مسیر جاری :
خواب آن نرگس فتّان تو بی چیزی نیست
ای معشوق! خماری آن چشم فتنه انگیز و پیچ و تاب آن گیسوی آشفته ات بی علت و حکمت نیست؛ چشم خواب آلود و تاب زلف تو برای این است که دل های بسیاری را شیفته و گرفتار خود کند.
حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست
محصول این کارگاه آفرینش اگر ما و این زندگی ماست، چندان ارزش ندارد و قابل اعتماد نیست؛ پس ای ساقی! شراب بیاور و به ما بنوشان تا این دنیای مادی را ترک کنیم؛ زیرا که برای اسباب و علل این جهان اعتباری نیست.
روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست
ای معشوق! پرتو چهره ی زیبا و درخشان توست که چشمان ما را روشن ساخته و خاک درگاه تو شفابخش هر دیده ای است؛ عاشقان حق بر درگاه او سجده می کنند و چشم بر خاک درگاه می گذارند و خاک درگاه حق بر آنها منّت دارد.
راهی است راه عشق که هیچش کناره نیست
راه عشق، راهی است که پایانی ندارد و در این راه باید از خود گذشت و علائق مادی را ترک کرد تا در معشوق، فانی گشت و به جاودانگی مطلق رسید.
زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست
زاهد ظاهر پرست و ریاکار از عشق و حالات معنوی ما آگاهی ندارد؛ به همین سبب آنچه را درباره ی ما می گوید، جای هیچ گله و شکایتی نیست و از نظر ما فاقد اهمیت است؛ از حرف های او نمی رنجم.
مردم دیده ی ما جز به رُخَت ناظر نیست
ای معشوق! چشم ما تنها چهره ی زیبای تو را می بیند و توجه ما فقط به سوی توست و دل سرگردان و عاشق ما فقط از تو یاد می کند و سخن می کند.
کس نیست که افتاده ی آن زلف دو تا نیست
ای یار! همه عاشق و گرفتار تواند؛ زلف پُر چین و شکن تو مانند دام بلایی است که بر سر راه عاشقان گسترده شده و کسی را نمی توان یافت که بر سر راهش دام عشقی نباشد.
ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالی است
معشوق من که صورتی زیبا چون ماه دارد، هفته ای است که از پیشم رفته و گویی به اندازه ی یک سال است که او را ندیده ایم و تو چه می دانی که درد دوری و فراق تا چه اندازه سخت و غیر قابل تحمل است!
یا رب این شمع دل افروز ز کاشانه ی کیست؟
ای خدا! این زیبارویی که دل ها از دیدن او شاد و روشن می شود، از کدامین خانه است؟ از او بپرسید که یار چه کسی است که این گونه جانم را سوزانده است؟
بنال بلبل اگر با منت سرِ یاری است
ای بلبل عاشق! اگر می خواهی همدم من باشی و مرا تسکین بدهی، پس همراه با من ناله و زاری کن؛ زیرا ما هر دو عاشق زار و ناتوانیم و کار عاشقان زار ناله کردن است.