یکی از عواملی که در ثبات و انسجام خانواده نقش دارد، حساسیت فرهنگ عمومی نسبت به طلاق است.
عوامل رشد میزان طلاق در دهه های اخیر
جامعه شناسان در تبیین رشد بی سابقه طلاق در دهه های اخیر بر چند عامل اساسی تأکید کرده اند که در ادامه به بررسی آنها خواهیم پرداخت.
الف) تغییر نگرش ها نسبت به ازدواج
مفهوم جدید ازدواج در جوامع غربی معاصر از مهم ترین عوامل افزایش میزان طلاق به شمار می آید. به سخن برخی جامعه شناسان، خانواده و ازدواج در دیدگاه جدید غربی از یک «نهاد» به «مصاحبت» مبدل شده است. در نگاه زوج جوان غربی، ازدواج قراردادی است که با گزینش کاملا آزادانه صورت می گیرد و بر مبنای عشق رمانتیک استوار است.
چنین مفهومی از ازدواج به خودی خود مفهوم طلاق و گسست زناشویی را در بر دارد؛ زیرا با توجه به ناپایداری و گذرا بودن احساسات عاشقانه، افراد به همان سرعتی که درگیر روابط عاشقانه می شوند، ممکن است از این روابط خارج شوند. زوج جوان با افول عشق آغازین نه تنها دلیلی بر ادامه رابطه نمی بینند، بلکه دلیل موجهی برای خروج از رابطه در اختیار دارند. یک بررسی از آن حکایت دارد که زنده نگاه داشتن احساسات رمانتیک از نظر ۷۸ درصد زنان آمریکایی برای یک ازدواج خوب، با اهمیت تلقی می شود، در حالی که ۲۹ درصد از زنان ژاپنی چنین بینشی دارند. بر پایه این ملاحظات، برخی معتقدند بالا بودن میزان طلاق، یک پدیده کوتاه مدت نیست، بلکه کفاره مفهوم جدید ازدواج است.[1]
چنین مفهومی از ازدواج به خودی خود مفهوم طلاق و گسست زناشویی را در بر دارد؛ زیرا با توجه به ناپایداری و گذرا بودن احساسات عاشقانه، افراد به همان سرعتی که درگیر روابط عاشقانه می شوند، ممکن است از این روابط خارج شوند. زوج جوان با افول عشق آغازین نه تنها دلیلی بر ادامه رابطه نمی بینند، بلکه دلیل موجهی برای خروج از رابطه در اختیار دارند. یک بررسی از آن حکایت دارد که زنده نگاه داشتن احساسات رمانتیک از نظر ۷۸ درصد زنان آمریکایی برای یک ازدواج خوب، با اهمیت تلقی می شود، در حالی که ۲۹ درصد از زنان ژاپنی چنین بینشی دارند. بر پایه این ملاحظات، برخی معتقدند بالا بودن میزان طلاق، یک پدیده کوتاه مدت نیست، بلکه کفاره مفهوم جدید ازدواج است.[1]
ب) قبح زدایی از طلاق
یکی از عواملی که در ثبات و انسجام خانواده نقش دارد، حساسیت فرهنگ عمومی نسبت به طلاق است. جامعه شناسان، محدودیت های فرهنگی طلاق، به ویژه تبع طلاق در افکار عمومی و سرافکندگی ناشی از آن، تنزل موقعیت اجتماعی فرد طلاق گرفته و در مواردی طرد و انزوای اجتماعی او را عامل ثبات خانواده در بسیاری از جوامع سنتی دانسته اند؛ چرا که این محدودیت ها به تثبیت جایگاه خانواده در افکار عمومی و کاهش احتمال فروپاشی آن می انجامد. در مقابل به هر میزان از قبح طلاق و احساس ننگ ناشی از آن کاسته شود، احتمال طلاق افزایش خواهد یافت و این وضعیتی است که در جوامع صنعتی معاصر به روشنی مشاهده می شود.
ج) تغییر ساختار خانواده
انتقال از نظام خانواده گسترده به خانواده هسته ای نقش برجسته ای در افزایش میزان طلاق ایفا کرده است. در الگوی نخست، طلاق امری ناپسند و احیانا ممنوع است؛ زیرا با توجه به اینکه ازدواج، واحدی از ارتباط خویشاوندی، اتحاد سیاسی و منافع اقتصادی را به نمایش می گذارد. طلاق مستلزم انحلال چندین رابطه پیچیده و ارزشمند اجتماعی خواهد بود. اما طلاق در خانواده هسته ای صرفا به روابط دو شخص پایان می دهد و تأثیر مستقیمی بر روابط خویشاوندی ندارد. در نتیجه، انحلال ازدواج با محدودیت کمتری روبه رو است و به ویژه گروه خویشاوندی فشار چندانی بر فرد خواهان طلاق اعمال نمی کند. از این گذشته، خانواده هسته ای از جهات دیگری نیز آسیب پذیرتر است؛ استقلال و انزوای خانواده هسته ای باعث می شود که در مواقع بحرانی، منابع حمایتی اندکی در خارج از خود داشته باشد و این امر می تواند به فشارهای عاطفی و مالی بینجامد.
د) تغییر نقش های جنسیتی
تغییر نقش های خانوادگی و اجتماعی همسران در نتیجه تغییر ساختارهای اجتماعی و هنجارهای مربوط به الگوی خانواده سنتی (مرد نان آور و زن خانه دار)، یکی دیگر از عوامل اساسی مؤثر بر افزایش طلاق به شمار می رود. در وضعیتی که برابری جنسی به عنوان یک ارزش عمومی پذیرفته و ترویج می شود، احساس بی عدالتی نسبت به تقسیم کار خانگی، رضایت شخصی زنان را از زندگی زناشویی کاهش داده، باعث می شود آنان بیش از مردان به طلاق بیندیشند. همچنین زنان امروزی در مقایسه با مادرها و مادربزرگ های خود، احتمال بیشتری دارد که درخواست طلاق کنند. هر گاه زنان خواهان قدرت تصمیم گیری مشترک و مشارکت شوهران در کارهای منزل باشند و شوهران برعکس، سبک سنتی زندگی زناشویی را ترجیح دهند، نارضایتی زناشویی افزایش یافته و احتمال طلاق میان چنین زوج هایی بالا می رود.
ه) استقلال اقتصادی زنان
در دوره های گذشته، یکی از مهم ترین دلایلی که زنان را در رابطه زناشویی نگاه می داشت. کسب امنیت مالی بود؛ اما افزایش بی سابقه ورود زنان به بازار کار در دهه های اخیر، به استقلال اقتصادی آنان منجر گردیده است و این امر چشم انداز طلاق را برای زنانی که از وضعیت زناشویی ناراضی اند، تا حدودی روشن و نویدبخش ساخته است. به همین دلیل، پژوهش ها درخواست طلاق از سوی زنان شاغل را بسیار بیش از درخواست طلاق از سوی زنان غیر شاغل نشان می دهد.[2] از سوی دیگر، استقلال اقتصادی زن گاه انگیزه شوهر را برای طلاق تقویت می کند؛ زیرا مردی که زن شاغل خود را طلاق می دهد، به آسانی از پرداخت هزینه های مراقبت از کودک فرار می کند.
با این حال، نباید احتمال تأثیر على دوسویه را در این گونه متغیرها نادیده گرفت. ورود زنان به بازار کار در همان حال که جزء عوامل افزایش طلاق است، می تواند جزء نتایج و آثار آن نیز باشد. برخی محققان تا آنجا پیش رفته اند که افزایش اشتغال زنان را واکنش آنان در برابر احتمال فزاینده طلاق دانسته اند. به باور آنان، زنان متأهل پس از مشاهده اینکه طلاق فزاینده به آستانه منزل آنان رسیده است، به منظور تأمین آینده خود به نیروی کار ملحق می شوند.
با این حال، نباید احتمال تأثیر على دوسویه را در این گونه متغیرها نادیده گرفت. ورود زنان به بازار کار در همان حال که جزء عوامل افزایش طلاق است، می تواند جزء نتایج و آثار آن نیز باشد. برخی محققان تا آنجا پیش رفته اند که افزایش اشتغال زنان را واکنش آنان در برابر احتمال فزاینده طلاق دانسته اند. به باور آنان، زنان متأهل پس از مشاهده اینکه طلاق فزاینده به آستانه منزل آنان رسیده است، به منظور تأمین آینده خود به نیروی کار ملحق می شوند.
ادامه دارد...
نویسنده: حسین بستان
پی نوشت:
[1] . میشل، جامعه شناسی خانواده و ازدواج، ص 176.
[2] . سگالن، جامعه شناسی تاریخی خانواده، ص 181.
منبع: کتاب «جامعه شناسی خانواده»