نويسنده: جواد امين خندقي
دسته اي از فيلم ها که تعداد زيادي از توليدات سينمايي و تلويزيوني را به خود اختصاص داده اند، تحول و تغيير شخصيتي را در طي داستان به نمايش مي گذارند. نکته ي مهم اين تغيير يا تحول، آن است که در اين نمونه ها افراد به واسطه ي دين و امور ديني تحول پيدا نمي کنند و معمولاً انگيزه اي شخصي در ميان است.
در فيلم « قطار سه و ده دقيقه به يوما » دزد حرفه اي و آدم کشي به نام « بن ويد » تا پايان داستان دچار پالايش شخصيت مي شود و حتي افراد خود را مي کشد و به « دن اوانس » کشاورز محافظ و جايزه بگير در تحويل خودش به قطار يوما کمک مي کند تا به نحوي در اثبات کشاورز به خانواده اش و بازگشت هويت از دست رفته ي او کمک کند. در همين فيلم « دن اوانس » نيز دچار تحول شخصيت مي شود. او ابتدا براي پول همراه گروه جست وجوي تبه کار مي شود تا « بن ويد » را تحويل قطار دهد؛ ولي تاپايان داستان ميان دو راهي حفظ شرافت و هويت يا پول، اولي را انتخاب مي کند و در اين راه کشته مي شود. در هر دوي اين تحول ها اگر چه نيکو و پسنديده اند. اما جز اثبات شخصيت خود انگيزه ي ديگري ندارند و هم چنين در اين ميان، دين يا آموزه هاي اخلاقي جايگاهي ندارد.
شخصيت اصلي در فيلم « تاريخ مجهول امريکا »(1) پس از کشتن دو سياه پوست و افتادن به زندان، متوجه اشتباهاتش مي شود و پس از آزادي سعي مي کند در راه جديدي گام بردارد و برادرش را نيز به راهي جديد هدايت کند. او اين کار را به دليل مشکلات زندان وحفظ جان خود و خانواده اش انجام مي دهد.
در فيلم « گلادياتور »(2) شخصيت اصلي که فرمانده ي ارتش روم است، پس از خيانت پادشاه جديد به بردگي کشيده مي شود. او تلاش مي کند پادشاه ظالم را از بين ببرد. ابتدا هدف او انتقام مرگ همسر و فرزندش است؛ اما پس از گذشت بخشي از داستان، هدف خود را به تشکيل جمهوري و مبارزه با ديکتاتوري تغيير مي دهد.
قهرمان محبوب مردم در مجموعه فيل هاي « بتمن »(3) پس از مرگ خانواده اش به دست دزدي در خيابان، تصميم مي گيرد براي انتقام از افراد اين گونه با اراذل شهري مقابله کند و آنان را از بين ببرد. او با سرمايه اي که دارد شرکتي تأسيس مي کند و در پشت پرده کارهاي بتمن را پي گيري مي کند و با آن که در نهايت، فردي عدالت جو در فيلم شناخته مي شود، بارها هدف اصلي را رها مي کند و به انتقام و دغدغه هاي شخصي مي پردازد.
فردي آمريکايي در فيلم « الماس خون »(4) ابتدا براي به دست آوردن الماس به آفريقا مي رود و با همين هدف با برخي ارتشي هاي آمريکايي همکاري مي کند. او درگير ماجرايي مي شود و براي به دست آوردن الماسي گران بها به مالک آفريقاييِ آن قول مي دهد خانواده اش را نجات دهد. نگرش اين فرد در کشاکش داستان متغير مي شود و صحبت هاي خبرنگاري که هدف او را ناپسند مي داند در او تأثير مي گذارد و در نهايت، جانش را در راه نجات آفريقايي مي دهد.
سه دزد خرده پا در فيلم « رابين بي هود »(5) آن ها براي فراهم کردن پول قماربازي و عياشي در هر جايي دزدي مي کنند. به طريقي در جريان دزدي يک نوزاد قرار مي گيرند؛ ولي پس از گذشت ماجراهاي مختلف به بچه علاقه مند مي شوند، خود را به پليس، معرفي و براي نجات بچه فداکاري مي کنند. تحول اين افراد به دليل علاقه اي است که به بچه دارند و گويا اين بچه، نقاط خالي زندگي گذشته شان را پر کرده است.
فيلم « برادران »(6) داستان دو برادري را روايت مي کند که در نقطه ي مقابل شخصيتي قرار دارند. يکي از آن دو تبه کاري است که بارها زندان رفته و با کمک خانواده اش آزاد شده و ديگري يک سرباز و فرمانده نظامي است که به دليل شجاعت و فداکاري اش بارها از وي تقدير شده است. پس از اين که برادر سرباز به جنگ در پاکستان مي رود و از او خبري نمي رسد، برادر دزد مدتي سعي مي کند به خانواده ي برادرش کمک برساند و در ميان همين ماجرا به اشتباهات گذشته اش پي مي برد و سعي مي کند آن ها را جبران کند.
يک راننده ي تاکسي در فيلم « شريک جرم »(7) به طور اتفاقي درگير ماجراي قتل ها مي شود و مجبور مي شود قاتل را در تمام ماجرا همراهي کند. آخرين قرباني در فهرست قاتل، زني است که راننده ي تاکسي، او را مي شناسد و به همين علت تصميم مي گيرد ترسش را کنار بگذارد و با قاتل مقابله کند. قاتل حرفه اي از اين جريان شگفت زده مي شود و اين تغيير را بسيار عجيب مي داند؛ ولي درنهايت راننده ي تاکسي، او را در قطار شهري مي کشد. همه ي هدف راننده از اين مبارزه، نجات زن به دلايل شخصي است و انگيزه ي ديگري را دراين ماجرا دنبال نمي کند.
کاراکتر « کاپيتان ويسلر » در فيلم « زندگي ديگران »(8) يک جاسوس حرفه اي است و جاسوسي را به صورت دانشگاهي تدريس مي کند. او مأمور جاسوسي از زوجي هنرمند مي شود که قرار است رماني عليه جريان حاکم بنويسند. ويسلر نه به دليل هدف درست آنان بلکه به دليل محبتي که به زن هنرمند پيدا مي کند و قصد نجات او را دارد، جاسوسي را به طريقي ديگر دنبال مي کند تا چيزي به ضرر اين زوج تمام نشود که اين عمل او باعث اخراج شدن و تقليل درجه اش مي شود.
انيميشن « منِ نفرت انگيز »(9) داستان دزدي را روايت مي کند که آرزوي دزدي ماه را در سر دارد. او براي سوء استفاده از چند کودک يتيم براي پيش برد هدفش، اين کودکان را به فرزند خواندگي قبول مي کند و در خلال ماجرا تحت تأثير اين کودکان قرار مي گيرد و تغييراتي در نگرشش به بچه ها و کارهايش مي دهد؛ اما دزدي را به کلي رها نمي کند؛ بلکه در انتخاب درست امور مهم تر، نگرش بهتري به گذشته مي يابد.
شخصيت اصلي در فيلم « پس کي مي رسيم؟ »(10) يک فروشنده ي لوازم ورزشي است که مهم ترين چيز براي او لباس ها و ماشين گران قيمتش است. او به دليل اين که قصد دارد با يک خانم بچه دار ازدواج کند، حاضر مي شود از بچه هايش در يک سفر نگه داري کند. او با وجود تنفر زيادي که از بچه ها دارد پس از سفر پر ماجرايشان، تغيير مي کند و قصد تشکيل خانواده و محبت به بچه ها را دارد.
يکي از شخصيت هاي اصلي در فيلم « سردرابرها »(11) که جز خودش، کسي را نمي بيند و همواره به دنبال لذت ها و رسيدن به منفعت شخصي است، پس از کشته شدن دو دستش در جنگ، نگاهش تغيير مي يابد و با عنوان جاسوس به نيروهاي خودي کمک مي کند. او در انتها جان خودش را در اين راه از دست مي دهد و به اشتباه به دست نيروهاي خودي با عنوان جاسوس دشمن کشته مي شود.
آدم کشي حرفه اي در فيلم «ذلئون: حرفه اي »(12) که قوانين خاصي براي خود دارد، در ماجرايي قرار مي گيرد و به طور تصادفي، دختري نوجوان را از دست قاتلان نجات مي دهد. اين فرد پس از آشنا شدن با اين دختر و تجربه ي امور جديد در زندگي، تغيير مي کند و در نهايت به سبب نجات جان دختر از دست پليس کشته مي شود.
دو دوست و همکار تجاري در فيلم « سگ هاي پير »(13) که در زندگي شان دغدغه اي جز تجارت ندارند. مجبور مي شوند فرزندان زني را نگه دارند که يکي از آن دو عاشق او است. در ماجراي اين نگه داري، متوجه مي شوند چيزهايي مهم تر از تجارت هم وجود دارد و معامله اي بزرگ را رها کرده، در پي تشکيل خانواده مي روند.
تاجري بين المللي در فيلم « زن زيبا »(14) که با خريد شرکت هاي در حال ورشکستگي و تقسيم و فروش دوباره ي آن ها تجارتي بزرگ به وجود آورده است، براي پرسيدن آدرس با فاحشه اي آشنا مي شود و کم کم به او محبت پيدا مي کند، بر اثر رفت و آمد با اين زن، متحول مي شود و تجارت اشتباه گذشته را رها مي کند.
مرد جوان در فيلم « مرد باراني »(15) که ابتدا دغدغه اي جز پول وارث پدرش ندارد، براي به دست آوردن سهم برادر بيمارش که در آسايش گاه رواني بستري است او را مي دزدد. وي در سفري که همراه او دارد بارها از برادرش سوء استفاده مي کند و در قماربازي از ذهن او استفاده مي کند؛ ولي در نهايت، ارزش برادرش را مي فهمد، متحول مي شود و حاضر است هر کاري براي برادرش انجام دهد.
همسر شخصيت اصلي در فيلم « همه چيز بايد برود »(16) به دليل اعتياد به مصرف مشروبات الکلي، از او جدا مي شود. اين شخصي علاوه بر خانواده و کار، همه چيزش را از دست ميدهد. پس از اين که بحران با همه ي جوانب شدت مي گيرد، متوجه اشتباهات خود مي شود و تصميم به جبران مي گيرد. اين تغيير و تصميم جديد فقط به علت اثبات خود و تغيير زندگي از هم پاشيده اش است.
همان گونه که ملاحظه شد بسياري از نمونه هاي ياد شده از اموري هستند که حتي با نگاه حداقلي به دين، زير مجموعه ي مباحث ديني قرار مي گيرند و راه حل مشکلاتي که چنيني خصوصيتي دارند، به يقين در دين به سهولت يافت مي شود، اما شخصيت هاي اين فيلم ها هيچ نگاهي به دين ندارند و راه حل مشکل و درمان بدي هاي خود را در امور ديگري مي يابند، آن هم در مسير سلسله حوادثي که آنان را به چنين نقطه اي مي رساند.
آيا دين براي مشکلاتي از اين دست، راه حل ندارد؟ آيا رفتار مطابق با نگرش ديني پيش گيري از اين وقايع محسوب نمي شود؟ سؤالاتي اين گونه با نگرش ديني جواني روشن دارند؛ اما با نگرش غربي، مبتني بر انسان و نه الهيات، جواني منفي خواهند داشت. اين فيلم ها اين نگرش راتقويت مي کند که اگر به مشکلي دچار شديم و خصوصيتي شخصي ما را به بي راهه کشاند، بايد منتظر بمانيم تا در روند نامعلوم، خود را به دست اتفاقات بسپاريم تا شايد در جايي، جوابي پيدا شود و دين در اين زمينه هيچ نقشي نمي تواند ايفا کند.
پينوشتها:
1. American History X
2. Gladiator.
3. Batman.
4. Blood Diamond.
5. Robin - B- Hood.
6. Brothers.
7. Collateral.
8. The Lives of Others.
9. Despicable Me.
10. Are We There Yet?
11. Head in the Clouds
12. Leon: The Professional
13. Old Dogs
14. Pretty Woman.
15. Rain Man.
16. Everything Must Go
امين خندقي، جواد، (1391)،دين در سينما گزاره هاي اعتقادي،قم: ولاء منتظر(عج)، چاپ اول