مرا در عشق او کاري فتادست مرا در عشق او کاري فتادستشاعر : عطار که هر مويي به تيماري فتادستمرا در عشق او کاري فتادستچگونه مشکلم کاري فتادستاگر گويم که ميداند که در عشقچنين در عشق بسياري فتادستمرا گويد اگر داني وگرنهنصيب جان غمخواري فتادستاگر گويم همه غمها به يک بارهمه غمها تو را آري فتادستمرا گويد مرا زين هيچ غم نيستکه الحق تيز بازاري فتادستچو خونم ميبريزي زود بشتابکه بس نيکم خريداري فتادستمرا چون خون بريزي زود بفروشبه سرباري کنون باري فتادستمرا جانا ز عشقت بود صد باربه دام چون تو دلداري فتادستدل مستم چو مرغ نيم بسملکه در دست چو تو ياري فتادستاز آن دل دست بايد شست دايمکه هر دم در رهش خاري فتادستکجا يابد گل وصل تو عطار