0
مسیر جاری :
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود شرح دیوان حافظ

هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود

ای معشوق!نقش و تصویر تو هرگز از صفحه ی دل و جان من پاک نمی شود؛ هیچ گاه از یاد و خاطر من، تصویر آن یار سرو قامت خوشرفتار محو نمی شود.عاشق واقعی، هیچ گاه معشوق خود را فراموش نمی کند.
از سر کوی تو هر کاو به ملامت برود شرح دیوان حافظ

از سر کوی تو هر کاو به ملامت برود

ای محبوب!کسی که از دلبستگی به کوی تو خسته و دلتنگ شود و از ناز و عتاب تو آزرده گردد، نه تنها کارش از پیش نخواهد رفت، بلکه سرانجام از عمل خود پشیمان و شرمگین می شود.
چو دست بر سر زلفش زنم به تاب رود شرح دیوان حافظ

چو دست بر سر زلفش زنم به تاب رود

وقتی بر گیسوی زیبا و تابدارش دست نوازش می کشم، با خشم خود را کنار می کشد و از من دور می شود و هنگامی که از در صلح و آشتی در می آیم و از او عذرخواهی می کنم، به ملامت و سرزنش من می پردازد و پرخاش می کند.
از دیده خون دل همه بر روی ما رود شرح دیوان حافظ

از دیده خون دل همه بر روی ما رود

پیوسته از چشم ما اشک خونین بر چهره جاری است و چه بگویم که از دست دیده چه مصیبت ها بر سر ما می آید.
کنون که در چمن آمد گل از عدم به وجود شرح دیوان حافظ

کنون که در چمن آمد گل از عدم به وجود

اکنون که گل سرخ زیبا در باغ شکوفا شده و از نیستی به هستی آمد، بنفشه در برابر زیبایی و حسن او به سجده افتاده و در پای او سجده کرد.
در ازل هر کاو به فیض دولت ارزانی بود شرح دیوان حافظ

در ازل هر کاو به فیض دولت ارزانی بود

هر کسی که از آغاز آفرینش سزاوار برخورداری از بخشش الهی و سعادت و نیکبختی گردید، تا پایان هستی جام مرادش با روح و جان عزیزش همدم و همنشین می شود و به همه ی آرزوهایش می رسد.
مسلمانان مرا وقتی دلی بود شرح دیوان حافظ

مسلمانان مرا وقتی دلی بود

ای مسلمانان!روزگاری بود که هرگاه مشکل و مسأله ای در زندگی برایم پیش می آمد، با دلم در میان می گذاشتم و راه نجاتی پیدا می کردم.
آن یار کز و خانه ی ما جای پری بود شرح دیوان حافظ

آن یار کز و خانه ی ما جای پری بود

من در خانه معشوقی دارم که از وجود او، خانه ی من به جایگاه پری رویان مبدّل شده است و سراپایش هم، چون فرشته از عیب و نقص پاک و مبرّا است.
به کوی میکده یا رب سحر چه مشغله بود شرح دیوان حافظ

به کوی میکده یا رب سحر چه مشغله بود

خدایا!سحرگاه در بارگاه میخانه چه شور و غوغایی برپا بود که در آنجا شمار زیادی از زیبارویانی که دل می برند و ساقیانی که شراب در پیاله می ریزند، در رفت و آمد بودند و همه جا شمع و مشعل روشن بود.
دیدم به خواب خوش که به دستم پیاله بود شرح دیوان حافظ

دیدم به خواب خوش که به دستم پیاله بود

در خواب خوشی دیدم که در دستم یک پیاله ی شراب بود.تعبیر آن این گونه بود که کار من دارای بخت و اقبال خوبی است و سعادتمند خواهم شد.