0
مسیر جاری :
دل که در دام تو افتاد غم جان نبرد خاقانی

دل که در دام تو افتاد غم جان نبرد

دل که در دام تو افتاد غم جان نبرد شاعر : خاقاني جان که در زلف تو شد راه به ايمان نبرد دل که در دام تو افتاد غم جان نبرد گر همه باد شود تخت سليمان نبرد عقل کو غاشيه‌ي...
مرا وصلت به جاني برنيايد خاقانی

مرا وصلت به جاني برنيايد

مرا وصلت به جاني برنيايد شاعر : خاقاني تو را صد جان به چشم اندر نيايد مرا وصلت به جاني برنيايد که تو ماهي و مه در برنيايد به ديداري قناعت کردم از دور که تا جان برنيايد،...
پرده‌ي نو ساخت عشق، زخمه‌ي نو در فزود خاقانی

پرده‌ي نو ساخت عشق، زخمه‌ي نو در فزود

پرده‌ي نو ساخت عشق، زخمه‌ي نو در فزود شاعر : خاقاني کرد به من آنچه خواست، برد ز من آنچه بود پرده‌ي نو ساخت عشق، زخمه‌ي نو در فزود گر همه در خون کشد، پشت نبايد نمود لشکر...
مهر تو بر ديگران نتوان نهاد خاقانی

مهر تو بر ديگران نتوان نهاد

مهر تو بر ديگران نتوان نهاد شاعر : خاقاني گوهر اندر خاکدان نتوان نهاد مهر تو بر ديگران نتوان نهاد مايه در وجه زيان نتوان نهاد مايه‌ي من کيمياي عشق توست پاي صورت در...
جانا لب تو پيش‌کش از ما چه ستاند خاقانی

جانا لب تو پيش‌کش از ما چه ستاند

جانا لب تو پيش‌کش از ما چه ستاند شاعر : خاقاني اينک سر و زر نقد دگر تا چه ستاند جانا لب تو پيش‌کش از ما چه ستاند عشقت به يکي جو چه دهد يا چه ستاند مائيم و دلي جوجو از...
با ياد تو زهر بر شکر خندد خاقانی

با ياد تو زهر بر شکر خندد

با ياد تو زهر بر شکر خندد شاعر : خاقاني با روي تو شام بر سحر خندد با ياد تو زهر بر شکر خندد کان روي به آفتاب برخندد درماه نو از چه روي مي‌خندي گر عشق اين است ازين...
حاشا که مرا جز تو در ديده کسي باشد خاقانی

حاشا که مرا جز تو در ديده کسي باشد

حاشا که مرا جز تو در ديده کسي باشد شاعر : خاقاني يا جز غم عشق تو در دل هوسي باشد حاشا که مرا جز تو در ديده کسي باشد چون اين دل هر جائي هر جاي بسي باشد کس چون تو نشان...
ذره نمايد آفتاب ار به جمال تو رسد خاقانی

ذره نمايد آفتاب ار به جمال تو رسد

ذره نمايد آفتاب ار به جمال تو رسد شاعر : خاقاني عين کمال خسته باد ار به کمال تو رسد ذره نمايد آفتاب ار به جمال تو رسد گر به ديار دشمنان وقت زوال تو رسد ماه مني و ماه...
خوي او از خام‌کاري کم نکرد خاقانی

خوي او از خام‌کاري کم نکرد

خوي او از خام‌کاري کم نکرد شاعر : خاقاني سينه‌ي من سوخت چشمش نم نکرد خوي او از خام‌کاري کم نکرد آشتي رنگي کنند آنهم نکرد دشمنان با دشمنان از شرم خلق او هنوز از جور...
فروغ جمالت نظر برنتابد خاقانی

فروغ جمالت نظر برنتابد

فروغ جمالت نظر برنتابد شاعر : خاقاني صفات خيالت خبر برنتابد فروغ جمالت نظر برنتابد نسيم سحرگه گذر برنتابد به کوي تو از زحمت عاشقانت که جانان خريدن بصر برنتابد به...