0
مسیر جاری :
چشم دولت را اگر زين به نظر هستي به من اوحدی مراغه ای

چشم دولت را اگر زين به نظر هستي به من

چشم دولت را اگر زين به نظر هستي به من شاعر : اوحدي مراغه اي آن فراق انديش روزي باز پيوستي به من چشم دولت را اگر زين به نظر هستي به من زلف چون دامش در اندازد همي شستي به...
خلاف دشمنان روزي نظر بر دوستان افگن اوحدی مراغه ای

خلاف دشمنان روزي نظر بر دوستان افگن

خلاف دشمنان روزي نظر بر دوستان افگن شاعر : اوحدي مراغه اي حسودان را بخوابان چشم و بندي بر زبان افگن خلاف دشمنان روزي نظر بر دوستان افگن لب خشک مرا ترساز و بوسي در دهان افگن...
سر دل گويي، ز جان انديشه کن اوحدی مراغه ای

سر دل گويي، ز جان انديشه کن

سر دل گويي، ز جان انديشه کن شاعر : اوحدي مراغه اي در دلش دار، از زبان انديشه کن سر دل گويي، ز جان انديشه کن از خداي غيب دان انديشه کن لاف کشف و غيب داني مي‌زني اي...
جانا، به حق دوستي، کان عهد و پيمان تازه کن اوحدی مراغه ای

جانا، به حق دوستي، کان عهد و پيمان تازه کن

جانا، به حق دوستي، کان عهد و پيمان تازه کن شاعر : اوحدي مراغه اي جان را به رخ دل بازده، دل را ز لب جان تازه کن جانا، به حق دوستي، کان عهد و پيمان تازه کن آن عادت پيشينه...
نفسم گرفت ازين غم، نفسي هواي من کن اوحدی مراغه ای

نفسم گرفت ازين غم، نفسي هواي من کن

نفسم گرفت ازين غم، نفسي هواي من کن شاعر : اوحدي مراغه اي گر هم فتاد بردم،بدهي دواي من کن نفسم گرفت ازين غم، نفسي هواي من کن تو ز بوسه هر چه داري همه در بهاي من کن دگري...
اي مير ترکان عجم، ترک وفاداري مکن اوحدی مراغه ای

اي مير ترکان عجم، ترک وفاداري مکن

اي مير ترکان عجم، ترک وفاداري مکن شاعر : اوحدي مراغه اي جان عزيز من تويي، برجان من خواري مکن اي مير ترکان عجم، ترک وفاداري مکن گر پيش ازين ميکرده‌اي، اکنونکه بيماري مکن...
باغ جهان روي تست، راي گلستان مکن اوحدی مراغه ای

باغ جهان روي تست، راي گلستان مکن

باغ جهان روي تست، راي گلستان مکن شاعر : اوحدي مراغه اي طيره‌ي سنبل مخواه، طره پريشان مکن باغ جهان روي تست، راي گلستان مکن زخم، که شايد،مزن، جور، که بتوان، مکن گر چه به...
چشمم کنار دجله شد، جز ياد بغدادم مکن اوحدی مراغه ای

چشمم کنار دجله شد، جز ياد بغدادم مکن

چشمم کنار دجله شد، جز ياد بغدادم مکن شاعر : اوحدي مراغه اي چون اين هوس دارد دلم، از ديگري يادم مکن چشمم کنار دجله شد، جز ياد بغدادم مکن آشفته بر کوه و کمر مانند فرهادم مکن...
دوستي با دشمنان ما مکن اوحدی مراغه ای

دوستي با دشمنان ما مکن

دوستي با دشمنان ما مکن شاعر : اوحدي مراغه اي سود ايشان و زيان ما مکن دوستي با دشمنان ما مکن دل ببري،قصد جان ما مکن خون من خوردي، دلم را غم بخور گو: فضولي در ميان ما...
اي خواجه، چه آوردي زين خانه بدر بودن؟ اوحدی مراغه ای

اي خواجه، چه آوردي زين خانه بدر بودن؟

اي خواجه، چه آوردي زين خانه بدر بودن؟ شاعر : اوحدي مراغه اي سوديت نمي‌بايد چندين به سفر بودن اي خواجه، چه آوردي زين خانه بدر بودن؟ بيماري بد باشد هر روز بتر بودن اندر...