ابن حجاج با جمعي از خلفاي بني عباس معاصر بود که عبارتند از:
- المعتمد علي الله، فرزند متوکل(1) ( متوفاي 275ق.) نام او احمد و کنيه اش ابوالقاسم و ملقب به المعتمد علي الله، که پانزدهمين خليفه عباسي است. پس از قتل مهتدي درسال 256ق. به سرير خلافت نشست و 23 سال و سه روز خلافت کرد. وي بيشتر اوقات خود را به خوش گذراني سپري مي کرد و در کارهاي مملکتي اهمال روا مي داشت تا آن که ملک به انقراض نزديک شد؛ اما برادرش به ياري او شتافت و با پر خوري به حيات او خاتمه داد. از وقايع مهم دوران خلافت او شکست يعقوب ليث و از پا در آمدن صاحب زنج است.
- المعتضد بالله، ابوالعباس(2) ( 242 -282ق.): شانزدهمين خليفه ي عباسي که پس از وفات عموي خود، معتمد در سال 279ق. به خلافت رسيد و حدود ده سال حکومت کرد. وي بر عمروليث صفاري دست يافت و به قتلش فرمان داد.
- المکتفي بالله(3) ( متوفاي 295ق.).
- مقتدر بالله، ابوالفضل جعفر(4) (متوفاي 320ق.): وي در خردسالي به خلافت انتخاب شد. از اين رو، مادر او، که کنيزي آزاد شده، و رومي بود، به کمک دوستانش سررشته کارها را با قدرت و تدبير به دست گرفت. او پس از چندي خلع شد و ابن معتز به جاي او نشست. سپس او نيز خلع گرديد و مقتدر بالله براي دومين بار به خلافت رسيد. وي فرمان داد ابن معتز را دستگير کرده و به قتل برسانند، و علي بن محمد بن فرات را به پاس تلاشش براي به خلافت رساندن وي وزير خود ساخت. پس از چندي او را برکنار و بازداشت کرد و محمد بن يحيي بن خاقان را به وزارت خود برگزيد. او نيز برکنار شد و علي بن عيسي به جاي او به وزارت رسيد که در وزارت اين مرد نيکو خصال نيز ديري نپاييد. دوباره ابن فرات به وزارت رسيد و پس از مدتي جاي خود را به حامد بن عباس سپرد. پس از او براي دومين بار علي بن عيسي به وزارت گماشته شد. با تلاش يکي از خواص خليفه بار ديگر ابن فرات بر کرسي وزارت نشست و اين بار يازده ماه وزير بود که وزير بعدي، ابوعلي خاقاني، او را به طور فجيعي به قتل رساند. وزراي بعد از او عبارت بودند از: علي بن عيسي، ابن مقله، سليمان بن حسن، ابوالقاسم کلواذي، قاسم بن حسن و فضل بن جعفر.
اين عزل و نصب هاي فراوان نشان از اوضاع آشفته ي سياسي در مرکز خلافت داشت. مقتدر در طول زندگاني خود تنها يک بار به جنگ رفت و در همان جنگ هم کشته شد. وي 38 سال زندگي و بيست و چند سال خلافت کرد.
- الراضي بالله(5) ( متوفاي 329ق.): در 25 سالگي به خلافت رسيد، شهوت بر عقلش غلبه داشت، شش سال و يازده ماه خلافت کرد و در 32 سالگي درگذشت.
- المستکفي بالله ( متوفاي 338ق.). وي پس از متقي بر تخت نشست(6).
- القاهر بالله ( متوفاي 339ق.): قاهر بالله پس از برادر خود، مقتدر، به خلافت رسيد و خلافتش بيش از يک سال و شش ماه و شش روز نپاييد. او در سفّاکي بي باک بود. سياست نمي دانست و انسان هاي کاردان را بر نمي گزيد و به عاقبت کارها نمي انديشيد، از هوس هاي خود پيروي مي کرد، دائم الخمر بود. او را از خلافت خلع و چشمانش را کور کردند و در پايان عمر به فقر دچار شد تا آن جا که در جامع منصور به گدايي مي پرداخت(7).
- المتقي بالله ( متوفاي 358ق.): وي پس از برادر خود، راضي در ربيع الاول سال 329ق. بر سرير خلافت برآمد و براي خود نديم برنگزيد. مي گفت قرآن، همنشنيم بس، او اهل عبادت و روزه بود و بيش از چهار سال خلافت نکرد. سرانجام، وزيرش، توزن ترک ( ترک توزن ) بر وي غلبه يافت و در حالي که او را به تعظيم در برابر خويش وا داشته بود نابينا کرد.(8)
- المطيع الله ( متوفاي 364ق.): وي به بيماري فلج مبتلا بود، اما آن را پنهان مي کرد. پس از آشکار شدن بيماري اش در سال 363ق. داوطلبانه و به نفع پسرش طائع ( عبدالکريم )، خود را از خلافت خلع و اين عنوان را به پسرش، عبدالکريم تفويض کرد. وي پس از آن که عضدالدوله با اقتدار کامل بغداد را فتح کرد به استقبال او رفت و تمام اختيارات خود را در امور مملکتي به عضدالدوله واگذار کرد و بعدها داماد او شد.(9)
- الطائع الله ( متوفاي 393ق.): عبدالکريم فرزند مطيع در سال 363ق. به خلافت رسيد و پس از هجده سال از خلافت خلع و بازداشت شد و دوازده سال بعد درگذشت(10)
ابن حجاج همچنين با جمعي از سلاطين آل بويه معاصر بوده است که قدرتمندترين زمامداراني بودند که بر کشور اسلامي حاکم شدند و در مقايسه با بسياري از فرمانروايان، حاکماني دادگستر بودند. ابن خلدون در اين باره مي نويسد: « آل بويه صاحب دولت بزرگي شدند که اسلام بر ساير امّت ها بدان مباهات مي کند.»(11) حکومت آل بويه 113 سال به طول انجاميد و ابن حجاج با برخي از آنان معاصر بوده است که عبارتند از:
- احمد معزالدوله ( متوفاي 356ق.): فرزند ابي شجاع بويه، مکني به ابوالحسين، برادر کوچک تر عمادالدوله و رکن الدوله ديلمي ( متوفاي 303ق.) در سال 324ق. کرمان را فتح کرد. او در سال 343ق. بدون جنگ، شاخه اي از حکومت آل بويه را در بغداد تأسيس کرد و بر خليفه ي عباسي پيره شد و خليفه ( مستکفي بالله ) را به زندان افکند و فضل بن مقتدر را به نام المطيع لله به خلافت نشاند و برايش مقرري معين کرد. وي 21 سال و يازده ماه فرمانروايي کرد و در مدت چندين بار به اطراف عراق، از آذربايجان تا سواحل خليج فارس، لشکرکشي کرد و در بيشتر اين لشکرکشي ها فاتح بود و سرانجام در سن 53 سالگي درگذشت.
ابن اثير درباره ي او مي نويسد:« وقتي معزالدوله به شيراز رفت، مناديِ امنيت در بين مردم بود و عدالت را گسترش داد.» وي فردي بخشنده و بردبار و خردمند و دوستدار دانش و هنر بود. در سال 356ق. بيمارستاني احداث و اموال بسياري را نيز وقف آن کرد. در ايام حکمرانيِ او بود که روز عاشورا عزا ملي اعلام شد و به فرمان وي براي بزرگداشت ياد سيد و سالار شهيدان، حسين بن علي و ياران با وفايش دهم محرم، همه ي دواير دولتي و کارها تعطيل مي گرديد.(12)
- عزالدوله، ابامنصور بختياري پسر معزالدوله ( متوفاي 367ق.): وي با اين که از ويژگي هاي قابل ستايشي چون ارج نهادن به علم و عالم و پر دلي برخوردار بود، اما فردي عياش و خوش گذران نيز بود و صلاحيت لازم را براي حکومت نداشت. با اين همه، يازده سال و چند ماه حکومت کرد و سپس در 36 سالگي به قتل رسيد. ثعالبي سه قطعه از اشعار عزالدوله را در کتاب يتيمة الدهر ( ج2، ص4) ذکر کرده است(13).
- عضدالدوله، فنا خسرو ابو شجاع بن رکن الدوله حسن ( متوفاي 372ق.): پادشاه سياستمدار و مقتدر بويهي که در سال 324ق. به دنيا آمد و به سال 338ق. بر تخت سلطنت نشست و 29 سال در فارس ( از سال 338 تا 367ق.) و پنج سال در بغداد ( از سال 367 تا 372ق.) حکومت کرد. وي بصيرترين و لايق ترين و فعّال ترين فرمانرواي آل بويه بود و در عهد او قلمرو ديالمه و سعتي بسزا يافت و ملقب به شاهنشاه شد. او اول کسي بود که در منابر بغداد بعد از خليفه نامش برده مي شد. سرانجام در سال 372ق. درگذشت و در جوار تربت علوي به خاک سپرده شد. از جمله خدمات او مي توان مرمّت مشهد امام علي (عليه السلام) در نجف و احداث بيمارستاني بزرگ در بغداد و کتابخانه ي بزرگي را نام برد که مشتمل بر همه کتبي بود که تا عصر او در علوم مختلف نوشته شده بود.
او خود فردي شاعر، دانشمند، نويسنده ي بليغ و دوستدار دانش بود و براي فقيهان، محدثان، متکلمان، مفسران، اديبان، رياضي دانان و نسب شناسان و... حقوق کافي معين کرد و نزديک مسند خود جايگاهي اختصاصي براي آنان در نظر گرفت.
به همين دليل فضلاي بسياري از شهرهاي مختلف به اميد احترام و صله هاي شايان او به دربارش رهسپار مي شدند و به نامش کتاب ها تأليف کردند. چنان که ابوعلي فارسي ( م377ق. ) از مقربان عضدالدوله بود و دو کتاب ابضاح و تکمله را در نجوم به نام وي تأليف کرد. و شعراي بزرگي چون متنبّي ( م354ق.) و سلامي ( م393ق. ) و بعضي ديگر از شعرا و مداحان در مدحش قصايد غرّا سروده اند که در کتب ادبي مشهور آمده است. آدم متز درباره ي او مي نويسد: عضدالدوله نمونه ي يک زعيم والا بود؛ چنان که در اوج قدرت، قلمرو وي از درياي خزر تا کرمان و عمان امتداد داشت و عجيب نيست که براي اولين بار در اسلام، « شاهنشاه » ناميده شد.
- شرف الدوله، ابوالفوارس شيردل، فرزند عضدالدوله، ( 379ق. )
وي 28 سال و پنج ماه زندگي کرد. در زمان پدر، حکومت کرمان را داشت. پس از وفات پدر با لشکريان خود قصد فارس را کرد و مخالفان خود را از ميان برداشت. در شيراز بر مسند سلطنت تکيه زد و در سال 376ق. بغداد را از چنگ صمصام الدوله بيرون آورد. از کارهاي خوب او يکي اين بود که فرمان داد تا مصادراتي را که در بغداد حادث شده بود برطرف کردند. او به هيئت و نجوم علاقه ي وافي داشت و با ياري جمعي از رياضي دانان و منجّمان عصر خود، در بغداد رصدخانه ي معروفي را بنا کرد(14). وي سرانجام به بيماري استسقا از دنيا رفت و در نجف اشرف کنار پدر خود مدفون شد.
- صمصام الدوله، فرزند عضدالدوله،( 353-388ق. ):
در سال 373ق. پس از درگذشت پدر خود، عضدالدوله، به سلطنت رسيد و مدت حکومت او از زمان مرگ عمادالدوله در شيراز قابل توجه بود. وي در بغداد نيز پنج سال و شش ماه و چهار روز حکومت کرد و در پي جنگي که بين او و برادرش، شرف الدوله، به وقوع پيوست و چهار سال به طول انجاميد ناگزير شد امارت بغداد را به برادرش واگذار کند. به فرمان شرف الدوله او را در يکي از قلاع مستحکم شيراز زنداني کردند؛ اما پس از مرگ شرف الدوله مردم شيراز او را از زندان رها ساختند و به سلطنت برگزيدند. او نيز با عدل و داد تمام بر فارس سلطنت کرد.(15)
- بهاء الدوله، ابونصر بن عضدالدوله(16) ( متوفاي 403ق. ): پس از مرگ برادر خود، شرف الدوله، در سال 379ق. به سلطنت رسيد. در سال 381ق. طائع را که در امور سياسي مملکت دخالت مي کرد از خلافت برکنار کرد و قادر بالله عباسي به جاي او نشست و بهاءالدوله را شهنشاه قوام الدين خواند. در سال 388ق. شيراز را به وسيله ابوعلي، پسر استاد هرمز فتح کرد و مرکز حکومت خود را به شيراز انتقال داد و بغداد و ساير نواحي عراق را به نمايندگان خود سپرد. وي با سلطان محمود غزنوي که در آن ايام حريف قدرتمند او بود صلح کرد.
وي چهل سال و چند ماه عمر کرد و 24 سال فرمانروا بود و در سال 403ق. به بيماري صرع درگذشت و در نجف به خاک سپرده شد. پس از او فرزندش، ابوشجاع، سلطان الدوله زمام امور حکومت را به دست گرفت و برادرانش را در امور سياسي وارد ساخت و هر کدام را به حکومت استاني برگزيد.
- سيد مرتضي، علم الهدي ( 355-436ق. ): فقيه بزرگ، متکلّم عالي قدر، قرآن شناس کم نظير و اديب برومند که مخالف و موافق درباره ي فضل و بزرگي او اتفاق نظر داشت و نسب عالي و دانش سرشار و پارسايي او را با بهترين عبارات ستوده اند.
سيد مرتضي نزد شيخ مفيد و ديگر استادان عصر خود تحصيل کرد و به مدارج عالي کمال رسيد و سپس به تدريس اندوخته هاي خود پرداخت و شاگردان ناموري را چون شيخ طوسي ( 385-460ق. ) ابن براج ( متوفاي 481ق. ) قاضي کراجکي ( کتوفاي 449ق. ) و نظام الدين سليمان بن حسن صهرشتي ديلمي و سلار ديلمي ( متوفاي 432ق. ) تربيت کرد. نجاشي ( متوفاي 450ق. ) که هم عصر او است و با وي نزد شيخ مفيد درس خوانده، در کتاب رجال خود، چهل تأليف از آثار ارزشمند او را نام برده است.
براي اطلاع بيشتر ر.ک: اعيان الشيعه، ج8، ص213؛ امل الآمل، ج2، ص182، الاعلام، ج5، ص81؛ رجال طوسي، ص485؛ رجال نجاشي، ص192؛ روضات الجنات، ج4، ص294؛ الذريعة، ج5، ص179 و 239 و ج4، ص35 و ج6، ص301 و ج9، ص735؛ ريحانة الادب، ج4، ص183؛ طبقات اعلام الشيعه، قرن پنجم، ص120؛ الکني و الالقاب، ج2، ص480؛ فهرست طوسي، ص98؛ معالم العلماء، ص69؛ معجم المؤلفين، ج7، ص81؛ ديوان سيد مرتضي، مقدمه؛ شخصيت ادبي سيد مرتضي، عبدالرزاق محيي الدين، ترجمه ي جواد محدثي.
سيد رضي ( 359-406ق. )
محمد بن حسين بن احمد، ملقّب به رشي يا شريف رضي، نقيب طالبيان در بغداد، دانشمندي نامي و شاعري سخن گستر با اشعاري شيوا و داراي آثار بسياري است؛ از جمله: نهج البلاغه، حقايق التأويل في متشابه التنزيل، معاني القرآن، اخبار قضات بغداد، تعليقه بر کتاب خلاف الفقهاء.او علاوه بر نقابت طالبيان(17) بغداد، امارت حاجيان(18) و رياست ديوان مظالم را نيز بر عهده داشت. نسب شناس نامي، ابن عنبه در کتاب عمدة الطالب في انساب آل ابي طالب درباره ي او مي نويسد:
« شريف رضي، محمد بن ابي احمد حسين بن موسي، شريف اجل، ملقّب به رضي و ذوالحسيبين و مکنّي به ابوالحسين [ ابوالحسن صبح ] نقيب النقباء، داراي فضائل و مکارمي است که در همه جا شايع و پراکنده است. او داراي هيبت و جلالت و تقوا و عفّت نفس و زهد و تفقد به خاندان و عشيره اش بود. همچنين او از علماي عصر خود بود... »(19).
براي اطلاع بيشتر ر.ک: الاعلام، ج6، ص228؛ اعيان الشيعه، ج9، ص216؛ امل الآمل، ج2، ص261؛ الذريعة، ج9، ص372 و ج4، ص421 و ج7، ص16 و ج23، ص412؛ رجال نجاشي، ص283؛ روضات الجنات، ج6، ص190؛ ريحانة الادب، ج2، ص121؛ الکني و الالقاب، ج2، ص272؛ معجم المؤلفين، ج9، ص261.
کتاب هاي مستقل درباره ي او: الشريف الرضي، محمدرضا کاشف الغطاء؛ کاخ دلاويز؛ الشريف الرضي، دکتر حسينعلي محفوظ؛ الشريف الرضي، دکتر محمد هادي اميني؛ حيات الشريف الرضي، دکتر احسان عباس؛ عبقرية الشريف الرضي، دکتر زکي مبارک؛ سيد رضي مؤلف نهج البلاغه، علي دواني.
قاضي ابي علي محَسِّ بن علي تنوخي ( 329-384ق. )
وي از فضلاي معروف عرب بود و در بعضي ولايات جنوب غربي ايران سمت قضا داشت. از اين رو به قاضي تنوخي معروف شد. ابن حجاج درباره ي او شعري دارد که ابونصر ثعالبي آن را در کتاب يتيمة الدهر في محاسن اهل العصر آورده است.(20)بعضي از آثار او عبارتند از: نشوار المحاضرة و اخبار المذاکرة و فرج بعد الشدة و المستجاد من فعلات الأجواد(21).
براي مطالعه بيشتر درباره ي او رجوع شود به:
معجم الأدباء، ج6، ص251؛ مقدمه ي نشوار المحاضرة، وفيات الاعيان، ج3، ص301، شماره 529؛ يتيمة الدهر، ج2، ص346؛ تاريخ ديالمه و غزنويان، ص476؛ شذرات الذهب، ج4، ص446؛ يتيمة الدهر، ج2، ص393.
ابونصر بشر بن هارون کاتب نصراني بغدادي
وي نويسنده و کاتب ديوان در ايام وزارت ابن فرات، شاعر و از دوستان ابن حجاج بوده است. ابن حجاج در شعرش از او ياد کرده و مي گويد:يا سيدي فاستمع لنا درة *** غريبة قدمشي بها وقتي
بشر بن هارون حين سمعها *** يعجب منها و يضحک البشي(22)
احمد بن حسين بن حسن متنبي ( 303- 354ق. )
متنبي از شعراي نامي عرب است که از حافظه ي عجيب و هوش و استعداد سرشاري برخوردار بوده است. ديوان شعر او بارها به چاپ رسيده و بر آن شروح فراواني نوشته شده است. کتاب هاي مستقلي نيز در شرح حال او تأليف گرديده که در جاي خود در همين کتاب معرفي کرده ايم.براي آگاهي بيشتر ر.ک: اعيان الشيعه، ج2، ص513؛ الاعلام، ج1، ص110؛ الفهرست، ابن النديم، ص195؛ الکني و الالقاب، ج3، ص139؛ العمدة، ابن عنبه، ج1، ص87-133؛ نزهة الالباء، ص366؛ وفيات الأعيان، ج1، ص62؛ مفتاح السعادة، ج1، ص192؛ خزانة الادب، ج1، ص382-389؛ مجله المجمع العلمي، ج10، ص12؛ الانس المفيد، ص330-363؛ المقتطف، ج17، ص361؛ ريحانة الادب، ج5، ص169؛ تاريخ التراث، 2 بخش، ج4، ص19؛ الذريعة، ج9، ص958؛ معجم المؤلفين، ج1، ص201، امراء الشعر العربي في العصر العباسي، انيس مقدسي، ص326.
ابوعلي احمد بن محمد بن يعقوب بن مسکويه ( متوفاي 421ق. )
وي فيلسوف دانشور، صاحب کمال و ماهر در تاريخ و اخلاق و معاصر با ابوريحان بيروني و ابوعلي سيناست. در دوران جواني هم صحبت مهلّبي وزير و مدتي خازن کتاب هاي ابن العميد بود. مدتي نيز اين سمت را در کتابخانه عضدالدوله بر عهده داشت و مورد اطمينان و اعتماد وي بود و از طرف او گاهي به سفارت نزد سلاطين مي رفت، سيد داماد معتقد بود که ابن مسکويه شيعه بوده است و لذا هرگاه بر مزارش در اصفهان گذر مي کرده، مي ايستاده و فاتحه مي خوانده است.
مرحوم مدرس در ريحانة الادب حدود 24 تأليف براي او ذکر کرده است که از آن جمله است: تجارب الامم ( در تاريخ )، طهارت النفس ( در اخلاق )، فوز اکبر، فوز اصغر، جاويدان خرد ( در حکمت ).
براي دريافت اطلاعات بيشتر ر.ک:
رياض الجنة، ص492؛ اعيان الشيعه، ج2، ص158؛ الاعلام، ج1، ص204؛ روضات الجنات، ج1، ص254؛ ريحانة الادب، ج8، ص206؛ الکني و الالقاب، ج1، ص408؛ مقدمه ي آثار ابن مسکويه؛ عيون الانباء، ج1، ص 245 و 246؛ الامتاع و المؤانسة، ج1، ص145-136 و 227؛ يتيمة الدهر، ج3، ص167؛ وفيات الاعيان، ج1، ص405 و ج2، ص19 و ج5، ص137؛ الوافي بالوفيات، ج2، ص269؛ تاريخ فلاسفة الاسلام، ص304-320؛ الشيعة و الفنون الاسلام، ص74؛ مقدمه ي تجارب الامم؛ ابن مسکويه و فلسفته الاخلاقية و مصادرها؛ و مقدمه دکتر عبدالرحمن بدوي بر الحکمة الخالدة.
بديع الزمان همداني ( متوفاي 398ق. )
ابوالفضل احمد بن حسين از فضلا و فصحايي است که نزد ابن فارس تلمذ کرده و در محضر صاحب بن عباد حاضر شد و از خرمن دانش او خوشه ها چيد و با ابوبکر خوارزمي مشاجره هاي ادبي داشت. بالغ بر 59 اثر و تأليف از او بر جاي مانده است. ثعابي مي گويد: نظير او را در ذکاوت و سرعت فهم و بلندي طبع و صفاي ذهن و قوّت نفس نيافته ايم.ر.ک: هگمتانه تا همدان، ص149؛ الاعلام، ج1، ص112؛ اعيان الشيعه، ج2، ص57؛ امل الآمل، ج2، ص13؛ تاريخ التراث، ج2، ص252؛ الکني و الالقاب، ج2، ص75؛ معجم المؤلفين، ج1، ص21؛ الذريعه، ج2، ص308 و ج9، ص131؛ في الادب العباسي، ص78.
ابوعلي، احمد بن اسماعيل بن سمک قمي ( زنده در 360ق. )
او از دانشمندان عهد ديالمه است که مدتي نيز وزير ديالمه بوده است. ابن العميد ( متوفاي 360ق. ) نزد او شاگردي کرده است. کتاب الامثال و کتاب العبّاسي از آثار او است.براي اطلاع بيشتر درباره ي او ر.ک: رجال نجاشي، ص71؛ فهرست، طوسي، ص31؛ رجال طوسي، ص445؛ امل الآمل، ج2، ص2670؛ معالم العلماء، ص1؛ الذريعة، ج2، ص346؛ اعيان الشيعة، ج2، ص480؛ ريحانة الادب، ج3، ص77؛ خلاصه ي علامه، ص10؛ رجال قهپائي، ج1، ص97 و 98؛ رجال ابن داود، ص 24؛ تذکره ي مشايخ قم، 21.
ابن خالويه حسين بن احمد ( متوفاي 370ق. )
ابن خالويه از نوابغ روزگار و افاضل زمان و از اجله ي دانشمندان علم نحو و لغت و ادب بوده است. به روزگار سيف الدوله حمداني، ممدوح متنبي، به حلب رفت؛ سيف الدوله مقدم او را گرامي داشت و او جهت معلمي خود و فرزندانش برگزيد. ديري نپاييد که صيت شهرت و فضلش به همه جا رسيد و دانشمندان از اطراف و اکناف به منظور استفاده از محضر او به سوي شهر حلب روانه شدند و از دانش فراوانش بهره ها بردند.آثار و تصنيفات او بالغ بر بيست اثر است؛ از جمله، ليس في کلام العرب الاشتياق؛ الشجر و مختصر في شواذ العراق.
جهت آگاهي بيشتر به کتاب هاي زير ر.ک:
اعيان الشيعه، ج5، ص419؛ الاعلام، ج2، ص248؛ رجال نجاشي؛ هگمتانه تا همدان، ص146؛ روضات الجنات، ج3، ص150؛ ريحانة الادب، ج7، ص493؛ طبقات اعلام الشيعه، قرن چهارم، ص105؛ فهرست ابن النديم، ص92؛ الکني و الالقاب، ج1، ص274؛ معالم العلماء، ص41.
ابن فارس احمد ( 329-395ق. )
وي در شمار اديبان و نحويان و لغت شناسان است. صاحب بن عباد و بديع الزمان همداني از شاگردان او هستند. از او حدود چهل اثر به جا مانده است. براي اطلاع بيشتر ر.ک:التدوين، ج2، ص215؛ الاعلام، ج1، ص184؛ اعيان الشيعه، ج3، ص60؛ طبقات اعلام الشيعه، قرن چهارم، ص37؛ فهرست، طوسي، ص36؛ معالم العلماء، ص21؛ معجم المؤلفين، ج2، ص40؛ روضات الجنات، ج1، ص232؛ الذريعة، ج1، ص15 و 20 و 51 و 81 و ج1، 361ص ؛ ريحانة الادب، ج8، ص134.
ثعالبي ( 350-429ق. )
ابومنصور، عبدالملک بن محمد بن اسماعيل نيشابوري، اديب، لغوي و مورخ قرن چهارم و پنجم است. وي در نثر مصنوع و مرسل عربي استاد بود. از آثار او کتاب يتيمة الدهر في محاسن اهل العصر، فقه اللغه و سر الأدب، غرر اخبار ملوک الفرس و سيرهم و مکارم الاخلاق را مي توان نام برد.ثعالبي مي گويد: « از اهل بصيرت و اديبان و سخن سنجان شعرشناس شنيدم که ابن حجاج را در فن و شيوه ي اختراعي اش، که بدان شهرت يافته، يگانه دهر مي شناسند؛ زيرا شيوه اش بي سابقه و هنرش پر مايه بود و استعداد و مهارتي بس شگفت در پرداختن معانيِ هر چند صعب و دشوار داشت، آن هم با طبعي روان و الفاظي شيرين و ملاحتي تمام و بلاغتي به کمال(23) ».
ر.ک: الاعلام، ج4، ص311؛ تاريخ ادبيات صفا، ج1، ص641؛ روضات الجنات، ج5، ص162؛ ريحانة الادب، ج1، ص356؛ الکني و الالقاب، ج2، ص128؛ معجم المؤلفين، ج6، ص189؛ لغت نامه ي دهخدا، ماده ي « ثعالبي »، ص24.
ابوالفرج اصفهاني ( 284-356ق. )
علي بن حسين بن محمد مرواني اموي از اعيان ادباي شيعه و مورخان و آگاهان به اخبار و تشريح و طب و دامپزشکي و نجوم و شربت سازي بوده و از علماي بسياري روايت نقل کرده است. بيشتر عمر خود را در بغداد و تحت حمايت آل بويه گذراند. او در حلب در دربار سيف الدوله پذيرفته شد و کتاب اغاني خود را به وي تقديم کرد و مبلغ هزار دينار صله دريافت کرد ابن خلدون کتاب اغاني را اثري بي همتا مي داند(24). آثار ديگر او عبارتند از: مقاتل الطالبين و الاماء الشواعر. براي آگاهي بيشتر ر.ک:اعيان الشيعه، ج8، ص198؛ امل الآمل، ج2، ص181؛ الاعلام، ج1، ص88؛ الذريعة، ج2، ص249 و ج8، ص287 و ج9، ص742 و ج21، ص376؛ روضات الجنات، ج5، ص 220، ريحانةالادب، ج7، ص 236،
طبقات اعلام الشيعه، قرن چهارم، ص83؛ فهرست ابن النديم، ص27؛ الکني و الالقاب، ج1، ص138؛ معجم المؤلفين، ج7، ص78.
ابوالفتح عثمان ابن جنّي ( متوفاي 370 يا 380 يا 392ق. )
ابن جنّي از دانشمندان صرف و نحو است. او در بغداد در محضر ابوعلي فارسي و ديگران به تلمذ پرداخت و کتاب هاي ارزشمندي را از خود به يادگار گذاشت که از آن جمله مي توان به لمح الثاقب، الخصائص، سرّ الصّناعة، الکان در شرح قواني، مقصور و ممدود، مذکر و مؤنث و شرح ديوان متنبي اشاره کرد. معروف است که متنبي گفته است: « ابن جنّي شعر مرا از خود من بهتر مي دانست.» . علماي برجسته اي چون سيد مرتضي، سيد رضي و ابوالقاسم عمر بن ثابت ثمانيني از شاگردان او بوده اند. در اين منابع به شيعه بودن اين دانشمند تصريح شده است:تأسيس الشيعه، ص142؛ ريحانة الادب، ج7، ص250؛ اعيان الشيعه، ج8، ص138 و 139؛ طبقات اعلام الشيعه، قرن چهارم، ص165.
جهت اطلاع بيشتر ر.ک:
بغية الوعاة، ص222؛ معجم الادباء، ج11، ص81-115؛ وفيات الاعيان، ج1، ص212؛ تاريخ بغداد، ج11، ص311؛ أبناء الرواة، ص627؛ دانشوران روشندل.
ابوجعفر محمد بن يعقوب کليني ( متوفاي 328 يا 329ق. )
ثقة الاسلام کليني، محدّث نامي شيعه است. وي براي جمع آوري احاديث و درک محضر اساتيد فن مسافرت ها کرد و به فيض ديدار نواب خاص امام عصر ( عجل الله تعالي فرجه الشريف) نايل آمد. معروف ترين اثر او کتاب کافي شامل 16199 حديث است و بر آن شرح هاي متعددي نوشته شده است. درباره ي شيخ کليني کتاب ها و مقاله هاي فراواني نوشته شده است؛ از جمله: الشيخ الکليني البغدادي و کتابه الکافي و الکليني و کتابه الکافي.براي آگاهي بيشتر ر.ک:
اعيان الشيعه، ج10، ص99؛ رجال طوسي، ص495؛ رجال نجاشي، ص266؛ طبقات اعلام الشيعه، قرن چهارم، ص314؛ فهرست طوسي، ص135؛ الکني و الالقاب، ج3، ص12؛ روضات الجنات، ج6، ص108؛ الاعلام، ج8، ص17؛ ريحانة الادب، ج5، ص79.
جعفر بن محمد بن قولويه قمي ( متوفاي 369ق. )
ابن قولويه از فقها و محدثان معروف شيعه است و از کليني و ابن عقده روايت مي کند. شيخ مفيد از شاگردان اين فقيه نامي است. کامل الزيارات، مداوات الجسد محبات الابد، کتاب الجمعة و الجماعة، کتاب الرضاع، کتاب الاضاحي و کتاب الفطرة از آثار او است. براي اطلاع ر.ک:اعيان الشيعه، ج4، ص154؛ امل الآمل، ص55؛ رجال نجاشي، ص89؛ رجال طوسي، ص458؛ روضات الجنات، ج2، ص171؛ ريحانة الادب، ج8، ص162؛ معالم العلماء، ص30؛ الکني و الالقاب، ج1، ص391؛ طبقات اعلام الشيعه، قرن چهارم، ص76؛ فهرست طوسي، ص42.
محمد بن احمد بن داود قمي ( متوفاي 368ق. ) او فقيه و محدث امامي و از مشايخ شيخ مفيد بوده است. کتاب مزار از آثار اوست. جهت آگاهي بيشتر ر.ک:
اعيان الشيعه، ج9، ص65؛ امل الآمل، ج2، ص240؛ رجال نجاشي، ص272؛ رجال طوسي، ص511؛ طبقات اعلام الشيعه، قرن چهارم، ص236؛ فهرست طوسي، ص136؛ معالم العلماء، ص99؛ الذريعة، ج3، ص171.ابوالعلاء معري ( 363-449ق. )
او روانشناس، نويسنده و شاعر بزرگ عرب بود که او را اعجوبه دنيا دانسته اند. وي با اين که نابينا بود به خلق آثار ارزنده اي پرداخت که در کتاب هاي تأسيس الشيعه و کشف الظنون ثبت شده است. برخي از بزرگان نظر به پاره اي از اشعار و گفتار و حالات او بر عقايد مذهبي او خرده گرفته و وي را فردي مادّي دانسته اند؛ اما در کتاب گرانسنگ تأسيس الشيعه و نزهة الجليس ( ج1، ص278 ) وي شيعه اي موحّد معرّفي شده است. ما نيز در کتاب دانشوران روشندل شواهدي بر اين نظريه اقامه کرده و منابع فراواني را در شرح حال او آورده ايم.ابوالعلاء در سوگ امام علي و فرزند شهيدش امام حسين (عليه السلام) اشعار معروفي دارد که در کتاب أدب الطف أو شعراء الحسين ( ج2، ص298 ) آمده است. وقتي که اين شاعر پر آوازه از دنيا رفت در سوگش پانصد شاعر مرثيه سرودند.
صاحب بن عبّاد ( 326-385ق. )
ابوالقاسم اسماعيل بن ابي الحسن عباد بن عباس بن عباد بن احمد بن ادريس طالقاني، ملقب به صاحب يا صاحب بن عباد و کافي الکفاة، ابتدا وزير مؤيد الدوله ديلمي و پس از او تا سال 385ق. وزير فخرالدوله شد، وي در شهر ري سکونت داشته و داراي کتابخانه ي بسيار بزرگ و با شکوهي بوده است. مجلسي اوّل درباره ي او مي گويد:« او از فقيه ترين فقهاي اماميّه بوده است ».او همچنين در لغت، ادبيات عرب، سياست و شعر مقام اوّل را داشته است.
از وي آثار بسياري به جا مانده است از آن جمله است: المحيط ( ده جلد )، الجوهرة الجمهرة، الاعياد، الوزراء، الکشف عن مساوي المتنبي، رسائل في فنون الکتابة، ديوان شعر، اسماء الله و صفاتة، الانوار في الامامية، الابانة عن الامام. با اين که بناي ما در معرفي معاصران ابن حجاج بر اختصار است دريغ داشتم که به نمونه اي از اشعار زيباي صاحب اشاره نکنم، ولي پيش از آن به اين گفته ي عالم بزرگ شيعي، حسن بن علي طبري در کتاب کامل بهائي بنگريد که مي نويسد: صاحب بن عباد ده هزار بيت شعر در مدح اهل بيت (عليه السلام) سروده است.
و قالُوا عليٌّ علا قُلتُ لا *** فإنَّ العُلي بِعليٍّ عَلا
ولکن اقولُ کقُول النبيّ *** و قد جمع الخلق کلَّ الملا
الا إنَّ من کنتَ موليً له *** يُوالي عليّاً و إلّا فَلاَ(25)
يعني « و گفتند: علي بر کرسيِ افتخار بالا رفت. من گفتم: چنين نيست، بلکه بلندي و رفعت و شرف به واسطه ي علي، رفعت يافت.
لکن من همان سخن را گويم که رسول خدا گفت؛ زماني که همگان را گرد آورده بود فرمود:
اي گروه مردمان! آگاه باشيد و بدانيد هر که من سرور اويم او بايد علي را وليّ و صاحب اختيار خود بگيرد وگرنه مرا وليّ و صاحب اختيار خود نگرفته و به نبوّت من و به قرآني که ولايت خدا را به من داده است نگرويده ».
شعرا در مدح او صد هزار قصيده ي فارسي و عربي سروده اند. ثعالبي در احوال او و شعراي ستايشگرش کتابي نوشته است به نام يتيمة الدهر.
ابو سعيد حسن بن عبد الله سيرافي ( متوفاي 368ق. )
از پيشوايان مشهور علم نحو، لغت، فقه، حديث، علوم قرآني و کلام بود و مدت چهل سال در مسجد رضافه ي بغداد فتوا مي داد. وي چهل سال روزه گرفت. ابوحيان توحيدي و سيد رضي از جمله ي شاگردان او بودند. از آثارش شرح کتاب سيبويه در نحو، ألفات الوصل و القطع و صنعة الشعر و البلاغة است. وي علاوه بر تدريس و تأليف، در بغداد قضاوت مي کرد. سيد رضي در رثاي اين استاد خود قصيده اي سروده است.براي اطلاع بيشتر ر.ک:
الاعلام، ج2، ص21؛ روضات الجنات، ج3، ص70؛ ريحانة الادب، ج3، ص143؛ فهرست ابن النديم، ص68؛ معجم المؤلفين، ج3، ص242؛ الکني و الالقاب، ج2، ص439.
ابوبکر محمد بن زيد ازدي بصري ( 223-321ق. )
وي در زمينه لغت، ادبيات، انساب و حکايات از پيشاهنگان بود. علماي ادب معتقدند که او نخستين کسي است که مقاله نويسي را در ادبيات عرب معمول ساخت. ابوسعيد سيرافي، ابوعبدالله مرزباني، ابوعلي قالي و علي بن محمد کاتب، از جمله ي شاگردان او بودند.براي آگاهي بيشتر ر.ک:
اعيان الشيعه، ج9، ص153؛ امل الآمل، ج2، ص356؛ الاعلام، ج6، ص310؛ الذريعة، ج9، ص913؛ ريحانة الادب، ج7، ص53؛ روضات الجنات، ج7، ص303؛ طبقات اعلام الشيعه، قرن چهارم، ص262؛ فهرست ابن النديم، ص67؛ الکني و الالقاب، ج1، ص284.
ابوعلي حسن بن احمد فارسي ( 307- 377ق. )
ابوعلي دانشمندي معتزلي بود که او را در علوم عربيت، يگانه ي زمان خود دانسته اند. وي شاگرد زجّاج و ابن سراج و مبرّد بوده و ابن جنّي نزد او درس خوانده است. در حلب به دربار سيف الدوله ي حمداني راه يافت و سپس به دعوت عضدالدوله ي ديلمي به شيراز رفت و مدت بيست سال در آن جا اقامت کرد. عضدالدوله نيز نزد او شاگردي کرده است. از آثار او الايضاح، التکملة، الحجة، الجواهر النحو، المسائل الشيرازيّه، مسائل حلبيات و مقصور و ممدود را مي توان نام برد.براي دريافت اطلاعات بيشتر ر.ک:
الاعلام، ج2، ص193؛ اعيان الشيعه، ج5، ص7؛ روضات الجنات، ج3، ص76؛ ريحانة الادب، ج4، ص266؛ طبقات اعلام الشيعه، قرن چهارم، ص83؛ فهرست ابن النديم، ص69؛ الکني و الالقاب، ج3، ص6؛ معجم المؤلفين، ج3، ص20؛ الذريعة، ج2، ص235 و ج7، ص62، و ج14، ص267 و ج20، ص354؛ رياض الجنّة، ص483؛ تاريخ بغداد، ج7، ص275 و 276.
ابوالحسين احمد بن فارسي الرازي ( متوفاي 390ق. )
وي دانشمندي لغوي، نحوي، اديب و شاعر بوده است. شيخ صدوق از او روايت کرده و صاحب بن عبّاد و بديع الزمان همداني شاگرد او بود. آثار فراواني از خود به جا گذاشته که معروف ترين آنها عبارتند از: مقاييس اللغة، مجمل اللغة و الصاحبي.جهت اطلاع بيشتر ر.ک:
اعيان الشيعه، ج3، ص6؛ الاعلام، ج1، ص184؛ التدوين، ج2، ص215؛ روضات الجنات، ج1، ص232؛ ريحانة الادب، ج8، ص134؛ طبقات اعلام الشيعه، قرن چهارم، ص37؛ الکني و الالقاب، ج1، ص372؛ فهرست طوسي، ص36؛ معالم العلماء، ص21، معجم المؤلفين، ج2، ص40.
ابومنصور محمد بن احمد الازهري هروي ( متوفاي 370ق. )
وي از علماي بزرگ ادب در سده ي چهارم هجري بوده و داراي آثار بسياري است؛ از جمله: الادوات، التهذيب و تفسير اصلاح المنطق.جهت آگاهي ر.ک:
الاعلام، ج6، ص202؛ روضات الجنات، ج7، ص326؛ الکني و الالقاب، ج2، ص24؛ معجم المؤلفين، ج8، ص230؛ ريحانة الادب، ج1، ص112.
اسماعيل بن قَماد جوهري فارابي ( متوفاي 398 يا 393ق. )
وي يکي از پيشوايان فنون ادبي و لغت و اولين شخصي است که لغات عربي را به ترتيب حروف هجاء مرتب کرده است. کتاب الصحاح في اللغة او از امّهات کتب شمرده مي شود. از ديگر آثار او المقدمة في النحو و عروض الورقة است.ر.ک: الاعلام، ج1، ص309؛ روضات الجنات، ج2، ص44؛ الکني و الالقاب، ج2، ص161؛ معجم المؤلفين، ج2، ص267؛ ريحانة الادب، ج1، ص438.
ابوعمرو احمد بن محمد بن ابراهيم زوزني ( متوفاي 374 )
معروف ترين اثر زوزني شرح معلّقات سبع است.ر.ک: تاريخ ادبيات در ايران، ج1، ص355.
ابوالحسن علي بن عبدالعزيز جرجاني ( 290-366ق. )
وي شافعي مذهب است و در ري به قضاوت اشتغال داشته و کتاب هاي الوساطة بين المتنبّي و خصومة، تفسير القرآن، تهذيب التاريخ و ديوان شعر، از آثار او است.ر.ک: الاعلام، ج5، ص114؛ الکني و الالقاب، ج2، ص145؛ ريحانة الادب، ج1، ص402؛ معجم المؤلفين، ج7، ص123؛ شد الازار، ص421.
پينوشتها:
1- ر.ک: التنبيه و الاشراف، ص354؛ حياة الحيوان الکبري، ج1، ص125؛ تاريخ ابن خلدون، ج2، ص471؛ تاريخ الخلفاء، سيوطي، ص392-397؛ تاريخ مختصر الدول، ص147-150؛ تاريخ يعقوبي، ج2، ص507-511؛ الوافي بالوفيات، ج6، ص292 و 293؛ الجوهر الثمين، ج1، ص159؛ تاريخ اسلام، ص243 و 244؛ مجمل التواريخ و القصص، ص365 و 366؛ تجارب السلف، ص189.
2- ر.ک: التنبيه و الاشراف، ص352؛ حياة الحيوان الکبري، ج1، ص126؛ تاريخ ابن خلدون، ج2، ص537؛ تاريخ الخلفاء، سيوطي، ص398-405؛ تاريخ بغداد، ج4، ص403-407؛ تاريخ مختصر الدول، ص150-153؛ تاريخ گزيده، ص323-236؛ مجمل التواريخ و القصص، ص367-370؛ حبيب السّير، ص 383- 386؛ المنتظم، ج5، ص 123؛ الوافي بالوفيات، ج6، ص 428- 430؛ العقد الفريد، ج5، ص 126؛ الاعلام، ج1، ص 136.
3- التنبيه و الاشراف، ص365؛ حياة الحيوان الکبري، ج1، ص126؛ تاريخ ابن خلدون، ج3، ص550؛ تاريخ الخلفاء، سيوطي، ص408-416؛ تاريخ الخلفاء، ابن يزيد، ص50؛ تاريخ مختصر الدول، ص154 و 158؛ العقد الفريد، ج5، ص127 و 128؛ الجوهر الثمين، ص166.
4- ر.ک: التنبيه و الاشراف، ص365؛ حياة الحيوان الکبري، ج1، ص126؛ تاريخ ابن خلدون، ج3، ص557؛ البداية و النهاية، ج11، ص169 و 170؛ تاريخ الخلفاء، ابن يزيد، ص50؛ تاريخ الخلفاء، سيوطي، ص408-416؛ تاريخ مختصر الدول، ص154-158؛ العقد الفريد، ج5، ص127 و 128؛ الجوهر الثمين، ج1، ص166.
5- ر.ک: التنبيه و الاشراف، ص376؛ حياة الحيوان الکبري، ج1، ص129؛ تجارب الامم، ج5، ص386 به بعد؛ تاريخ ابن خلدون، ج2، ص617؛ تاريخ الخلفاء، سيوطي، ص421-424؛ الجوهر الثمين، ص176؛ العقد الفريد، ج5، ص129.
6- التنبيه و الاشراف، ص385؛ تاريخ ابن خلدون، ج1، ص649.
7- ر.ک: التنبيه و الاشراف، ص275؛ حياة الحيوان الکبري، ج1، ص129؛ نشوار المحاضرة، ج3، ص76-78؛ تجارب الامم، ج5، ص266 و 284؛ تاريخ ابن خلدون، ج2، ص605؛ الجوهر الثمين، ص172؛ تاريخ الخلفاء، سيوطي، ص416-421؛ تاريخ الخلفاء، ابن يزيد، ص58؛ الوافي بالوفيات، ج2، ص34 و 35.
8- ر.ک: الفخري، ص276-279؛ البداية و النهاية، ج11، ص223 و 224؛ مروج الذهب، ج2، ص553؛ التنبيه و الاشراف، ص383؛ حياة الحيوان الکبري، ج1، ص135؛ تاريخ ابن خلدون، ج2، ص635.
9- التنبيه و الاشراف، ص386؛ حياة الحيوان الکبري، ج1، ص131؛ تاريخ بغداد، ج11، ص79 و ج12، ص379؛ الأنباء في تاريخ الخلفاء، ص177 و 178؛ تاريخ الخلفاء، سيوطي، ص429-437؛ تاريخ مختصر الدول، ص167 و 170؛ دول الاسلام، ج1، ص208؛ العبر، ج2، ص334؛ العقد الفريد، ج5، ص131؛ الفخري، ص289؛ المنتظم، ج6، ص343؛ الجواهر الثمين، ج1، ص184.
10- ر.ک: حياة الحيوان الکبري، ج1، ص131؛ نشوار المحاضرة، ج2، ص206؛ تاريخ ابن خلدون، ص663؛ الجواهر الثمين، ص187؛ الأنباء في تاريخ الخلفاء، ص179-182؛ تاريخ الخلفاء، سيوطي، ص437-442؛ تاريخ مختصر الدول، ص170-177؛ دول الاسلام، ج1، ص224؛ العبر، ج3، ص55-56؛ الفخري، ص290؛ نهاية الأرب، ج23، ص202-206.
11- تاريخ ابن خلدون، ج4، ص420.
12- براي مطالعه ي بيشتر درباره ي او و اقداماتش ر.ک: عمدة الطالب، ص85؛ تجارب الامم، ج2، ص165؛ مجمل التواريخ، ص379؛ کامل ابن اثير، ج8، ص469-477؛ تاريخ مفصل ايران، عباس اقبال، ص156-161؛ تاريخ الخلفاء، ص363 و 364؛ تاريخ اسلام، ص233-237؛ تاريخ ديالمه و غزنويان، ص67 و 77.
13- ر.ک: وفيات الاعيان، ج1، ص267؛ الکامل، ج7، ص92؛ تجارب الامم، ج6، ص373-381؛ دمية القصر، ج2، ص5؛ مثالب الوزيرين، ص202؛ المنتظم، ج7، ص81.
14- ر.ک: تاريخ گزيده، ص422؛ کامل ابن اثير، ج1، ص22 و 23 و 48- 50؛ تاريخ ديالمه و غزنويان، ص99-101.
15- ر.ک: کامل ابن اثير، ج9، ص77؛ ابوشجاع، ص152 و 153؛ تاريخ ديالمه و غزنويان، ص101.
16- ر.ک: کامل ابن اثير، ج9، ص241؛ دولت هاي شيعه در طول تاريخ، ص66 و 67؛ تاريخ ديالمه و غزنويان، ص104-108.
17- ماوردي در کتاب خود الاحکام السلطانيه مي نويسد:
«نقابت» سمتي است براي نگهداري صاحبان تبارهاي پاک، از استيلاي کساني که با آنان در نسب و شرافت همتا نيستند. بزرگوارترين، شريف ترين، داناترين و با تدبيرترين فرد دودمان، براي نقابت انتخاب مي شود. اجتهاد و فقاهت شرط نقابت است تا حکم نقيب نافذ باشد.(ر.ک: الاحکام السلطانية، ص164)
18- امارت و سرپرستي حج نيز (به نقل ماوردي) دو گونه است: الف) سرپرستي حاجيان در سفر؛ ب) سرپرستي حاجيان در برپايي حج.
سرپرستي در امر بردن افراد به حج، نوعي راهبري سياسي و مديريتي است و سرپرستي در اقامه و برپايي حج، مسؤوليتي همچون امامت در نماز است. (ر.ک: الاحکام السلطانية، ص185)
19- عمدة الطالب، ص170.
20- إذا ذکر القُضاةُ و هم شُيُوخ *** تَخَيَّرتُ الشبابَ علي الشيوخ
و مَن لم يَرض لم أصفعه إلا *** بحضرة سيدي القاضي التنوخي
(يتيمة الدهر، ج2، ص346).
21- تجارب الامم، ج1، ص112.
22- ر.ک: نشوار المحاضرة، ج1، ص93.
23- يتيمة الدهر، ج2، ص35.
24- ر.ک: مقدمه ي ابن خلدون، ص285.
25- الغدير، ج4، ص41؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج1، ص531.
باقري بيدهندي، ناصر؛ (1377)، ابن حجاج شاعر معروف قرن چهارم، قم: مرکز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، چاپ اول