0
مسیر جاری :
شنيدم که پيري به راه حجاز سعدی شیرازی

شنيدم که پيري به راه حجاز

شنيدم که پيري به راه حجاز شاعر : سعدي به هر خطوه کردي دو رکعت نماز شنيدم که پيري به راه حجاز که خار مغيلان نکندي ز پاي چنان گرم رو در طريق خداي پسند آمدش در نظر کار...
بزاريد وقتي زني پيش شوي سعدی شیرازی

بزاريد وقتي زني پيش شوي

بزاريد وقتي زني پيش شوي شاعر : سعدي که ديگر مخر نان ز بقال کوي بزاريد وقتي زني پيش شوي که اين جو فروش است گندم نماي به بازار گندم فروشان گراي به يک هفته رويش نديده‌ست...
يکي رفت و دينار از او صد هزار سعدی شیرازی

يکي رفت و دينار از او صد هزار

يکي رفت و دينار از او صد هزار شاعر : سعدي خلف برد صاحبدلي هوشيار يکي رفت و دينار از او صد هزار چو آزادگان دست از او بر گرفت نه چون ممسکان دست بر زر گرفت مسافر به مهمان...
زبان داني آمد به صاحبدلي سعدی شیرازی

زبان داني آمد به صاحبدلي

زبان داني آمد به صاحبدلي شاعر : سعدي که محکم فرومانده‌ام در گلي زبان داني آمد به صاحبدلي که دانگي از او بر دلم ده من است يکي سفله را ده درم بر من است همه روز چون سايه...
گره بر سر بند احسان مزن سعدی شیرازی

گره بر سر بند احسان مزن

گره بر سر بند احسان مزن شاعر : سعدي که اين زرق و شيدست و آن مکر و فن گره بر سر بند احسان مزن که علم و ادب مي‌فروشد به نان زيان مي‌کند مرد تفسيردان که اهل خرد دين به...
شنيدم که يک هفته ابن‌السبيل سعدی شیرازی

شنيدم که يک هفته ابن‌السبيل

شنيدم که يک هفته ابن‌السبيل شاعر : سعدي نيامد به مهمان سراي خليل شنيدم که يک هفته ابن‌السبيل مگر بينوايي در آيد ز راه ز فرخنده خويي نخوردي بگاه بر اطراف وادي نگه کرد...
پدرمرده را سايه بر سر فکن سعدی شیرازی

پدرمرده را سايه بر سر فکن

پدرمرده را سايه بر سر فکن شاعر : سعدي غبارش بيفشان و خارش بکن پدرمرده را سايه بر سر فکن بود تازه بي بيخ هرگز درخت؟ نداني چه بودش فرو مانده سخت؟ مده بوسه بر روي فرزند...
اگر هوشمندي به معني گراي سعدی شیرازی

اگر هوشمندي به معني گراي

اگر هوشمندي به معني گراي شاعر : سعدي که معني بماند ز صورت بجاي اگر هوشمندي به معني گراي به صورت درش هيچ معني نبود که را دانش وجود و تقوي نبود که خسبند از او مردم آسوده...
به تدبير جنگ بد انديش کوش سعدی شیرازی

به تدبير جنگ بد انديش کوش

به تدبير جنگ بد انديش کوش شاعر : سعدي مصالح بينديش و نيت بپوش به تدبير جنگ بد انديش کوش که جاسوس همکاسه ديدم بسي منه در ميان راز با هر کسي درخيمه گويند در غرب داشت...
گرت خويش دشمن شود دوستدار سعدی شیرازی

گرت خويش دشمن شود دوستدار

گرت خويش دشمن شود دوستدار شاعر : سعدي ز تلبيسش ايمن مشو زينهار گرت خويش دشمن شود دوستدار چو ياد آيدش مهر پيوند خويش که گردد درونش به کين تو ريش که ممکن بود زهر در...