نويسنده: دكتر سيد يحيي يثربي
دلا نزد كسي بنشين كه او از دل خبر دارد *** به زير آن درختي رو كه او گل هاي تر دارد
در اين بازار عطاران مرو هر سو چو بي كاران *** به دكان كسي بنشين كه در دكان شكر دارد
ترازو گر نداري پس تو را، زو ره زند هر كس *** يكي قلبي بيارايد، تو پنداري كه زر دارد
به هر ديگي كه مي جوشد مياور كاسه و منشين *** كه هر ديگي كه مي جوشد درون چيز دگر دارد
نه هر كلكي شكر دارد، نه هر زيري زبر دارد *** نه هر چشمي نظر دارد، نه هر بحري گهر دارد
(مولوي، ديوان)
مشكلات سلوك به دو دسته اصلي قابل تقسيم اند:
يكي، مشكلات پيش از آغاز سلوك؛ يعني مشكلاتي كه انسان را از اقدام جدي به سير و سلوك بازمي دارد.
و ديگري، مشكلاتي كه در مراحل مختلف سير و سلوك پيش مي آيند. اينك هر چند به اختصار، به بحث از مشكلات پيش از آغاز سير و سلوك مي پردازيم، اما از مشكلات مراحل مختلف سير و سلوك در ضمن بحث از اين مراتب و منازل بحث خواهد شد.
مشكلات پيش از سلوك را مي توان در چند مشكل اصلي خلاصه كرد كه ما آن ها را به اختصار توضيح مي دهيم:
نا درويشي ها
اعتقادي بنما و بگذر بهر خدا *** تا در اين خرقه نداني كه چه نادرويشم
(حافظ)
از عشق و عرفان سخن گفتن كاري است آسان، اما دست يافتن به عشق و عرفان كاري بس دشوار است. عشق در سراسر هستي، ساري و جاري است. رگ هاي كائنات سرشار از خون عشق است،عشق قلب تپنده جهان است؛ سلوك و درويشي تلاشي است براي دست يافتن به عشق، سر سپردن به عشق و فاني شدن در عشق و سر درآوردن از آستان جانان و هستي يافتن با معشوق.
اي عزيز! اگر كسي را اين توفيق دست دهد كه با كائنات در مسير عشق به جريان افتد، راهش جز پيشگاه معشوق به جاي ديگر نخواهد بود، زيرا در اين سير و سلوك اگر از راه نماني و به بيراهه نروي، مقصد و مقصودت جز بزم معشوق نخواهد بود.
درها همه بسته است، الا درِ او *** تا ره نبرد غريب الا برِ او!
كائنات در غربت و دورافتاده از اصل خويش اند و در عين حال همه با هم در جست و جوي وصل خويش مي باشند! از اين روي، حركت سلوكي يك حركت تكويني در درون كائنات و هماهنگ با كائنات است.
پيوسته است سلسله عاشقان به هم *** از بلبلان ترانه ما مي توان شنيد
(صائب)
رحمت عام و فراگير الهي، همه كائنات را مي نوازد. همه كائنات براساس اين رحمت فراگير و حب ساري و جاري در كائنات محبوب خدا هستند و از عنايت خداوند برخوردارند. پيدايش و تكامل موجودات، نتيجه اين محبوبيت فراگير است.
ما نبوديم و تقاضامان نبود *** لطف تو ناگفته ي ما مي شنود
باد ما و بود ما از داد توست *** هستي ما جمله از ايجاد توست
لذت هستي نمودي نيست را *** عاشق خود كرده بودي نيست را
لذت انعام خود را وا مگير *** نقل و باده و جام خود را وا مگير
(مولوي، مثنوي)
سخن گفتن از عشق آسان، اما دست يافتن به مقامات عرفاني بسيار دشوار است.
عشق بازي كار بازي نيست اي دل! سر بباز *** زآن كه گوي عشق نتوان زد به چوگان هوس
(حافظ)
گفتيم كه انسان نيز مانند همه موجودات جهان با « محبوبيت » فراگير كه از رحمت فراگير و « حب ساري » حضرت حق سرچشمه دارد، فيض هستي مي يابد و مراحلي از رشد و تكامل را پشت سر مي گذارد.
اما انسان، به خاطر جامعيتي كه دارد، قسمتي از رشد و پيشرفت خود را، بايد آگاهانه و براساس تلاش و مجاهده به دست آورد. چنان كه در درس هاي نخستين گفتيم، حوزه شريعت بيشتر به حوزه رحمت عام توجه دارد. اما حوزه طريقت براي خود، نيازمند هدايت و برنامه ريزي ديگري است؛ اگرچه آن هدايت و برنامه ريزي نيز به هر حال با شريعت از جهات مختلف پيوند دارد. اما در هر صورت عرفان و سير و سلوك چيزي جز اين برنامه خاص، با اهداف ويژه اين برنامه، نمي باشد. نخستين دسته از مشكلات سلوك از همين جا سرچشمه دارد كه عده زيادي دم از عرفان مي زنند، اما در حقيقت، كاري با عرفان ندارند.
عرفاي راه آشنا، از همان آغاز با اين مشكل روبه رو بودند. بر همين اساس كساني را كه از عرفان و عشق و سير و سلوك دم مي زنند،به دو گروه متفاوت تقسيم كرده اند: اهل تحقيق و اهل تقليد.
اكنون در مورد تحقيق و تقليد، چند نكته توضيحي را يادآور مي شويم:
الف- معناي تحقيق و تقليد
از آن جا كه معارف و كمالات عرفاني با تكامل وجودي سالك مرتبط اند، جنبه تكويني دارند و مي دانيم كه جريان تكوين را با ادعا و تقليد نمي توان در اختيار گرفت؛ مثلاً هرگز يك كاسه خاك با ادعا و ظاهرسازي، آب نمي گردد، با هيچ آرايه اي يك قطعه آهن، طلا نمي شود، اگرچه هزاران بار و هزاران نفر نام طلا را در مورد آن آهن به كار برند. در مسائل تكويني اگر حقيقتي در كار نباشد، از نام و عنوان و ادا و اطوار كاري ساخته نيست:نام فروردين نيارد گل به باغ *** شب نگردد روشن از نام چراغ
(محمدرضا رائي پور)
بنابراين، هر مقامي در سلوك و هر حال و درجه اي، براي خود يك واقعيت عيني و در حقيقت يك بلوغ، يا درجه اي از رشد است. چنان كه بلوغ و رشد را با نام و عنوان و تبليغ و هياهو نمي توان ايجاد كرد، اين مقامات و احوال را نيز با نام و عنوان و پوشيدن لباس خاص يا آرايش ويژه سر و صورت يا بر زبان داشتن معارف نمي توان ايجاد كرد. در نتيجه، كار كساني كه به جايي نرسيده و تلاش و مجاهده نكرده، دم از عرفان مي زنند، پايه و اساس نداشته و جز ادا و تقليد نخواهد بود:
چون تو عاشق نيستي اي نر گدا *** همچو كوهي بي خبر، داري صدا
كوه را گفتار كي باشد ز خود *** عكس غير است آن صدا اي معتمد
گفت تو زآن رو كه عكس ديگريست ***جمله احوالت به غير عكس نيست
تا به كي عكس خيال لامعه *** جهد كن تا نگرددت اين، واقعه
تا كه گفتارت ز حال تو بود *** سير تو با پرّ و بال تو بود
منطقي كز وحي نبود، از هواست *** همچو خاكي بر هوا بر شد هباست
(مثنوي، مولوي)
ب- انگيزه هاي تقليد
تعداد زيادي از مردم درگذشته و حال، مخصوصاً در شرايط كنوني كشورمان، دم از عرفان مي زنند و معارف عرفاني را تكرار مي كنند. اينان نه اهل سلوك اند و نه از تجربه عرفاني خبر دارند. اما انگيزه هاي گوناگوني، آنان را به تكرار مطالب عرفا و تقليد حالات آنان وامي دارد كه به مواردي از آن ها اشاره مي كنيم:1. اظهار فضل و فضيلت.
با توجه به جوّي كه در كشورمان پديد آمده است، عده زيادي به مباحث كلي و انتزاعي و در عين حال سهل و آسان درباره عرفان، روي آورده اند. اينان با تدريس متون عرفاني، به اظهار فضل و فضيلت مي پردازند و از طرف ديگر مي خواهند ولو به طور غيرمستقيم چنين وانمايند كه اهل سلوك و مجاهده بوده و به فضايل سالكان و واصلان آراسته اند.2. عقيده به مكتب.
عده اي ولو كم به اين مكتب عقيده دارند و بر اساس باور خود به شرح و بسط مطالب عرفاني مي پردازند. از اينان هم گروهي جداً به رياضت و سلوك مي پردازند، ولي عده زيادي همين اشتغال به مباحث را، به توهم و تخيل، عرفان مي پندارند و به آن دل خوش مي شوند. اينان خود را با همين اصطلاحات و مباحث سرگرم و راضي مي كنند و در حقيقت جز با توهم و تخيل سروكار ندارند:از هواها كي رهي بي جام هو *** اي ز هو قانع شده با نام هو
از صفت وز نام چه زايد؟ خيال *** وان خيالش هست دلال وصال
هيچ نامي بي حقيقت ديده اي؟ *** يا ز گاف ولام گل، گل چيده اي؟
اسم خواندي رو مسمّا را بجو *** مه به بالا دان نه اندر آب جو
گر ز نام و حرف خواهي بگذري *** پاك كن خود را ز خود، هان يكسري
(مولوي، مثنوي)
3. كسب و كار.
عده اي در خانقاه و گروه ديگر در مراكز دانشگاهي و محافل خصوصي، با تدريس و سخنراني و نوشتن كتاب و مقاله، شغل و كار به دست آورده و از اين راه زندگي مي كنند.4. سرگرمي رازجويانه.
عده اي نيز به خاطر حالات روحي خاصي، با پرداختن به اين مباحث نوعي خلأ زندگي خود را پر كرده، ضمناً به گونه اي در آرزوي دست يافتن به اسرار و رموز نيز مي باشند.5. سياست.
عده اي نيز اخيراً و پس از استقرار حاكميت ديني، به اميد آن كه گرايش ويژه اي از اسلام را، در برابر فقه و فقها داشته باشند، كه مردم را به تسامح و مدارا و نفي تعصب دعوت مي كنند، دم از طرفداري از عرفان و عرفا مي زنند! اينان از عرفان درك درستي ندارند، وگرنه در عرفان خبري از تسامح و مدارا نيست. اينان فريب شطحيّات عرفا را خورده و گمان برده اند كه در نظر اهل عرفان جداً مسجد و ميخانه و كفر و ايمان يكي هستند!6. اباحه و بي مبالاتي.
عده اي نيز كه حال و حوصله رعايت حلال و حرام شرعي را ندارند، چنين مي پندارند كه در قلمرو عرفان، مي توان به دلخواه زندگي كرد!7. غرب زدگي.
گروهي به اصطلاح روشنفكر چون مي بينند كه در غرب، نظام سكولار و غيرديني استوار شده و دين تنها جنبه فردي و شخصي پيدا كرده است، مي پندارند كه اگر در ايران، به عرفان تأكيد شود، زمينه را براي شخصي شدن دين و تضعيف حاكميت ديني آماده مي سازد.در حالي كه چنين برداشتي نتيجه فهم و درك سطحي آنان از عرفان است.ج- لزوم تشخيص تقليد از تحقيق
بايد توجه داشت كه تشخيص اهل تحقيق از مقلدان دشوار است؛ اما از دو جهت بايد در تشخيص آن دو كوشيد: يكي از اين جهت كه فريب مقلدان را نخوريم و از راه و رسم آنان پيروي نكنيم و ديگر اين كه درباره خودمان دچار توهم نشده و تقليد را با تحقيق اشتباه نكنيم. بسياري از كساني كه علاقه مند سير و سلوك اند، در اين باره دچار اشتباه مي شوند. بدين سان كه بحث از معارف عرفاني را در قالب مفاهيم و اصطلاحات، با تحولات سلوكي اشتباه مي گيرند؛ يعني چنان فكر مي كنند كه انسان اگر مثلاً وحدت وجود را در چند كتاب شناخته شده، بخواند يا درس بدهد، چنين كسي به مقام توحيد عرفاني دست يافته است! در حالي كه هيچ گونه تحولي از نظر درجه وجودي و مقامات سلوكي، در او پديد نيامده است. دوستم از استادش نقل مي كند كه مي گفت: عرفان دانايي نيست، بلكه دارايي است؛ يعني دانستن مطالب عرفاني به كار نمي آيد. آنچه اصل و اساس كار است رسيدن به مقامات و داشتن حالات و تجربه هاي عرفاني است. عرفاي بزرگ بارها هشدار داده اند كه درس و بحث از موانع سير و سلوك و حجاب راه اند. آري، عرفان دانايي نيست و دارايي است. نبايد به كسي گفت كه از بحث هاي عرفاني چه مي داني؟ بايد گفت كه از يافته هاي آنان و از دست آوردهاي سير و سلوك چه در دست داري؟دليل اين اشتباه كه بايد با دقت مورد توجه قرار گيرد، آن است كه در مقلدان نيز زمينه عرفاني ناچيز و ضعيفي هست كه براساس همان زمينه به تكرار اين مطالب و مفاهيم علاقه مند مي شوند، اما هنوز خودشان به اين مقامات دست نيافته اند. مانند بسياري از مردم كه با داشتن اندك ذوق و صدايي، فكر مي كنند شاعر يا نوازنده و آواز خوانند، اما در حقيقت چنين نيستند. در سير و سلوك نيز يكي از مشكلاتي كه انسان را از سير و سلوك باز مي دارد، گرفتار شدن به چنين پنداري است. در اين جاست كه بايد بدانند، نه! هنوز كاري نكرده اند و به جايي نرسيده اند! اما زمينه و علاقه اي دارند، كه كاري بكنند و به جايي برسند.
ادامه دارد... منبع مقاله :
يثربي، سيديحيي، (1392)، عرفان عملي، قم، مؤسسه بوستان كتاب، چاپ سوم