مسیر جاری :
اي دل مکن، بهر ستمي اين نفير ازو
اي دل مکن، بهر ستمي اين نفير ازو شاعر : اوحدي مراغه اي چون جانت اوست، تن زن و دل برمگير ازو اي دل مکن، بهر ستمي اين نفير ازو سر پيشدار و روي مگردان به تير ازو آن دوست...
آن چشم مست بين، که دلم گشت زار ازو
آن چشم مست بين، که دلم گشت زار ازو شاعر : اوحدي مراغه اي اي دوستان، بسوخت مرا، زينهار ازو! آن چشم مست بين، که دلم گشت زار ازو بر دل نميشود متصور گذار ازو گرد از تنم...
امشب از پيش من شيفته دل دور مرو
امشب از پيش من شيفته دل دور مرو شاعر : اوحدي مراغه اي نور چشم مني، اي چشم مرا نور،مرو امشب از پيش من شيفته دل دور مرو تو، که معشوقي و محبوبي و منظور، مرو ديگري از نظرم...
حسن مصرست و رخ چون قمرت مير درو
حسن مصرست و رخ چون قمرت مير درو شاعر : اوحدي مراغه اي عشق زندان و حصارش که شدم پير درو حسن مصرست و رخ چون قمرت مير درو هم کمان مهره و هم ناوک و هم تير درو خم ابروت کمانيست،...
دل به تو داديم و شکستي، برو
دل به تو داديم و شکستي، برو شاعر : اوحدي مراغه اي سينهي ما را چو بخستي ، برو دل به تو داديم و شکستي، برو چون بت بيداد پرستي، برو داد دل از پيش تو ميخواستم هيچ نگويم...
روزي بنه به خوردن ميپاي در قرق
روزي بنه به خوردن ميپاي در قرق شاعر : اوحدي مراغه اي تا ما به سر کشيم چو صافي کدوي تو روزي بنه به خوردن ميپاي در قرق وقتي برو دهان ننهادي سبوي تو کي کردمي من از لب...
سوي من شادي نيايد،تا نيايم سوي تو
سوي من شادي نيايد،تا نيايم سوي تو شاعر : اوحدي مراغه اي روي شادي آن زمان بينم که بينم روي تو سوي من شادي نيايد،تا نيايم سوي تو غير از آن ساعت که آرد باد صبحم بوي تو من...
اي مدد تيره شب از موي تو
اي مدد تيره شب از موي تو شاعر : اوحدي مراغه اي روز مرا روشني از روي تو اي مدد تيره شب از موي تو خاک نسيمي که دهد بوي تو بر سر آنم که: شوم يک سحر باد محبت به سر کوي...
گر چه زان ما گشتي، سر ما چه داني تو؟
گر چه زان ما گشتي، سر ما چه داني تو؟ شاعر : اوحدي مراغه اي ور چه مات ميخوانيم، اين دعا چه داني تو؟ گر چه زان ما گشتي، سر ما چه داني تو؟ از خدا سفر کردن، در خدا چه داني...
دل من خستهي ياريست بيتو
دل من خستهي ياريست بيتو شاعر : اوحدي مراغه اي تنم در قيد بيماريست بيتو دل من خستهي ياريست بيتو کرا خود غير ازين کاريست بيتو؟ مرا گوييکه: بيمن جان همي ده مرا...