مسیر جاری :
اتابک محمد شه نيکبخت
اتابک محمد شه نيکبخت شاعر : سعدي خداوند تاج و خداوند تخت اتابک محمد شه نيکبخت به دولت جوان و به تدبير پير جوان جوانبخت روشنضمير به بازو دلير و به دل هوشمند به...
مرا طبع از اين نوع خواهان نبود
مرا طبع از اين نوع خواهان نبود شاعر : سعدي سر مدحت پادشاهان نبود مرا طبع از اين نوع خواهان نبود مگر باز گويند صاحبدلان ولي نظم کردم به نام فلان در ايام بوبکر بن سعد...
در اقصاي گيتي بگشتم بسي
در اقصاي گيتي بگشتم بسي شاعر : سعدي بسر بردم ايام با هر کسي در اقصاي گيتي بگشتم بسي ز هر خرمني خوشهاي يافتم تمتع به هر گوشهاي يافتم نديدم که رحمت بر اين خاک باد...
کريم السجايا جميل الشيم
کريم السجايا جميل الشيم شاعر : سعدي نبي البرايا شفيع الامم کريم السجايا جميل الشيم امين خدا، مهبط جبرئيل امام رسل، پيشواي سبيل امام الهدي، صدر ديوان حشر شفيع الوري،...
به نام خدايي که جان آفريد
به نام خدايي که جان آفريد شاعر : سعدي سخن گفتن اندر زبان آفريد به نام خدايي که جان آفريد کريم خطا بخش پوزش پذير خداوند بخشندهي دستگير به هر در که شد هيچ عزت نيافت...
ميميرم و همچنان نظر بر چپ و راست
ميميرم و همچنان نظر بر چپ و راست شاعر : سعدي تا آنکه نظر در او توان کرد کجاست؟ ميميرم و همچنان نظر بر چپ و راست ليکن نه به اختيار ميبايد کرد از روي نکو صبر نميشايد...
در عهد تو اي نگار دلبند
در عهد تو اي نگار دلبند شاعر : سعدي بس عهد که بشکنند و سوگند در عهد تو اي نگار دلبند زين بيش جفا و جور مپسند بر جان ضعيف آرزومند منظور جهانيان و محبوب من چون تو...
هر شبي با دلي و صد زاري
هر شبي با دلي و صد زاري شاعر : سعدي منم و آب چشم و بيداري هر شبي با دلي و صد زاري بس که چشمم کند گهرباري بنماندست آب در جگرم تو چه داني که چيست غمخواري؟ دل تو از...
چنان خوب رويي بدان دلربايي
چنان خوب رويي بدان دلربايي شاعر : سعدي دريغت نيايد به هر کس نمايي چنان خوب رويي بدان دلربايي که در پرده باشي و بيرون نيايي مرا مصلحت نيست ليکن همان به چو ديدم مرا...
اي يار ناسامان من از من چرا رنجيدهاي؟
اي يار ناسامان من از من چرا رنجيدهاي؟ شاعر : سعدي وي درد و اي درمان من از من چرا رنجيدهاي؟ اي يار ناسامان من از من چرا رنجيدهاي؟ لعل لبت حلواي من از من چرا رنجيدهاي؟...