نقد جامعه ي غربي در سينما

جوامع گوناگون، فرهنگ هاي مختص به خود را دارند که هر کدام منشأ بومي دارد. يکي از مهم ترين حوزه ها در مسائل جامعه شناختي، نگاه غربي و جامعه ي غربي در مقابل مفهوم شرق است. جامعه ي غربي بايسته ها و ويژگي هايي
چهارشنبه، 29 بهمن 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نقد جامعه ي غربي در سينما
 نقد جامعه ي غربي در سينما

 

مؤلف: جواد امين خندقي




 
جوامع گوناگون، فرهنگ هاي مختص به خود را دارند که هر کدام منشأ بومي دارد. يکي از مهم ترين حوزه ها در مسائل جامعه شناختي، نگاه غربي و جامعه ي غربي در مقابل مفهوم شرق است. جامعه ي غربي بايسته ها و ويژگي هايي دارد که منحصر به خود است و از همين جهت مورد بحث و نظر قرار گرفته است. نقد نظام يک جامعه از جنبه هاي گوناگوني امکان پذير است و مي توان هر جنبه را از جهت هاي گوناگون و با پيش فرض هاي متفاوت بررسي کرد. در اين مقاله فيلم هايي را مرور مي کنيم که مضمونشان جامعه ي غربي را از اين حيث که محصول تمدن غرب است، به نقد مي کشد. فيلم ها به صورت هاي گوناگوني به اين حوزه مي پردازند؛ اما خصوصيت غالب آن ها، نشان دادن يک يا چند مشکل از معضلات جامعه ي غربي و نتايج، پيرو آن ها است.
فيلم « زيباي امريکايي » (1) جامعه ي امريکا را به عنوان نمادي از جامعه ي مدرن غربي به نقد مي کشد. تمام مردم جامعه در سنين و جايگاه هاي مختلف، با مشکلات فراوان روحي، رواني، عاطفي يا شخصيتي درگيرند. هيچ ارزشي در اين جامعه پايدار نمانده و تنها نقص ها و کمبودها است که رخ مي نمايد. در ميان شخصيت هاي داستان فيلم؛ خيانت همسران، هم جنس گرايي، قطع ارتباط والدين با فرزندان، روزمرگي انسان ها، نوجوانان و جوانان بي هويت و... ديده مي شود که همگي ارمغاني از جامعه ي امريکا است.
وضعيت جامعه در فيلم « تاريخ مجهول امريکا » (2) به گونه اي است که نوجوانان و جوانان دچار بي هويتي شديد شده اند و براي ايجاد تنوع در زندگي به گروه هاي راديکالي و تندرو نژادپرست روي آورده اند. اين جوانان، عقبه و اصالتي براي خود در جامعه و تاريخ گذشته نمي بينند و خود را در جهاني مي يابند که هيچ فهمي از آن ندارند. ضد ارزش ها جاي ارزش ها را مي گيرد و انسان ها را به بي راهه مي کشاند. شخصيت هاي اصلي داستان همگي نمونه هايي براي اين جامعه هستند و روزي به اشتباه خود پي مي برند که تمام داشته هايشان را از دست داده اند.
« بابل » (3) روايت تقابل فرهنگ ها و جوامع انساني و ارتباط متقابل آن ها بر يکديگر است. اسلحه اي که از امريکا به ژاپن رفته و مرد ژاپني، آن را به راهنماي مراکشي مي بخشد و در نهايت در مراکش يک توريست امريکايي با آن زخمي مي شود؛ يا مسئله ي مهاجران غير قانوني مکزيکي که باعث مي شود، کودکان زوج توريست امريکايي در معرض تلف شدن قرار بگيرند.
در اين تقابل و ارتباط فرهنگ ها، اين مسائل، نمادي از مشکلات غربي است که در نهايت، آسيب آن به مردم غرب برمي گردد. نکته ي ديگر را مي توان در تعامل انسان هاي هر جامعه با يکديگر مشاهده کرد. توريست امريکايي در مراکش با گلوله ي بي هدف اسلحه زخمي مي شود؛ ولي بقيه همراهان و مسافران به اين موضوع اهميتي نمي دهند و براي حفظ آسايش و فرار از آن ماجرا دائماً سعي دارند آن منطقه را ترک و اين زوج را رها کنند؛ اما مردم روستايي محلي به کمک آنها مي آيند و سعي مي کنند تا حد ممکن به آن ها کمک کنند. همچنين آسيب هاي ديگري از نوع نگرش جامعه ي غربي در دختر ژاپني ديده مي شود که در بحران هويت به سر مي برد و به همين دليل به کارهاي نامتعارف دست مي زند. فيلم با چند داستان موازي به دنبال نشان دادن بخشي از مشکلات غرب و تعامل انسان ها با يکديگر است.
يکي از مشکلات اساسي در جامعه ي غربي در فيلم « بلو » (4) مصرف مواد مخدر است. مناسبات اجتماعي به صورتي در داستان فيلم نشان داده مي شود که در تمام اصناف مردم، اين مشکل ديده مي شود و همچنين يک جوان معمولي به سهولت به قاچاقچي بزرگ مواد مخدر تبديل مي شود.
فيلم « بچه ي جايگزين » (5) برخي مشکلات و انحراف هاي اجتماعي را معلول نقص ها و کمبودهاي قانوني مي داند. در اين فيلم دزديدن، اذيت و آزار و قتل هاي سريالي کودکان يکي از مشکلات جامعه ي غربي است و پليس نه تنها عاملي براي جلوگيري از اين جريان نيست؛ بلکه براي پوشاندن حقايق به اين مسئله، دامن مي زند. مادري که سال ها به دنبال فرزند گمشده ي خود است به علت پافشاري و نشان دادن نقص هاي پليس در اين باره، سعي مي کند بخشي از خلأ قانوني در اين زمينه را اصلاح کند. در فيلم « استخوان هاي دوست داشتني » (6) نيز ربودن کودکان و تجاوز، يکي از مسائل جامعه است که در قالبي ديگر نشان داده مي شود.
روابط انساني ميان زن و شوهرها در فيلم « نزديک تر » (7) دچار مشکل است. فيلم، بخشي از آسيب هاي عاطفي جامعه ي غربي را به نمايش مي گذارد که نتيجه ي خودخواهي و هوس راني انسان ها در غرب مدرن است. چهار شخصيت داستان هر کدام با مجموعه اي از صفات ناپسند همراه هستند که بخشي از آن ها به نوع خانواده و تعامل انسان ها در جامعه بازمي گردد. فيلم « بچه هاي کوچک » (8) هم به بخشي از انحرافات جنسي ميان خانواده ها مي پردازد و اين امر را عاملي براي بروز مشکلات روحي و عاطفي در جامعه مي داند.
پوچي، بي هويتي و درماندگي؛ مهم ترين شاخصه هاي انساني است که در فيلم « ارواح سرد » (9) به نقد کشيده مي شود. روح و روان افراد در اين جامعه، آسيب مي بيند و انسان ها براي رهايي از اين درد به هر راهي توسل مي جويند. شخصيت اصلي داستان که يک بازيگر تئاتر است، يکي از نمونه هاي آسيب در جامعه ي مدرن است که سعي مي کند با علم نوين موجود در داستان، روح خود را تعويض و مدتي با روح ديگري زندگي کند که اين امر، او را به بحران بي هويتي و پوچي دچار مي کند. فيلم با داستان علمي - تخيلي به شکلي نمادين، روح درمانده ي انسان ها و از خودبيگانگي در پي تغيير منش زندگي را يکي از مشکلات دوره ي معاصر بشر مي داند.
فيلم « شريک جرم » (10) مشکل اساسي را فقدان ارتباط و تعامل مردم با يکديگر در جامعه ي مدرن اقتصادي مي داند. به گفته ي يکي از دو شخصيت اصلي فيلم، لس آنجلس، يکي از پنج شهر اقتصادي دنياست، با شديدترين آسيب در زمينه ي تعاملات انساني رو به رو است و هيچ کس فرد ديگري را نمي شناسد. در فيلم، واقعه اي از روزنامه هاي محلي نقل مي شود که فردي در قطار شهري مي ميرد و تا مدت ها کسي متوجه نمي شود و جسدش در آن جا مي ماند.
فيلم « همه چيز درباره ي عشق » (11) شهر نيويورک را در سال 2021 م نشان مي دهد. آينده ي اين شهر با عنوان جامعه اي با ساختار غربي و مدرن، با بلاياي متعدد، گره خورده و مهم ترين آسيب را مي توان از بين رفتن انسانيت دانست. انسان ها بر اثر دلايل نامعلوم مي ميرند و اين مسئله براي رهگذران، امري طبيعي و معمول است و هيچ کسي جز براي خودش ارزش قائل نيست.
يکي ديگر از مشکلات جامعه ي غربي، تبعيض نژادي است که فيلم « تصادف » (12) به آن مي پردازد. اين مسئله در لايه هاي گوناگون جامعه و قشرهاي مختلف دولتي و غير دولتي ديده مي شود. سياه پوستان، مسلمانان و گروه هايي از اين دست، قرباني تبعيض نژادي در فيلم هستند. فيلم با پرداختي مناسب در قالب شخصيت هاي داستانيِ گوناگون به اين معضل مي پردازد.
جامعه ي غربي در فيلم « چشمان کاملاً بسته » (13) درگير انحراف جنسي است که در سطوح مختلف آن جريان دارد. جامعه اي که چشمانش را بر حقايق انساني پوشيده و تمام حدود عفت عمومي را دريده است. فيلم، نگاهي به طبيعت انسان عاري از نگرش ديني دارد، انسان هايي که مهم ترين دغدغه شان لذت جنسي است. شخصيت اصلي که يک دکتر است و همسرش هر دو به دنبال خيانت هستند. انسان هاي سطوح معمولي جامعه، مثل دختر مغازه دار و انسان هاي بلند پايه ي سياسي و دولتي نيز به اين انحراف دچاراند. البته در هر سطح از مردم، گونه اي متفاوت از اين انحراف ديده مي شود. اين فيلم اثر کارگردان صاحب سبک سينما « استنلي کوبريک » (14) است.
فيلم ديگر کوبريک به نام « پرتقال کوکي » (15) نيز بخشي از فطرت انساني را به نمايش مي گذارد که در صورت انحراف از جايگاه خود، انسان را به حيوانات نزديک مي کند. اين فيلم، يکي از مشکلات جامعه را اراذل خياباني، خشونت و تجاوز مي داند. در فيلم، گروهي از دانشمندان و جرم شناسان با انجام يک پروژه ي علمي موفق مي شوند خشونت و انحراف جنسي را در يکي از اين جوانان بزه کار سرکوب کنند، به گونه اي که اين فرد در مواجهه با اين موقعيت ها ناتوان مي شود. فيلم با نگاهي که به طبيعت انساني دارد، انسان منهاي اين خصوصيات را انسان نما مي داند که البته اين چنين نگرشي در جاي خود قابل بحث و نظر است.
فيلم « درياچه ي بهشت » (16) انحطاط انسان و گرايش به خشونت را به حدي بالا نشان مي دهد که بچه هاي نوجوان به قاتل هايي با خوي حيواني تبديل شده اند که براي تفريح، زوجي را به بدترين شکل مي کشند. فيلم « دختر همسايه » (17) داستاني با مضمون مشابه دارد. در اين فيلم يک دختر نوجوان توسط خانواده ي ناتني اش آزار و شکنجه مي بيند، طوري که به مرگش منجر مي شود. در فيلم « وحشي گري » (18) جواني براساس نظريه خود مبني بر کاهش جمعيت جهان، به کشتار عمومي در خيابان ها روي مي آورد. عامل اين رفتار نگاه فرد به جامعه اي رو به سقوط و نابودي است که فساد در آن موج مي زند.
جامعه اي که فيلم « کشوري براي پيرمردها نيست » (19) به تصوير مي کشد، خشونت و قتل در آن بيداد مي کند. ابتداي فيلم، پليس کهنه کاري که سال ها با اين گونه معضلات اجتماعي مبارزه کرده است، قتل و گرايش به خشونت را در جامعه فراگير مي داند. در فيلم، داستان قاتلي حرفه اي روايت مي شود که کشتن و خشونت، جزئي از وجود او است و اين شخصيت وي را مي توان حاصل ناملايمات جامعه ي غربي برشمرد. فيلم « هري برون » (20) جامعه اي مشابه و عاري از اصول اوليه ي انسانيت را به نمايش مي گذارد. جرم هاي مختلف و بزه کاري جاي جاي شهر را فراگرفته و ثبوت امنيت اجتماعي امري محال به نظر مي رسد.
برخي از فيلم ها سعي دارند تبديل يک انسان معمولي به فردي مجرم را معلول مستقيم جامعه معرفي کنند؛ براي نمونه، شخصيت اصلي در فيلم « سقوط » (21) شهروندي معمولي است که به قاتلي تحت تعقيب تبديل مي شود. اين فرد ابتداي روز قصد دارد به تولد دخترش در خانه ي همسر سابقش برود که در ترافيک سنگيني معطل مي شود و از عصبانيت، ماشين خود را رها مي کند و پياده مي رود. پس از آن در سيري از ماجراها مي افتد و اين سلسله اتفاق ها، وي را به يک قاتل مسلح تبديل مي کند.
دو فيلم « همه کار به خاطر او » (22) و « سه روز بعد » (23) نيز الگوي مشابهي دارند. در اين دو فيلم که داستان يکساني دارند. زني به دليل اشتباه دادگاه به زندان محکوم مي شود. شوهر او که معلمي معمولي است تصميم مي گيرد براي جلوگيري از فروپاشي خانواده، همسرش را از زندان فراري دهد. اين هدف، او را به شخصيتي ديگر تبديل مي کند و به دزدي و خلاف دست مي زند و در نهايت، همسرش را از زندان فراري مي دهد. دليل اين تغيير شخصيت را مي توان در مناسبات ناقص جامعه دنبال کرد.
گونه اي از فيلم ها در جهت نقد جامعه ي معاصر غربي بيش از يک يا چند مؤلفه ي منفي را نشان مي دهند. در اين فيلم ها جامعه اي معرفي مي شود که تمام اجزاي آن را فساد و تباهي فراگرفته و هيچ روزنه ي اميدي در اين ميان وجود ندارد. فيلم « شهر گناه » (24) نمونه اي روشن براي اين دسته است. اين فيلم، جامعه اي را نشان مي دهد که در تاريک ترين حالت ممکن تصوير شده است و فساد و بزه در هر گوشه و کنار آن ديده مي شود. فضايي مملو از جنايت، خيانت، فحشا، تجاوز، فساد دولتي، فساد پليس و... جزئي هميشگي از اين جامعه محسوب مي شوند.
در فيلم « هفت » (25) هم جامعه اي مشابه ديده مي شود، جامعه اي که فساد، تمام آن را فراگرفته است. انسان ها از جهان معاصر خسته اند و زندگي مطلوب را آرزويي دست نيافتني مي دانند. شک و ترديد، بنيان خانواده ها را نشانه گرفته و تنهايي و غربت، انسان معاصر را آزار مي دهد. در اين ميان، قاتلي رواني براساس هفت گناه کبيره در مسيحيت به مجازات مصاديقي بارز براي اين گناهان مي پردازد. مجموعه فيلم هاي « اره » (26) هم الگويي مشابه دارند. در اين فيلم ها که هفت قسمت از آن تاکنون اکران شده، قاتلي با ايجاد بازي و قرار دادن انسان ها در موقعيت هاي سخت که منجر به مرگ دردناک آنان مي شود، به دنبال اين است که ارزش حيات و زيست سالم را به انسان ها گوشزد کند. فساد و تباهي انسان ها در فيلم « ماليخوليا » (27) باعث نابودي کره ي زمين مي شود. در اين فيلم بر اثر برخورد يک سياره در آينده اي نزديک، کره ي زمين به کلي محو مي شود و تمام انسان ها نابود مي شوند. شخصيت اصلي فيلم اين نابودي را مجازات انسان ها مي داند که به واسطه ي فساد و تباهي در جهان رخ خواهد داد.
فيلم هاي ياد شده بخشي از آسيب هاي جامعه ي غربي را هشدار مي دهند. آسيب هايي که در جنبه هاي فردي و اجتماعي باعث انحطاط انسان و زوال جامعه ي غربي شده است؛ اما سؤال اساسي آن است که اين انحطاط گسترده، معلول چيست؟ يا به تعبير ديگر کمبود چه امري، جامعه انساني را به اين سمت مي کشاند؟
با مقايسه آسيب هاي جوامع ديني و غير ديني مي توان اين گونه نتيجه گرفت که عامل اصلي انحطاط و فروپاشي تمدن غرب، افول معنويت و اخلاق است. به ديگر سخن، جايي که دين و اخلاق جايگاهي در کنش هاي فردي و اجتماعي انسان ها نداشته باشد، آسيب ها و بزه هاي فردي و اجتماعي ظهور مي کند. در ادامه، شواهدي براي اين مطلب با نگاهي به نظر برخي انديشمندان و مقايسه برخي از آمارهاي اجتماعي ارائه مي شود.
برخي جامعه شناسان غربي در نوشتارهاي خود، انحطاط تمدن غرب و فروپاشي نظام آن را هشدار مي دهند و علت اين امر را نبود اخلاق و عاري شدن جامعه از اصول ديني مي دانند. (28) بررسي آمارهاي جرم نيز اين نکته را تأييد مي کند که علل افزايش جرم و جنايت و انحطاط فرهنگي را بايد در طرز تلقي غرب از جهان، انسان و معيارهاي رفتاري دانست و عوامل ديگري چون اقتصاد به خودي خود، در سقوط فرهنگي نقشي ندارد. « گوردون ريلند » (29) با بررسي آمار سال هاي 1849 تا 1885 م در انگلستان نتيجه مي گيرد که افزايش تعداد بزهکاران با بالا رفتن تهي دستي مطابقت ندارد. در سال هاي 1872 تا 1877 م به همان نسبت که شرايط مطلوب اقتصادي بيشتر فراهم گشته، تعداد جرايم نيز سير صعودي طي کرده است و از سال هاي 1877 تا 1885 م با وجود بالا رفتن تعداد تنگ دستان، ميزان جرايم کاهش يافته است. (30)
سيد حسين نصر در زمينه ي انحطاط جامعه ي غربي مي نويسد:

« حاصل کل روند دگرگوني اجتماعي چند دهه ي اخير که خود نتيجه ي برآيند همه ي تحولات چندين قرن گذشته غرب بوده، عبارت است از جاکن شدگي يا دورافتادگي خود از اصل خويش؛ به اين معني که فرد در جامعه ي غربي هم از سنت هاي مذهبي خود و هم از سنت هاي خانوادگي و اجتماعي خود کنده شده است. اين اوضاع و احوال جديد، متضمن چالش هاي زيادي است که افراد يا دست کم، برخي افراد را به استفاده از همه ي استعدادها و نيروهاي بالقوه ي خود فرامي خواند؛ ولي در عين حال، در مباني مشحون از رقابت بي حد و مبارزه و منازعه ي دايمي که با زوال معنويت همراه شده و داغ هاي عميق رواني و اجتماعي خود را بر همه چيز نهاده است، خود را غالباً با يک احساس درماندگي و نااميدي مواجه مي سازد ». (31)

آمار و اطلاعات موجود نشان مي دهند که هم زمان با کاهش معنويت در جامعه، جرم و جنايت افزايش يافته است. طبق آمار سال 1851 م، حدود چهل درصد از بزرگ سالان در انگلستان و ولز (32) شنبه به کليسا مي رفتند. در سال 1900 م، اين نسبت سي و پنج درصد و در سال 1950 م، به بيست درصد کاهش يافته است. اين تعداد، امروز در مجموع، تقريباً به يازده درصد مي رسد. متناسب با همين ميزان، جرم و جنايت هم در اين کشور افزايش پيدا کرده است. (33)
طبق سنجش ديگري در کشورهاي امريکا، آلمان و بريتانيا، براي جوان ترها به نسبت بزرگ سالان، خدا اهميت کمتري دارد و جوان ترين گروه سني دو برابر و نيم بيشتر از بزرگ ترين گروه سني در برابر پرسش هاي بنيادين، پاسخ مادي مي دهند. (34) همچنين مجموع مشاهدات در کشورهاي امريکا و آلمان غربي نشان مي دهد که نگرش به هم جنس گرايي روز به روز مثبت تر مي شود. (35) هم چنين ميزان تولد کودکان نامشروع به صورتي قابل توجه افزايش يافته است. از يکصد کودک غير سفيدپوست به دنيا آمده در سال هاي 1940 تا 1969 م، هفده درصد نامشروع بوده و در سال 1969 م اين ميزان به سي و يک درصد افزايش يافته است. اين آمار براي سفيدپوستان در دوره ي ياد شده دو درصد و در سال 1969 م به 5/3 درصد افزايش يافته است. (36)
به طور کلي، مي توان سه دليل براي افول هنجارهاي مذهبي در جوامع غربي ارائه کرد که برخاسته از اتکاي انسان به خود برمبناي پيشرفت هاي علمي است:
1. افزايش احساس امنيت نياز به هنجارهاي ديني را کم رنگ مي کرد. پيشرفت هاي تکنولوژيکي و علمي باعث شد افراد، بيشتر احساس امنيت کنند و در نتيجه، کمتر نگران هنجارهاي مذهبي باشند.
2. هنجارهاي اجتماعي و مذهبي معمولاً زمينه اي کارکردي دارند. محدود ساختن ضد ارزش ها به راه هاي قابل پيش بيني و مشخص، امري ضروري براي حيات جامعه است و اجتماع بدون چنين هنجارهايي از هم گسيخته مي شود.
3. دليل ديگر، مسئله همساني شناختي است. مردم در حيات روزمره شان دائماً در پي همساني دروني اند؛ از اين رو، جهان بيني شان با تجربه ي روزانه شان همسان مي شود. در دنياي کنوني، تجربه ي زندگي روزانه مردم اساساً با تجربه ي زندگي که در آيين هاي مسيحيت و يهوديت ارائه مي شود، متفاوت است.
اين سه دليل را مي توان مهم ترين دلايل دين گريزي و بي اعتنايي به آن شمرد؛ ولي تجربه ي دو قرن علم گرايي و متکي بودن به تکنولوژي، خلاف آن چه را در مراحل اوليه ايجاد نموده بود، به اثبات رساند. نه تنها پيشرفت هاي علمي بر امنيت جامعه و فرد افزون نکرد؛ بلکه خود به وسيله اي براي ناامني تبديل شد.
در الگوي قانون گذاري اسلام، نه تنها به تمام جوانب امنيت و آسايش فرد و جامعه، توجه مي شود؛ بلکه نسبت به سومين دليل افول مذهب نيز در رديف اديان تحريف شده اي مانند مسيحيت و يهوديت قرار نمي گيرد؛ زيرا ساختار قانون گذاري اسلام هم به نيازهاي دائمي و هميشگي انسان ها توجه کرد، و هم نيازهاي مقطعي را با ساختار انعطاف پذير خود پاسخ مي دهد. بنابراين مي توان گفت تعليمات اسلام از هر گونه افراط و تفريط به دور است و تمام جنبه هاي انساني را لحاظ کرده است. اسلام مانند آيين کنوني مسيحيان نيست که تنها سعادت اخروي انسان ها را در نظر گرفته و درباره ي سعادت دنياي آنان ساکت است. هم چنين اسلام مانند آيين يهوديان نيست که تنها تعليم و تربيت ملتش را اساس همت خود قرار داده است و به ديگر امت ها کاري ندارد. هم چنين مانند دستورهاي مجوس و بعضي مذاهب ديگر نيست که فقط به موضوعاتي محدود در اخلاق و اعمال بپردازد.

پي‌نوشت‌ها:

1. American Beauty
2. American History X
3. Babel
4. Blow
5. Changeling
6. The Lovely Bones
7. Closer
8. Little Children
9. Cold Souls
10. Collateral
11. It"s All About Love
12. Crash
13. Eyes Wide Shut
14. Stanley Kubrick
15. A Clockwork Orange
16. Eden Lake
17. The Girl Next Door
18. Rampage
19. No Country for Old Men
20. Harry Brown
21. Falling Down
22. Anything for Her
23. The Next Three Days
24. Sin City
25. Se7en
26. Saw
27. Melancholia
28. ر.ک: رينگر، رابرت جي، فروپاشي تمدن غرب؛ جعفري، محمدتقي، فرهنگ پيرو فرهنگ پيشرو، صص 112 و 113.
29. Gordon Ryland
30. مظلومان، رضا، جامعه شناسي کيفري، ص 269.
31. نصر، سيد حسين، جوان مسلمان و دنياي متجدد، ص 299.
32. کشوري در جنوب غربي جزيره ي بريتانيا که به همراه انگلستان، اسکاتلند و ايرلند شمالي محدوده ي پادشاهي بريتانيا را تشکيل مي دهند.
33. گيدنز، آنتوني، جامعه شناسي، ص 508.
34. اينگلهارت، رونالد، تحول فرهنگي در جامعه ي پيشرفته ي صنعتي، ص 212.
35. اينگلهارت، رونالد، تحول فرهنگي در جامعه ي پيشرفته ي صنعتي، ص 222.
36. ميشل، اندره، جامعه شناسي خانواده و ازدواج، ص 157.

منبع مقاله :
امين خندقي، جواد؛ (1391)، دين و سينما، آموزه هاي اخلاقي و ارزشي؛ بررسي و تحليل بيش از سيصد فيلم؛ قم: ولاء منتظر (عجل الله تعالي فرجه الشريف)، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.