نظریه کارکردگرایی در جامعه شناسی خانواده

کارکردگرایی یکی از نظریه هایی است که در حوزه جامعه شناسی خانواده بیان شده است. در این نوشتار برآنیم به توضیحاتی در مورد این نظریه بپردازیم. با ما همراه باشید.
سه‌شنبه، 21 آبان 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نظریه کارکردگرایی در جامعه شناسی خانواده
از اواخر دهه ۱۹۶۰م، جریانی در جامعه شناسی خانواده به راه افتاد که در جهت برساختن نظریه های اختصاصی درباره خانواده تلاش می کرد.
 

مقدمه

حوزه جامعه شناسی خانواده تا پیش از دهه ۱۹۶۰م، از فقر نظریه مستقل رنج می برد. نظریه هایی که در تحلیل مباحث خانواده به کار گرفته می شدند، یا مفاهیم خود را از حوزه های دیگر علوم انسانی به عاریت گرفته بودند و یا همچون کارکردگرایی تالکوت پارسونز، مبادله گرایی جورج هومنز و کنش متقابل نمادین جورج هربرت مید، نظریه هایی کلان با کاربردهایی متنوع بودند که حوزه خانواده صرفا یکی از حوزه های کاربرد آنها به شمار می رفت.
 
از اواخر دهه ۱۹۶۰م، جریانی در جامعه شناسی خانواده به راه افتاد که در جهت برساختن نظریه های اختصاصی درباره خانواده تلاش می کرد. پس از وقفه ای که در دهه ۱۹۸۰م، در جریان مزبور به دلیل غلبه استقراء گرایی و تجربه گرایی محض بر تحقیقات جامعه شناسی خانواده رخ داد، مجددا از اوایل دهه ۱۹۹۰م گرایشی به سوی مطالعات نظری در میان جامعه شناسان خانواده پدید آمد.
 
این فصل، به بررسی اجمالی چند نظریه مهم در حوزه جامعه شناسی خانواده شامل نظریه های مبادله اجتماعی، کارکردگرایی، کنش متقابل نمادین، ستیز اجتماعی و فمینیستی خواهد پرداخت.
 

نظریه کارکردگرایی

کارکردگرایی از رایج ترین رویکردهای نظری در مطالعات خانواده به شمار می رود. در این رویکرد مفروض آن است که جامعه همچون ارگانیسمی است که می کوشد در برابر تغیر مقاومت کند و خودش را در حالت تعادل و توازن نگه دارد. مفهوم کارکرد نیز به فعالیت های ضروری برای حفظ انواع، جامعه یا گروه اجتماعی مانند تولیدمثل، تولید اقتصادی، تعلیم و تربیت و... ناظر است.
 
به رغم تنوع فراوان در الگوهای خانواده، نظریه پردازان کارکردگرا کوشیده اند شماری از کارکردهای نسبتا مشترک خانواده ها را شناسایی کنند. آگبرن و تیبیتس در سال ۱۹۳۴م، شش کارکرد اساسی را برای خانواده یادآور شدند که عبارت بودند از: تولید مثل، حمایت و مراقبت، جامعه پذیری، تنظیم رفتار جنسی، عطوفت و همراهی و نیز تأمین پایگاه اجتماعی. مورداک کارکردهای چهارگانه جنسی، اقتصادی، آموزشی و تولید مثلی را به عنوان کارکردهای اصلی خانواده مطرح کرد و پارسونز در کارکرد اصلی خانواده غربی معاصر را جامعه پذیر کردن فرزندان و تثبیت شخصیت بزرگسالان قلمداد نمود.
 

نظریه پارسونز

پارسونز بر این باور بود که خانواده گسترده، مرکب از چندین واحد خانوادگی که از ویژگی های جامعه ساده و سنتی است، برای سازگار شدن با ضرورت های فرایند صنعتی شدن، تن به تغییرات بنیادی داده است. تحرک جغرافیایی، شغلی و اجتماعی نیروی انسانی کار با نوع خانواده گسترده که در آن برادران و خواهران و فرزندانشان با پدر و مادر، پدربزرگ و مادربزرگ، عموها، دایی ها، خاله ها، پسرعموها و پسردایی ها با هم می زیستند، مغایرت داشت. نیروی کار برای تغییر دادن شغل، برای جابه جایی بة تبع محل استقرار مجتمع های صنعتی و برای جابه جایی درون سازمان های بزرگ دیوان سالاری نیازمند استقلال است.
 
نتیجه اینکه در جامعه صنعتی، اعضای یک خانواده از حیث تخصص، قدرت، درآمد و مسئولیت در یک سطح بستند. تکه تکه شدن خانواده گسترده به نفع خانواده هسته ای نومکان، مرکب از پدر و مادر و فرزندانشان، به هر یک از اعضای خانواده اجازه می دهد که مسیر شغلی اش را به تبع استعداد منافع و فرصت هایی که پیش می آید و به تبع ذوق و قریحه اش آزادانه دنبال کند. این تحول ساختار خانواده با انعطاف پذیری قشربندی اجتماعی که تحرک اجتماعی و شغلی را آسان می کند، همراه بوده است.
 
پارسونز در تحلیل خانواده هسته ای اظهار عقیده می کند که خانواده هسته ای مدرن (که او آن را مشخصه جوامع صنعتی و پیدایش آن را مقارن با کاهش کارکردهای خانواده سنتی می دانست) کارکرد جامعه پذیری کودکان و تأمین محیطی برای رشد و تثبیت شخصیت بزرگسالان را همچنان حفظ می کند. در نظر پارسونز، تثبیت شخصیت بزرگسالان به نقشی اشاره دارد که خانواده، طبق فرض در مواجهه با فشارهای روانشناختی زندگی روزمره، ایفا می کند، فشارهایی که بالقوه می توانند شخصیت بزرگسالان را بی ثبات کنند. تثبیت شخصیت از حمایت عاطفی متقابلی که زوج ازدواج کرده به یکدیگر عرضه می کنند و نیز از نقش پدر و مادری ناشی می شود. در خلال فرایند تثبیت شخصیت، والدین می توانند از راه بازی با فرزندان خود به دوران کودکی بازگردند و به این ترتیب، تنش ها را رفع نمایند.
 
پارسونز با اتکا به مجموعه ای از یافته های روانکاوانه، نتایج تحقیقات آزمایشی و داده های تحقیقات میان فرهنگی، اظهار عقیده کرد که تقسیم کار جنسیتی میان زن و شوهر به بهترین شکل، زمینه ایفای کارکردهای اصلی خانواده یعنی تثبیت شخصیت بزرگسالان و جامعه پذیری کودکان را فراهم می کند و این امر در ثبات و یکپارچگی خانواده و به تبع، در یکپارچگی اجتماعی نقشی اساسی دارد.
 
به نظر وی، تابعیت زنان در جوامع سرمایه داری از حیث کارکردی برای حفظ انسجام خانواده و انسجام خانواده برای حفظ ساختار طبقاتی ضرورت دارد. حفظ ساختار طبقاتی نیز برای تضمین اینکه ساختار اجتماعی همچنان که بوده، باقی می ماند، ضروری است. در مقابل، چنانچه زن ازدواج کرده، نقش نان آوری را برعهده بگیرد، خطر رقابت با شوهرش به میان می آید و این امر برای وحدت و هماهنگی خانواده بسیار زیان آور است.
 
نویسنده: حسین بستان
 
منبع: کتاب «جامعه شناسی خانواده»


سبک زندگی مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.