0
مسیر جاری :
اي جان من بياد لبت تشنه بر شراب خواجوی کرمانی

اي جان من بياد لبت تشنه بر شراب

اي جان من بياد لبت تشنه بر شراب شاعر : خواجوي کرماني هر دم بجام لعل لبت تشنه‌تر شراب اي جان من بياد لبت تشنه بر شراب در آرزوي نرگس مست تو در شراب در ده قدح که مردم چشمم...
ساقي سيمبر بيار شراب خواجوی کرمانی

ساقي سيمبر بيار شراب

ساقي سيمبر بيار شراب شاعر : خواجوي کرماني مطرب خوش نوا بساز رباب ساقي سيمبر بيار شراب فاتقوا الله يا اولي الالباب مست عشقيم عيب ما مکنيد گفت طوبي لهم و حسن مب عقل...
اي خط سبز تو همچون برگ نيلوفر در آب خواجوی کرمانی

اي خط سبز تو همچون برگ نيلوفر در آب

اي خط سبز تو همچون برگ نيلوفر در آب شاعر : خواجوي کرماني قند مصر از شور ياقوت تو چون شکر در آب اي خط سبز تو همچون برگ نيلوفر در آب مينمايد گرد آتش گردي از عنبردرآب عنبرين...
ديشب خبرت هست که در مجلس اصحاب خواجوی کرمانی

ديشب خبرت هست که در مجلس اصحاب

ديشب خبرت هست که در مجلس اصحاب شاعر : خواجوي کرماني تا روز نخفتيم من و شمع جگرتاب ديشب خبرت هست که در مجلس اصحاب يک لحظه نبوديم جدا ز آتش و از آب از دست دل سوخته و ديده...
طلع الصبح من وراء حجاب خواجوی کرمانی

طلع الصبح من وراء حجاب

طلع الصبح من وراء حجاب شاعر : خواجوي کرماني عجلو بالرحيل يا اصحاب طلع الصبح من وراء حجاب بر سر راه ميکنند شتاب کوس رحلت زدند و منتظران خاک ره را بخون ديده خضاب ...
اي دل نگفتمت که ز زلفش عنان بتاب خواجوی کرمانی

اي دل نگفتمت که ز زلفش عنان بتاب

اي دل نگفتمت که ز زلفش عنان بتاب شاعر : خواجوي کرماني کاهنگ چين خطا بود از بهر بهر مشک ناب اي دل نگفتمت که ز زلفش عنان بتاب هر چند کام مست نباشد مگر شراب اي دل نگفتمت...
مغني وقت آن آمد که بنوازي رباب خواجوی کرمانی

مغني وقت آن آمد که بنوازي رباب

مغني وقت آن آمد که بنوازي رباب شاعر : خواجوي کرماني صبوحست اي بت ساقي بده شراب مغني وقت آن آمد که بنوازي رباب وگر دورم بخوانيدم بواز رباب اگرمردم بشوئيدم بب چشم جام ...
آن ماه مهر پيکر نامهربان ما خواجوی کرمانی

آن ماه مهر پيکر نامهربان ما

آن ماه مهر پيکر نامهربان ما شاعر : خواجوي کرماني گفت اي بنطق طوطي شکرستان ما آن ماه مهر پيکر نامهربان ما شرمت نيامد از رخ چون گلستان ما وقت سحر شدي بتماشاي گل بباغ ...
اگر سرم برود در سر وفاي شما خواجوی کرمانی

اگر سرم برود در سر وفاي شما

اگر سرم برود در سر وفاي شما شاعر : خواجوي کرماني ز سر برون نرود هرگزم هواي شما اگر سرم برود در سر وفاي شما هنوز بر نکنم دل ز خاک پاي شما بخاک پاي شما کانزمان که خاک شوم...
آن تن ماست يا ميان شما خواجوی کرمانی

آن تن ماست يا ميان شما

آن تن ماست يا ميان شما شاعر : خواجوي کرماني وان دل ماست يا دهان شما آن تن ماست يا ميان شما نکشد هيچکس کمان شما اگرآن ابرو است و پيشاني يک سرموي در ميان شما جز کمر...