چکيده:
فيض کاشاني، از علماي به نام متأخر در دانش حديث شناسي و صاحب سبک و روشي علمي و استوار در اين فن است. کتاب الوافي حاصل زحمات طاقت فرساي اين عالِم برجسته در جمع روايات کتب اربعه و رفع برخي نارسايي و کاستي هاي آنهاست. معظم له با عنوان « بيان » با ابتکار عمل و مهارت خويش در دو مقوله ي سند و متن روايات به تطبيق و گزينش پرداخت و با غور در نسخه هاي مختلف و ساير منابع روايي به تکميل سند پرداخته، اختلاف نسخه ها را نشان داده و موارد فراواني از تصحيف و کم دقتي نساخ را استخراج کرده است. همچنين با آگاهي وسيع خود راويانِ مشترک را معرفي کرده و در بسياري از روايات مضمر، نام امام معصوم (عليه السلام) را تبيين کرده است. در متن حديث نيز کنکاش قابل تقديري داشته و به توضيح حديث با کمک قرآن، ساير احاديث و نيروي خرد و انديشه پرداخته و در جمع بين روايات و حل اختلافات ظاهري و ارائه ي معناي دقيق و صحيح تلاش ارزنده اي کرده است، گرچه فيض کاشاني به دريافت انگيزه ي حديث پژوهي از امين استرآبادي اعتراف کرده، اما هرگز نمي توان او را اخباري تلقي کرد.نگارنده در پژوهشي بنيادي به روش کتابخانه اي و بررسي درون متني پس از استخراج برخي مباني علمي فيض کاشاني در تبيين احاديث، نمونه هايي از تأملات وي در سند متن را نشان داده و به اين نتيجه دست يافته است که کتاب وافي از منابع مهم حديث شناسي بر اساس درايت است و رويکرد لامحسن به حديث، نگاهي علمي و ژرف انديشانه است. بر هر محققي لازم است با اين دستاورد ارزشمند حديث پژوهي آشنا شود.
كليدواژه ها:
فيض کاشاني، وافي، سند، متن، درايت، حديث،مقدمه
گفتار پيشوايان دين، عنصر دوم استمرار خط نبوت است که در حديث ثقلين ( إنِّي تارِکٌ فيکُمُ الثَّقَلَينِ مَا إِن تَمَسَّکتُم بِهمَا لَن تَضِلُّوا- کِتابَ اللهِ وَ عِترَتي اهلَ بَيتِي ) (2) مورد تأکيد رسول اعظم (صلي الله عليه و آله و سلم) قرار گرفت هاست. نياز به شناخت حديث صحيح به ويژه در عصر غيبت، امري بديهي و از جايگاه ويژه اي برخوردار است. از اين رو در طول تاريخ، حديث شناساني بزرگ در جمع آوري ميراث گرانقدر فرهنگي ائمه (عليه السلام) اهتمام ورزيده اند. پس از محمد بن سه گانه ي اول ( کليني، صدوق و طوسي )، ملامحسن فيض کاشاني در رأس علماي متأخر قرار دارد که در علوم فراواني تبحر و مهارت داشته و از جمله در دانش حديث سرآمد است و کتاب وافي، نشان دهنده ي فضل و توان علمي او در اين مهارت است.در زمينه ي شخصيت فيض کاشاني و آثار او تلاش هاي متعددي انجام شده و مقالات ارزشمندي فراهم آمده است. غالب اين مقالات به ابعاد مختلف شخصيت و تبيين شرح و تدوين آثار او پرداخته و فقط اثر اقاي علي محمد مير جليلي به بررسسي وافي پرداخته و علاوه برتبيين برجستگي هاي حديث شناسي به نکات فقهي ارزشمندي اشاره کرده است. وجه تمايز اين نگارش با نوشته هاي رقيب، آن است که به احاديث اعتقادي و اخلاقي که بيشتر مورد توجه ي اقشار مختلف و علاقمند است، پرداخته و به ندرت به احاديث فقهي توجه کرده است.
هدف اصلي اين نگارش نشان دادن شاخصه هاي حديث پژوهشي در اثر گرانقدر وافي با ارائه نمونه هايي از داخل متن است. به دليل آنکه کتاب کافي با کتاب عقل و جهل، علم و حجت آغاز شده و ساير کتب اربعه کمتر به آن پرداخته اند، توجه فيض به کافي در پنج جلد اول وافي بيشتر است و از جلد ششم که بحث آب و ... ( مباحث فقهي ) آغاز مي شود، حضور ساير کتب پررنگ تر مي شود.
دستآورد بحث آن است که فيض کاشاني بر اساس درايت در سند و متن احاديث غور کرده و برخي از نارسايي هايي که نتيجه ي کم دقتي نساخ در نقل يا کم توجهي شارحان در فهم متن بوده را نشان داده است.
نوع گرايش و تفکر فيض
از مضامين اشعار فيض (3) مي توان دريافت که وي با شاعران هم عصرش به ويژه آنان که در کاشان مي زيسته اند، هم فکر نبوده و رابطه ي دوستانه نداشته است و پيوسته به آنان حمله کرده، گفتار و اقوال آنان را باطل شمرده و با مدعيان زهد و عابدان رياکار نيز ستيزه داشته و در اشعار خود به آنان طعنه زده است.وي به طريق تصوف و رَوِشَ اهل عرفان، تمايل داشته و از اين جهت شباهت زيادي به غزالي دارد و در بزرگداشت محيي الدين به عربي ( درگذشته 368 ق ) و نقل سخنان او مبالغه مي کرد و بسياري از اوقات با عبارت « قال بعض العارفين »از او نام مي برد. (4)
فيض کاشاني نخست تحت تأثير افکار فلسفي، عرفاني و علوم عقلي قرار گرفت، ولي سرانجام در شرايطي که طلاب و اهل فضل به تحصيل فلسفه و عرفان فخر مي فروختند و حديث و اخبار را تحقير مي کردند و نسبت به آن رغبت چنداني نشان نمي دادند، به حديث روي آورد و انديشه ي خود را در خدمت ترويج حديث اهل بيت وقف نمود. (5)
فيض در کتاب الحق المبين مي نويسد: با محدث بزرگ محمد امين استرآبادي صاحب کتاب فوائد مدينه در مکه ي معظمه ملاقات کرده و شيوه ي او را پسنديده است. (6)
و در رساله ي انصاف که در اواخر عمر خويش به فارسي نگاشته، از بعضي مطالب کتاب هاي خود که دستاويز معترضان بوده، عذرخواهي کرده است.
وي در آغاز رساله ي مذکور مي نويسد: « چندي در مجادلات متکلمين خوض نمودم، طريق مکالمات متفلسفين ( مدعيان آگاهي از فلسفه ) را نيز پيمودم، بلند پروازي هاي متصوفه را ديدم و در تلخيص سخنان آنان کتب و رسائلي نوشتم، بدون اينکه همه را تصديق کرده باشم، بلکه مطالب آنها را نقل کردم. از مجموع گفتار آنها چيزي که عطش مرا فرو نشاند، يا بيماريم را درمان کند نيافتم، تا جائي که بر خويشتن ترسيدم و به خدا پناه بردم تا مرا به حقيقت نائل گرداند. خداي مهربان نيز به برکت دين پايدارش مرا راهنمايي کرد تا در اسرار قرآن مجيد و احاديث سرور انبيا صلوات الله عليهم آجمعين، درست بينديشم، و به قدر حوصله و درجه ي ايمانم، چيزهايي از قرآن و حديث، به من آموخت. آنگاه دلم اطمينان يافت، وسوسه ي شيطان را از من دور کرد. خدا را شکر که به حقيقت نائل شدم. » (7)
وي بر مجتهدان نيز خرده گيري ها و عيبجويي هاي بسيار داشت و در رساله ي سفينة النجاة گروهي از آنان را متهم به فسق و کفر کرد و در نصيحت به فرزند خود نوشت: « يا بُنَيَّ ارکَب مَعَنا وَ لا تَکُن مَع الکافِرينَ » (8)، (9)
همچنين در شرح روايت کافي از امام صادق (عليه السلام): « اِيَّاکَ وَ خَصلَتَينِ فَفِيهِما هَلَکَ مَن هَلَکَ ايَّاکَ ان تُفتِي النَّاسَ بِرَايِکَ او تَدينَ بِمَا لَا تَعلَم » (10) مي نويسد: رأي اعم از قياس و اجتهاد متعارف بين فقهاي متأخر است. (11)
فيض از نظر انديشمندان
فيض کاشاني از حديث پژوهان و محققان برجسته ي متأخر است. لذا بسياري از علما و انديشمندان متأخر و معاصر، شخصيت و آثار او را ستوده اند. برخي از آنها عبارتند از:مقدس اردبيلي در جامع الرواة نوشته است: « علامه ي محقق و مدقق، جليل القدر و عظيم الشأن و بلندمرتبه کامل، اديب و متبحر در همه علوم است. » (12)
شيخ حر عاملي نوشته است: « محمد فرزند مرتضي مشهور به فيض کاشاني، فاضل، عالم، ماهر، حکيم، متکلم، محدث، فقيه، محقق، شاعر و اديب بود و نوشته هاي فراواني است. » (13)
سيد نعمت الله جزايري نوشته است: « استاد محقق ما، ملامحمد محسن فيض کاشاني، صاحب کتاب الوافي و دويست کتاب و رساله ي ديگر مي باشد. » (14)
سيدمحمد باقر خوانساري نوشته است: « برعلما و بزرگان ديني پوشيده نيست که فيض در فضل و فهم و خبره بودن در فروع و اصول دين و زيادي نوشته ها با عبارات و جملات زيبا و رسا، سرآمد ديگر عالمان دين است. » (15)
محدث قمي نوشته است: « ... او در دانش و ادب و زيادي معلومات و دانستني ها و به کارگيري تعبيرات و عبارات نيکو در نوشته ها و احاطه ي کامل به علوم عقلي و نقلي مشهور است. (16)
محدث نوري نوشته است: از مشايخ علامه مجلسي، عالم با فضل و متبحر، محدث و عارف حکيم، ملامحسن فرزند شاه مرتضي مشهور به فيض کاشاني است. » (17)
علامه اميني نوشته است: « فيض علمدار فقاهت و پرچمدار حديث و گلدسته ي رفيع فلسفه و معدن معارف ديني و اسوه ي اخلاق بود. » (18)
محمدحسين حسيني تهراني مي نويسد: علامه ي طباطبايي فرمود: « ... اين مرد، جامع علوم است و ... علوم را با هم خلط و مزج نکرده است. در تفسير صافي و اصفي و مصفي وارد مسائل فلسفي، عرفاني و شهودي نشده است. کسي که در اخبار وافي مطالعه کند، مي بيند او يک اخباري صرف است و گويي اصلاً فلسفه نخوانده است. در کتاب هاي عرفاني و ذوقي نيز از موضوع کتاب خارج نمي شود. » (19)
شهيد مطهري مي نويسد: « ... فيض کاشاني، يک محدث فقيه است. گاهي در آن کار و محدثي و فقاهتش خيلي قشري مي شود و هم ضمناً يک مرد حکيم و فيلسوفي است. » (20)
سخن استاد مطهري با بيان علامه طباطبايي متفاوت است. احتمالاً نارسايي برخي از تحليل هاي فيض مورد نظر استاد مطهري بوده است.
آشنايي فيض با مباني علمي
يکي از مسائل مهم در پژوهش هاي علمي، نوع تعريف محقق از آن علم است. در بسياري از موارد تعاريف با آثار و نتايج آن انجام مي شود که تعريف اخس است. فيض نسبت به اين مطلب توجه داشته و در شرح روايتي از کافي « عَن ابي عَبدِاللهِ (عليه السلام) عَن آبائِهِ (عليه السلام) قالَ جاءَ رَجُلٌ إِلَي رَسُولِ اللهِ ص فَقَالَ يا رَسُولَ اللهِ ما العِلمُ قالَ الانصاتُ قالَ ثُمَّ مَه قالَ الاِستِماعَ قالَ ثُمَّ مَه قالَ الحِفظُ قالَ ثُمَّ مَه قالَ العَمَلُ بِهِ قالَ ثُمَّ مَه يَا رَسُولَ اللهِ قالَ نَشرُهُ. » (21) مي نويسد: تعريف علم با اين امور از باب تعريف به علامت، اسباب و نتايج است. اما غايت ذاتي علم تقرب به خداوند متعال است. (22)فيض با مباني علمي تصحيح و شرح حديث کاملاً آشناست و در اين زمينه از منطق علمي قوي و استواري برخوردار است که در نوع خود بديع و ابتکاري است. لذا متهم کردن وي به اخباري گري [ به معناي پذيرش چشم و گوش بسته ي همه ي احاديث ] دور از انصاف است. وي کوشيده است تا حد امکان برخي از ابهاماتي که موجب تضعيف جايگاه و ارزش حديث است را با منطق عام حديث مرتفع نمايد و نشان دهد که برخي از رخدادهاي ناميمون در اثر سهل انگاري هاي نساخ و عدم اهتمام کاري و دقت لازم در نقل حديث بوده است. مطالعه ي وافي نشان مي دهد که براي فهم حديث، علاوه بر دانش و آگاهي، نوعي زيرکي و نورانيت معنوي نيز لازم است که در فيض وجود داشته است. بنابراين تلاش فيض را مي توان منطبق با روايت عليکم بالدرايه دانست.
مباني فيض در سنجش روايات
بدون ترديد پيش فرض هاي محدث نقش مهمي در تبيين نوع احاديث و برداشت از آن دارد، برخي از مباني فيض کاشاني در نقل روايات و گزينش صحيح از سقيم، عبارتند از:1. حديث مجمع عليه :
وي مي نويسد از امام صادق (عليه السلام) درباره ي ترجيح روايات متعارض آمده است،روايتي را که اصحاب بر آن اجماع دارند، برگزين که در چنين روايتي نمي توان ترديد کرد. سپس مي افزايد: اين معناي اجماع صحيح از نظر دانشمندان پيشين شيعي است که آن را مشتمل بر قول معصوم مي دانند. (23)2. تبيين دقيق اسامي راويان مشترک :
وي مي نويسد اسامي مشترک موجب التباس و درهم آميختن راه شناسايي صحيح از ناصحيح است و نيازمند ممارست فراوان است. آنگاه با ذکر برخي از اسامي مشترک مانند محمد بن اسماعيل؛ عباس، حماد، احمد بن محمد و ... تأکيد مي کند که کوشيده است تا با نشانه هايي افراد صادق را از کاذب جدا کند. (24)در مورد سند اين روايتِ کافي، علي بن محمد عن سهل بن عرو بن عثمان عن الفقيه، مي نويسد: گويا منظور از علي بن محمد، ابوالحسن علي بن محمد بن ابراهيم بن ابان رازي کليني، معروف به « علان » باشد که شخصي مورد اعتماد و ثقه است. (25)
و در روايت ديگري از کافي، علي بن محمد بن عبدالله عن ابراهيم عن اسحاق الاحمر عن الديلمي... مي نويسد: علي بن محمد بن عبدالله همان ابن اذنيه از مشايخ کليني است و محتمل است که ابن عمران برقي باشد. (26)
3. فساد مذهب راوي :
فيض کاشاني فساد مذهب راوي را به تنهايي موجب عدم پذيرش روايت او نمي داند. وي مي نويسد: « برخي از روايات از افراد منسوب به فطحي، ناووس و ... نقل شده که معاضدهايي صحت آن را تأکيد مي کند، در اين صورت بايد به آن اعتماد کرد، زيرا اختلال در مذهب شخص نمي تواند صداقت او را تخطئه کند. » (27)4. عدم اکتفا به جرح و تعديل کتب رجال :
فيض کاشاني در اين باب مي نويسد: « براي شناخت وثاقت راوي نمي توان فقط به کتب رجال اکتفا کرد، زيرا اين کتب نسبت به برخي از مشايخ حديث هيچ گونه گزارشي ندارند. مثلاً احمد بن محمد بن الوليد که از مشايخ استاد ما مفيد و واسطه ي بين او و پدر خود است و صاحب رواياتي فراواني است، سخن به ميان نيامده است. ضمن اينکه در کتب رجال در مورد جرح و تعديل افراد اختلاف، تناقض و اشتباهاتي وجود دارد که موجب اطمينان خاطر نيست. البته در جاييکه بين دو خبر تعارض وجود دارد، ناچار بايد به ملاک هاي جرج و تعديل نيز رجوع کنيم و روايت کسي را که عادل تر، پارساتر و صادق تر است را بپذيريم. » (28)5. ناسخ و منسوخ در حديث :
فيض کاشاني معتقد است در حديث نيز هماند قرآن ناسخ و منسوخ وجود دارد و با استناد به حديث امام صادق (عليه السلام) که فرمود: « إِنَّ الحديثَ يُنسَخُ کَما يُنسَخُ القُرآنَ » (29) مي نويسد: يعني در حديث بر اساس تفاوت شرايط مردم در فهم افزوني و کاستي رخ مي دهد و از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده است که گاه حديثي نسخ شده و چون راوي از آن خبر ندارد، بدون اينکه دروغ بگويد آن را نقل مي کند و اين موجب اختلاف مي شود. (30)6. اصطلاح متأخرين :
فيض تأکيد کرده است که لفظ واجب و سنت و امر به انجام کارها در سخن اهل بيت (عليه السلام)، اعم از واجب و مستحب و لفظ کراهت و نهي اعم از حرام و مکروه بوده است و اصطلاح احکام خمسه مربوط به متأخرين است. (31)7. اختلاف درجات فهم مخاطبان :
فيض کاشاني به اين حقيقت توجه مي دهد که ميزان درک و ظرفيت افرادي که مورد خطاب پيشوايان دين قرار مي گرفتند، متفاوت بوده است، لذا در بررسي صحت و سقم احاديث شناخت مخاطب، نقش مهمي دارد. وي براي اين حقيقت به حديث امام سجاد (عليه السلام) « وَاللهِ لَو عِلمَ ابُوذَرِّ ما فِي قَلبِ سَلمانَ لَقَتَلَهُ » (32) استناد مي کند. (33)معرفي وافي
از مهم ترين اقدامات حديثي انجام شده در عصر احياي مجدد حديث شيعه، تدوين جوامع متأخر با جوامع ثانويه حديثي است از آن جا که نام مؤلفان اين سه جامع حديثي نيز همچون نام مؤلفان کتب اربعه « محمد » است، از آنها با تعبير محمدهاي سه گانه دوم ياد مي شود و آنان عبارتند از:1. محمد بن مرتضي، مولي محسن فيض کاشاني، مؤلف کتاب وافي.
2. محمد بن حسن، شيخ حرّعاملي، مؤلف کتاب وسايل اشيعه.
3. محمدباقر مجلسي، مؤلف کتاب بحارالانوار. (34)
فيض کاشاني در وجه تسميه کتاب مي نويسد: اين کتاب را وافي ناميدم، زيرا که تمام مباحث مهم را در بردارد و از مطالب مهم پرده برمي دارد.
وافي مشتمل بر 25703 حديث و در بردارنده ي کتب اربعه ( کافي، فقيه، تهذيب و استبصار ) است. که احاديث تکراري را حذف کرده و مطالبي در شرح روايت و رفع اختلاف برخي از روايات آورد است. و به دليل برخورداري از ذوق سرشار و تحمل زحمت و ممارستي که در فهم احاديث داشته، به شايستگي از عهده اين مهم برآمده است. (35)
وافي مشتمل بر سه مقدمه ( 1. روش شناسائي علوم ديني؛ 2. شناسائي اسناد حديث؛ 3. شرح اصطلاحات ) و چهارده کتاب ( 1. کتاب عقل، علم و توحيد؛ 2. کتاب حجت؛ 3. کتاب ايمان و کفر؛ 4. کتاب طهارت و زينت؛ 5. کتاب نماز، دعا و قرآن؛ 6. کتاب زکات، خمس و ميراث؛ (36) 7. کتاب روزه، اعتکاف و پيمان ها؛ 8. کتاب حج، عمره و زيارت؛ 9. کتاب حسبه، احکام و شهادت؛ (37) 10. کتاب معايش، مکاسب و معاملات. (38) 11. کتاب خوراکي ها، آشاميدني ها و تجملات؛ 12. کتاب ازدواج، طلاق و سرپرستي ها؛ 13. کتاب مردگان، ارثيه و وصيت؛ 14. کتاب روضه که شامل حديث هاي متفرقه ) است. خاتمه ي وافي در تبيين و تکميل اسناد حديث هاي تهذيب و استبصار و من لا يحضره الفقيه است که مؤلفين آنها به واسطه ي رعايت اختصار، از آغاز احاديث حذف و در پايان کتاب هاي نامبرده آورده اند. (39)
فيض انگيزه ي خود از تأليف اين کتاب را وجود کاستي هايي در کتب اربعه مي داند. مانند.
1. کامل نبودن هر يک از کتب اربعه به تنهايي؛ 2. دشواري مراجعه به آنها به علت اختلاف عناوين ابواب هر يک از کتاب ها؛ 3. پراکندگي روايات داراي مضمونِ مشترک؛ 4. وجود روايات تکراري در کتب اربعه. سپس به طور جداگانه کاستي هر يک از کتب اربعه را برشمرده است.
علت کم توجهي به کتاب وافي
با اينک فيض کاشاني تلاش زيادي در فراهم آوردن وافي به خرج داده و ابتکارات مهمي داشته است، اين کتاب چندان مورد استقبال قرار نگرفت، زيرا:1. او فقط به احاديث کتب اربعه اکتفا کرده و روايات کتب حديثي ديگر را جز در مواردي اندک و براي تکميل سند يا حل مشکل متن کتب اربعه نياورده است.
2. با گذشت مدت کوتاهي از تدوين وافي، کتاب وسايل الشيعه نوشته شد و فقها به آن روي آوردند. برخي گفته اند وافي ملامحسن، از وسائل الشيعه جامع تر بوده ولي به خاطر آنکه ترتيب مطالب آن دشوار بود، جايگاه خود را نيافت. البته سيد بحرالعلوم توجه ويژه اي به آن داشته و آن را تدريس مي کرده است. (40)
3. عدم رعايت ترتيب رايج و متعارف کتاب هاي فقهي، توسط فيض را مي توان مهم ترين علت کم توجهي به اين کتاب شمرد. وي با الهام از شيوه ي غزالي در احياء العلوم، فقه را به دو بخشِ 1. عبادات و سياسات، 2. عادات و معاملات تقسيم کرد که با ترتيب متداول کتاب هاي فقهي و حديثي تفاوت داشت.
4. فيض از رمزها و علائم اختصاري خاصي استفاده کرد که تا آن زمان متعارف نبود و بعد از آن نيز مورد توجه واقع نشد.
علي رغم نکات فوق برخي علما به آن توجه کرده و شرح، حاشيه و مستدرک هايي بر آن نوشته اند. مراجعه ي به اين کتاب گرانسنگ بر همه ي حديث پژوهان لازم است.
مزاياي وافي
مزاياي وافي، که به صورت يک دائره المعارف شيعي است، عبارتند از:1. ذکر آيات قرآن مرتبط با بحث
در آغاز هر کتاب و برخي از ابواب که آيات مرتبط را غالباً بدون شرح تفسير است. مثلاً در آغاز ابواب « سائر اصناف الانفاق و المعروف و حقوقهما » آيات معارج ( 70 ): 24-25؛ انعام ( 6 ): 141؛ بقره ( 2 )؛ 273؛ بقره ( 2 ): 254؛ بقره ( 2 ): 261؛ بقره ( 2 ): 262؛ بقره ( 2 ): 264؛ بقره ( 2 ): 263 را آورده است.2. جامعيت
کتاب وافي، تمامي متون احاديث کتب اربعه، اعم از اصول و فروع و اسناد آنها را در بردارد. در بين کتب اربعه فقط کافي، کتاب جامع و در بردارنده ي عقايد، احکام، اخلاق و تاريخ است، ساير کتب فقط به احکام اختصاص دارد. فيض بين همه ي آنها جمع کرده و روايات مشترک را در کنار هم قرار داده است. دو نمونه از نقل فيض در وافي چنين است. وي نخست به نقل روايات کافي و سپس فقيه و تهذيب پرداخته و با رمزهاي « کا »، « يه » و « يب » به آنها اشاره کرده است. (41) مثلاً: فيض روايتي را در مورد خمس، از کافي به واسطه ي محمد عن الزيات، نقل کرده، سپس در يک نقل تهذيب، به واسطه ي صفار از الزيات و درنقل ديگر آن به واسطه ي سعد از زيات از بزنطي از محمد بن علي آورده و در الفقيه، آن را از أبي الحسن (عليه السلام) روايت کرده است. (42)3. جمع احاديث مربوط به يک موضوع
فيض کاشاني روايات مرتبط با يک موضوع از کتب اربعه را کنار هم قرار داده است. مثلاً در باب 38 مربوط به مصرف خمس رواياتي را از کتب اربعه آورده است. شروع آن روايتي از کافي است: « أحمد عن البزنطي عن الرضا (عليه السلام) قال سئل عن قول الله تعالي وَاعلَمُوا أنَّما غَنِمتُم مِن شَيءٍ فَانَّ اللهَ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي القُربَي وَاليَتامَي. » (43) و در ادامه هشت روايت ديگر آورده و با رواياتي از تهذيب پايان يافته است. (44) آنکه باب ديگري باز کرده و روايت هاي آن را نقل کرده است.4. حذف احاديث تکراري کتب اربعه
فيض کاشاني نخست روايت را از کافي نقل کرده و آدرس آن را در سايرکتب آورده و از تکرار حديث خودداري ورزيده است. در پنج جلد نخست وافي تعداد نقل از ساير کتاب هاي کمتر است. زيرا مباحث اعتقادي در آن ها به شکل استطردادي است. اما از جلد شش به بعد که مباحث فقهي شروع مي شود، حضور کتب اربعه بسيار پررنگ است.ابتکار فيض در وافي
فيض کاشاني در نقل روايات کتب اربعه، ابتکار عمل هايي در سند و متن آنها به خرج داده است. برخي از ابتکار عملهاي فيض در تدوين احاديث وافي عبارتند از:1. در سند (45)
فيض کاشاني در مورد اسناد حديث تلاش ارزنده اي کرده است. برخي از اين موارد عبارتند از:1.1. تکميل سند، سند را بر اساس کتابي که روايت را از آن نقل کرده، آورده، و در صورتي که سند کامل نبوده، براي تکميل اسناد، مشيخه ي آنها را در خاتمه ي کتاب نقل کرده است.
اگر سندها فقط در نام معصوم و راوي اي که از معصوم (عليه السلام) نقل کرده مشترک باشند، ابتدا اسناد مختلف را با ذکر علامت آن کتاب آورده و سپس متن را نقل کرده است. گاهي براي مشترک ( اعم ازمتن يا سند )، رمز « ش » را به کار برده است. مانند: « أقول، ما نقله عن الشيخ و الفقهاء أوضح بخلاف ما ذکره المجلسي رحمه الله لما رأي ... فما ذکره الشيخ و الأصحاب متعيّن في حمل الرّواية ( ش ). » (46)
2.1.1. در مواردي که تنها بخشي از سند مختلف بوده، بخش هاي مشترک و مختلف سند را از هم مجزا کرده است. مانند:
1.2.1.1. روايتي را از کافي، به واسطه ي محمد عن العمرکي عن علي بن جعفر؛ و در تهذيب ابن محبوب عن أحمد عن موسي بن القاسم عن الفقيه، که علي بن جعفر قال سألت آبا الحسن موسي (عليه السلام) عن الرحل. (47) نقل کرده است.
2.2.1.1. از کافي: « الأربعه عن الفقيه، عن زرارة و محمد أنهما قالا لأبي عبدالله (عليه السلام) أ رأيت قول الله تعالي إِنَّما الصَّدَقاتُ لِلفُقَراءِ والمَساکينِ وَ العامِلينَ عَلَيها... » (48) سپس بار ديگر از کافي الثلاثة عن ابن أذينة و از تهذيب، به واسطه ي الحسين عن حماد عن ابن أذينه ي عن غير واحد عن الفقيه آورده است. (49)
3.2.1.1. از کافي: العدة عن أحمد عن ابن أبي عمير عن حسين عم ذکره عن الفقيه، أبي عبدالله (عليه السلام) سپس از التهذيب، حريز عن الفقيه، محمد قال سألت أبا عبدالله (عليه السلام). » (50)
3.1.1. در جايي که روايت بدون سند، يا با سند ناقص نقل شده، فيض با مراجعه به ساير منابع سند آن را کامل کرده است. مانند:
1.3.1.1. درتکميل سند روايتي در الفقية، « أبي عبدالله (عليه السلام) قال کان رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم)... » با کمک روايتي از تهذيب آورده است: « المشايخ عن محمد عن محمد بن أحمد عن علي بن أسماعيل عن صفوان عن ابن مسکان عن. » (51)
2.3.1.1. در تکميل سند روايتِ الفقيه؛ « وَ سُئِلَ الصَّادِقُ (عليه السلام) عَنِ الصَّلاةِ فِي القَلنسُوَةِ السَّودَاءِ فَقالَ لَا تُصِلِّ فِيها فَانَّها لِباسُ أهلِ النَّار » آورده است: « علي بن محمد عن سهل عن محسن بن أحمد عمن ذکره عن أبي عبدالله ع قال قلت له. » (52)
3.3.1.1. در تکميل سند روايت الفقيه: « وَ سُئِلَ عَنِ التَّماثيلِ » آورده است: « الثلاثة عن بعض أصحابه عن أبي عبدالله (عليه السلام). » (53)
4.3.1.1. در تکميل سند روايت الفقيه « وَ فِي خَبَرٍ آخَرَ قالَ (عليه السلام) »، با استفاده از تهذيب آورده است: « التيملي، عن أحمد، عن البرقي، عن جعفر بن محمد العلوي قال: سألت أبا الحسن الرضا (عليه السلام). » (54)
5.3.1.1. در تکميل سند فقيه: « رواية ابن فضال أن رجلاً قال: قلت لأبي الحسن (عليه السلام) »، به نقل از کافي آورده است: « محمد، عن ابن فضال، عن ابن بکير، عن رجل من أصحابنا، عن رجل قال: قلت لأبي الحسن (عليه السلام). » (55)
6.3.1.1. در تکميل سند روايت کافي: « في رواية أنه سئل »، با استفاده از دو روايت ديگر از کافي آورده است: الف. « العدة عن سهل رفعه قال »، ب. « أحمد عن التيملي عن الحسين بن أحمد الحلبي عن أبيه عن رجل عن أبي عبدالله (عليه السلام) قال. » (56)
7.3.1.1. در تکميل سند روايتي که فقيه، آن را مرسل و مقطوع دانسته، با استفاده از تهذيب آورده است: « محمد بن أحمد عن محمد بن أسماعيل عن علي بن الحکم عن أبي الفضل النحوي عن مؤمن الطاق قال قال أبو عبدالله (عليه السلام)... » (57)
8.3.1.1. همچنين در تکميل سند ديگري از فقيه آورده است: « جماعة، عن التلعکبري، عن ابن عقدة، عن التيملي، عن ابن زرارة، عن ابن أبي عمير، عن حماد، عن الحلبي، عن أبي عبدالله (عليه السلام) ». (58)
9.3.1.1. در تکميل سند روايتي از کافي: « اَحمَدُ بنُ مُحَمَّدٍ عَن حَمدَ انَ بنِ أبراهيمَ الهَمدَانِيِّ رَفَعَهُ إِلَي بَعضِ الصَّادِقينَ (عليه السلام) »، با استفاده از روايت ديگري از کافي آورده است: « عِدَّةٌ مِن أَصحابِنَا عَن أَحمَدَ بنِ مُحَمَّدٍ عَن عَبدِ الرَّحمَنِ بنِ أَبي نَجرانَ عَنِ الحَسَنِ بنِ عَليِّ بنِ رَباطٍ قالَ سَمِعتُ أَبَا عَبدِاللهِ (عليه السلام) يَقُولُ. » (59)
10.3.1.1. در تکميل سند روايت کافي: « محمد عن أحمد عن الوشاء عن عبدالله بن سنان عن أبي حمزة رفعه »، از فقيه نقل کرده است: « وَ قالَ أمِيرُ المُؤمِنينَ (عليه السلام). » (60)
11.3.1.1. در تکميل سند روايت کافي « علي بن عن أبيه عن ابن المغيرة عن طلحة بن زيد عن بعض أصحابنا رفعه قال قال رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) » با استفاده از روايت ديگري از کافي آورده است: « الحسين بن محمد عن السياري عن ابن أسباط عن بعض أصحابه قال قال أبو عبدالله (عليه السلام). » (61)
12.3.1.1. در تکميل سند روايتي از کافي: « عنه، عن بعض أصحابه رفعه قال » با استفاده از روايت ديگري از کافي آورده است: الثلاثة، عن بعض أصحابه، عن أبي عبدالله (عليه السلام) قال
2.1. تکميل سند به کمک ساير کتب روايي
در تکميل سند روايتي از کافي، أبو محمد القاسم بن العلاء رحمه الله رفعه عن عبدالعزيز بن مسلم قال کنا مع الرضا (عليه السلام) بمرو.. مي نويسد: « اسناد اين خير در کتاب أکمال الدين شيخ الصدوق ( ره ) چنين است: محمد بن موسي بن المتوکل رحمه الله قال حدثنا محمد بن يعقوب الکليني قال حدثنا أبو محمد القاسم بن العلاء قال حدثنا القاسم بن مسلم عن أخيه عبدالعزيز بن مسلم و رواه أيضا عن أبي العباس محمد بن إبراهيم بن أسحاق الطالقاني رضي الله عنه عن القاسم بن محمد بن علي المروزي عن أبي حامد عمران بن موسي بن أبراهيم عن الحسن بن القاسم الدقاق عن القاسم بن مسلم عن أخيه عبدالعزيز بن مسلم. » (62)3.1. تعيين نام معصوم
در برخي احاديث کتب اربعه نام معصوم ذکر نشده، فيض کاشاني معتقد است مخفي بودن نام امام، عامل طعن در حديث نيست و علت آن تقيه يا قطع قسمتي از حديث است و گاه از معصوم با عناويني چون عالم، فقيه، شيخ، عبد صالح، رجل، ماضي و ... ياد شده است. زيرا شرايط دشوار زمان، اجازه ي تصريح بر نام و کينه امام را نمي داده است (63). وي با کمک ساير منابع نام معصوم را استخراج کرده است. مانند:1.3.1. در تبيين نام راوي حديثي از تهذيب: « عَنهُ عَن اَحمَد بنِ مُحَمَّدٍ عَن أَبيِهِ عَن ابنِ أبِي عُمَيرٍ عَن حَمَّادٍ عَنِ الحَلَبِيِّ قالَ سَالتُهُ » آورده است: « محمد بن أحمد عن أحمد عن أبيه عن ابي عمير عن حماد عن الحلبي قال سئل ابو عبدالله (عليه السلام). » (64)
2.3.1. در تعيين نام راوي حديثي از تهذيب: « الحُسَينُ بنُ سَعيدٍ عَن حَمَّادٍ عَن رِبعِيٍّ عَن سمَاعَةَ وَ الحَسَنِ عَن زُرعَةَ عَن سَمَاعَةَ قالَ »، آورده است: « النيسابوريان عن حماد عن ربعي و محمد عن محمد بن الحسين عن سماعة جميعاً أبي عبدالله (عليه السلام) قال. » (65)
3.3.1. در تعيين نام راوي حديثي از تهذيب « الحُسَينُ بنُ سَعيدٍ عَن عُثمانَ بنِ عِسيَ عَن سَماعَةَ قالَ » از کافي آورده است: « العدة عن البرقي عن الرازيّ عن ابن أبي حمزة عن زرعة عن سماعة قال قال أبو عبدالله (عليه السلام) ». (66)
4.3.1. در تعيين نام راوي حديثي از تهذيب « عَنهُ عَن صَفوانَ عَنِ ابنِ مُسکَانَ عَن أَبِي بَصِيرٍ قالَ سَالتُهُ »، حديث ديگري از تهذيب آورده است: « ابن سماعة عن صفوان عن ابن مسکان عن منصور الصيقل عن أبي عبدالله (عليه السلام) قال سألته. » (67)
5.3.1. در روايت کافي: « اقل ابن سکيت لابي الحسن (عليه السلام) » مي نويسد: « برخي گفته اند منظور از ابي الحسن (عليه السلام)، امام هادي است در حالي که در احتجاج و عيون تصريح شده که منظور از امام رضا (عليه السلام) است. » (68)
6.3.1. در روايت کافي: « سهل عن بشر بن بشار النيسابوري قال کتبت إلي الرجل (عليه السلام) » مي نويسد: « مراد از رجل در روايت ابوالحسن ثالث (عليه السلام) است. » (69)
2. در متن (70)
فيض کاشاني براي ارائه ي متن صحيح احاديث نيز تلاش چشمگيري کرده است. برخي از آنها عبارتند از:2.1. تبيين اختلاف نسخه ها
فيض گاه به برخي از اختلاف نسخه ها نيز اشاره کرده و نسخه بهتر را برگزيده است.1.1.2. در نقل روايتي از کافي: « قال أميرالمؤمنين (عليه السلام) العَقلُ غِطَاءٌ سَتيرٌ وَالفَضلُ جَمَالٌ ظَاهِرٌ فَاستُر خَلَلَ خُلُقِکَ بِفَضلِکَ وَ قَاتِلٍ هَوَاکَ بِعَقلِکَ تَسلَم لَکَ المَوَدَّةُ وَ تَظهَر لَکَ الحجة »، مي نويسد: « در برخي نسخه ها به جاي « الحجة »، « المحبة » آمده است. » (71)
2.1.2. در نقل روايت کافي: « علي عن أبيه عن أبي هاشم الجعفري قال کنا عند الرضا (عليه السلام) »، مي نويسد: « در برخي نسخه ها لفظ « عن أبيه » وجود ندارد که در اثر سهل انگاري ناسخ، ساقط شده است ».
3.1.2. در نقد سند اين روايتِ کافي: « النيسابوريان عن حماد بن عيسي ن ربعي عم حدثه عن أبي جعفر (عليه السلام) »، مي نويسد: « در بعضي نسخه ها، به جاي ربعي، حريز آمده است که صحيح تر است ولي هر دو ثقه هستند. » (72)
4.1.2. در نقد سند اين روايتِ کافي: « عن البزنطي قال... جاء رجل إلي أبي الحسن الرضا (عليه السلام) أخبرني عن ربک متي کان و کيف کان و علي أي شيء کان اعتماده »، مي نويسد: « هرگاه مکان و زمان همراه و ملازم هم باشند، با نفي يکي ديگري هم نفي مي شود ». در عيون الاخبار آمده است: « أين کان مکان متي کان و اين صحيح است و ممکن است نقل کافي مربوط به اشتباه نساخ باشد. » (73)
5.1.2. در روايت کافي: « عن عمرو بن أبي المقدام رفعه إلي النبي (صلي الله عليه و آله و سلم) قال ما زوي الرفق عن أهل بيت إلا زوي عنهم الخير » مي نويسد: « إسناد اين حديث در برخي نسخه ها چنين است: عنه عن ابن المغيرة عمن ذکره عن أبي عبدالله (عليه السلام) قال ما زوي الرفق الحديث. » (74)
6.1.2. در روايت کافي: « سمعت أبا جعفر (عليه السلام) يقول إن الله تعالي » مي نويسد: « در برخي نسخه ها به جاي اباجعفر، اباعبدالله آمده است، ولي به دليل راويان رجال حديث، ابا جعفر صحيح تر است. » (75)
7.1.2. در روايت کافي: « أحمد بن محمد بن أحمد عن علي بن الحسن التيمي عن محمد بن عبدالله عن زرارة عن محمد بن الفضيل عن أبي حمزة قال سمعت أبا عبدالله (عليه السلام) »، مي نويسد: « اسناد اين روايت در نسخه ها مختلف کافي به همين گونه است و در آن غلط هايي وجود دارد که ناشي از عدم دقت نساخ است. » (76)
8.1.2. در روايت فقيه: « أبي جعفر (عليه السلام) قال مس الميت عند موته و بعد غسله و القبلة ليس به بأس » مي نويسد: « در برخي نسخه ها بعد موته آمده است که تصحيف است. » (77)
9.1.2. در نقل حديث تهذيب: « محمد عن أحمد عن الحجال عن ثعلبة عن معمر بن يحيي قال سألت أبا جعفر (عليه السلام) » مي نويسد: « در کافي به جاي معمر بن يحيي، معمر بن عمر آمده و اين قابل قبول تر است. » (78)
3. توضيح و تفسير احاديث
فيض کاشاني درباره ي بسياري از روايات شرحي با عنوان« بيان » آورده است. وي ذيل اين عنوان به مطالب ارزشمندي چون شرح لغت هاي مشکل، بيان سبب و فضاي صدور و روايات، تصحيح اسناد روايات، تصحيح نسخ کتب اربعه، حل تعارض روايات به ظاهر متعارض، اشاره به نکات ادبي، آوردن اشعار مناسب، به کار بردن تمثيل براي روشن کردن معناي روايات، تشريح مصاديق احاديث، بيان نکته هاي رجالي پرداخته است. فصل بندي دقيق و ... نقدهاي مناسب و تخصصي نيز بر ارزشِ علمي وافي افزوده است.1.3. در توضيح روايت امام صادق (عليه السلام)، از کتاب تهذيب: « لا بأس أن تؤخر الفطرة إلي هلال ذي القعدة مي نويسد: « تهذيب و استبصار آن را مربوط به زماني دانسته اند که مستحق يافت نشود و مبلغ فطره را از مال خود کنار گذاشته باشد. » (79)
2.3. در توضيح روايتي از کافي و تهذيب: « سئل رجل بالبادية لا يمکنه الفطرة فقال تصدق بأربعة أرطال من لبن »، مي نويسد: « سؤال کننده امکان پرداخت فطره از غَلات را نداشته است. بعضي از بزرگان گفته اند: احتمالاً ارطال [جمع رطل] به جاي امداد [جمع مد] آمده و نتيجه ي سهو راوي است. » (80)
3.3. در توضيح روايتي از فقيه: « قال الصادق (عليه السلام) إن الله لا إله إلا هو لما حرم علينا الصدقة أنزل لنا الخمس فالصدقة علينا حرام و الخمس لنا فريضة والکرامة لنا حلال » مي نويسد: « منظور از کرامت، يا خمس است که خداوند آن را در بين اموال مردم بر ائمه واجب کرده و يا هديه و تحفه است. » (81)
4.3. در تفسير اين روايت کافي: « سمعت أبا عبدالله ع يقول أن الله تعالي اتخذ إبراهيم (عليه السلام)عبدا قبل أن يتخذه نبياً و إن الله و إن الله اتخذه نبياً قبل أن يتخذه رسولاً و إن الله اتخذه رسولاً قبل إن يتخذه خليلاً و إن الله اتخذه خليلاً قبل أن يجعله إماماً فلما جمع له الأشياء قال إِنَّي چاعِلُکَ لِلنَّاسِ إماماً قال فمن عظمها في عين إبراهيم قالَ وَ مِن ذُرَيتِي قالَ لا يَنالُ عَهدِي الظَّالِمينَ قال لا يکون السفيه أما التقي »، مي نويسد: « برخي از اين صفات بر برخي ديگر برتري دارد و هر صفتي که بعد آمده شامل صفت قبلي نيز هست و در مفهوم آن، مطلب زياده اي نيز هست. مثلاً نبوت جز پس از عبوديت به دست نمي آيد و رسالت جز پس از نبوت حاصل نمي شود... و امامت جز پس از کمال دوستي [خلّت] محقق نمي شود و آن برتري مقام هاست. » (82)
6.3. در شرح اين حديثِ کافي: « أبي عبدالله (عليه السلام) أنه قال أبي الله أن يجري الأشياء إلا بأسباب فجعل لکل شيء سبباً و جعل لکل سبب شرحاً و جعل لکل شرح علماً و جعل لکل علم باباً ناطقاً عرفه من عرفه و جهله من جهله ذلک رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) و نحن »، مي نويسد: « يعني باب جريان امور رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) و ما هستيم و از اين راه مي توان به علم و از آنجا به شرح صدر رسيد و سپس سبب را شناخت و به مسبب پي برد و دانست که همه اشياء بر شناخت امام و دريافت از او تکيه دارد. » (83)
7.3. در شرح حديث کافي، که از امام رضا (عليه السلام) سؤال شد: « هل يسع الناس ترک المسألة عما يحتاجون اليه فقال لا »، مي نويسد: « آنچه مردم به آن نياز دارند، امور مربوط به دين است و کسي که از او سؤال مي شود، اگر عالم باشد بايد جواب دهد و در غير اين صورت سؤال کننده را به عالم معرفي کند. » (84)
8.3. در شرح حديث فقيه قال أبو جعفر (عليه السلام) إن رسول الله ص کان يکثر السواک و ليس بواجب فلا يضرک ترکه في فرط الأيام مي نويسد: « فرط اگر پس از ايام بيايد، مدت زماني حداقل سه و حداکثر پانزده روز است. » (85)
4. شرح حديث با قرآن
1.4. در شرح حديث امام علي (عليه السلام): « إن المال مقسوم مضمون لکم »... مي نويسد: « مقسوم اشاره به نَحنُ قَسَمنا بَينَهُم مَعِيشَتَهُم فِي الحَياةِ الدُّنيا (86 ) و مضمون، اشاره به وَ ما مِن دابَّةٍ فِي الارضِ اِلَّا عَلَي اللهِ رِزقُها (87) است. »2.4. در شرح حديث امام باقر (عليه السلام): « الکمال کل الکمال التفقه في الدين و الصبر علي النائبة و تقدير المعيشة » مي نويسد: « نائبه » به معناي مصيبت و « تقدير المعيشه » به معني تعديل و تقويم آن و عدم گرايش به مصرف زياد و کم است؛ چنان که خداوند فرمود: وَالَّذينَ اِذاَ انفَقُوا لَم يُسرِفُوا وَ لَم يَقتُرُوا وَ کانَ بَينَ ذلِکَ قَواما. » (88، 89)
3.4. در شرح حديث کافي: « عن أبي جعفر (عليه السلام) قال إن الرجل ليذنب الذنب فيدرأ عنه الرزق و تلا هذه الاية إِذا اقسَمُوا لَيَصرِ مُنَّها مُصبِحينَ وَ لا يَستَثُنونَ فَطافَ عَلَيها طائِفٌ مِن رَبِّکَ وَ هُم نائِمُونَ. » (90) مي نويسد: « اين ايه در مورد گروهي نازل شده که پدرشان باغي داشت و به اندازه نياز سالانه خود از آن برمي داشت و بقيه را انفاق مي کرد، ولي پس از مرگ او، فرزندانش شبانه و ناشناس به باغ رفتند تا کسي متوجه نشود و درخواست کمک نکند. خداوند آتشي را بر باغ آنها مسلط کرد و چيزي از آن باقي نماند. »
5. شرح حديث با حديث
1.5. در شرح روايت کافي: « از امام صادق (عليه السلام): « إن العلماء ورثة الانبياء و »... مي نويسد: « مفهوم اين حديث بر سخن رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) ناظر است » که فرمود: « قال يحمل هذاالعلم من کل خلف عدوله ينفون عنه تحريف الغالين و انتحال المبطلين و تأويل الجاهلين. » (91)2.5. در توضيح روايت کافي از رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم): « فضل العالم عن العابد کفضل القمر علي سائر النجوم ليلة البدر و إن العلماء ورثة الأنبياء إن الأنبياء لم يورثوا »، مي نويسد: « بصائر الدرجات » از امام صادق (عليه السلام) نقل کرده است که وعده خداوند که فرمود: « وَظِلَّ مَمدُودٍ وَ ماءٍ مَسکُوبٍ وَ فَاکِهَةٍ کَثيرةٍ لا مَقطُوعَةٍ وَ لا مَمنُوعَةٍ (92) براي عالم و علمي که از او بر جاي مي ماند، است. آنگاه مي افزايد برخي علما گفته اند اگر پادشاهان مي دانستند که در علم چه لذّتي است براي به دست آوردن آن به روي ما شمشير مي کشيدند و مقامات عالم آخرت بالاتر و افزون تر است. که خداوند فرمود: وَ لَلآخِرَةُ اکبَرُ دَرَجاتٍ وَ اکبَرُ تَفضِيلاً. » (93،94)
6. شرح حديث با کمک ساير منابع
1.6. در توضيح روايت کافي: « عن أبي جعفر (عليه السلام) قال نحن المثاني »، مي نويسد: « نحن المثاني » اشاره به سخن خداوند است: وَ لَقَد آتَيناکَ سَبعاً مِنَ المَثانِي وَ القُرآنِ العَظِيمَ (95)، « مَثاني » جمع « مثناه » از « تثنيه » يا جمع « مثنيه » از « الثناء » است. شيخ صدوق در معناي اين روايت نوشته است، يعني رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) ما را با قرآن، قرين کرد و همگان را به تمسک به قرآن و ما توصيه کرد و به امت خود هشدار داد که از ما جدا نشوند تا در کنار حوضش به او برگردند. (96)2.6. در توضيح روايت کافي: « عن الفضيل بن يسار قال سألت أبا عبدالله (عليه السلام) عن قول الله عز وجل- وَسِعَ کُرسيُّهُ السَّماواتِ والارضَ (97) فقال يا فضيل کل شيء في الکرسي سماوات و الارض و کل شيء في الکرسي »، مي نويسد: « مراد از کرسي در اين حديث علماست و روايتي که صدوق از حفض بن غياث نقل کرده، آن را تأييد مي کند. » (98)
7. شرح حديث بر کمک عقل
1.7. در شرح روايت الفقيه از امام صادق (عليه السلام): « إذا کان يوم القيامه جمع الله عز و جل الناس في صعيد واحد و وضعت الموازين فتوزن دماء الشهداء مع مداد العلماء فيرجح مداد العلماء علي دماء الشهداء » مي نويسد: « راز برتري مداد دانشمندان بر خون شهدا در آن است که عالم وسيله ي دين از کفرو گمراهي ( که موجب جاودانگي در آتش و محروم شدن هميشگي از نعمت است ) مي باشد. و شهيد وسيله ي حفظ جسم و مال از کشتار و غارت در اين دنياست و اين دو هرگز باهم قابل مقايسه نيستند. » (99)نقد سخن فيض:
اين مقايسه نارواست، زيرا شهيد براي دفاع از دين و دارالسلام جان مي بازد، نه فقط براي امور دنيوي. و برتري عالم در آن است که او مسئوليت انسان، ارزش جهاد، جايگاه شهيد و ... را تبين مي کند و عامل تربيت شهيد است.2.7. در شرح حديث کافي: « عن أبي عبدالله (عليه السلام) قال قال أميرالمؤمنين (عليه السلام) اعرفوالله بالله و الرسول بالرسالة و أولي الامر بالامر بالمعروف و العدل و الإحسان »، پس از توضيحات کليني مي نويسد: صدوق در کتاب توحيد، اخبار ديگري در مفهوم آن آورده است، آنگاه مي افزايد تفسير کليني ( ره )، داراي اجمال و ابهام است و اجمال مطلب را آن گونه که حق است، برطرف نمي کند و تفسير صدوق ( طاب ثراه ) راه معرفت به خداوند را منحصر به معرفت خداوند مي کند و اين خلاف ظاهر حديث است. زيرا حديث راه هاي ديگري را هم معرفي مي کند، البته اين راه را برتري و صحيح تر مي شمارد. » (100)
3.7. در شرح اين حديثِ کافي: « سئل علي بن الحسين (عليه السلام) عن التوحيد- فقال: « إن الله عز وجل علم أنه يکون في آخر الزمان أقوام متعمقون فأنزل الله، قل هو الله أجد و الايات من سورة الحديد ألي قوله عَليمٍ بِذاتِ الصُّدُورِ » (101) مي نويسد: « شايد منظور از متعمقان، بزرگان اهل معرفت باشد. به جان خودم سوگند که غور و تعمق در دو سوره ي توحيد و حديد، جز براي عالمان وارسته و برجسته ميسر نيست، مخصوصاً آيات اول سوره حديد و به ويژه اين سخن خداوند وَ هُوَ مَعَکُم أَينَ ما کُنتُم. » (102.103)
4.7. در شرح روايتي از کافي: « عن ابن أذينة عن أبي عبدالله (عليه السلام) في قوله تعالي ما يَکُونُ مِن نَجوي ثَلاثَةٍ اِلَّا هُوَ... » مي نويسد: « نجوي صيغه جمع و به معناي متناجين است ». (104)
5.7. در شرح روايت کافي: « عن هشام بن سالم قال کنا بالمدينة بعد وفاة أبيعبدالله (عليه السلام) أنا و صاحب الطاق و الناس مجتمعون علي عبدالله بن جعفرأنه صاحب الامر بعد أبيه فدخلنا عليه أنا و صاحب الطاق و الناس عنده- و ذلک أنهم رووا عن أبي عبدالله (عليه السلام) » مي نويسد: « صاحب طاق ابوجعفر احول محمد بن نعمان و ملقب به مؤمن الطاق است و عبدالله بن جعفر، مقلب به افطح است که فطحيه قبل از امام کاظم (عليه السلام)، به امامت او قائل بودند. » (105)
6.7. در شرح حديث کافي: « عن علي بن جعفر قال کنت حاضر عند أبي الحسن (عليه السلام) لما توفي ابنه محمد فقال للحسن يا بني أحدث لله شکرا فقد أحدث فيک امرا. » مي نويسد: « يعني خداوند با مرگ برادرت، قبل از تو، تو را امام بر مردم قرار داد. و براي خداوند در مورد تو بعد از او بدا حاصل شد. » (106)
نقد نظر فيض:
اين سخن فيض ماني قابل قبول است که اثبات شود، مقام امامت از آن اسماعيل بوده و با فوت او به امام کاظم منتقل شده است، تا بتوان براي خداوند در اين مورد ادعاي بدا کرد، در حالي که اين ادعا قابل اثبات نيست. پس سخن فيض مستدل نيست.7.7. در شرح حديث کافي: « عن عبيد بن زرارة قال أرسل أبو جعفر إلي زرارة أن يعلم الحکم بن عتيبة أن أوصياء محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) محدثون »، مي نويسد:« محدث به فتح و تشديد دال، کسي را گويند که فرشته، معرفت اشيا و فهم امور را به باطن قلب او الهام مي کند و گاهي صداي فرشته را مي شنود ولي او را نمي بيند. » (107)
8.7. در شرح روايتي از فقيه و تهذيب: « جابربن عبدالله الانصاري قال صلي بنا علي (عليه السلام) ببراثا بعد رجوعه من قتال الشراة »... مي نويسد: « براثا ( باثا ) مسجدي است در بغداد و شراه همان خوارج هستند از ريشه ي شري يعني حالت خشم و لجاجت. » (108)
9.7. در شرح حديث کافي: « عن إبراهيم الهمداني يرفعه إلي ابي عبدالله (عليه السلام) في قوله تعالي و َ نَضَعُ المَوازينَ القِسطِ لِيَومِ القيامَةَ (109) قال الأنبياء و الأوصياء (عليه السلام) » مي نويسد: « ميزان هر چيز، معياري است که ارزش آن را مي شناساند و ميزان مردم در روز قيامت بر اساس ارزش عقائد، اخلاق و ارزش اوست که خداوند فرمود: وَلِتُجزَي کُلُّ نَفسٍ بِمَا کَسَبَت (110) و اين معيار فقط در انبيا و اوصياي کامل است. » (111)
10.7. در شرح حديث کافي: « سمعت أبا عبدالله (عليه السلام) يقول المؤمنة أعز من المؤمن و المؤمن أعز من الکبريت ألاحمر - فمن راي منکم الکبريت الأحمر »، نوشته است: « يعني ارزش وجودي زن مؤمن کمتر است و تعداد زنان صالح در نهايت ندرت است. » (112)
نقد سخن فيض:
بر اساس آيات قرآن جوهر انساني در وجود زن و مرد تفاوتي ندارد و زمينه ي کسب فضائل براي مرد و زن وجود دارد. از سخن امام (عليه السلام) اين گونه دريافت مي شود که زنان مؤمن داراي عزت و کرامت بيشتري هستند و اين امري طبيعي است؛ زيرا تأثيرگذاري آنان به ويژه براي تربيت فرزندان بسيار بيشتر است.11.7. در شرح روايت کافي: عن أبي الحسن الرضا (عليه السلام) أنه ذکر رجلاً فقال أنه يحب الرئاسة فقال ما ذئبان ضاريان في غنم قد تفرق رعاؤها بأضر في دين المسلم من الرئاسة »، مي نويسد: الضراوة به معناي شدت حرص است و در سخن قديم و تأخير رخ داده است و بايد چنين باشد: ليسا بأضر ي الغنم من الرئاسة في دين المسلم. » (113)
12.7. در شرح حديث کافي: « سمعت أبا عبدالله (عليه السلام) يقول أ تراني لا أعرف خيارکم من شرارکم بلي و الله و إن شرارکم من أحب أن يوطا عقبه إنه لا بد من کذاب أو عاجز الرأي » مي نويسد: « در عبارات پايان حديث، احتمال دو معنا وجود دارد: 1. کسي که به همه چيزهايي که از او سؤال مي شود، پاسخ دهد، دروغگوست و اگر به چيزهايي که نمي داند، پاسخ ندهد، عاجزالرأي است. 2. براي اداره [امور دنيوي] در زمين وجود افراد کذاب طالب رياست و افراد سست عنصري که از آنان پيروي کنند، ضرروي است. (114)
13.7. در شرح حديث کافي: « سمعت أبا عبدالله ع يقول إن الکذاب يهلک بالبينات- و يهلک أتباعه بالشبهات » مي نويسد: « منظور از کذاب در اين حديث، فرد مدعي رياست است و علت هلاکت او فتواي ناآگاهانه اوست و سبب هلاکت پيروان آنها دنباله روي از شبهاتي است که او بيان مي کند. »
14.7. در شرح حديث کافي: « عن جعفر بن محمد عن أبيه ع قال قال رسول الله ص ساحر المسلمين يقتل و ساحر الکفار لا يقتل قيل يا رسول لله فلم لا يقتل ساحر الکفار قال: لأن الشرک أعظم من السحر و لأن السحر و الشرک مقرونان »، مي نويسد: « سخن امام (عليه السلام) که فرمود شرک عظيم تر است، زيرا ساحرِ کافر به خاطر کفرش نمي کشند پس به طريق اولي به خاطر سحرش نيز نمي کشند. اما ساحر مسلمان را مي کشند، زيرا سحر قرين شرک و لازمه ي آن است و اگر مسلمان شرک بورزد، مرتد شده و قتل مرتد واجب است. » (115)
موارد ديگر
فيض در تحليل روايات نکات فراواني بيان کرده است. برخي از اين موارد عبارتند از:1. اين حديث از نظر معني بسيار پيچيده است و در تفسير آن مطالب سبک و غير قابل قبولي گفته اند که وجهي ندارد. (116)
2. در اين حديث احتمال دو معنا وجود دارد و در فقيه به مضمون آن فتوا داده است. (117)
3. در تهذيب و استبصار براي ايجاد همآهنگي بين برخي رواياتي که ظاهر آنها مخالف است، به امور بعيد و تکلف آميز و غير استوار متوسل شده است. (118)
4. تهذيبين اين اخبار را حمل بر تقيه کرده اند. (119)
5. تهذيب ظاهر و باطن را حمل بر إقبال و إدبار کرده و اين جدا بعيد است و بهتر آن است که خبر را حمل بر تقيه کنيم. (120)
8. جمع بين روايات
فيض کاشاني، در برخي موارد با جمع بين روايات معنايي در خور ارائه کرده است. مانند:1.8. با نقل روايت کافي: « أبي الحسن (عليه السلام) قال سألته عما يخرج من البحر من اللؤلؤ و الياقوت و الزبرجد و عن معادن الذهب و الفضة ما فيه قال إذا بلغ ثمنه دينارا ففيه الخمس » و روايت تهذيب: « قال: سألت أبا الحسن (عليه السلام) عما أخرج المعدن من قليل أو کثير هل فيه شيء قال ليس فيه شيء حتي يبلغ ما يکون في مثله الزکاة عشرين ديناراً. » مي نويسد: « در تهذيب آمدهاست: بر [محق] پوشيده نيست که سؤال اول دربردارنده ي معادن نيز هست و سؤال دوم فقط مربوط به آنچه از دريا خارج مي شود، بهتر آن است که دومي را حمل بر رخصت کنيم. » (121)
9. شرح برخي اصلاحات حديثي و رجالي در روايات
شرح برخي اصلاحات حديثي و رجالي در روايات نيز نشان دهنده عمق دانش و بينش وي و تسلط او بر دانش حديث و پيشوايان دين است. برخي از اين موارد عبارتند از:1.9. در شرح حديث کافي: « عن أبي الحسن (عليه السلام) قال قلت له الرجل يغتسل بماء الورد- و يتوضأ به للصلاة قال لا بأس بذلک » مي نويسد: « در فقيه بر اساس مضمون اين حديث فتوا داده و صاحب تهذيب و استبصار به آن نسبت شاذ داده و آن را موجب نيکويي و خوشبويي در نماز شمرده است. در حالي که در روايات بعد فقط آب و خاک را جايز شمرده اند. به نظر من اين استدلال صحيح نيست؛ زيرا گلاب از گل گرفته مي شود [ مضاف است ] و فقط در صورتي که آب موجود نباشد به استناد حديثي که مي گويد رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در شرايط اضطرار با اب انگور وضو گرفت، اشکلاي ندارد. » (122)
2.9. در شرح حديثي از کافي: « عَن ابِي الحَسَنِ (عليه السلام) قالَ سَمِعتُهُ يَقُولُ وَ هُوَ اللَّطيفُ الخَبيرُ السَّميعُ البَصيرُ الواحِدُ الاحَدُ الصَّمَدُ، لَم يَلِد وَ لَم يُولَد وَ لَم يَکُن لَهُ کُفُوَاً اَحدٌ لَو کانَ کَما يقُولُ المُشَبَّهَةُ لَم يُعرَفِ الخالِقُ مِنَ المَخلُوقِ. » مي نويسد: « منظور از « أبي الحسن »، امام رضا (عليه السلام) است و دليل آن نقل صدوق در کتاب عيون أخبار الرضا (عليه السلام) و کتاب توحيد است. در آنجا پس از « کفواً احد » عبارت « منشيء الاشيا و مجسم الأجسام و مصور الصور و لو کان کما يقولون لم يعرف الخالق من المخلوق » آمده است و اين قسمت از قلم صاحب کافي ساقط شده است. البته در برخي نسخه هاي کافي وجود دارد. » (123)
3.9. در شرح حديث کافي: « عن أبي بصير عن أبي عبدالله (عليه السلام) في قول الله تعالي وَ إِنَّهُ لَذِکرٌ لَکَ وَ لِقَومِکَ وَ سَوفَ تُسئَلُونَ فرسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) الذکر و اهل بيته (عليه السلام) السمئولون و هم اهل الذکر » مي نويسد: « اگر مراد از « ذکر » رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) باشد، با « لک » قابل جمع نيست، پس احتمالاً يا سهو راي است يا ناسخ اشتباه کرده است. زيرا در روايت احمد عن الحسين عن حماد عن ربعي عن الفضيل عن أبي عبدالله (عليه السلام) في قول الله تعالي آمده است: وَ إِنَّهُ لَذِکرٌ لَک قال الذکرالقرآن و نحون قومه و نحن المسئولون. » (124)
4.9. در شرح حديث کافي: « عن هشام بن سالم عن أبي عبدالله (عليه السلام) قال إن القرآن الذي جاء به جبرئيل (عليه السلام) علي محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) سبعة آلاف آيه » مي نويسد: « امروز بين مردم مشهور است که آيات قرآن شش هزار و ششصد و شصت و شش آيه است. سپس مي افزايد طبرسي در مجمع البيان از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل کرده است که قرآن شش هزار و دويست و سه آيه است و احتمالاً باقي آيات به عنوان علم مخزون نزد اهل بيت (عليه السلام) است. يا اينکه منظور چيزي است که علي (عليه السلام) جمع کرده است و يا شمارش کنندگان در ضبط عدد اشتباه کرده اند. (125) پس ظاهر روايت کافي غير قابل قبول است. زيرا تعداد آيه هاي قرآن 6236 و به نقل ديگر 6666 آيه است. برخي اين روايت را دليل بر تحريف قرآن خوانده اند. اين روايت را با عبارت سبعة الف ( 7000 آيه ) صحيح و به واقع نزديک است. زيرا در اين موارد غرض بيان عدد دقيق نيست. (126)
5.9. در روايات کافي، سمعت اباعبدالله (عليه السلام) يقول ضل ابن شبرمه... مي نويسد: منظور عبدالله بن شبرمه ي قاضي است که بر اساس قياس عمل مي کرد و علم او در برابر کتاب جامعه باطل گشت.
6.9. در بيان حديث کافي: « العدة عن البرقي عن محمد بن علي بن عبدالرحمن بن محمد بن أبي هاشم عن محمد بن محسن الميثمي قال کنت عند أبي منصور المتطبب »... مي نويسد: « منظور از « محمد بن علي » هو « محمد بن علي الکوفي أبو سمينة الصيرفي » است و صدوق ( ره ) در کتاب توحيد در إسناد اين حديث آورده و « ابن أبي العوجاء » همان « عبدالکريم » است که شاگردان حسن بصري بوده و از توحيد منحرف شده است. به او گفته که دين صاحب خود را رها کردي و داخل امري شدي که اصل و حقيقت ندارد. » (127)
نتايج پژوهش
فيض کاشاني از علماي است که به شيوه ي روشمند و بر اساس مباني علمي به نقد حديث پرداخته و در دو قسمت سند و متن روايات، ابتکاراتي ارزشمند داشته است. معظم له در کتاب وافي، احاديث کتب اربعه را گردآورده و با کند و کاو در سند و متون روايات و آگاهي گسترده ي خود توانسته موارد فراواني از اسناد را اصلاح کرده و سهل انگاري نساخ و اختلاف نسخه ها را تبيين نمايد. در متن حديث نيز با استفاده از مهارت خود به رفع تصحيف و اغلاط پرداخته و با استفاده از قرآن، ساير روايات و نيروي انديشه به ارائه ي معنايي قابل قبول از احاديث پرداخته است. نگارنده در توجيه عقلي ايشان کاستي هايي مشاهده کرده که در متن به آنها اشاره کرده است.منابع و مآخذ:
1. احتجاج طبرسي، احمد بن علي، قم، نشر ذوي القربي، 1388ق.
2. اعيان الشيعه، امين، سيدمحسن، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1412ق.
3. الانصاف، فيض کاشاني، ملامحسن، اصفهان، مرکز تحقيقات علمي و ديني امام اميرالمؤمنين علي (عليه السلام)، 1371.
4. بحارالانوار، مجلسي، محمدباقر، بيروت، مؤسسه الوفا، 1404ق.
5. تفسير المحيط الأعظم و البحر الخضم، آملي، سيدحيدر، تهران، ارشاد، 1422.
6. جامع الرواة، اردبيلي غروي، محمد بن علي، بيروت، دارالاضواء، 1403ق.
7. حق اليقين، فيض کاشاني، ملامحسن، تهران، دانشگاه تهران، 1390.
8. حق المبين، فيض کاشاني، ملامحسن، تهران، دانشگاه تهران، 1390.
9. خاتمه مستدرک الوسائل، نوري طبرسي، حسين، قم، مؤسسه آل البيت، 1415ق.
10. دعائم الاسلام، تميمي مغربي، نعمان بن محمد، مصر، دارالمعارف، 1385م.
11. سفينة النجاه، فيض کاشاني، ملامحسن، تهران، مدرسه عالي شهيد مطهري، 1388.
12. شوق مهدي، فيض کاشاني، ملامحسن، قم، نشر انصاريان، 1379.
13. زهرالربيع، جزائري، سيدنعمت الله، قم، ذوي القرنين، 1388.
14. الغدير، اميني، عبدالحسين، بيروت، دارالکتاب العربي، 1397ق.
15. کافي، کليني، محمد بن يعقوب، تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1365.
16. لاکني و الالقاب، قمي، شيخ عباس، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1387.
17. مجموعه آثار، مطهري، مرتضي، قم، صدرا، 1376.
18. المحجة البيضا، فيض کاشاني، ملامحسن، قم، نشر محبين، 1386.
19. مهر تابان، حسيني تهراني، سيدمحمد حسين، مشهد، نشر نور ملکوت قرآن، 1426ق.
20. الوافي، في کاشاني، ملامحسن، اصفهان، مکتبه الامام اميرالمؤمنين علي (عليه السلام)، 1406.
21. وحيدبهبهاني، داوني، علي، تهران، اميرکبير، 1362.
پينوشتها:
1. عضو هيأت علمي دانشگاه تربيت دبير شهيد رجايي.
2. احتجاج، ج1، ص 263.
3. برخي معتقدند فيض سيزده هزار بيت شعر از خود برجاي گذاشته است.
4. وافي، ج5، ص 736؛ ج8، ص 756 و 782؛ در ساير کتاب هاي خود نيز اين عبارت را آورده است. مثلاً در المحجةالبيضاء، ج1، ص 35، 61، 157، 168، 269؛ ج2، ص 115، 116، 234، 238، 399 و ... )
5. وي در اين باره چنين سروده است:
6. فيض اگر آب حيات ابدي مي طلبي
منبعش پيروي سنت اهل البيت است
7. مشکل خود به احاديث نبي کردم عرض
که به آن گفته خدا هرگرهي وا مي کرد
( مقدمه ي کتاب شوق مهدي ( عج ) )
8. حق اليقين، ص 3.
9. الانصاف، ص 3.
10. هود/42.
11. سفينة النجاه، ص 142.
12. کافي، ج1، ص 42.
13. وافي، ج1، ص 190.
14. جامع الرواه، ج2، ص 42.
15. همان، ص 507.
16. زهر الربيع، ص 164.
17. روضات الجنات، ج6، ص 79
18. الکني و الالقاب، ج3، ص 39
19. خاتمه مستدرک، ص 420.
20. الغدير، ج11، ص 362.
21. مهر تابان، ص 26.
22. مجموعه آثار، ج4، ص 661.
23. کافي، ج1، ص 48.
24. وافي، ج1، ص 141.
25. همان، ج1، ص 18.
26. همان، ج1، ص 23.
27. همان، ج1، ص 81.
28. همان، ج1، ص 83.
29. همان، ج1، ص 24.
30. همان، ج1، ص 25.
31. بحارالانوار، ج2، ص 228.
32. وافي، ج1، ص 281.
33. همان، ج1، ص 42.
34. کافي، ج1، ص 401.
35. وافي، ج1، ص 11.
36. وحيد بهبهاني، ص 71-72
37. فيض در ديوان خود در اين باره چنين سروده است:
38. به خاک درگه آل نبي پي برده ام چون فيض *** براي خود ز جنت آستاني کرده ام پيدا
از ايشان وافي و صافي فقيهان را بود کافي *** از اين رو بهر عقبي نردباني کرده ام پيدا
39. مشتمل بر مباحث قرض، عتق، مکاتبه، وقف و هبه نيز مي باشد.
40. مشتمل بر مباحث حدود، ديه قصاص و جهاد نيز مي باشد.
41. مشتمل بر مباحث اجاره، دِين، ضمان، رهن و امانت نيز هست.
42. لازم به ذکر است که فيض کاشاني، با حذف مکررات و تلخيص اسناد وافي و کتاب شافي را تدوين کرده است.
43. اعيان الشيعه، ج9، ص 168.
44. از آنجا که تمام روايات استبصار در تهذيب نيز وجود دارد، براي آن رمزي قرار نداده است ( وافي، ج1، ص 5 )
45. وافي، ج10، ص 319
46. همان، ج10، ص 323.
47. همان، ج10، ص 327.
48. زنجيره ي راويان که متن را به معصوم مي رساند، سند گويند. سند وسيله ي اعتماد به متن حديث است. اگر گفته شود فلانٌ سندٌ يعني فاني قابل اعتماد است.
49. وافي، ج12، ص 298.
50. همان، ج10، ص 152.
51. همان، ج10، ص 163.
52. همان، ج10، ص 173.
53. همان، ج10، ص 178.
54. همان، ج6، ص 105.
55. همان، ج7، ص 392.
56. همان، ج465، 7
57. همان، ج23، ص 1065.
58. همان، ج22، ص 907.
59. همان، ج13، ص 934.
60. همان، ج7، ص 339.
61. همان، ج22، ص 744.
*. همان، ج 18، ص 876.
62. همان، ج19، ص 76 و روايت ديگري در ج1، ص 536.
64. همان، ج19، ص 269.
65. همان، ج3، ص 486.
66. همان، ج1، ص 28.
67. همان، ج7، ص 491.
68. همان، ج8، ص 1111.
69. همان، ج16، ص 907.
70. همان، ج18، ص 624.
71. همان، ج1، ص 110.
72. همان، ج1، ص 388
73. متن آخرين عبارتي است که سخن معصوم يا حکايت کردار اوست.
74. وافي، ج1، ص 107.
75. همان، ج1، ص 214.
76. همان، ج1، ص 350.
77. همان، ج4، ص 463.
78. همان، ج5، ص 628.
79. همان، ج5، ص 809.
80. همان، ج6، ص 431.
81. همان، ج6، ص 495.
82. همان، ج10، ص 247.
83. همان،ج10، ص 250.
84. همان، ج10، ص 281.
85. همان، ج2، ص 69.
86. همان، ج2، ص 86.
87. همان، ج1، ص 126.
88. همان، ج6، ص 687.
89. زخرف/32.
90. هود/ 6.
91. فرقان/ 67.
92. وافي، ج1، ص 132.
93. قلم/ 17.
94. دعائم الاسلام، ج1، ص 81.
95. واقعه/ 30-33.
96. إسرا/ 31
97. وافي، ج1، ص 156.
98. حجر/ 87.
99. وافي، ج1، ص 419.
100. بقره/255.
101. وافي، ج1، ص 504.
102. همان، ج1، ص 145.
103. همان، ج1، ص 337.
104. حديد/ 6
105. حديد/ 4.
106. وافي، ج1، ص 364.
107. همان، ج1، ص 401.
108. همان، ج2، ص 16.
109. همان، ج2، ص 387.
110. همان، ج3، ص 624.
111. همان، ج3، ص 740
112. انبياء/ 47.
113. حاثيه/22.
114. وافي، ج3، ص 891.
115. همان، ج5، ص 727.
116. همان، ج5، ص 483.
117. همان، ج5، ص 846.
118. همان، ج5، ص 1063.
119. همان، ج6، ص 79.
120. همان، ج6، ص 80.
121. همان، ج6، ص 94.
122. همان، ج6، ص 291، 221.
123. همان، ج6، ص 291.
124. همان، ج10، ص 320.
125. همان، ج6، ص 325.
126. همان، ج1، ص 483.
127. همان، ج3، ص 528.
به کوشش شهناز شايان فر؛ (1392)، فيض پژوهي (مجموعه مقالاتي در معرفي آرا، احوال و آثار ملامحسن فيض كاشاني)، تهران: نشر خانه کتاب، چاپ اول