مباني انسان شناختي اخلاق فيض كاشاني

از آنجايي كه انسان شناسي ارتباط بسيار نزديك و محكمي با ارزش شناسي دارد، بر اين اساس لازم است در هر انديشه ي اخلاقي، حقيقت انسان، قواي نفس و ارتباط هر يك از قوا با فضائل اخلاقي به نحو دقيقي مورد تبيين و بررسي قرار
دوشنبه، 29 دی 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مباني انسان شناختي اخلاق فيض كاشاني
 مباني انسان شناختي اخلاق فيض كاشاني

 

نويسنده: اعظم وفايي (1)




 

چكيده:

از آنجايي كه انسان شناسي ارتباط بسيار نزديك و محكمي با ارزش شناسي دارد، بر اين اساس لازم است در هر انديشه ي اخلاقي، حقيقت انسان، قواي نفس و ارتباط هر يك از قوا با فضائل اخلاقي به نحو دقيقي مورد تبيين و بررسي قرار گيرد. از منظر فيض كاشاني نيز، ارزش شناسي منفك و جدا از انسان شناسي نيست. وي بر اساس تعريفي كه از حقيقت انسان و ابعاد وجودي او ارائه مي دهد، تكامل اخلاقي وي را ترسيم مي كند. بر اين اساس، براي فهم بهتر انديشه ي اخلاقي فيض، نياز است مباني انسان شناسي او را به طور دقيق، مورد توجه و مطالعه قرار داد.
كليدواژه ها: فيض كاشاني، اخلاق، انسان شناسي، نفس، قواي نفس، معرفت.

مقدمه

محمد بن مرتضي بن محمود، مشهور به « ملامحسن فيض كاشاني » از علماي بزرگ در عصر صفوي است. وي در سال 1007 هجري قمري در كاشان در خانواده اي دانشمند و ديندار چشم به جهان گشود. جدّ وي تاج الدين شاه محمود، فردي حكيم و علامه اي متألّه بود. پدر ايشان نيز، شاه مرتضي يكي از علما و فضلاي برجسته ي كاشان بود كه گنجينه اي از كتاب داشت و به موجب شهرت علمي و كتابخانه ي بزرگش، مورد توجه علما آن زمان بود. (2) مادرش نيز دختر ضياء العرفاي رازي، زني انديشمند، زاهد، عابد و شاعر بود. (3) همچنين دايي وي نورالدين كاشاني مردي فاضل و وارسته بود. (4)
فيض پس از گذران عمري پرخير و بركت در راه تحصيل، تأليف و عبادت و بندگي در سال 1091 قمري وفات يافت. وي را در كاشان به خاك سپردند و آرامگاه او، محل زيارت شيعيان و محبين او قرار گرفت.

جايگاه علمي فيض

فيض كاشاني از محدثان، فقيهان، و مفسران نام آور امامي، در قرن يازدهم هجري بود كه از جميع علوم عصر خويش، بهره كافي داشت و به تأييد آثارش، مي توان او را جامع علوم زمان خود دانست. بر اين اساس، مي توان او را از پيشوايان اخلاق و عرفان، حكمت، الهيات و حديث و فقه دانست.
وي‍ژگي علمي بارزي كه فيض دارد و مخصوصاً در سال هاي آخر عمر وي، بيشتر ظهور پيدا مي كند، اين است كه فيض، درصدد است، اكثر اندشه ها و مطالب علمي خود را در زمينه ها و گرايش هاي مختلف، مستند به متون ديني اعم از قرآن و به خصوص روايات كلام معصومين كند. همچنين فيض در زمينه ي اخلاق و تربيت آن با فقه، استعداد قابل توجهي از خود، نشان داده است. وي بر پايه ي مكتب اهل بيت در حوزه ي اخلاق و تربيت، نظريه پردازي كرده و آرا و انديشه ها و نگرش هاي اخلاقي و تربيتي خود را در مجموعه اي به نام المحجة البيضاء گردآورده است. وي در اين كتاب كه در تهذيب احياء علوم غزالي تأليف كرده، اخبار بسياري از ائمه ي اهل بيت را درباره ي اخلاق، شناخت نفس و تربيت آن به گونه اي جالب و روشن، نقل كرده است. همچنين در ابداع مهم خود، از زاويه اخلاق و تربيت، به فقه نگاه كرده و در پاره اي از ابواب فقه، جنبه هاي تربيتي و احكام فقهي و پيوند و تأثر و تعامل فقه و تربيت را به خوبي نشان داده است و در اين زمينه كتاب با ارزش النخبه را از خود بر جاي گذاشته است. بر اين اساس، مي توان فيض را از نظريه پردازان مسلّم اخلاق و تربيت در جهان اسلام دانست.

آثار علمي فيض

فيض كاشاني از معدود انديشمندان عصر خود بوده است كه از جميع علوم، بهره ي وافي داشته است و به تأييد آثار باقي مانده از او، جامع علوم زمان خويش بوده است. وي در طول حيات خود، آثار متعدد و متنوعي را به صورت كتاب و رساله از خود بر جاي گذاشته است.
مي توان آثار فيض را در عناوين كلام، فلسفه، حديث، ادعيه و اذكار، فقه، اصول فقه و كيفيت تفقه در دين، تفسير، اخلاق، عرفان، طبيعيات و نجوم، شعر و ادبيات و كليات و متفرقات برشمرد. فيض، علاوه بر اينكه در فلسفه و كلام، فقه و علوم شرعي، تفسير و حديث و بسياري از علوم ديگر، مقتدر و توانا بوده و آثار بسياري بر جا گذاشته است، در اخلاق و عرفان نيز از مقام والايي برخوردار بود. برخي از آثار عرفاني و اخلاقي وي عبارتند از: المحجة البيضاء في تهذيب الاحياء رسالة شرح صدر، رسالة الانصاف، ابداعي كه فيض در تلفيق اخلاق و فقه دارد، در تأليف كتاب النخبة خود را نشان مي دهد. وي در برخي از ابواب فقهي اين كتاب، جنبه هاي تربيتي و اخلاقي و احكام فقهي و پيوند و تأثير و تأثر آنها بر يكديگر را به خوبي نشان مي دهد.
انديشه ي اخلاقي فيض كاشاني، ارتباط محكمي با مباني انسان شناختي او و نوع نگاه او به انسان دارد، به گونه اي كه براي تبيين و تحليل انديشه اخلاقي وي، ضرورت دارد كه مباني انسان شناختي او مورد بررسي قرار گيرد. اين مقاله سعي شده، مهمترين و اساسي ترين مباني كه در انديشه اخلاقي فيض تأثير جدي دارد، مورد بررسي قرار گيرد.

1-ساحات وجودي انسان

1-1-دو بعدي بودن انسان

فيض همچون اكثر دانشمندان اسلامي، انسان را تركيبي از نفس و بدن مي داند. وي در تبيين اين تركيب مي گويد: « و نفس را حقيقتي غيرمادي، فناناپذير و جاودانه، و بدن را موجود جسماني، مادي، معقول، متغير، فناپذير، اشاره پذير و داراي شكل صورت به عنوان ابزار نفس مي باشد ». (5) وي نفس را شبح مثالي و جسم لطيف نوراني و ملكوتي مي داند كه با بدن در ارتباط است و بدان تعلق دارد. (6)

1-2- تعريف و تبيين نفس

فيض در تبيين نفس، بيشتر به كارهاي آن اشاره كرده و مي گويد: مقصود از نفس، چيزي است كه با كلمه ي « من » به آن اشاره مي شود و تمام پديده هاي نفساني، ذهني و دروني نظير علم، انديشه، اراده،شوق، آرزو، محبت، خشم، كين و... نيز تمامي اعمال و رفتار آدمي، مستند به او مي گردد. حتي آنگاه كه به خواب مي رويم و بدن ما چونان ميت، در بستر مي افتد، باز مي گوييم من خواب ديدم كه فلان جا رفتم و سخن گفتم و... . (7)

1-3-اثبات وجود نفس

فيض اصل وجود نفس را قطعي مي داند و براي اثبات آن به برخي از دلايل اشاره مي كند:
آدمي خود و قواي خود و فعل و انفعالات خود را مي يابد و اين ادراك، از طريق بدن و اعضاء و جوارح آن، يا از راه حس و تجربه به واسطه صور و مفاهيم و با ابزار عقل و ذهن نيست، بلكه انسان، با شهود دروني خود و حالات دروني و احساسات و عواطف خويش آگاه است و در تمامي اين موارد، واقعيت عيني مورد شهود است و هرگز قابل شك و ترديد نيست. (8) فيض معتقد است، حيات و فعليت بدن از طريق نفس تأمين مي شود و مي گويد:
انسان از چيزي برخوردار است كه به واسطه ي آن حيات و فعليت بدن تأمين مي شود و تمامي فعاليت هاي دروني، بيروني، ذهني، عاطفي، احساسي و انفعالي به او انتساب مي يابد. به مَثَل گفته مي شود كه من با چشم مي بينم، با زبان مي گويم و با گوش مي شنوم، با پا راه مي روم و با عقل انديشه مي كنم. پس او از حقيقتي بهره مند است كه با بدن و اعضا و جوارح آن و حتي پديده هاي دروني و ذهني متفاوت است و همه ي اعضا ابزار اويند و تمام تلاش ها و كوشش ها به او مستند هستند آن روح است. (9) وي معتقد است آنچه باعث ثبات وجود هر انساني است، نفس اوست. زيرا بدن، پيوسته دستخوش تغيير، تجدد، دگرگوني، زيادت و نقصان است و در طول حيات دنيوي، چندين بار، به كلي عوض مي شود و از آنچه بوده، چيزي باقي نمي ماند؛ اما در عين حال واقعيت و ذات آدمي كه نفس اوست، پيوسته ثابت و پابرجاست و هرگز در معرض تغيير و دگرگوني قرار نمي گيرد. شاهدش، اينكه هر انساني، اين وحدت و ثبات شخصي خويش را در مي يابد و با علم حضوري چنين دريافتي دارد كه همان شخصي است كه سال ها پيش بوده؛ از اين رو آنچه را در كودكي، نوجواني و جواني انجام داده، در كهنسالي و پيري به خود مستند مي دارد و ديگران نيز در حق او چنين مي كنند. (10)

1-4-بدن مثالي در كنار بدن مادي

فيض علاوه بر بدن عنصري، بدن مثالي را نيز باور دارد؛ بدين صورت كه در درون و باطن بدن مادي هر شخص، بدن ديگري به نام بدن مثالي يا قالبي مثالي وجود دارد. آن بدن هر چند شكل و شمايل بدن عنصري را دارد، اما از ويژگي هاي بدن مادي و عنصري پيراسته است و داراي جرم و ثقل و ماده ي دنيوي نيست. فيض، بدن مثالي را اصل و بدن عنصري را قشر و قالب و پوسته ي آن مي داند و چنين مي نويسد: « نفس آدمي، نخست با بدن مثالي در ارتباط است و به واسطه بدن مثالي، بدن عنصري را تدبير مي كند. در حقيقت اين بدن مثالي است كه مي شنود و مي بيند و مي آيد و مي رود و حتي آن گاه كه بدن عنصري، در خواب است يا بي هوش و مدهوش در كناري افتاده، بدن مثالي از كار باز نمي ماند، و همچنان در تلاش و كوشش خواهد بود. وقتي مرگ بدن عنصري فرا مي رسد، نفس ناطقه، همچنان با بدن مثالي در عالم برزخ به حيات خويش ادامه مي دهد. (11)
فيض براي فلسفه وجودي بدن مثالي، ابتدا به قاعده ي كلي استناد مي كند كه:‌« اداره و تدبير اجسام، به ارواح واگذار شده است و از آن روي كه پيوند و ارتباط وجود جسماني با وجود روحاني و غيرمادي بعيد است، باري تعالي، عالم مثال را آفريد و آن را واسطه ي عالم طبيعت و عالم ارواح قرار داد و بدين وسيله، ارتباط آن دو عالم را ممكن ساخت ». (12) بدين وسيله، فيض، مشكل ارتباط نفس و بدن را به وساطت بدن مثالي، حل كرد.

1-5-اصالت نفس

هرچند فيض، وحدت جمعي را در بيان ارتباط بين نفس و بدن مطرح مي كند، اما در اين طرح، اصالت را به نفس داده و اموري همچون حيات، انديشه، اراده و تمامي حالات انفعالات و عواطف گوناگون انسان و نيز تمامي فعاليت هاي بدن و انبعاث و كنترل جوارح و اعضا، را وابسته به بدن مي داند و بدن را بدون نفس، سرد و خاموش و بي ارزش مي شمارد. (13) در ميدان عمل و تلاش نقش بدن را بسيار كم رنگ مي داند و قهرمان صحنه ي تلاش را نفس مي داند. (14) در واقع شخصيت هر فرد را به نفس ناطقه ي او مي داند. (15) فيض آيه ي « ثمَّ أنشَأناهُ خَلقاً آخَرَهُ » (16) را اشاره به اين مطلب مي داند كه در واقع حقيقت ما، حقيقتي است كه از عالم ملكوت است نه اين بدن. (17) همچنين در تفسير آيه ي « وَ نَفَختُ فيهِ مِن رُوحِي » (18) و در او از روح خود (يك روح شايسته و بزرگ) دميدم، معتقد است در اين آيه كه خداوند روح را به خود نسبت داده، دلالت بر شرافت روح يا نفس دارد. (19)

1-6-تجرد نفس

فيض حقيقت وجود انسان را نفس برشمرد و معتقد است كه اين حقيقت مجرد است و بر اين ادعا، دلايل عقلي و نقلي آورده است. وي به دو دليل عقلي بر اين مطلب، استناد مي كند.

2-قواي نفس

فيض همچون انديشمندان اسلامي ديگر، نفس انسان را واجد تمامي قواي نفس نباتي و نفس حيواني مي داند. (20) علاوه بر اين، قواي نفس ناطقه انساني را برخوردار از عقل نظري و عقل عملي مي داند و معتقد است عقل نظري انسان از مرحله ي خامي و عقل هيولايي آغاز و به مرحله ي عقل بالملكه، عقل بالفعل و عقل مستفاد مي رسد. (21) فيض معتقد است كه به دليل وجود قوه ي عقل در انسان، انسان برتر از حيوان و نبات مي باشد. (22)
وي در تبيين قواي نفس، روايتي را از كميل بن زياد نخعي نقل مي كند كه كميل به اميرالمؤمنين امام علي (عليه السلام) گفت: مي خواهم نفس خودم را بشناسم. امام (عليه السلام) فرمود: كدامين نفس؟ او گفت: مگر ما را بيش از يك نفس است؟ امام علي (عليه السلام) فرمود: آري، آدمي چهار نفس دارد: نفس نامي نباتي، نفس حسي حيواني، نفس ناطقه ي قدسي و نفس كلي الهي. سپس چنين توضيح داد كه هر يك از نفوس، داراي پنج قوه است: نفس نامي نباتي كه وظيفه اش تبديل و تحليل غذاست، داراي قوه ي جاذبه، ماسكه، هاضمه، دافعه و مربيّه است. نفس حيواني كه با قلب مرتبط است و از طريق شهوت و غضب به امور مطلوب دست مي يازد و از امور خطرناك و مضر خود را باز مي دارد داراي سامعه، باصره، ذائقه، لامسه و شامه است. نفس ناطقه ي قدسيه كه ملكوتي است و از عضوي برانگيخته نمي شد و شباهت بسيار به فرشتگان دارد پنج قوه دارد: فكر، ذكر، علم، حلم و نباهت (زيركي و بزرگي).
سپس اميرمؤمنان علي (عليه السلام) فرمود: نفس ناطقه، در دو ساحت مهم، نقش تعيين كننده دارد: يكي در بعد عقل نظري كه به حكمت مي انجامد و ديگري، در بعد عقل عملي كه به نزاهت روح و پارسايي و دوري از هرگونه زشتي، منتهي مي شود. البته از نفس ناطقه، برتر نفس كليه ي الهيه است كه داراي قوا و توانايي هاي ذيل است:

1. بقاي در فنا

سالك آنگاه از ذات و صفات خود عبور مي كند، ولادت تازه اي مي يابد كه بقاي بالله نام دارد.

2. نعيم در شقاق

در عين شقاق، سختي و تنگدستي، سراسر حيات خود را در ناز و نعمت ديدن.

3. عِزّ در ذُل

اين توانايي در نفس كليه ي الهيه، نهاده شده كه چون ذات خود را عين ربط و عين فقر و ذل مي بيند و مي يابد، در همان حال عزت، وابستگي به حضرت دوست را نيز دريافت مي كند.

4. فقر در غنا

بي شك، فقر، وسيله ي رهايي از حجاب ها و مانع و شرط رسيدن به مقصود است و اين توانايي را نفس دارد كه در عين فناي نفس به فقر خود مي بالد.

5. صبر در بلا

استواري و استقامت نفس كليه ي الهيه، شگفت آور است و هر شرايط سخت و دشواري را مي تواند تحمل كند. (23)

3- تطور نفس

فض از جمله انديشمنداني است كه معتقد است: « انسان، داراي ساختار و تركيبي خاص، برخوردار از توانايي هاي ويژه و بهره مند از آگاهي ها و خواسته هاي فطري و ذاتي است ». (24)
وي معتقد است:‌« در نهاد و درون آدمي، توانايي ها و استعدادهاي مثبت و منفي وجود دارد و ساختار وجودي او، به گونه اي سامان داده شده كه پذيراي خير و شر و زشت و زيباست. او از اين اقتدار، بهره مند است كه مي تواند استعدادهاي مثبت يا توانايي هاي منفي خود را به فعليت برساند و خود معمار خويشتن باشد. بر اين اساس، پيوسته جان و دل آدمي، پذيراي الهام فرشته و وسوسه ي شيطان است و قلب او، ميدان نبرد توانايي هاي مثبت و منفي است. (25)
فيض معتقد است انسان، داراي كرامت است. زيرا او برگزيده ي خدا و مظهر اسم اعظم است. (26) مسجود فرشتگان و صراط مستقيم است. (27) خداوند وي را با ساختاري ويژه و تركيبي خاص آفريده است و جلوه هايي از عالم عقل، مثال و عالم طبيعت در او قرار داده است. (28) همچنين خداوند از روح خود، بر وي دميد و او را از شوائب و ويژگي هاي حسي جسمي و مادي پيراست و بدو حيات،علم، قدرت و اراده بخشيد و او را چون خود، خلّاق قرار داد و آن گونه كه ميان خود و آفريده اش رابطه قيومي برقرار ساخته، ميان انسان و ساخته هاي ذهن و صور و مفاهيم ذهني او نيز رابطه قيومي برقرار كرد.
اين موجود، با اين چنين ويژگي ها و توانمندي ها مي تواند سير صعودي و كمال را بپيمايد و به حقايق بسياري دست پيدا كند و در اين مسير، بر فرشتگان سبقت بگيرد و به مقام قرب برسد. فيض در اين باره مي گويد: « انسان، با ظرافتي ويژه و شگفت آور سرشته شده و مراتب جمادي، نباتي و حيواني را پشت سر گذاشته و به جايگاه انسان رسيده است و مي تواند بر آن پانهد و همچنان به پيش رود و از فرشتگان نيز كوي سبقت را بِرُبايد و به مقام قرب باري باريابد و با به كارگيري عقل و انديشه و تروّي، به حقايق بسيار دست يازد و بسياري از مجهولات انسان و جهان را حل كند و به تدبير معاش و معاد خود بپردازد و پديده هاي زميني و آسماني را در سيره خويش درآورد و آنان را تسخير كند و چون توان يادگيري فنون، علوم و صناعات را دارد، به سادگي مي تواند زندگي فردي و اجتماعي خود را سامان و رونق دهد. » (29) فيض معتقد است كه انسان چون واجد قوه و نفس ناطقه است مي تواند مسير كمال خود را طي كند. وي در تبيين اين مطلب مي گويد:‌ « نفس ناطقه ي انسان، علاوه بر اينكه واجد تمامي قواي نفس نباتي و قواي نفس حيواني است، برخوردار از عقل نظري و عقل عملي است. عقل نظري آدمي، از مرحله ي خامي و عقل هيولايي آغاز و به مرحله عقل بالملكه، عقل بالفعل و عقل نظري آدمي، از مرحله ي خامي و عقل هيولايي آغاز و به مرحله عقل بالملكه، عقل بافعل و عقل مستفاد مي رسد و رفته رفته، شايستگي پيدا مي كند كه كليات محضه را درك كند، معارف يقيني را دريافت و حقايق الهي را مشاهده كند و در ساحت عقل عملي نيز بدانجا برسد كه به اذن باري تعالي قدرت داشته باشد كه در طبيعت و در نفوس مردمان تصرفات غير عادي داشته باشد ». (30)
البته فيض عوامل تأثيرگذار بر انسان در انتخاب راه و مسير و پيمودن راه سعادت يا شقاوت را مطرح مي كند و معتقداست: « نفس ناطقه، بسان آيينه، پيوسته صور گوناگون در آن انتقاش پيدا مي كند و مانند هدف تير، از همه سوي، بدان سوي پيكان ها روان مي گردند و مدام تحت تأثير عوامل گوناگون قرار دارد و ميان عقل و قلب متقلب است و بدين جهت آن را قلب نيز ناميده اند. » (31)
وي همان طور كه تأثير يكسري عوامل دروني را در انسان مي پذيرد، به دو عامل مهم تأثيرگذار در مسير زندگي انسان، اشاره كرده و مي گويد: « راه هاي نفوذ و دريچه ها و روزنه هايي كه از طريق آنها، قلب تحت تأثير قرار مي گيرد، علاوه بر حواس پنجگانه ظاهري و حواس باطني و شهوت و غضب و نيز حافظه يافته ها و آموخته هاي پيشين را به ياد مي آورد، دو موجود فراحسي نيز از عوامل بسيار مهم تأثيرگذار است، يكي فرشته و ديگري شيطان است. اين دو مأمور الهي اند و قلب و جان آدمي را در اختيار دارند. فرشته عامل، موجد و الهام كننده حقايق و معارف و فضايل است و شيطان با وسوسه هاي مخرب خود، آدمي را به بدي، كژي و بيراهه مي كشاند و بي ترديد آدمي از هر دو تأثيرپذير است. (32)
البته همان طور كه فيض، در توانمندي هاي فطري انسان، اشاره كرد كه انسان، داراي استعدادها و توانمندي هاي مثبت و مفي است، به همين صورت تأثيرپذيري او، از اين دو عامل خارجي مثبت و منفي را نيز يكسان مي داند و معتقد است بستگي به خود فرد دارد كه زمينه را براي تأثير كدام عامل، فراهم كرده باشد. فيض مي گويد: « جان و دل آدمي، به دليل ظرافتي كه دارد، از الهام رحماني فرشتگان و وسوسه هاي شياطين يكسان اثر مي پذيرد، البته تا صاحب دل چه بخواهد. اگر او، از شيطان اثر پذيرفت و در پي هوي و هوس و شهوت و غضب و خيالات فاسد و افكار و نيت ها و آرمان هاي نادرست بود، رفته رفته، شيطان بر او چيره مي شود و قلب و دل او، لانه و چراگاه شيطان مي گردد، زيرا آب و علف شيطان كه هوي و هوس باشد، دراين قلب، موجود است و ميان اين دل و آن شيطان، مناسبت تام و سنخيت وثيق و بلكه اتحاد و وحدت برقرار است. اما چنان كه با هوي و هوس، مجاهدت كند و از اسارت و بردگي شهوت ها، آزادگي يابد و از دنيا و دلبستگي هاي آن بركند و به اخلاق فرشتگان درآيد، قلب او، محل هبوط فرشتگان قرار مي گيرد. » (33)
هر چند جان و دل انسان، از ابتدا نسبت به پذيرش تأثيرات اين دو عامل مثبت و منفي، يكسان است، اما بعد از پذيرش هر يك از اين دو عامل، باعث مي شودكه روز به روز و لحظه به لحظه، زمينه براي تأثيرگذاري آن عامل و تأثيرپذيري انسان، بيشتر شود تا جايي كه اگر عامل تأثيرگذار فرشته باشد، جان و روح انسان، محل نزول فرشتگان مي شود؛ ولي اگر عامل تأثيرگذار شيطان باشد، شيطان در پوست و استخوان او فرو مي رود و لانه مي كند و تخم گذاري مي نمايد. فيض در تبيين اين مسأله مي گويد: « تأثيري كه فرشته يا شيطان در جان و دل آدمي به جاي مي نهد، تا حدي است كه پاره اي از قلوب، نه تنها محل نزول فرشته است، بلكه هزاران فرشته، هر روزه، به زيارت آن دل شرفياب مي شود، تا از نزديك، صفا و بها و جمال و زيبايي آن را بنگرند و براي صاحب آن دل، دعا كنند و به تدبير كارهاي او بپردازند كه او خود به تنهايي، اين ميزان از فعاليت و تلاش را نتواند به فرحام برساند. بدين جهت، دل مؤمنِ راه يافته، ظرف الهام و تذكار فرشتگان قرار مي گيرد و هر لحظه، حقيقتي از حقايق براي او جلوه گر مي شود. (34) اما در برابر، پاره اي از قلوب، محل رفت و شد شيطان است، و هر روزه هزاران وسوسه و دروغ، ناسزا، كينه توزي، نزاع و درگيري و... در آن چراگاه شيطان وارد مي شود، رفته رفته هوي و هوس با گوشت و پوست و استخوان و خون او آميخته مي شود. و در حقيقت شيطان در گوشت و پوست و استخوان و در لايه زيرين و رويين او فرو مي رود و آنجا مي نشيند و لانه و بلكه تخم گذاري مي كند. » (35)
فيض كلامي از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را دليل بر اين مطلب مي داند كه حضرت مي فرمايد: ‌« ان الشيطان ليجري من بني آدم مجري الدم » شيطان، بسان خون، در رگ و پوست آدمي جريان و سريان دارد. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) با استخدام كلمه « جري دم » ميزان تأثيرگذاري شيطان را به روشني بيان داشته است. (36)
فيض قائل به قاعده ي « المسانخة علة الانضمام » است. بر اساس اين قاعده، مشابهت و مسانخت دو موجود، آن دو را به يكديگر نزديك، بلكه اثنيت و دوگانگي را برداشته و نوعي وحدت ميان آن دو ايجاد مي كند.
بر اين اساس فيض معتقد است:‌« جان ها و دل هاي پاكباخته و نوراني، در همين دنيا با فرشتگان و ارواح طاهره همراه مي شوند. اين افراد، هرچند بسان ديگر مردمان در همين گلخن دنيا به سر مي برند، اما با عالم ملكوت در ارتباط اند و مدام از آنجا با فيض دريافت مي كنند و آنچه در سرّ و ضمير آنان، راه پيدا مي كند، ذره اي از آن را تنگناي حسن و طبيعت گنجايش ندارد، بلكه در حوصله بحث و نظر هم نيست و در برابر كوتاه دستان و جامانده ها در ظلمتكده ي دنيا، هماره با ارواح خبيثه دم خورند و از وسوسه ي شيطان، بهره ي وافر مي برند. » (37)
بر اساس آنچه در اين قست از مباني فيض كاشاني بررسي شد، بايد گفت هر چند فيض توان مندي ها و استعدادهاي انسان را در هر دو زمينه مثبت و منفي يکسان مي داند. اما با پاسخگويي به هر يك از اين دو مثبت يا منفي، استعداد و قوه متناسب با آن عامل تأثيرگذار، بالفعل مي شود و تا جايي پيش مي رود كه بر اساس قاعده « المسانخة علة الانضمام » با عامل تأثيرگذار هم سنخ شده و وحدت برقرار مي كند كه يا فرشته خو مي گردد و سير صعودي به سمت كمال و سعادت و قرب به خدا را طي مي كند و يا سير نزولي را طي كرده و به سلك شيطان درمي آيد.

4- مهم ترين عامل تطور نفس

فيض معتقد است نفس انساني، قابليت دارد يك سير صعودي را به سوي كمال و سعادت نهايي بپيمايد. وي يكسري از عوامل و علل را در تطور نفس و به كمال رسيدن آن مؤثر مي داند در اينجا به مهمترين اين عوامل از منظر فيض پرداخته مي شود.

معرفت

يكي از مهمترين عوامل، كه نقش بسيار زيادي در تطور انسان و سير او، به سوي سعادت و كمال دارد، معرفت است. شناخت و معرفت، انسان را به سوي هدف غايي اش رهنمون مي سازد. اگر اين شناخت و معرفت، حقيقي و واقعي باشد، انسان را با ملكوت و غيب آشنا مي سازد و حقايق پيدا و ناپيداي هستي را بر او نمايان مي سازد.
فيض نيز براي معرفت، نقش مؤثري در وصول انسان به كمال و سعادت، قائل است. وي در تعريف معرفت مي گويد: « العلم هو حصول صورة الشيء للعالم و ظهوره لديه مجرداً عمّا بلابسه » (38) حصول صورت شي و ظهور شي نزد عالم، بدون آثار خارجي و پيراسته از وجود مادي آن شي، علم و معرفت نام دارد.
فيض معتقد است كه انسان، در هنگام علم و ادراك، دستگاه ادراكي انسان، معنا و مفهوم و صورت علمي شي را در خود مي يابد و با آن متحد مي شود. (39) فيض بر اين اتحاد تأكيد كرده و رابطه ي ادراك، ادراك شده و ادراك كننده را اين هماني و يگانگي مي داند و مي گويد:‌« آنگاه كه آدمي، خود را و قواي خود را با علم حضوري و شهودي مي يابد، علم و عالم و معلوم يگانگي دارند و يك وجود است كه با سه نگاه به آن نگريسته شده است » (40).
در واقع فيض، حصول صورت شي در ذهن را صرف اضافه نمي داند و معتقد است بهره وجودي اضافه، بسيار ناچيز، بلكه در مقايسه با بهره ي وجودي اعراض ديگر، نيز پايين تر است. بر اين اساس وي مي گويد: با اين بهره ي وجودي ضعيف، معرفت و ادراك تحقق نمي يابد، بلكه آنگاه حصول در ذهن، معنا و مفهوم مي يابد و ادراك حاصل مي شود، كه ادراك كننده، با آن صورت ادراك شده، اتحاد پيدا مي كند. (41)
وي معتقد است كه در علم و ادراك، بايد به ذات و حقيقت شي راه پيدا كرد و اين مسأله را امري وجداني و بديهي مي داند و مي گويد: در مفهوم علم و ادراك، تطابق ذهن و عين، اخذ شده و چنان كه مدرك به ذات و حقيقت شي راه نيافته باشد و يافته او مطابق با واقع نباشد، اطلاق واژه ادراك بر آن دانسته، روا نخواهد بود و اين يك امر بديهي و وجداني است. (42) فيض بر مسأله ي تطابق بين ذهن و عين بسيار تأكيد دارد و باور به اين تطابق را، تنها راه دستيابي به معرفت حقيقي مي داند و مي گويد: تنها راه دستيابي به معرفت حقيقي و رهايي از ايده آليسم و اثبات ارزش و اعتبار علم، به اين است كه باور داشته باشيم، يافته هاي ذهني ما با جهان خارج، تطابق ذاتي و حقيقي دارد و آنچه به درستي در ذهن پديدار مي گردد، عين همان در خارج وجود دارد و ذات و حقيقت هر دو وجود يكسان است، گو اينكه به لحاظ اختلاف ساحت حضور، كه يكي در ذهن و آن ديگري در خارج است، آثار متفاوت دارند. (43)
فيض از يك منظر، معرفت را به دو بخش نهايي و مياني تقسيم مي كند. وي معرفت نهايي را معرفتي بالذات و هدف غايي خلقت دانسته و مي گويد: معرفت نهايي يا باطني، با تابش نور در دل ظاهر مي گردد، اين نور، فراخناي سينه عارف را مي گشايد و آن را با ملكوت و غيب آشنا مي كند و حقايق پيدا و ناپيداي هستي را بر او نمايان مي سازد و چون از رازها، رمزها و اسرار و حقايق هستي آگاه است، تمامي بلا را به جان مي خرد و با اينكه از غيب عالم، ديده ها و شنيده ها دارد، اما آن ها را همچنان مكتوب نگه مي دارد و لب به سخن نمي گشايد، شرط دستيابي آدمي به اين معرفت، اين است كه از دنيا و زخارف و وابستگي هاي آن دل بركند و جان را از آلودگي ها پاكيزه سازد تا نور معرفت بر او بتابد و حقايق ملكوت را شهود كند. (44)
فيض معتقد است تمام معرفت ها، آگاهي ها، يافته ها و آموزه هايي كه زمينه رسيدن به معرفت نهايي را فراهم مي آورد، معرفت مياني يا واسطه اي نام دارد. وي مي گويد معرفت مياني، معرفتي است كه آميزه اي از علم و عمل است، علم به آنچه انسان را به خداوند نزديك مي سازد و عمل بدانهاست.
وي مسير دستيابي به اين علم را چنين بيان مي كند: آنگاه سيماي اين علم، جلوه گر مي شود و رفته رفته راه را به سوي علم نهايي و باطني مي گشايد كه جويندگان علم و معرفت، در مقام فراگيري، جديت تام و مدام داشته باشند و براي رضايت خداوند بياموزند، فراگيرند و به دانسته ها عمل كنند و آنچه را مي دانند، بگويند و در آنچه نمي دانند، بمانند و به نادانسته ها نگرايند و به تعليم و تربيت، سايه مهر و ادب بگسترانند. (45)
فيض، تنها اين دو نوع علم را به عنوان معرفت مي داند و آنچه غير از اين دو باشد، همه را قيل و قال، و موجب قساوت دل و دورشدن از باري تعالي مي داند. در واقع وي معرفت حقيقي را از معرفت غيرحقيقي، تفكيك كرده و در تعريف معرفت حقيقي مي گويد: « معرفت حقيقي، نور الهي است كه پس از تطهير باطن و تصفيه ضمير، از سوي نورالانوار مطلق، بر جان و دل مجاهد صبور، مي تابد و او را متحول مي سازد و چشم و گوش او را مي گشايد و به او بصيرتي ارزاني مي دارد كه جميع حقايق هستي را مي بيند. » (46)
وي در تبيين بيشتر معرفت حقيقي، يكسري ويژگي ها و خصوصيت ها را براي معرفت حقيقي بيان مي كند. او اين علم را از سنخ علم حصولي نمي داند كه توسط عقل و حس و تجربه پديد آمده باشد، بلكه معتقد است كه اين علم، نور و اشراق است و با ايمان به خداوند، ارتباط وثيق و عميق دارد و هرچه درجات ايمان عارف، بالاتر باشد، نوع معرفت او نيز برتر خواهد بود. از اين رو، هرچند سالك در آغاز راه، از حس و عقل بي نياز نيست، اما در ادامه راه، اين دو، حجاب كوي وصال اند. زيرا پس از چشيدن شيريني، از ديدن ظاهر آن چه سودي حاصل مي آيد. (47)
فيض در جاي ديگر، رابطه ي ميان معرفت و ايمان و يقين را مطرح كرده و ميزان معرفت حقيقي هر فرد را به ميزان ايمان او بيان كرده و مي گويد: « تابش انوار معرفت، وامدار ميزان يقين و ايقان و ايمان است و به هر ميزان كه ايمان و ايقان كامل تر باشد، دستيابي به معارف الهي بيشتر و كامل تر است. بنابراين، كسي كه در پي معرفت حقيقي است، بايد دل را از قاذورات دنيا و زنگارها و حجاب ها بشويد و در جميع گفتار و كردار و تمام حركات و سكنات، به انبياي عظام و ائمه هدي اقتدا كند و آنان را اسوه ي خويش قرار دهد، آنگاه به ميزاني كه در قلب صفا و نورانيت پيدا كرده و در برابر تجليات انوار الهي قرار گرفته، در او نور علم و معرفت مي تابد. (48)
فيض در تبيين بيشتر اين علم، آن را نوعي خودشناسي مي داند كه به دنبال اين خودشناسي، يكسري آثار و ثمراتي براي فرد سالك به دست مي آيد. وي مي گويد: معرفت افاضه اي، نوعي خودشناسي است كه هرگاه سالك، به دانسته هاي خود عمل كرد و در جان خويش آميزه اي از علم و عمل را فراهم آورد، رفته رفته خود را مي يابد و چون خود را يافت و ارتباط و وابستگي خود را با حيّ قيوم مشاهده كرد، به حقيقت وجود، نائل مي گردد و باب حضور و شهود و مكاشفه بر او گشوده مي شود و بي واسطه حقايق ملك و ملكوت را مي يابد و به معارف الهي و معرفت اسماء و صفات دست مي يازد. بنابراين، حقيقت و ماهيت اين معرفت را معرفت شهودي تشكيل مي دهد كه بناي آدميت و پي نهاد معرفت است. (49)
وي معتقد است كه اين معرفت، بالاترين لذت ها را به خود اختصاص داده است، و مي گويد: « لذت معرفت افاضه اي، بالاترين لذت ها و توصيف ناپذيري است كه بنا به فرمايش حضرت امام صادق (عليه السلام)چنين معرفتي، نور، شفا، انس، مهر و قدرت است و آدمي را چنان مشعوف مي سازد كه خود را در باغ هاي بهشت در كنار اولياي الهي مي بيند. » (50)
فيض در ادامه مي گويد: « اگر مردمان از اين لذت با خبر بودند، هرگز به لذت هاي مادي و دنيوي چشم نمي داشتند و تمامي دنيا براي آنان، از خاك زيرپايشان كم بهاتر بود و اين بدان جهت است كه دل، ظرف تجلي نگار و يار قرار گرفته و به ميزان لياقتش به ديدار جمال او نائل گشته است. » (51)
ايشان مهمترين ثمره و غايت علم حقيقي و علم افاضه اي را احاطه بر ملك و ملكوت مي داند و معتقد است صاحب علم حقيقي با فرشتگان الهي دمساز مي گردد. وي در تبيين اين ويژگي مي گويد: « با تابش نور قدسي و الهي بر جان و دل عارف و برخوردار شدن از معرفت افاضه اي، او ديگر از جهان خارج، بريده و جدا نيست، بلكه بر مُلك و ملكوت احاطه پيدا مي كند و با آن عالم مثال منفصل نيز ارتباط برقرار مي سازد و با فرشتگان الهي دمساز و هم آواز مي گردد و از آنان، بي واسطه فرا مي گيرد. بنابراين، تفكيك و جدايي انسان از عالم خارج كه در فلسفه ي غرب مطرح است، هرگز در اين نگاه قابل تصور نيست، زيرا با معرفت حقيقي ريشه ي شك و ترديد در زمينه اوهام و وسوسه ها و انديشه هاي پنداري، نابود مي گردد و عارف به حقايق مكشوف رهنمون مي شود. البته كسي كه از اين نور معرفت برخوردار نيست، بسياري از حقايق بر او پوشيده است: (وَ مَن لَم يَجعَلِ اللهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِن نُورٍ). (52و53)
فيض در واقع مبدأ و منبع تمامي آگاهي ها و معرفت را از عالم قدس و ملكوت مي داند و معتقد است تنها مي توان از طريق تطهير باطن و تهذيب نفس، زمينه تابش اين معرفت را پديد آورد. وي در تبيين بيشتر اين مطلب مي گويد: « معرفت، نوري از انوار الهي است و زمينه ي جذب و تابش آن نور، تطهير باطن و تصفيه ضمير از اوهام و باورهاي ناصواب، پيراسته سازي دل و جان از انديشه ها و گرايش هاي مضاد و بركندن حجاب هاي دروني و بيروني و تأمل و تفكر در زيبايي هاي هستي است. بنابراين، اموري نظير فراگيري، تعلم و تعليم، انديشيدن، بحث كردن، سؤال نمودن و...، موجِد و پديد آورنده ي علم و معرفت نيستند، بلكه زمينه سازند ». (54)

ادامه دارد...

پي‌نوشت‌ها:

1. استاديار دانشگاه قم.
2. روضات الجات، ج5، ص 328، ج6، ص 79؛ معادن الحكمة، مقدمه ي نجفي مرعشي، ج1، ص 10.
3. معادن الحكمة، مقدمه ي نجفي مرعشي، ج1، ص 12.
4. همان، صص 15-14؛ روضات الجنات، ج6، ص 80.
5. تفسير صافي، ج5، ص 287؛ ده رساله، آيينه شاهي، ص 70.
6. اصول المعارف‌، ص 145.
7. آراي دانشمندان مسلمان در تعليم و تربيت و مباني آن، ج5، ص 57-58.
8. اصول المعارف، ص 154-153.
9. همان، ص 145.
10. همان، صص 152، 146-145، 141، 91.
11. همان، ص 150؛ الحقائق في محاسن الاخلاق، ص 459.
12. الحقائق في محاسن الاخلاق، صص 362-361.
13. اصول المعارف، ص 145.
14. همان، صص 159-158.
15. الحقائق في محاسن الاخلاق، ص 350.
16. مؤمنون/ 4.
17. علم اليقين، ص 309.
18. حجر/29.
19. علم اليقين، ص 309.
20. اصول المعارف، صصص 175-174، 156.
21. همان، صص 176-174.
22. همان، ص 140.
23. اصول المعارف صص 158-157.
24. المحجة البيضاء في تهذيب الاحيا، ج8، ص 107.
25. الحقايق في محاسن الاخلاق، صص 50-49.
26. اصول المعارف، ص 142.
27. همان.
28. الحقائق في محاسن الاخلاق، ص 351-349.
29. تفسير الصافي، ج3، ص 205.
30. اصول المعارف، صص 175-174، 156.
31. همان؛ ده رساله (رساله آيينه شاهي)، ص 163.
32. اصول المعارف، ص 161.
33. همان، ص 161-162.
34. همان، ص 162.
35. همان، صص 163-162.
36. همان.
37. همان ص 164.
38. همان، ص 18.
39. همان.
40. همان، ص 19.
41. همان، صص 20-18
42. همان، ص 19.
43. همان، صص 20-18.
44. النخبة في الحكمة العمليه و الاحكام الشرعية، صص 45-44.
45. همان.
46. همان،ص 44.
47. همان، صص 45-44.
48. الحقائق في محاسن الاخلاق، ص 10.
49. همان.
50. اصول المعارف، صص 174-173.
51. همان.
52. نور/ 40.
53. اصول المعارف، صص 20-19.
54. الوافي، ج1، ص 556.

منابع تحقيق:
1. آراي دانشمندان مسلمان در تعليم و تربيت و مباني آن، بهشتي، محمد، تهران، سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني دانشگاه ها (سمت)، چاپ دوم، 1388.
2. اصول المعارف، فيض كاشاني، ملامحسن، قم، دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه، 1375.
3. تفسير الصافي، فيض كاشاني، ملامحسن، انتشارات كتابفروشي اسلاميه، 1374ق.
4. الحقايق في محاسن الاخلاق، فيض كاشاني، ملامحسن، تحقيق الحاج محسن عقيل، مؤسسه دارالكتاب الاسلامي، چاپ چهارم، 1427ق.
5. روضات الجنات في احوال العلماء و السادات، موسوي خوانساري، محمدباقر، قم، تحقيق اسدالله اسماعيليان، چاپخانه اسماعيليان، 1392ق.
6. علم اليقين، فيض كاشاني، ملامحسن، مقدمه ي محسن بيدارفر، قم، انتشارات بيدار، 1418ق.
7. محجة البيضا، فيض كاشاني، ملامحسن، تحقيق علي اكبر غفاري، مكتبة الصدوق، تهران، 1339.
8. معادن الحكمة، فيض كاشاني، ملامحسن، مقدمه ي نجفي مرعشي، بي تا.
9. النخبة في الحكمة العلميةو الاحكام الشرعية، فيض كاشاني، ملامحسن، انصاري قمي، مهدي، تهران، منظمة الاعلام الاسلامي، مركز الطباعة و النشر 1418ق.
10. الوافي، فيض كاشاني، ملامحسن، مكتبة الامام اميرالمؤمنين (عليه السلام)، اصفهان، 1406ق.

منبع مقاله :
صلواتي، عبداله؛ (1392)، فيض پژوهي(مجموعه مقالاتي در معرفي آرا، احوال و آثار ملامحسن فيض كا شاني)، تهران: خانه کتاب، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما