مسیر جاری :
رسالت
عملکرد شهيد در مسئله ي امر به معروف و نهي از منکر و مبارزه با مفاسد اجتماعي و مظاهر تهاجم فرهنگي دشمن داراي اهميت بسياري است. با اينکه در آن زمان جنگ از اهميت زيادي برخوردار بوده است امّا شهيد پاسبان رسالت...
قيامت خود را خراب نکن
شش برادر به همراه پدر و مادر در خانه نشسته گرم صحبت بوديم، نگاهي به تک تک ما انداخت سپس رو به پدر کرد و گفت: «پدرجان! اين همه فرزند پسر داري. چرا آن ها را براي دفاع از نظام و انقلاب و کشور به جبهه نمي...
اوّل گوشزد مسائل اخلاقي
شهيد جميل شهسواري عمليات هاي زيادي را در رکاب جميل بودم و هر بار درس ها از او گرفتم. عادت داشت قبل از هر عملياتي، بچه ها را جمع مي کرد و پيش از اين که حرفي در خصوص خود عمليات بزند، اول از همه مسائل اخلاقي...
خاطره گويي براي ترويج خوبي ها
شهيد مهدي اميني در حاليکه يک جفت کفش توي دستش گرفته، وارد سنگر مي شود. يک جفت کفش کارگري. - «پيدا کرده ام.» بچه ها مي خندند. مي گويد: از همين حوالي پيدا کردم. خدا پدر صاحبش را بيامرزد!
وظيفه نداري بزني
برادر شهيد مسعود برنجي يوسفي، مي گويد: «در يک تعميرگاه، يکي از وسايل فنّي خراب شده بود و افراد متخصّص آن کارگاه، از تشخيص اشکال و تعميرش عاجز مانده بودند. شهيد به دور از چشم آنان مشغول تعمير مي شود. آنها...
دعوت به خوبيها و نهي از زشتيها در سيره ي شهدا (3)
در اوايل انقلاب که سپاه پاسداران از اهميّت خاصّي برخوردار بود، فرمانده ي سپاه زابل که بينش خوبي داشت، براي شرکت در بعضي جلسات اداري گاهي ما را مي فرستاد تا آشنايي بيشتري با شهر و مشکلات مردم پيدا کنيم....
دعوت به خوبيها و نهي از زشتيها در سيره ي شهدا (2)
يکي از دوستانِ قبل از انقلاب شهيد بزرگوار غلامرضا جعفري مي گويد: «علي رغم آن که شهيد نسبت به رعايت حجاب اسلامي بسيار حساس بود، ولي يک روز درسي ارزنده به من آموخت که برايم فراموش نشدني است.
دعوت به خوبيها و نهي از زشتيها در سيره ي شهدا (1)
شهيد محمود سعيدي نسب نقل مي کرد: «در فرصتي سوار تاکسي بودم، راننده بدون ملاحظه ي سرنشينان نوار موسيقي مبتذل گذاشت.» به او تذکر دادم، گفت: «آقا جوان هستيم، عيبي ندارد.»
حرمت حرم
در محلّ قديمي ما، عباس قلوه، مشهور بود. يک مرد هيکلي با سبيلي تابيده رو به بالا. خيلي ها از او حساب مي بردند، هر وقت حرفي مي پراند، کسي جرأت نداشت در مقابلش قد علم کند، آن موقع «محسن» هنوز يک نوجوان شانزده...
تصمیم گیری بجا و به موقع
هر دو به استخدام سپاه درآمده بودیم و به دلیل تفاوت رسته ای نتوانستیم با هم در جبهه حضور پیدا کنیم. او به دلیل استعداد خاصی که داشت در اطلاعات سپاه و من در قسمت دیگری مشغول شدم.