سهراب سپهري
زندگي نامه
ويژگي سخن:
معرفي آثار:
گزيده اي از اشعار :
غمي غمناك
راه دوري است و پايي خسته
تيرگي هست و چراغي مرده
مي كنم تنها از جاده عبور
دور ماندند ز من آدمها
سايه اي از سر ديوار گذشت
غمي افزود مرا بر غمها
فكر تاريكي و اين ويراني
بي خبر آمد تا با دل من
قصه ها ساز كند پنهاني
نيست رنگي كه بگويد با من
اندكي صبر ، سحر نزديك است
هر دم اين بانگ برآرم از دل
واي اين شب چقدر تاريك است !
خنده اي كو كه به دل انگيزم ؟
قطره اي كو كه به دريا ريزم ؟
صخره اي كو كه بدان آويزم ؟
مثل اين است كه شب نمناك است
ديگران را هم غم است به دل
غم من ، ليك غمي غمناك است
***
آب
در فرو دست انگار ، كفتري مي خورد آب
يا كه در بيشه دور ، سيره اي پر مي شود
يا در آبادي ، كوزه اي پر مي گردد
آب را گل نكنيم
شايد اين آب روان ، مي رود پاي سپيداري ، تا فرو شويد اندوه دلي
دست درويشي شايد ، نان خشكيده فرو برده در آب
زن زيبايي آمد لب رود
آب را گل نكنيم
روي زيبا دو برابر شده است
چه گوارا اين آب !
چه زلال اين رود !
مردم بالا دست ، چه صفايي دارند !
چشمه هاشان جوشان ، گاوهاشان شير افشان باد !
من نديدم دهشان
بي گمان پاي چيرهاشان جا پاي خداست
ماهتاب آنجا ، مي كند روشن پهناي كلام .
بي گمان پاي چيرهاشان جا پاي خداست .
ماهتاب آنجا ، مي كند روشن پهناي كلام
بي گمان در ده بالاست ، چينه ها كوتاه است .
مردمش مي دانند ، كه شقايق چه گلي است
بي گمان آنجا آبي ، آبي است
غنچه اي مي شكفد اهل ده باخبرند
چه دهي بايد باشد !
كوچه باغش پر موسيقي باد !
مردمان سر رود ، آب را مي فهمند .
گل نكردندش ، ما نيز
آب را گل نكنيم
***
نيايش
افسانه را چيديم ، و پلاسيده فكنديم
كنار شن زار ، آفتابي سايه بار ، ما را نواخت . و درنگي كرديم .
بر لب رود پهناور رمز ، روياها را سر بريديم
ابري رسيد ، و ما ديده فرو بستيم .
ظلمت شكافت ، زهره را ديديم و به ستيغ بر آمديم .
آذرخشي فرود آمد ، و ما را در نيايش فرو ديد
لرزان گريستيم . خندان ، گريستيم .
رگباري فرو كوفت : از در همدلي بوديم .
سياهي رفت ، سر به آبي آسمان سوديم ، در خور آسمان ها شديم .
سايه را به دره رها كرديم . لبخند را به فراخناي تهي فشانديم .
سكوت ما به هم پيوست ، و ما “ما “ شديم.
منبع: بنیاد اندیشه اسلامی
/خ