مسیر جاری :
خلقت جن و انس، برای عبادت بوده یا برای جهنم!؟
عامل مصیبت های انسان کیست؟ خویشتن یا خدا یا شیطان!؟
مراقب و نگاهبان انسان، خدا یا فرشتگان!؟
فرزند داشتن خدا، ممکن یا ناممکن!؟
مقتضای رحمت خدا، هدایت یا ضلالت!؟
از نظر قرآن، الله دور است یا نزدیک!؟
معبود مشرکان کیست؟! الله یا خدای دیگر؟!
نحوه مصرف قرص جوشان او آر اس
کتابت أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ به سبک مثنی
آیه 44 سوره غافر به خط ثلث
احکام روزه مسافر آیت الله خامنه ای
نماز قضا را چگونه بخوانیم؟
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
هنگام سجده واجب چه ذکری بگوییم؟
چگونه از گناهان کبیره توبه کنیم؟
داستانی درباره ماه رمضان به قلم محمد امیری
نحوه روزه گرفتن
آداب ختم قرآن در ماه رمضان
دعای هفت هیکل و خواص آن
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه

چه گويي ز لب دوست شکر وام توان خواست
چه گويي ز لب دوست شکر وام توان خواست شاعر : خاقاني چنان سخت کمان کوست ازو کام توان خاست چه گويي ز لب دوست شکر وام توان خواست کز آن لب به يکي ماه يکي جام توان خواست به...

گر هيچ شبي وصل دلارام توان يافت
گر هيچ شبي وصل دلارام توان يافت شاعر : خاقاني با کام جهان هم ز جهان کام توان يافت گر هيچ شبي وصل دلارام توان يافت در آتش سوزنده چه آرام توان يافت دل هيچ نيارامد چون عشق...

عيسي لبي و مرده دلم در برابرت
عيسي لبي و مرده دلم در برابرت شاعر : خاقاني چون تخم پيله زنده شوم باز دربرت عيسي لبي و مرده دلم در برابرت ز آن لب که آتش است و عسل ميدهد برت چون شمع ريزم از مژه سيلاب...

زنار بندد ارچه فلک طيلسان اوست
زنار بندد ارچه فلک طيلسان اوست شاعر : خاقاني هر دم لبش به خنده برآيد مسيح نو زنار بندد ارچه فلک طيلسان اوست فرسودهتر ز سوزن عيسي تن من است مانا که مريمي دگر اندر دهان...

دل شد از دست و نه جاي سخن است
دل شد از دست و نه جاي سخن است شاعر : خاقاني وز توام جاي تظلم زدن است دل شد از دست و نه جاي سخن است تا تو خواهيش دو قولي سخن است دل تو را خواه قولا واحدا پرتو توست...

شوري ز دو عشق در سر ماست
شوري ز دو عشق در سر ماست شاعر : خاقاني ميدان دل از دو لشکر آراست شوري ز دو عشق در سر ماست وز يک جهتم دو قبه برخاست از يک نظرم دو دلبر افتاد اکنون همه ميل من به جوزاست...

بس لابه که بنمودم و دلدار نپذرفت
بس لابه که بنمودم و دلدار نپذرفت شاعر : خاقاني صد بار فغان کردم و يکبار نپذرفت بس لابه که بنمودم و دلدار نپذرفت انگشت زنان رفتم و زنهار نپذرفت از دست غم هجر به زنهار...

ما به غم خو کردهايم اي دوست ما را غم فرست
ما به غم خو کردهايم اي دوست ما را غم فرست شاعر : خاقاني تحفهاي کز غم فرستي نزد ما هردم فرست ما به غم خو کردهايم اي دوست ما را غم فرست خلعههامان درد بخش و تحفههامان...

سر سوداي تو را سينهي ما محرم نيست
سر سوداي تو را سينهي ما محرم نيست شاعر : خاقاني سينهي ما چه که ارواح ملايک هم نيست سر سوداي تو را سينهي ما محرم نيست کانکه جان است به درگاه تو هم محرم نيست کالبد کيست...

شمع شبها بجز خيال تو نيست
شمع شبها بجز خيال تو نيست شاعر : خاقاني باغ جانها بجز جمال تو نيست شمع شبها بجز خيال تو نيست طالعي به ز اتصال تو نيست رو که خورشيد عشق را همه روز سپهي به ز زلف...