مسیر جاری :
رحم کن رحم، نظر باز مگير
رحم کن رحم، نظر باز مگير شاعر : خاقاني لطف کن لطف، خبر بازمگير رحم کن رحم، نظر باز مگير آخر آبم ز جگر بازمگير گيرم آتش زدهاي در جانم سخن رفته ز سر بازمگير گر به...
بر سر من نامده است از تو جفاجوي تر
بر سر من نامده است از تو جفاجوي تر شاعر : خاقاني در همه عالم توئي از همه بدخويتر بر سر من نامده است از تو جفاجوي تر تا به جهان کس شنيد از تو جفاجوي تر گير که من نيستم...
خيز و به ايام گل بادهي گلگون بيار
خيز و به ايام گل بادهي گلگون بيار شاعر : خاقاني نوبت دي فوت شد نوبت اکنون بيار خيز و به ايام گل بادهي گلگون بيار بزم صبوحي بساز نزل دگرگون بيار دست مقامر ببوس نقش حريفان...
خونريزي و ننديشي، عيار چنين خوشتر
خونريزي و ننديشي، عيار چنين خوشتر شاعر : خاقاني دل دزدي و نگريزي، طرار چنين خوشتر خونريزي و ننديشي، عيار چنين خوشتر هم دل شکني هم تن، دلدار چنين خوشتر زان غمزهي...
دل پردهي عشق توست برگير
دل پردهي عشق توست برگير شاعر : خاقاني جان تحفهي وصل توست بپذير دل پردهي عشق توست برگير دانم که نيرزدت به زنجير تن هم سگ کوي توست داني جستيم و نيافتيم تدبير گفتي...
هر شب که پر شکوفه شود روي آسمان
هر شب که پر شکوفه شود روي آسمان شاعر : خاقاني در چشم من شکوفهوش آيد خيال يار هر شب که پر شکوفه شود روي آسمان چون از شکوفه قبهي نو بست شاخسار شاخ شکوفهدار اميدم شکسته...
پيش لب تو حلقه به گوشم بنفشهوار
پيش لب تو حلقه به گوشم بنفشهوار شاعر : خاقاني لبها بنفشه رنگ ز تبهاي بيقرار پيش لب تو حلقه به گوشم بنفشهوار وقت بنفشه دارم سوداي بيشمار زان خط و لب که هر دو بنفشه...
عشقت آتش ز جان برانگيزد
عشقت آتش ز جان برانگيزد شاعر : خاقاني رستخيز از جهان برانگيزد عشقت آتش ز جان برانگيزد زمهرير از روان برانگيزد باد سودات بگذرد بر دل سيل خون از ميان برانگيزد خيل...
در خوشاب را لبت سخت خوش آب ميدهد
در خوشاب را لبت سخت خوش آب ميدهد شاعر : خاقاني نرگس مست را خطت خوب سراب ميدهد در خوشاب را لبت سخت خوش آب ميدهد باژ به زلف شست تو عنبر ناب ميدهد رشوه به چشم مست تو...
آوازهي جمالت اندر جهان فتاد
آوازهي جمالت اندر جهان فتاد شاعر : خاقاني شوري ز کبرياي تو در آسمان فتاد آوازهي جمالت اندر جهان فتاد برداشت گام ديگر و بر آستان فتاد دل در سراي وصل تو يک گام درنهاد...