برخورداری همسران از پاره ای آگاهی ها و مهارت های مرتبط با نقش های زناشویی و والدگری، یک امر ضروری است.
آموزش همسران
استحکام روابط خانوادگی تا حدود بسیاری به برخورداری همسران از پاره ای آگاهی ها و مهارت های مرتبط با نقش های زناشویی و والدگری بستگی دارد که از جمله می توان به دانش ها و مهارت های جنسی، آشنایی با تفاوت های جنسی، آگاهی از نیازمندی های پدر و مادر شدن و داشتن درک صحیحی از استلزامات دوره های مختلف زندگی خانوادگی اشاره کرد. بر این اساس، آموزش نقش های زناشویی و والدگری، خواه در شکل رسمی (برگزاری دوره ها و کلاس های آموزشی برای زوجین قبل و بعد از ازدواج) و خواه در شکل غیر رسمی (جامعه پذیری به وسیله عواملی مانند خانواده، گروه همسالان، وسایل ارتباط جمعی و کانون های مذهبی) ضرورت می یابد.
آموزش غیر رسمی همواره در فرایند آماده سازی جوانان برای ازدواج، ایفای نقش کرده است و حتی در دوران کنونی چه در جوامع صنعتی و چه در جوامع غیر صنعتی، اهمیت انکارناپذیری دارد، با این تفاوت که در عوامل جامعه پذیری و میزان تأثیرگذاری آنها تغییراتی رخ داده است. یکی از وجوه بارز این تغییرات، کاهش ارتباط نوجوانان با بزرگسالان در جوامع مدرن است که عواملی مانند تفکیک جغرافیایی حوزه های کار و سکونت، ناپدید شدن پدیده همسایگی، تأثیر تلویزیون و اشتغال مادران در پیدایش و گسترش آن دخیل بوده اند.[1] با وجود این، خانواده همچنان جزء عوامل اصلی جامعه پذیری است و آثار عمیقی بر زندگی فردی و اجتماعی افراد دارد.
به رغم اهمیت شیوه های غیر رسمی، به نظر می رسد آموزش رسمی نیز برای بیشتر جوامع معاصر به ضرورتی اجتناب ناپذیر تبدیل شده است. افزایش ناهمگونی فرهنگی و طبقاتی، بالا رفتن میزان تحرک اجتماعی، پیچیدگی نقش ها و تغییرات ارزشی گسترده در این جوامع می تواند وحدت و انسجام خانواده ها را به آسانی دستخوش مخاطره ها و آسیب های جدی گرداند. از این رو، گسترش سریع مراکز مشاوره و گنجاندن دوره های آموزشی در مقاطع دبیرستانی و دانشگاهی، که با استقبال عمومی نیز همراه بوده است، باید به عنوان حرکتی مؤثر در جهت افزایش ثبات و استحکام خانواده، به فال نیک گرفته شود، مشروط به اینکه خود این برنامه ها برخلاف موازین شرعی و به گونه ای آسیب زا طراحی و اجرا نشوند.
آموزش غیر رسمی همواره در فرایند آماده سازی جوانان برای ازدواج، ایفای نقش کرده است و حتی در دوران کنونی چه در جوامع صنعتی و چه در جوامع غیر صنعتی، اهمیت انکارناپذیری دارد، با این تفاوت که در عوامل جامعه پذیری و میزان تأثیرگذاری آنها تغییراتی رخ داده است. یکی از وجوه بارز این تغییرات، کاهش ارتباط نوجوانان با بزرگسالان در جوامع مدرن است که عواملی مانند تفکیک جغرافیایی حوزه های کار و سکونت، ناپدید شدن پدیده همسایگی، تأثیر تلویزیون و اشتغال مادران در پیدایش و گسترش آن دخیل بوده اند.[1] با وجود این، خانواده همچنان جزء عوامل اصلی جامعه پذیری است و آثار عمیقی بر زندگی فردی و اجتماعی افراد دارد.
به رغم اهمیت شیوه های غیر رسمی، به نظر می رسد آموزش رسمی نیز برای بیشتر جوامع معاصر به ضرورتی اجتناب ناپذیر تبدیل شده است. افزایش ناهمگونی فرهنگی و طبقاتی، بالا رفتن میزان تحرک اجتماعی، پیچیدگی نقش ها و تغییرات ارزشی گسترده در این جوامع می تواند وحدت و انسجام خانواده ها را به آسانی دستخوش مخاطره ها و آسیب های جدی گرداند. از این رو، گسترش سریع مراکز مشاوره و گنجاندن دوره های آموزشی در مقاطع دبیرستانی و دانشگاهی، که با استقبال عمومی نیز همراه بوده است، باید به عنوان حرکتی مؤثر در جهت افزایش ثبات و استحکام خانواده، به فال نیک گرفته شود، مشروط به اینکه خود این برنامه ها برخلاف موازین شرعی و به گونه ای آسیب زا طراحی و اجرا نشوند.
اصلاح نگرش ها
یکی از اموری که به ثبات خانواده آسیب جدی وارد می کند، انتظارات کاملا آرمانی و غیر عقلانی همسران از زندگی خانوادگی است. هرچه انتظارات زوجین معقول تر و واقع بینانه تر باشد، عوارض پیش بینی شده یا نشده، کمتر به وحدت و انسجام خانواده لطمه می زنند. در واقع، یکی از وجوه تمایز ازدواج غربی و ازدواج سنتی در همین نکته نهفته است. غلبه نگرش رمانتیک به ازدواج در غرب، انتظارات بسیار بالا و نامعقولی را بر خانواده تحمیل می کند که اغلب برآورده نمی شوند و همین امر موجب بی ثباتی روابط زناشویی می گردد. به گفته ویلیام ج. گود:
یک جوان غربی که از منظر عشق رمانتیک به ازدواج می نگرد، انتظارات بسیار بالایی دارد و از داشتن یک زندگی یکنواخت و خسته کننده، هرچند توام با آسایش، ناخشنود است، در حالی که در بسیاری از جوامع به جوانان آموخته می شود که در بهترین حالت، از همسر خود توقع احترام داشته باشند و نمی توانند از او انتظار خوشبختی داشته باشند.
به همین دلیل بر طبق برخی برآوردها در آمریکا، از هر صد ازدواج عشقی، ۹۳ مورد با شکست دردناک روبه رو شده و در فرانسه عمر متوسط هر ازدواج عشقی سه ماه و نیم بوده است.[2]
در بینش اسلامی، بر عقلانیت انتظارات، به معنای واقع نگری و پرهیز از غلبه تخیلات و اوهام از راه های گوناگون، مانند یادآوری کارکردهای مادی و معنوی خانواده و ترغیب به کسب پاداش های اخروی، تأکید شده است. همچنین، توجه به مصالح ناپیدای رابطه زناشویی می تواند از تصمیم های شتاب زده ای که ممکن است در نتیجه برآورده نشدن برخی انتظارات نامعقول اتخاذ کردند، جلوگیری کند. قرآن کریم در این باره می فرماید: «و با آنان (زنان) به طور شایسته رفتار کنید؛ پس اگر نسبت به آنها (به دلیلی) کراهت پیدا کردید (فورا تصمیم به جدایی نگیرید و به یاد داشته باشید که) چه بسا چیزی خوشایند شما نباشد و خداوند خیر فراوانی در آن قرار دهد.[3] در احادیث نیز در راستای کاستن از توقعات آرمانی، به این نکته اشاره شده که اصرار بیش از حد شوهر بر تغییر خلق و خوی ناپسند همسر - عکس آن نیز صادق است - می تواند آثاری منفی بر روابط آنان در پی داشته باشد. [4]
در پرتو این نگاه عقلانی، جایگاه عشق در ازدواج نیز تفسیر متمایزی می یابد. به تعبیر یکی از محققان:
در زندگی زناشویی، عشقی قابل تقدیر است که آرام و طبیعی رشد کند، حیاتش الفت و انس و توافق خوی و اخلاق و برو بارش ملایمت و مداومت شیرین و آرام باشد. براساس چنین عشقی می توان زندگی پایداری را شالوده نهاد و خوش و سالم زیست. عشق انفجاری، همانند تب تند است که زود عرق می کند.[5]
یک جوان غربی که از منظر عشق رمانتیک به ازدواج می نگرد، انتظارات بسیار بالایی دارد و از داشتن یک زندگی یکنواخت و خسته کننده، هرچند توام با آسایش، ناخشنود است، در حالی که در بسیاری از جوامع به جوانان آموخته می شود که در بهترین حالت، از همسر خود توقع احترام داشته باشند و نمی توانند از او انتظار خوشبختی داشته باشند.
به همین دلیل بر طبق برخی برآوردها در آمریکا، از هر صد ازدواج عشقی، ۹۳ مورد با شکست دردناک روبه رو شده و در فرانسه عمر متوسط هر ازدواج عشقی سه ماه و نیم بوده است.[2]
در بینش اسلامی، بر عقلانیت انتظارات، به معنای واقع نگری و پرهیز از غلبه تخیلات و اوهام از راه های گوناگون، مانند یادآوری کارکردهای مادی و معنوی خانواده و ترغیب به کسب پاداش های اخروی، تأکید شده است. همچنین، توجه به مصالح ناپیدای رابطه زناشویی می تواند از تصمیم های شتاب زده ای که ممکن است در نتیجه برآورده نشدن برخی انتظارات نامعقول اتخاذ کردند، جلوگیری کند. قرآن کریم در این باره می فرماید: «و با آنان (زنان) به طور شایسته رفتار کنید؛ پس اگر نسبت به آنها (به دلیلی) کراهت پیدا کردید (فورا تصمیم به جدایی نگیرید و به یاد داشته باشید که) چه بسا چیزی خوشایند شما نباشد و خداوند خیر فراوانی در آن قرار دهد.[3] در احادیث نیز در راستای کاستن از توقعات آرمانی، به این نکته اشاره شده که اصرار بیش از حد شوهر بر تغییر خلق و خوی ناپسند همسر - عکس آن نیز صادق است - می تواند آثاری منفی بر روابط آنان در پی داشته باشد. [4]
در پرتو این نگاه عقلانی، جایگاه عشق در ازدواج نیز تفسیر متمایزی می یابد. به تعبیر یکی از محققان:
در زندگی زناشویی، عشقی قابل تقدیر است که آرام و طبیعی رشد کند، حیاتش الفت و انس و توافق خوی و اخلاق و برو بارش ملایمت و مداومت شیرین و آرام باشد. براساس چنین عشقی می توان زندگی پایداری را شالوده نهاد و خوش و سالم زیست. عشق انفجاری، همانند تب تند است که زود عرق می کند.[5]
نویسنده: حسین بستان
پی نوشت: