چو آفتاب می از مشرق پیاله بر آید *** ز باغ عارض ساقی هزار لاله برآید
نسیم در سر گل بشکند کُلاله سنبل *** چو از میان چمن بوی آن کلاله بر آید
حکایت شب هجران نه آن حکایت حالی است *** که شمّه ای ز بیانش به صد رساله بر آید
ز گرد خوان نگون فلک طمع نتوان داشت *** که بی ملامت صد غصّه، یک نواله بر آید
به سعی خود نتوان برد پی به گوهر مقصود *** خیال باشد کاین کار بی حواله بر آید
گرت چه نوح بنی صبر هست در غم طوفان *** بلا بگردد و کام هزار ساله بر آید
نسیم زلف تو چون بگذرد به تربت حافظ *** ز خاک کالبدش صد هزار لاله بر آید
تفسیر عرفانی
1.هنگامی که شراب روشن و تابناک از پیاله ی لبالب از شراب به دهان میخوران عاشق از جمله خود ساقی سرازیر شود، بر اثر حرارت شراب و انعکاس درخشش سرخ آن و شرم و شادی و شوق، گونه های ساقی گلگون می شود، مثل باغی که تمام آن را گل های شقایق پوشانده است.
2.چون از میان باغ و بوستان، بوی خوش زلف زیبا و تابدار یار من به مشام برسد، زلف خوشبوی سنبل به مدد این نسیم خوشبو بر روی گل خم می شود؛ با آمدن معشوق و پیچیدن بوی معطّر آن در باغ چنان شوری به پا می شود که دیگر نسیم به سنبل و گل سرخ توجهی نمی کند.
3.داستان شب جدایی از معشوق، شرح حال و داستانی ساده و مختصری نیست که بتوان حتی اندکی از آن را در صد کتاب و دفتر نوشت و گنجاند.
4.از سفره ی گرد آسمان واژگون نمی توان امید داشت که لقمه ای بدون تحمل صد غصّه و ملال نصیب عاشقان شود.
5.تنها با سعی و تلاش خود نمی توان راه به مقصود برد؛ این تصوّر باطلی است که بدون الهام غیبی و عنایت الهی و مشیّت و تقدیر ازلی، سیر و سلوک در وادی طلب و رسیدن به معشوق امکان داشته باشد.
6.اگر همچون نوح پیامبر (ع)شکیبایی و نستوهی پیشه کنی و در برابر سختی ها مقاومت ورزی، بلای عظیم و مصیبتی چون طوفان به پایان می رسد و تو همانند نوح که عمری طولانی و با برکت و نیکو داشت و نهایتاً کامیاب شد، رستگار خواهی شد و به آرزوی دیرینه ات خواهی رسید.
7.ای معشوق!اگر بوی خوش گیسوی زیبای تو بر تربت حافظ گذر کند، از خاک پیکر او صد هزار لاله شکفته می شود و آنجا لاله زار می شود.
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول