0
مسیر جاری :
دهن لقی یا تسیکیفوی جهانگرد داستان

دهن لقی یا تسیکیفوی جهانگرد

تسیکیفو پس از غیبتی طولانی به دهکده‌ی خود باز می‌گشت. سپیده دمان بیدار شده و روی به راه نهاده بود.
داستان کسی که در پی چیزی شگفت انگیز می‌گشت داستان

داستان کسی که در پی چیزی شگفت انگیز می‌گشت

خود زاتوف هم نمی‌دانست در پی چه می‌گردد و چه می‌خواهد اما می‌پنداشت که هرگاه آن را پیدا نکند نمی‌تواند آرام بگیرد و راحت بنشیند.
تنها سر داستان

تنها سر

در دهکده‌ای مادری با هفت پسر خود به سر می‌برد. نام آنان در افسانه‌ها نمانده است و چه خوب زیرا نام‌های مالگاشی بسیار دور و درازند و نوشتن آنها سخت و دشوار و خواندنشان دشوارتر است. تنها این را در افسانه‌ها...
سه خواهر داستان

سه خواهر

پدر و مادرشان آنان را مافوکلی، فونی کلی و فوتسی کلی نام نهاده بودند و معنای این واژه‌ها «سرخ کوچک» و «زمرد کوچک» و «سفید کوچک» است.
عروسی ریالی داستان

عروسی ریالی

ریالی جوانی بسیار زیبا و برازنده بود. پدر و مادرش آرزو داشتند که او هر چه زودتر زنی بگیرد، لیکن ریالی بسیار مشکل پسند بود و هر دختری را نمی پسندید. درباره‌ی یکی می‌گفت: «چشمانش درخشندگی ندارد.» درباره‌ی...
رامیکیلوک شاه داستان

رامیکیلوک شاه

چند روز بود که زورق بر رود بزرگ می‌لغزید و مردان به آهنگ پاروهایی که بر آب می‌خوردند آواز می‌خواندند:
دختر آب‌ها و ماهیگیر بینوا داستان

دختر آب‌ها و ماهیگیر بینوا

مدت‌ها پیش ماهیگیری رنسوا نام در دهکده‌ی «سه انبه» به سر می‌برد. این دهکده عبارت از چند کلبه‌ی فالفا یی بود که سه درخت کهن سال و عظیم انبه با برگ‌های تیره‌ی خود بر آنها سایه انداخته بودند.
رانورو داستان

رانورو

می‌گویند زازاواویندرانو ها، یعنی دختران آب، صدها سال پیش در عهد قوم افسانه‌ای وازیمبا ها، که اجداد مالگاشیان بوده‌اند، زندگی می‌کردند.
مار هفت سر و سرسیمین داستان

مار هفت سر و سرسیمین

اما گوش کنید تا به شما بگویم که مار هفت سر مدتی پس از بلعیدن ثروت‌های آندریامباهواکا چگونه مرد. روزی رنیتسیمامانگا با این مار هراس انگیز اختلافی پیدا کرد. در قصه فراموش کرده‌اند سبب این اختلاف را بگویند...
دو آندریامبا هواکا داستان

دو آندریامبا هواکا

هر دو به یک نام خوانده می‌شدند و با هم برادر بودند. برادر بزرگ‌تر ثروت بسیار داشت، گاوهایش از شماره بیرون بودند و برنجزارهایش تا چشم کار می‌کرد گسترده شده بودند. برادر کوچک‌تر به توانگری او نبود زیرا او...