تجديد حيات ادبيات معاصر عرب

نهضت بر تجديد حيات، يا بهتر بگوئيم، جهش ادبيات معاصر عرب اطلاق مي شود. اين جهش با برخي حوادث سياسي رابطه دارد که خوب است خطوط عمده ي آن ها را ترسيم کنيم
شنبه، 18 بهمن 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تجديد حيات ادبيات معاصر عرب
 تجديد حيات ادبيات معاصر عرب

 

نويسنده: ژان محمّد عبدالجليل
برگردان: آذرتاش آذرنوش



 

1. جوانب مختلف نهضت

الف- دورنماي تاريخي

نهضت بر تجديد حيات، يا بهتر بگوئيم، جهش ادبيات معاصر عرب اطلاق مي شود. اين جهش با برخي حوادث سياسي رابطه دارد که خوب است خطوط عمده ي آن ها را ترسيم کنيم: (1)
حمله ي ناپلئون به مصر ( سال 1789 ميلادي ) در حقيقت متوجه انگلستان و راه هند بود؛ اما اين حمله سرآغاز تسلط مستقيم اروپا بر کشورهاي عربي حوزه ي مديترانه بود که تا آن زمان غرق نوعي رخوت بودند و دور از زندگي مدرن در خويشتن فرو رفته بودند. نفوذ اروپا به آن سرزمين که به دست ناپلئون صورت گرفت، تکاني واقعي بود که مصر و ديار شرق را از خواب برانگيخت. نخست قدرت صنعتي و نظامي و علمي اروپا بود که مصريان را شگفت زده کرد. يکي از اين مصريان به نام الجَبَرتي ( متوفي در 1241/1825 )، حيرت مردماني را که تجربيات فيزيکي و شيميائي دانشمندان ناپلئون را به چشم ديده بودند، شرح داده است.
برخي رهبران هوشمند، مانند محمد عليِ فعّال ( خديو مصر از 1805 تا 1848 / 1220 تا 1265 )، و پس از دوراني رخوت، اسماعيل (1863 تا 1822 / 1280 تا 1300 )و فؤاد ( 1917 تا 1938 / 1336 تا 1357 ) جنشي شديد در سازمان نظامي و علمي مصر به وحود آوردند، مدرسه و کتابخانه و چاپخانه و دستگاه روزنامه نگاري و مراکز ترجمه ايجاد کردند، درس و مطالعه را تشويق کردند، هيئت هائي به غرب خاصه به کشور فرانسه اعزام داشتند، نويسندگان را مورد تشويق قرار دادند، دانستند چگونه از مهاجران به داخل کشور استقبال کنند، و بدين سان، کار را بر جنبش فرهنگي جديد در خاورزمين آسان کردند.
اشغال مصر توسط انگلستان ( 1882 ميلادي ) و اعلام تحت الحمايگي ( 1915 ميلادي )، حس حقارت مصريان را سخت تحريک کرد و موجب گسترش ميهن پرستي گرديد و حس رقابت با اروپا را به خصومتي خونين و خشم آلود تبديل ساخت، زيرا ايشان که در مقابل غرب ناتوان بودند، کوشش داشتند همه ي وسائل سياسي و مذهبي و فرهنگي اي را که ممکن بود راهي به سوي استقلال بگشايد، به کار گيرند. مصر عاقبت موفق شد يک قانون اساسي از براي خود حاصل کند ( سال 1992 ميلادي ) و سپس اعلان استقلال نمايد ( سال 1936 ).
در همين احوال، کشورهاي شمال آفريقا ( الجزائر در سال 1830، تونس در 1881، مراکش و ليبي در 1912 ميلادي ) و سوريه و فلسطين و عراق بعد از سال 1918 ( = جنگ جهاني اول )، از طريق استعمار يا تحت الحمايگي و يا قيمومت، تحت سلطه ي اروپا درآمدند و به درجات مختلف، با همان احوال و عواطف مصريان آشنا شدند.
از طرف ديگر ترکيه هم که کشورهاي عربي را- که نتوانسته بود حسن ظنشان را جلب کند- از دست داده بود، به جنگ پيروزمندانه اي عليه يونان دست زد. آنگاه، دوران محبوبيتي بزرگ براي رهبر ترکيه که همان آتاتورک سال هاي بعد باشد، آغاز گرديد. عکس او حتي در دکّه هاي محقر کفش دوزان شهر فاس هم پيدا مي شد. اما ترکيه از خلافت جهاني خود چشم پوشيد ( سال 1924 ) و رفتار کشوري بسيار مدرن و ملي و نژادپرست و به کلي جدا از دين را به خود گرفت و به اين ترتيب از امور عمومي جهان اسلام کناره جست. ترکيه اگرچه از نظر مسلمانان، نمونه ي استحکام و موفقيتي است که آنان را به خود جلب مي کند، اما در عين حال، به سبب رفتار جدائي طلبانه و خارج از دينش، عميق ترين عواطف همبستگي جامعه اسلامي را سخت بيازرده است.
عربستان ابن سعود هم به همين قرار، نتوانست انظار مسلمانان را به خود جلب کند. زادگاه پرحرمت اسلام، کشور مقدسي که توسط اروپائي نتوانست در آن پا بگيرد، در دست رهبري واقعاً عرب بود که توانسته بود کشور را وحدت بخشد و در آن صلح برقرار سازد، و نيز مي خواست آن را سازمان دهد و « مدرن » و آبادان کند و علاوه بر احترامي که به عنوان « مهد اسلام » داشت، دوباره نقش رهبري تشريعي را به آن بازگرداند. اما آيين وهابي، اگرچه نيروها را به شور مي افکند و آرزوها و تمايلات روحاني را تمرکز مي بخشيد، اما بي قرارتر از آن بود که واقعاً جاذب و مشوش باشد. (2)
بنابراين انظار متوجه مصر مي گرديد که کشوري متعادل و آداب شناس بود و موفقيت هاي فراواني در راه استقلال حاصل کرده بود و نيز تأسيسات مدرني تدارک ديده بود که کاملاً از راه تأسيسات مشابه اروپائي تقليد نشده بود. (3) همچنين کشوري بود که گوئي از پيش مقدّر شده بود از براي خود و ديگر ممالک عربي اسلامي- که از او عقب تر بودند- ميان گرايش هاي ريشه دار کهن و تمايلات و خواسته هائي که زائيده ي ترقيات معاصر بود، توازني زنده و بارآور فراهم آورد.

ب- « روحيه ي » نهضت

اما فقط در مصر، يا از زمان حمله ي ناپلئون و يا فقط در مجامع اسلامي نبود که نهضت آغاز گرديد. مسيحيان شام و لبنان از قرن شانزدهم ميلادي با غرب در تماس بودند و استاداني براي زبان عربي، يا دانشجوياني براي مطالعه در الهيات به اروپا ( رم ) مي فرستادند، از ميسيون هاي پروتستان و کاتوليک استقبال مي کردند و به مدارسشان رفت و آمد داشتند. لذا، از اواخر قرن هفدهم ميلادي، يک جنبش فصاحت گرائي عربي، بيشتر در مجامع مسيحي حلب، پديدار شد.
در قرن نوزدهم، اين جنبش که به وسيله ي دست آوردهاي تازه ي اروپا تحريک شده بود و از گسترش زبان ناشيانه ي روزنامه نگاران به خشم آمده بود، توسعه ي عظيمي يافت، مدارس « ملي » تأسيس کرد، مجلات ادواري به راه انداخت، و بسياري از آثار فلسفي و ادبي را تحت مديريت دو خاندان لبناني، يعني خاندان هاي يازجي و بستاني انتشار داد. بدين ترتيب، مسيحيان لبنان، همچنان که برخي مسلمانان بي طرف مانند کردعلي ( ر.ک به ص 300 از کتاب حاضر ) به آن معترف اند، قهرمانان زبان عربي گرديدند و خواستند فصاحت و پاکيزگي را به آن بازگردانند. نيز از آن جا که تمايلات و خواست هاي ادبي کثرت مي يافت، مسيحيان توانستند استاد عربي براي مدارس، مترجم براي کتاب هاي اروپائي و انبوهي روزنامه نگار به نهضت تقديم دارند.
دو گروه از مهاجران لبناني، تأثير قابل ملاحظه اي در کار نهضت داشته اند. دسته ي اول کساني بودند که در مصر ساکن شده بودند و تعداد کثيري روزنامه نگار و گروهي شاعر و نويسنده ي صاحب هنر و نيز نخستين پايه گذاران مجلات دوره اي را همراه آورده بودند.
گروه دوم لبنانياني بودند که از درياها گذشته در آمريکاي شمالي و آمريکاي جنوبي، خاصه در ايالات متحده و برزيل مسکن گزيدند و نيويورک را مرکز عمده قرار داده در آن شرکت هاي ادبي و مراکزي براي نشريات عربي تأسيس کردند. در ميان همين مهاجران است که بي پرواترين نمايندگان ادبيات معاصر عربي را مي توان يافت.
با اين همه، عاقبت مصر رهبري نهضت را که داشت در سوريه و فلسطين و عراق گسترش مي يافت و اندکي بعد، در شمال آفريقا هم جوانه مي زد به عهده گرفت. سوريان و لبنانياني که از آزار ترکان به ستوه آمده ترک وطن کرده بودند، در مصر ميدان فعاليت بسيار وسيعي پيش روي خود يافتند و همچون کارگران شيفته ي « عربيت » به کار پرداختند. اين شيفتگي به حدي بود که برخي از مسيحيان، حتي با شخص باني اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم)، يعني بزرگترين مرد عرب و مسبب اصلي گسترش زبان تازي نيز احساس همبستگي مي کردند. (4)
در اثر تحريض برخي اصلاح طلبان دلير و روشن بين چون محمد عبده ( ر.ک به ص 282 از کتاب حاضر ) اعراب مسلمان نيز در گردش نهضت قرار گرفتند و عاقبت- خاصه پس از جنگ 1914-1918- رهبري آن را هم در اختيار خود درآوردند. اما به استثناي چند تن از مهره هاي اصلي و بي باک که به تجدد فوري و اساسي معتقداند، بقيه مسلمانان در اين باب سخت احتياط کار و حتي بيمناک اند. زيرا اينجا در واقع موضوع، نزاع واقعي ميان قدما و متجددان نيست، بلکه مبارزه اي است ميان دو فرهنگ: يکي علمي و رهائي يافته و تهي از دين است، و ديگري صاحب ثروت هاي فکري و معنوي که البته ميل دارد آن ها را تصفيه کند و تجدد و شکوفائي بخشد، اما از نفي کردن آن سرباز مي زند. از نظر اين فرهنگ، آن ثروت ها از همه ي دستآوردهاي جديد پربهاتر است؛ زيرا اين دستآوردها، هرچه فراگيرتر و مستبدانه تر باشند، به همان اندازه تهديدآميزتراند. بدين سان، فرهنگ اسلامي، غالباً حالت دفاعي به خود مي گيرد و بدگمان و « مرتجع » جلوه مي کند؛ مي خواهد از اسلام و « عربيت » دفاع کند، اما چون به دفاع و ستايش آن ها مي پردازد، به حد اغراق پا مي نهد و کار را از مسير صحيح خود خارج مي سازد، آن چنان که برخي ادعا مي کنند همه ي کشفيات و اختراعات جديد در قرآن کريم و يا در قوانين کهن عرب هم موجود است؛ و يا مثلاً ريشه هاي انقلاب کبير فرانسه را در تأثير مسلمانان در اندلس مي جويند.
اما ترديد نيست که مسلمانان نسبت به قشري علمي که هم سطح قشرهاي علمي اروپا باشد، احساس نياز مي کنند. اما اگر غرب چهره اي مي نمود که اين چنين در اثر « عمل گرائي » معاصر- که برده ي پول و نيازهاي مادي است- عبوس نبود، و نشان مي داد که قشر علمي آن، همدوش قشر اخلاقي به پيش مي رود و اين هر دو قشر، در نمونه هاي عالي خود، يکي مي شوند، بي ترديد شرق با نرمش بيشتري پذيراي آن مي شد. (5) زيرا مسلماناني که از جهت گيري عالي و ريشه هاي معنوي تمدن غرب اطلاع دارند، اندک اند، لذا اين تمدن، در قالب نوعي « امپرياليسم » هزارچهره جلوه مي کند که هدف آن، تحليل و جذب هر چيزي است که غير از خود او باشد.
تا اين جا، تاريخ نهضت، با تاريخ نفوذ غرب بر شرق منطبق است و حکايت از نزاع پيچيده و پرآشوبي دارد که نه تنها شرقيان و غربيان را در مقابل هم قرار داده است، بلکه موجب درگيري گروه هاي مختلف شرقيان که از نظر ادبيات و دين و سياست برداشت هاي گونه گونه دارند، نيز شده است.
آثار غرب في واقع در همه ي روش هاي زندگي شرقي، زندگي مادي، سياسي، اجتماعي و فکري رخنه کرده است. تقليد از اروپا و آمريکا در همه ي زمينه ها امري مسلم شده و کم و بيش جائي هم براي خود يافته است. سعي بر آن است که آموزش را به سطح غرب برسانند و دائره ي عمل آن را گسترش دهند. (6) دانشجوياني که به غرب فرستاده شده اند، گاه با فرهنگ عميق، و نظراتي در باب روش علمي و نقد و عشق به تجديد ادبي و فکري به ميهن خود بازگشته اند. چاپخانه ها، کتاب هاي کهن را چاپ و نشر مي کنند و انبوهي بحث و بررسي درباره ي همه ي مسائل فلسفي و علمي و سياسي و ادبي که در سطح جهاني مطرح است، انتشار مي دهند؛ و نيز ترجمه هائي را پخش مي کنند که قرائتشان اگر هميشه محرکي واقعي به شمار نمي آيد، لااقل چون نيش سوزني است به خواننده. اين چاپخانه ها، موجب تداوم حيات جرائد يوميه و تعداد کثيري مجله هاي گوناگون و خوش ترکيب و پراطلاع مي شوند که جميع کتاب خوانان را مخاطب خود ساخته و در دسترس همه ي علاقمندان به مقاله نويسي قرار دارد. (7) روش خاورشناسان که به مطالعات صبورانه و متداوم و دقيق مي پرداختند و اصل عينيت گرائي موشکافانه و بي غرضي علمي وسواس آميزي را نصب العين قرار مي دادند، برخي قرائح مستعد را به خود جلب کرده و آنان را به انديشيدن و جستجو و نگارش برانگيخته است؛ حتي ممکن است اين امر، در جهت دفاع از مفاهيم و سنت ها و نظراتي باشد که ظاهراً مورد هجوم يا انکار خاورشناسان قرار گيرد. خلاصه، هيچ مؤسسه ي خيريه ي اجتماعي، هيچ مجمعي از دانشمندان يا هيچ انجمن ادبي (8)، و يا هيچ خانه ي جواني نيست که تأثير اروپا در آن آشکار نباشد.
اما بايد گفت که در همه ي زمينه ها، جزر و مدّ حيات، شبيه به امواج خروشاني است که لبريز شده اند؛ گوئي مدّ رودخانه ي نيل است که به آب هاي بيگانه انباشته گرديده. هنوز وقت آن نرسيده است که لايه هاي روسبي و بارآور نيل، در سرزميني آرام و فعال، موجب رسيدن ميوه ها گردد. البته نهضت، ادبيات عرب را به مرحله اي تازه از تاريخ خود کشانيده که نشان آشکاري از ادبيات اروپائي و آمريکائي، خاصه ادبيات فرانسه، و آن هم ادب دوران پس از کلاسيسم، يا مکتب رمانتيسم بر چهره دارد، (9) اما اين هنوز آغاز تطور است. شجاع ترين مردان، اينک مي گويند که قصد آن دارند که دست به « ساختمان » بزنند. ميخائيل نُعَيمه که به ويران سازي ميراث گذشته متهم است، اعلام مي دارد که وي هر آن چه را نازيبا و غيردولتي است ويران مي کند، حتي اگر « مدرن » باشد. طه حسين شايد با کمي گستاخي، در مقابل مرتجعين، از اسلام دفاع مي کند. وي به روحيه ي اسلام که به عالي ترين الهامات و ارشادات و عشق به آزادي و ترقي متصف است استناد کرده از دانشگاه کهن الازهر مي خواهد که روش ها و برنامه هايش را از پايه اصلاح کند، و مي کوشد فرهنگ جديد مصر را قانع کند که بايد مصممانه و عميقانه به راه غرب قدم گذارد، اما غربي که بهتر شناخته شود و هوشمندانه تر، فهميده و تقليد گردد. هم او از دولت نيز درخواست مي کند که با قدرت، و با برنامه اي دقيق و اراده ي تداوم خستگي ناپذير، امر تجديد سازمان فرهنگي مصر را در همه ي سطوح به دست گيرد، و وقتي مي گوئيم همه ي سطوح، يعني: آموزش در همه ي مراحل آن، تئاتر، سينما، راديو، تشکيل مراکز ترجمه، اصلاح بودجه در مورد نيروهاي فکري اجتماع، دفاع قاطع از آزادي تحقيق و نقد و اظهار عقيده نزد مسلمانان مجرّب، و خلاصه اشاعه ي اين فرهنگ مصري در ديگر کشورهاي عرب. (10)
بنابراين، نهضت هنوز در آغاز کار است، و يا بنا به اصطلاح ميخائيل نُعَيمه، هنوز در « قنداق » است، (11) و لاجرم با دشواري هاي گوناگوني، خواه فني و خواه اجتماعي مواجه مي گردد. طه حسين براي حل برخي از آن ها پيشنهادهائي عرضه کرده؛ بقيه را هم بِشرفارِس در مقاله اي که به ملاحظات هوشمندانه آکنده است، مورد بررسي قرار داده است. (12) آزادي تدريجي زنان هم بي ترديد نقش عمده اي در تطور ادبيات شرق بازي خواهد کرد. اما نهضت هنوز ايجاب مي کند که آموزش زبان عربي ساده تر و انعطاف پذيرتر گردد، واژگان فني دقيق و چند گونه اي تدوين شود، در خط عربي برخي اصلاحات صورت گيرد تا از احتمال التباس در قرائت متون بکاهد، (13) کوششي پي گير به عمل آيد تا نهضت از چنگال رمانتيسم و « سخن گرائي » که هنوز هم به شدت مطلوب است، رهائي يابد.

پي‌نوشت‌ها:

1. در سراسر اين کتاب، بر خود فرض کرده بوديم که از مسائل سياسي پرهيز کنيم. اما در اين فصل مفيدتر آن ديديم که از طرح قبلي چشم بپوشيم.
2. موضوع تأثير وهابيه بر زندگي فکري و ادبي عربستان، توسط طه حسين، در کتابي به عنوان « الحياة الادبية في جزيرة الادب » مورد بررسي قرار گرفته است؛ دمشق، 1935، 51 ص ( مکتب النشر العربي ).
3. آن هم در خلال يک سلسله بحران حاصل شد. بحران ديگري که قبل از هر چيز سياسي است، اما ظاهراً از جوانب فرهنگي هم خالي نيست ( الأزهر ) پس از حوادث مارس- آوريل 1942 پديدار شد.
4. مثلاً لبيب الرياشي: « نفيسة الرسول العربي »، بيروت، 1935 ( ؟ ). کتاب تأليف مردي مسيحي است و يک مسيحي ديگر و نيز يک مسلمان بر آن مقدمه نوشته اند.
5. طه حسين با موفقيت- مگر زماني که در نقد همه جانبه افراط مي ورزد- مي کوشد شرق را با اين واقعيت آشنا سازد. اين امر بخصوص در کتاب نسبتاً تازه اش « مستقبل الثقافة في مصر » بچشم مي خورد.
6. در وهله ي اول، آموزش عالي سازمان يافت و چندين مرکز فعال از اين نوع به وجود آمد؛ دانشگاه آمريکائي که در سال 1870 در بيروت تأسيس شد؛ دانشگاه سن ژوزف بيروت که توسط آباء يسوعي در سال 1874 به وجود آمد؛ دانشگاه قاهره در 1908؛ دانشگاه دمشق در 1923. دانشگاه کهن الازهر که در قرن چهارم هجري پايه ريزي شده، اندک اندک صورت نو به خود مي گيرد و از نظر نفوذ، به شدت با دانشگاه جديد قاهره مبارزه مي کند. آموزش دبيرستاني روال خوب دارد و حتي گاه بيش از حد « سرشار » است. آموزش ابتدائي که در مصر اجباري شده، هنوز نظام کامل نيافته. آموزش بانوان، هنوز با کمي کندي، در حال گسترش است. ( مجدداً متذکر شويم که اين اطلاعات در سال 1942 جمع آوري شده است- مترجم ).
7. ر.ک به ص 274 از کتاب حاضر.
8. به ويژه از آن جمله است: فرهنگستان، دمشق ( 1923 ). فرهنگستان قاهره که از آنِ دمشق متأخرتر است. علي الظاهر بايد در تکوين واژگان فني جديد عربي، و نيز در همآهنگ سازي مساعي تجدد که در ديگر کشورهاي عربي گسترش مي يابد، نقش قاطعي به عهده داشته باشد. نيز بايد به مجامع ديگري چون آپلو ( کذا ) که يک انجمن شعر است، و انجمن ديگري به نام « رابطه ي ادب » که اهل ادب را گرد هم مي آورد، و « الرابطة الشرقية » که مي کوشد يک جبهه ي فرهنگي شرقي به وجود آورد ... اشاره کنيم.
9. تأثير فرانسه عميق و عمده است، اما تأثير انگليس در اين زمينه با آن در معارضه است و گاه از آن پيشي مي گيرد. گيب ( studies, III, 460 ) بر اين نکته اصرار مي ورزد که عوامل منفي و مشکوک در آن چه از فرانسه اخذ شده بيشتر است و در عوض تأثير انگليس، ويژگي سالم تري دارد. واقعاً هم جاي تأسف است که نهضت از رمانتيسم پيروي کرده باشد. تسلط عقايد داروين- اسپنسر بالاخص عامل سالمي به شمار نمي آيد. اگر به نقطه هاي اوج نگاه کنيم، مي بينيم که مردي به عظمت طه حسين است که، با اندوخته اي هم از فرهنگ لاتيني- يوناني و فرانسوي و هم از فرهنگ عربي، مي تواند علي رغم همه چيز راه صحيح را با ديدي روشنتر و ذوقي سالم تر و تعادلي بيشتر در قضاوت، باز بنمايد. وي از اين که نهضت عربي، به يک باره در دامان دو فرهنگ فرانسوي و انگليسي افتاده حسرت مي خورد و آرزو دارد که جنبش، بتواند از سرچشمه هاي اروپائي ديگر، خواه کهن و خواه معاصر هم سيرآب گردد و زبان عربي، در اثر تماس با ديگر زبان هاي سامي و يا فارسي گسترش يابد ( ر. ک به: « مستقبل الثقافة في مصر »، قاهره، 1938، ص 256 به بعد، ص 303 به بعد ). خوب است اضافه کنيم که تأثير روسيه، در نويسنده ي باارزش، ميخائيل نعيمه آشکار است.
11. در مقدمه اي که بر نمايشنامه ي « الآباء و البنون » ( 1917 ) نگاشته.
12. ر.ک به مقاله ي او به زبان فرانسه، تحت عنوان « دشواري هائي که يک نويسنده ي معاصر عرب در زمينه هاي زبانشناسي و فرهنگي و اجتماعي، خاصه در مصر، مي يابد ».
Revue des Etudes Islamiques, 1936, III, 221-242.
13. تبديل خط عربي به خط لاتيني، موجب تنفر همه ي اعراب، حتي مدرن ترين آنان- مانند طه حسين- مي گردد ( « مستقبل الثقافة »، ص 328 )؛ اما معاصران بهتر به ضرورت اصلاح در خط واقف اند تا آن که همگان « بخوانند که بفهمند، نه اين که بفهمند تا بخوانند ».

منبع مقاله :
عبدالجلیل، ج. م.؛ (1393)، تاریخ ادبیات عرب، مترجم: آذرتاش آذرنوش، تهران: مؤسسه‌ی انتشارات امیرکبیر، چاپ ششم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط