجه نشدند که این‌ها بنایشان اساساً تضعیف و نابودی ایران است. دوم برای حل مشکلات به‌ سراغ ظرفیت‌های داخلی مثل ظرفیت منابع طبیعی ایران، ظرفیت لایتناهی مردم ایران و ظرفیتی نظیر مرجعیت شیعه که می‌تواند مردم را با یک فراخوان به میدان بکشاند، نرفتند. ما در مبارزه با کمپانی رژی دیدیم که مرحوم میرزای شیرازی با یک فتوای یک سطری سرنوشت قرارداد را عوض کرد و هم استبداد داخلی را و هم استعمار خارجی را با شکست مواجه کرد. به نظرم این اشتباه دیگری بود که قاجارها مرتکب شدند. البته متوجه شدند، ولی به نظر می‌رسد که هم نفوذ به‌قدری گسترده شده بود و هم ایران آن‌قدر ضعیف شده بود که دیگر با آن روش‌ها نمی‌شد از زیر بار فشار عقب‌ماندگی که بیگانگان برای کشور ما به‌وجود آورده بودند بیرون آمد. به همین جهت مردم ایران و مرجعیت شیعه به‌سمت مشروطه رفتند؛ امّا متأسفانه در مشروطه هم با نفوذ گسترده‌ای که صورت گرفت و خرابکاری که غرب‌گراها در جریان مشروطه انجام دادند به نتیجه‌ی خوب و مطلوبی نرسید.

منبع: پایگاه دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
پرسش و پاسخ مرتبط