عدالت سوسکی
یکی بود که اون یکی یه سوسکه بود. سوسکه طلایی بود، موهای بلند داشت با دست و پای کشیده. خلاصه توی سوسکا خیلی خوشگل بود. مامانش از بچگی هی قوربون...
پنجشنبه، 9 اسفند 1397
یک درس تاریخی
روزی سید جمال الدین اسد آبادی در حضور سلطان عبدالحمید، پادشاه عثمانی نشسته بود و بادانه ­های تسبیح خود بازی می­ کرد. وقتی از محضر سلطان خارج...
پنجشنبه، 9 اسفند 1397
شهردار بی سواد
وقتی کریم آقاخان شهردار تهران بود، از دربار نامه ­ای به وی رسید. مبنی بر این که مطالب ضد و نقیضی در باره فلان موضوع به ما می­ رسد. لازم است درباره...
پنجشنبه، 9 اسفند 1397
بهشت شکموها
ملانصرالدین وارد دکان شیرینی فروشی شد، دولپی و با کمال عجله مشغول خوردن زولبیا شد. قناد برای بیرون کردن او چوب برداشت و او را کتک ­زد.
پنجشنبه، 9 اسفند 1397
فرصت تمام شده!
شخصی با دوست خود وارد قهوه خانه گشت و مشغول صحبت شدند. پیش خدمت جلو آمد. گفت: «چه میل دارید؟»
پنجشنبه، 9 اسفند 1397
تنبیه گاو
روزی شخصی گوساله­ چند روزه­ای را به چرا برد. گوساله به محض این­که افسارش رها شد، شروع کرد به دویدن. آن شخص به هر مکافاتی بود، گوساله را گرفت...
پنجشنبه، 9 اسفند 1397
دفتر خاطرات
امروز شنبه بود، نه انگار یک­شنبه بود. آخ نه! حواس ندارم که، دیروز یک­شنبه بود. امروز دوشنبه ­س. نه، نه! بازم اشتباه شد، سه­ شنبه بود، آخه دوشنبه...
پنجشنبه، 9 اسفند 1397
تخته پاک­ کنی که یخ کرد!
همه چیز از اون روزی شروع شد که گچ قرمز رفت بیرون و کولرو روشن کرد. بقیه گچ­ ها خوشحالی کردن، جیغ کشیدن، دست زدن و جلوی باد کولر بالا و پایین...
پنجشنبه، 9 اسفند 1397
زندگی
روی پله ­های سنگی سحر باز هم صدای پای شب شنیده می­ شود دامنش بلند و پرستاره است روی پله­ ها کشیده می­ شود
پنجشنبه، 9 اسفند 1397
سخاوت
انگار بارانی که دیشب پشت شیشه آواز های تازه ­اش را بر خاک بارید،
پنجشنبه، 9 اسفند 1397
سنگ و شیشه
یک نفر دلش مثل شیشه بود یک نفر دلش مثل سنگ بود آن طرف روی خرده شیشه ­ها نشسته بود!
پنجشنبه، 9 اسفند 1397
امتداد کوچه‌ی خیال
چه قدر واژه‌ها کنار هم نشانده‌ام و از تن تمام برگ‌های دفترم یکی یکی یکی غبار خواب را تکانده‌ام
پنجشنبه، 9 اسفند 1397
روزهای از دست رفته
روزها را گـم مـی‌کـنـم هـر روز شـمـارش روزهـا از خـاطـرم رفـتـه تـو کـه نـیـسـتـی زنـدگـی بـی‌مـعـنـاسـت چـه فـرق دارد کـدام روز در هـفـتـه!
چهارشنبه، 8 اسفند 1397
فرشته‌ها مدام از تو حرف می‌زنند
امروز خدا گفته است پرنده‌ها برای دلت آواز بخوانند نیلوفرها در قنوتشان برای تو دعا کنند ودریا برایت اذان بگوید امروز خدا به گل‌های سرخ گفته...
چهارشنبه، 8 اسفند 1397
مثل فرشته
حس می‌کنم یک بادبادک در دست نرم باد هستم یا روی گلبرگ گلی سرخ پروانه‌ای آزاد هستم
چهارشنبه، 8 اسفند 1397
سیب تابستان
باز تابستان شد باغ ها دیدنی اند شاخه ها پر بارند میوه ها چیدنی اند
چهارشنبه، 8 اسفند 1397
هر روز
هر روز صبح زود بیدار می شود یک سفره پهن می کند اندازة زمین باید مواظب همه باشد تمام روز
چهارشنبه، 8 اسفند 1397
یک نفر به ما...
با تلاش ابر با تلاش خاک با تلاش بذر این زمین خشک این زمین بی رمق رفته رفته سبز می شود
چهارشنبه، 8 اسفند 1397
استغاثه
تو اگر بودی جای تمام این استخاره های مدام درب خانه ات را می کوبیدم و می گفتم السلام علیک یابن رسول الله
چهارشنبه، 8 اسفند 1397
ای کاش ...
آبی روشن شفاف چشم تو به رنگ چشم دریاست
چهارشنبه، 8 اسفند 1397