0
مسیر جاری :
بوی خوش تو هر که ز باد صبا شنید شرح دیوان حافظ

بوی خوش تو هر که ز باد صبا شنید

هر کس که از نسیم صبحگاهی بوی خوش محبوبی چون تو را شنید، گویی از یاری آشنا سخن دوست و معشوق را شنیده است.
بیا که رایت منصور پادشاه رسید شرح دیوان حافظ

بیا که رایت منصور پادشاه رسید

شاه منصور وارد شیراز شد و پرچم فتح شیراز و پیروزی او برافراشته شد و مژده ی این پیروزی او در همه جا پیچید؛ به طوری که خورشید و ماه نیز آن را در آسمان شنیدند.
معاشران ز حریف شبانه یاد آرید شرح دیوان حافظ

معاشران ز حریف شبانه یاد آرید

ای دوستان همدل!از یار یکدل و یکرنگ و دوست هم پیاله ی شبانه ی خود یادی کنید و حقّ خدمت خالصانه ی او و راه و رسم دوستی صمیمانه را به جا آورید.
ابر آذاری بر آمد باد نوروزی وزید شرح دیوان حافظ

ابر آذاری بر آمد باد نوروزی وزید

ابر بهاری آشکار شد و نسیم نوروزی شروع به وزیدن کرد.در چنین فصلی پولی برای شرابنوشی و شادی می خواهم.کیست آن جوانمردی که بگوید وجه تو رسید و فراهم شد؟
رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید شرح دیوان حافظ

رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید

بشارت داده شد که فصل بهار آمد و سبزه و گل رویید.اگر مقرری ماهیانه از سوی شاه برسد، آن را برای خرید گل و شراب صرف خواهم کرد.
جهان بر ابروی عید از هلال وسمه کشید شرح دیوان حافظ

جهان بر ابروی عید از هلال وسمه کشید

جهان بر ابروی عروس عید فطر از هلال ماه نو وسمه کشید و آن را آراست و هلال عید را باید در ابروی زیبای یار تماشا کرد.جهان با آمدن عید فطر و دیدن هلال ماه نو شاد شد و زیبا گشت و برای اینکه این ماه به خوبی...
نفس بر آمد و کام از تو بر نمی آید شرح دیوان حافظ

نفس بر آمد و کام از تو بر نمی آید

ای یار!نفسم بند آمد و جانم به لب رید و از تو کامی نگرفتم و به وصالت نرسیدم.فریاد از این بخت ناموافق و به خواب رفته ی من که قصد بیداری ندارد.
اگر آن طایر قدسی ز درم باز آید شرح دیوان حافظ

اگر آن طایر قدسی ز درم باز آید

اگر آن یار فرشته سیرت بهشتی به سویم باز آید و او را ببینم، عمر و فرصت از دست رفته ی دوران جوانی من نیز دوباره به هنگام پیری باز می گردد.
زهی خجسته زمانی که یار باز آید شرح دیوان حافظ

زهی خجسته زمانی که یار باز آید

خوشا آن وقت خجسته و مبارکی که یار غمخوار و مهربان از سفر باز آید و آرزوی عاشقان غمدیده و مشتاق خود را برآورده سازد.
چو آفتاب می از مشرق پیاله بر آید شرح دیوان حافظ

چو آفتاب می از مشرق پیاله بر آید

هنگامی که شراب روشن و تابناک از پیاله ی لبالب از شراب به دهان میخوران عاشق از جمله خود ساقی سرازیر شود، بر اثر حرارت شراب و انعکاس درخشش سرخ آن و شرم و شادی و شوق، گونه های ساقی گلگون می شود، مثل باغی...