0
مسیر جاری :
مرا در عشق او کاري فتادست عطار

مرا در عشق او کاري فتادست

مرا در عشق او کاري فتادست شاعر : عطار که هر مويي به تيماري فتادست مرا در عشق او کاري فتادست چگونه مشکلم کاري فتادست اگر گويم که مي‌داند که در عشق چنين در عشق بسياري...
اين گره کز تو بر دل افتادست عطار

اين گره کز تو بر دل افتادست

اين گره کز تو بر دل افتادست شاعر : عطار کي گشايد که مشکل افتادست اين گره کز تو بر دل افتادست صد گره نيز حاصل افتادست ناگشاده هنوز يک گرهم سيصد و شصت منزل افتادست ...
تا که عشق تو حاصل افتادست عطار

تا که عشق تو حاصل افتادست

تا که عشق تو حاصل افتادست شاعر : عطار کار ما سخت مشکل افتادست تا که عشق تو حاصل افتادست کاتش عشق در دل افتادست آب از ديده‌ها از آن باريم جان به عشق تو مايل افتادست...
چون کنم معشوق عيار آمدست عطار

چون کنم معشوق عيار آمدست

چون کنم معشوق عيار آمدست شاعر : عطار دشنه در کف سوي بازار آمدست چون کنم معشوق عيار آمدست لاجرم خونريز و خونخوار آمدست دشنه‌ي او تشنه‌ي خون دل است همچنان آن دشنه خونبار...
لعل گلرنگت شکربار آمدست عطار

لعل گلرنگت شکربار آمدست

لعل گلرنگت شکربار آمدست شاعر : عطار قسم من زان گل همه خار آمدست لعل گلرنگت شکربار آمدست صد جهان جانش خريدار آمدست گو لبت بر من جهان بفروش ازانک نرگس تو پاره‌يي کار...
نداي غيب به جان تو مي‌رسد پيوست عطار

نداي غيب به جان تو مي‌رسد پيوست

نداي غيب به جان تو مي‌رسد پيوست شاعر : عطار که پاي در نه و کوتاه کن ز دنيي دست نداي غيب به جان تو مي‌رسد پيوست تو اين چنين ز شراب غرور ماندي مست هزار باديه در پيش بيش...
بيا که قبله‌ي ما گوشه‌ي خرابات است عطار

بيا که قبله‌ي ما گوشه‌ي خرابات است

بيا که قبله‌ي ما گوشه‌ي خرابات است شاعر : عطار بيار باده که عاشق نه مرد طامات است بيا که قبله‌ي ما گوشه‌ي خرابات است پياده‌اي‌دو فرو کن که وقت شهمات است پياله‌اي‌دو به...
آنکه چندين نقش ازو برخاسته است عطار

آنکه چندين نقش ازو برخاسته است

آنکه چندين نقش ازو برخاسته است شاعر : عطار يارب او در پرده چون آراسته است آنکه چندين نقش ازو برخاسته است هر دو عالم دم به دم مي‌کاسته است چون ز پرده دم به دم مي تافته...
قبله‌ي ذرات عالم روي توست عطار

قبله‌ي ذرات عالم روي توست

قبله‌ي ذرات عالم روي توست شاعر : عطار کعبه‌ي اولاد آدم کوي توست قبله‌ي ذرات عالم روي توست گر شناسند و اگر ني سوي توست ميل خلق هر دو عالم تا ابد دوستي ديگران بر بوي...
عقل مست لعل جان افزاي توست عطار

عقل مست لعل جان افزاي توست

عقل مست لعل جان افزاي توست شاعر : عطار دل غلام نرگس رعناي توست عقل مست لعل جان افزاي توست گر قبايي هست بر بالاي توست نيکويي را در همه روي زمين سير مهر و مه به حسن...