0
مسیر جاری :
زورخانه در پادگان! ادبیات دفاع مقدس

زورخانه در پادگان!

يک روز آمد تهران. پرسيد: « امروز بازي نگذاشتي؟ » گفتم: « چرا! فردا ظهر بازي است، ساعت دو بازي داريم. » گفت: « خيلي خوب، فردا نمي روم. احتمالاً شنبه يا يکشنبه مي روم. »
ورزش صبحگاهي ادبیات دفاع مقدس

ورزش صبحگاهي

يکي از روزها نيرويي از گروهان سه به دسته ي ما آمد که از همان اوّل، حرکاتش برايم سؤال انگيز شده بود. با هر چه که دم دستش مي رسيد، مخصوصاً قابلمه ي غذا، ضرب مي گرفت. خيلي راحت و روان مي نواخت. خيلي که حوصله...
عدم غفلت از پرورش جسم ادبیات دفاع مقدس

عدم غفلت از پرورش جسم

نوده حاجيلر در ميان کوهي مشرف به زيارت گاه معروفش پير آباد هميشه براي مسافران جاده ي شاهرود مي درخشيد و هر روز صبح صداي بلندگوي پادگان نوده در سحرگاهان با نداي ملکوتي مسجد نوده براي گوش اهالي، صداهاي
حرمت پيشکسوت ادبیات دفاع مقدس

حرمت پيشکسوت

از همان ابتدا شاگرد زرنگ و باهوشي بود و در کنار درس و مشق، به تقويّت جسم خود نيز مي پرداخت. ورزش هاي کشتي و کاراته را بيشتر از بقيه ي ورزش ها دوست داشت و از هر فرصتي براي تمرين اين ورزش ها استفاده مي کرد....
پنجاه صلوات براي برنده شدن ادبیات دفاع مقدس

پنجاه صلوات براي برنده شدن

توي باشگاه با او آشنا شدم. از همان جا هم شيفته اش شدم. توضيح مي دهم چرا؟ تکواندو کار مي کردم. من مبتدي بودم و هميشه او را کمربند سفيد مي ديدم. به خيال اين که علي هم مثل من مبتدي است
قهرماني در مسابقه ي انسانيت ادبیات دفاع مقدس

قهرماني در مسابقه ي انسانيت

کارمند آموزش و پرورش بود ولي خرجش را من مي دادم. پرسيدم: « پس پولهايت را چه کار مي کني؟ » گفت: « توپ و لباس هاي ورزشي براي بچّه ها مي خرم تا اين بچّه هاي ده – دوازده ساله سرگرم بشوند و دنبال کارهاي خلاف...
من زمين خورده هستم! ادبیات دفاع مقدس

من زمين خورده هستم!

او برنامه هاي خودسازي مختلفي براي خود داشت. تمرينات سخت بدني جودو و کشتي، کوهنوردي و راهپيمايي هاي طولاني از جمله برنامه هاي هميشگي او بود گويي مي خواست به نبردي سخت برود. او حتّي ديگر دانشجويان را
کمربند مشکي کاراته ادبیات دفاع مقدس

کمربند مشکي کاراته

او علاقه ي ويژه اي به ورزش هاي رزمي و باستاني داشت و در کنار تحصيل علاوه بر شرکت در کلاس هاي آموزش کونگ فو، در باشگاه کاراته نيز مرتباً شرکت مي کرد و موفّق به کسب کمربند مشکلي در ورزش کاراته شده بود. وي...
خلوت کوه، روح او را مي ساخت ادبیات دفاع مقدس

خلوت کوه، روح او را مي ساخت

در روزهاي اوج جنگ که در گردان خاتم و در جبهه ي نظامي با دشمن مي جنگيد از جوانان روستا و سلامتي و نشاط و تندرستي آنان غافل نيست و از اداره تربيت بدني شهر درخواست مي کند براي ورزش جوانان روستا تشک کشتي در...
همه آن چه یک جوان 20 ساله از خدا می خواهد وصیت‌نامه و دست‌نوشته

همه آن چه یک جوان 20 ساله از خدا می خواهد

«مسلم اسدی رازی» به سال 1344 شمسی متولد شد. «حضرت روح الله» که از تبعید بازگشت، او تنها 13 سال داشت. به مجرد آن که توانست، پای خود را به جبهه های جنگ رساند و به جمع پاسدارانِ «لشکر10 سیدالشهدا(صلوات الله...