بگرفت به چنگ چنگ و بنشست
بنواخت به شست چنگ را شست بگرفت به چنگ چنگ و بنشست کان موضع آن بت نواييست فرخار بزرگ و نيک جاييست نه گندم و جو فرو خستي نه کفشگري که دوختستي...
سه‌شنبه، 30 تير 1388
اي بلبل خوش آوا، آوا ده
اي ساقي ، آن قدح باما ده اي بلبل خوش آوا، آوا ده طبعم گرفت نيز گراني جواني گسست و چيره زباني بي صد هزار مردم تنهايي با صد هزار مردم تنهايي...
سه‌شنبه، 30 تير 1388
جامه پر صورت دهر، اي جوان
چرک شدوشد به کف گازران جامه پر صورت دهر، اي جوان منتظرم تا چه برآيد ز آب؟ رنگ همه خام وچنان پيچ و تاب مرگ فشردش همه در زير غن لقمه‌اي...
سه‌شنبه، 30 تير 1388
تا سمو سر برآوريد از دشت
گشت زنگار گون همه لب کشت تا سمو سر برآوريد از دشت تا پزند از سمو طعامک چاشت هر يکي کاردي ز خوان برداشت عشق شد در جهان فيار مرا نيست فکري...
سه‌شنبه، 30 تير 1388
شبي ديرند و ظلمت را مهيا
چو نابينا درو دو چشم بينا شبي ديرند و ظلمت را مهيا کياخن ترت بايد کرد کارا درنگ آر اي سپهر چرخ وارا که گيتي رشک هفتم آسمان شد چراغان در...
سه‌شنبه، 30 تير 1388
زن چو اين بشنيده شد خاموش بود
کفشگر کانا و مردي لوش بود زن چو اين بشنيده شد خاموش بود معصفر گون، پوشش او خود سفيد سرخي خفچه نگر از سرخ بيد بانگ وژخ مردمان، خشم آوريد...
سه‌شنبه، 30 تير 1388
باندا نمودند و خشور را
بديد آن سراپا همه نور را باندا نمودند و خشور را کز ابريشم جان کند جامه را کفن حله شد کرم بهرامه را بيا و بکن، بگسلد جان ما به کوه اندرون...
سه‌شنبه، 30 تير 1388
... اين مصرع ساقط شده …
هر روز بر آسمانت باد امروا ... اين مصرع ساقط شده … ترسم که: بميرد از فراغي که تراست در رهگذر باد چراغي که تراست گر نشنيدي، زهي دماغي که...
سه‌شنبه، 30 تير 1388
آن چنان که نجنبيد او را هيچ رگ
چو هامون دشمنانت پست بادند آن چنان که نجنبيد او را هيچ رگ يار بادت توفيق، روزبهي با تو رفيق چو گردون دوستان والا همه سال اي شاه نبي سيرت،...
سه‌شنبه، 30 تير 1388
کاروان شهيد رفت از پيش
و آن ما رفته گير و مي‌انديش کاروان شهيد رفت از پيش وز شمار خرد هزاران بيش از شمار دو چشم يک تن کم پيش کايدت مرگ پاي آگيش توشه‌ي جان خويش...
سه‌شنبه، 30 تير 1388
بود اعور و کوسج و لنگ و پس من
نشته برو چون کلاغي بر اعور بود اعور و کوسج و لنگ و پس من سه پيراهن سلب دوست يوسف را به عمر اندر نگارينا، شنيدستم که: گاه محنت و راحت سوم...
سه‌شنبه، 30 تير 1388
مرا جود او تازه دارد همي
مگر جودش ابرست و من کشتزار مرا جود او تازه دارد همي بينديش و ديده‌ي خرد برگمار مگر يک سو افکن، که خود هم چنين ابا غلغل رعد در کوهسار ابا...
سه‌شنبه، 30 تير 1388
چو از حرارت مي‌دلبرم لبان ليسد
روان ز ديده‌ي افلاکيان شود جيحون چو از حرارت مي‌دلبرم لبان ليسد به خاک خفته‌ي تيغ تو از حلاوت زخم نصال تيرت اگر قبضه‌ي کمان ليسد ملکا،...
سه‌شنبه، 30 تير 1388
حاتم طايي تويي اندر سخا
رستم دستان تويي اندر نبرد حاتم طايي تويي اندر سخا ني، که رستم نيست در جنگ تو مرد ني، که حاتم نيست با جود تو راد هموار کرد پر و بيوگند موي...
يکشنبه، 28 تير 1388
گر من اين دوستي تو ببرم تا لب گور
بزنم نعره وليکن ز تو بينم هنرا گر من اين دوستي تو ببرم تا لب گور مير خواهم که بماند به جهان در اثرا اثر مير نخواهم که بماند به جهان هر...
يکشنبه، 28 تير 1388