نويسنده: علي اميني نژاد
عرفا و حکماي بزرگ اين دوره، در چهار مکتب به ظهور رسيدند. از اين رو در شرح احوال ايشان، ابتدا حکما و عرفاي مکتب اصفهان و سپس بزرگان نجف و در پي آن عارفان بنام مکتب تهران و قم ارائه مي شوند.
1. صدرالمتألهين شيرازي (م 1050)
صدرالدين محمد معروف به صدرالمتألهين يا ملاصدراي شيرازي، در حدود سال 979 ق در شيراز چشم به جهان گشود و به نوشته ي علم الهدي کاشاني نوه ي صدرا و فرزند فيض کاشاني در شهر بصره و در سفر الهي خانه ي خدا به سال 1045 ق (1) و به قول مشهور، به سال 1050 ق وفات نموده و در شهر بصره و يا به قول علم الهدي، در کنار مرقد مطهر اميرمؤمنان، علي (عليه السّلام) در نجف اشرف مدفون است.محقق لاهيجي ملقب به فياض در رثاي استاد خود آخوند، قصيده اي دارد که در آن به دفن ايشان در نجف تصريح مي نمايد. برخي نيز به جهت توجيه اختلاف در تاريخ وفات وي، سال 1045 را سال وفات صدرا و سال 1050 را سال انتقال بدن وي به نجف اشرف احتمال مي دهند.
صدرالمتألهين مؤسس حکمت جديدي با نام «حکمت متعاليه» است که ترکيب بديعي از فلسفه و عرفان و دين را به ظهور آورده است و از اين رو پايه گذار و آغازگر دوره ي پنجم عرفان اسلامي به شمار مي آيد و همچون محيي الدين که مؤسس عرفان نظري و آغازگر دوره ي سوم عرفان اسلامي بود و همه ي عارفان پس از وي به شرح و بسط افکار وي پرداختند، صدرالمتألهين نيز در دوره ي پنجم چنين جايگاهي دارد و به طور تقريبي همه ي بزرگان پس از وي تا به امروز در مقام شارحان انديشه هاي وي به شمار مي آيند.
هرچند ملاصدرا در زمان خود از بزرگان مشهور علم و دين به حساب مي آمده، اما ظهور افکار ملاصدرا آن چنان که امروز ما مي شناسيم، در زمان خود وي و حتي اندکي پس از او روي نداده است، بلکه بروز تمام عيار آن در زمان مرحوم بيدآبادي و شاگردش ملاعلي نوري اتفاق افتاد و سپس به دست ملاهادي سبزواري و ديگران ثابت و محکم شد.
صدرا خود اهل سير و سلوک، مجاهدت و رياضت بسيار بوده و مکاشفات فراواني به وي روي آورده است که ماجراي آن را در آثار خود از جمله مقدمه ي مهم ترين اثرش؛ يعني الحکمة المتعالية في الاسفار الاربعة العقلية معروف به اسفار (2) آورده است.
ملاصدرا علاوه بر اسفار که کتاب اصلي وي دايرة المعارف گسترده و عميقي از مباحث فلسفي است، آثار ارزشمندي همچون: مفاتيح الغيب، شواهد الربوبية، مشاعر، عرشيّة، کسر اصنام الجاهلية، رساله ي سه اصل، شرح هداية اثيريّة، مبدأ و معاد، شرح اصول کافي، تفسير قرآن و غيره دارد. او شاگردان فراواني پرورانده است که مهم ترين ايشان فيض کاشاني و فياض لاهيجي مي باشند.
2. ملامحسن فيض کاشاني (م 1091)
وي از شاگردان بزرگ آخوند صدرالمتألهين است. اساتيد فراواني را درک کرده، اما در علوم باطني و يقيني، بر صدرا اعتماد کامل داشته است. او فقيه، محدث، شاعر، اديب، مفسر، متکلم، فيلسوف و عارف بود و در بسياري از اين رشته ها صاحب نوشته و اثر است. در بيشتر آثارش همچون اصول المعارف افکار استادش را تلخيص و تحرير کرده است و از ويژگي هاي کتاب هاي وي به ويژه آثار اخير او، توجه بسيار جدي به آيات و روايات است. بنابراين، اين بخش از آثار وي همچون علم اليقين، در رشته ي «الهيات نقلي» داراي اهميت مي باشد و در واقع کاشاني و شاگرد برجسته اش قاضي سعيد قمي که شرح حال او در ادامه خواهد آمد، آن بُعد از افکار صدرالمتألهين را که به نزديکي بين فلسفه و عرفان با دين مي انجامد، استمرار داده و تقويت نموده اند، همچنان که ديگر شاگردان صدرا همچون مرحوم بيدآبادي، ملاعلي نوري، ملاهادي سبزواري و غيره ابعاد ديگر را پرورانده اند.برخي با ديدن رساله ي الانصاف فيض مي پندارند وي در اواخر عمر از افکار حکمي و عرفاني خود بازگشته است، در حالي که اين چنين نيست و رد او بر متصوفه همان است که استادش ملاصدرا و ديگر بزرگان اين دوره دارند؛ چرا که اين ويژگي هاي دوره ي پنجم عرفان اسلامي ظهور بدعت ها، آداب و رسوم و انحرافات مختلف در ميان سلسله هاي صوفي بود که به ضعف آنها و مقابله ي جدي عارفان برجسته و واقعي انجاميده است. مقايسه ي آثار ابتدايي و پاياني فيض اين نکته را ثابت مي کند که افکار فيض تغيير نکرده است و با حفظ محتوا فقط در چگونگي گفتار تغيير حاصل شده است، به صورتي که از زبان اصطلاحي فلسفي و عرفاني به زبان روايي روي آورده است که از اين ديدگاه نيز جاي تأمل و دقت است.
ملامحسن فيض کاشاني در سال 1007 ق متولد و به سال 1091 ق درگذشته است. (3)
3. قاضي سعيد قمي (م 1100 الي 1107)
وي شاگرد دو تن از شاگردان بزرگ صدراست. در حکمت، شاگرد ملارجبعلي تبريزي و در علوم ديني و حقيقي، شاگرد فيض کاشاني است. ابتدا در طب مهارت کامل يافت، به گونه اي که طبيب شاه عباس صفوي ثاني بود و بعدها در بيشتر علوم وارد و ماهر شد و مدتي طولاني قاضي و شيخ الاسلام قم بود که از همين رو به قاضي سعيد قمي شهرت يافت.مهم ترين کار او شرح و تأويل احاديث اهل بيت (عليهم السّلام) است؛ يعني نزديکي بين حکمت و عرفان با دين که از سوي صدرالمتألهين در اين دوره آغاز و بعد توسط استادش فيض تقويت شد، در وي استمرار يافت. بنابراين بيشتر آثار او مانند: شرح توحيد صدوق، اربعين و اربعينيات، رساله ي حقيقت الصلاة و غيره در همين راستاست.
قاضي سعيد قمي به سال 1049 ق متولد شد، اما تاريخ وفات او به طور دقيق مشخص نيست و از سال 1100 ق تا 1107 ق گفته مي شود (4) و مدفن شريفش در قم و در کنار مرقد علي بن بابويه قمي (رحمه الله) است.
4. آقامحمد مازندراني بيدآبادي (م 1197)
وي فرزند يکي از فقهاي آن زمان به نام محمد رفيع گيلاني است و خود در مازندران به دنيا آمده است، اما چون به منطقه ي بيدآباد اصفهان مهاجرت کرده و در آنجا اقامت گزيد، به بيدآبادي شهرت يافت.آقامحمد بيدآبادي شاگرد قطب الدين محمد نيريزي شيرازي، صاحب منظومه ي فصل الخطاب است که او شاگرد شاه محمد دارابي و او نيز شاگرد يکي از شاگردان صدرا مي باشد و از اين راه به ملاصدرا متصل مي شود. البته از راه حکيمي به نام سيدحيدر آملي- که جز نام و سال وفات او که 1150 ق استف و از شاگردان ملامحسن فيض بوده است، از او اطلاع ديگري در دست نيست- نيز به صدرالمتألهين اتصال مي يابد.
از استادان ديگر آقامحمد، ملااسماعيل خواجويي مازندراني است. مهم ترين کار بيدآبادي شناساندن و ترويج حکمت عرفاني صدرايي به جهان علم، حکمت و دانش در اصفهان بود؛ زيرا تا قبل از وي حکمت متعاليه ي صدرالمتألهين ظهور و بروز چنداني نداشت و ساختار مکتبي خود را نيافته بود. با ظهور بيدآبادي و شاگرد برومندش ملاعلي نوري، اين حکمت جديد رواج يافت.
از ديگر شاگردان او، صدرالدين کاشف دزفولي است که از عرفا محسوب مي شود. وي نوشته هايي دارد که از جمله: التوحيد علي نهج التجريد، حسن دل و تفسير است و بيشتر آثار وي مکتوباتي است که براي ديگران مي فرستاد، مانند آداب سير و سلوک که نامه ي او به ميرزاي قمي است.
بيدآبادي در سال 1197 ق وفات و در تخت فولاد اصفهان مدفون شد. (5)
5. ملاعلي نوري مازندراني (م 1246)
وي علاوه بر آقامحمد بيدآبادي، اساتيد فراواني همچون ميرزا ابوالقاسم مدرس اصفهاني داشته است. آثار او به طور عمده به صورت حاشيه بر کتاب هاي صدرالمتألهين است. حاشيه هاي مفيدي بر اسفار، مشاعر، شوارق، اسرارالآيات و شرح اصول کافي دارد و بر شرح فصوص الحکم ابن ترکه تعليقاتي نيز نوشته است.شاگردان وي عبارت اند از: آخوند ملاابراهيم نجم آبادي (م 1240 ق)، آخوند ملااسماعيل اول (يا واحد العين که استاد حاجي سبزواري است و غير از ملااسماعيل دوم مي باشد که در همان عصر مي زيسته)، ملاهادي سبزواري، سيدرضي لاريجاني مازندراني، آخوند ملاعبدالله زنوزي، صاحب لمعات الهيه و پدر آقاعلي مدرس زنوزي، آخوند ملامحمدتقي نوري، پدر حاجي نوري، صاحب مستدرک الوسايل و حاج ملامحمدجعفر لنگرودي شارح مشاعر و ... . (6)
6. ملاهادي سبزواري (م 1289)
وي شاگرد برجسته ي ملااسماعيل اصفهاني اول و ملاعلي نوري است. به رياضت و عبادت توجه تمام داشت؛ ثلث اول و آخر شب را در تاريکي به عبادت مي پرداخت و با آنکه زمين ها و املاکي داشت که مي توانست بسيار راحت زندگي کند، اما همه را براي فقرا و نيازمندان وقف نمود و خود در قناعت و سادگي زندگي مي کرد. به دراويش عارف اهميت مي داد و با آنان خلوت مي نمود، در حالي که به پادشاهان توجهي نداشت و با بي اعتنايي برخورد مي کرد. از او کراماتي نقل شده است و بسيار پرجاذبه بود، به صورتي که برخي از شاگردان او بر اثر جذبه هاي وي جزء مجذوبان شدند.حاجي پس از تحصيل در اصفهان، بيش از سي سال در سبزوار ساکن شد و از همه جاي ايران براي استفاده از محضر وي به سبزوار مي آمدند. يکي از شاگردان وي مي گويد: «روزي عده اي از طلاب کرماني به سبزوار آمدند و شب را در حجره ي طلاب ساکن ماندند و معلوم شد آدم هاي زحمت کشيده و تحصيل کرده اي هستند. فردا براي درک محضر حاجي براي اولين بار در کلاس درس وي حاضر شدند، به محض ورود حاجي، همه بلند شدند، اما آن طلاب کرماني بلند نشدند و خيره خيره نگاه مي کردند و در طول درس مرتب با هم صحبت مي کردند که موجب حواس پرتي همه شدند، پس از درس و خروج استاد از کلاس، باز در گوشه اي جمع شده و به صحبت هاي خود ادامه دادند. يکي از طلبه ها جلو رفت و نسبت به رفتار آنها اعتراض کرد، آنها در پاسخ گفتند: حدود بيست سال پيش ما در مدرسه اي در کرمان تحصيل مي کرديم، تازه واردي که از سفر حج آمده بود، تقاضاي سکونت در مدرسه را کرد و گفت: سخت مريض است و مي ترسد اگر به سفر خود ادامه دهد، تلف شود. طلبه هاي مدرسه به او گفتند: اينجا وقف درس خوانده هاست، آيا علمي داري؟ گفت: من معلومي ندارم! تا آنکه خادم مدرسه، مشهدي محمد گفت: در اتاق من باش که با وقف نيز منافاتي ندارد و او قبول کرد که در خدمت به مدرسه به مشهدي محمد کمک کند. بيماري او طول کشيد و مداوا اثر نمي کرد تا آنکه به خاطر علاقه اي که خادم مدرسه به او پيدا کرده بود، دخترش را به او تزويج نمود و با پرستاري هاي او، آن مرد بهبودي يافت. بيش از دو سال و نيم در مدرسه ماند. در آن مدت جزواتي خطي از تقريرات ملاهادي نامي از خراسان مي آمد و ما مي پنداشتيم او منکر معراج آسماني و معاد جسماني است. روزها به ملاهادي کرورها فحش مي داديم و آن شخص در جوار ما بود و حرفي نمي زد. آن مرد ناشناس پس از آن مدت به خراسان رهسپار شد. بعدها که تحصيلات ما بيشتر شد، فهميديم فرمايشات آن ملاهادي درست بود و اکنون پس از هجده سال آمده بوديم تا از خدمت او استفاده کنيم، امروز وقتي حاجي سبزواري را ديديم، فهميديم همان خادم مدرسه ي خودمان است. بنابراين، دچار حيرت و خجالت شده ايم و نمي دانيم چه کنيم!» (7)
حواشي محققانه ي سبزواري بر اسفار، شواهد الربوبية و مفاتيح الغيب صدرالمتألهين او را از شرح زنندگان بزرگ حکمت متعاليه کرده است. آثار ديگري همچون: شرح هايي بر جوشن کبير، دعاي سحر، دعاي صباح و کتابي با نام اسرارالحکم در تبيين اسرار عبادات دارد؛ اما مهم ترين اثر او منظومه و شرح منظومه است که يک دوره منطق، حکمت و طبيعيات است و به جهت مزايايي که دارد، از همان آغاز، متن درسي حوزه هاي علميه قرار گرفت و تا به امروز نيز در حوزه هاي فلسفي تدريس مي شود و مدار تحقيقات فلسفي قرار دارد و بيش از شصت و پنج تعليقه، شرح و ترجمه بر آن صورت پذيرفته و از اين جهت داراي اهميتي فراوان است.
وي شاگردان فراواني پروراند که اسامي آنان در کتب تراجم آمده است؛ اما يکي از شاگردان وي ملاحسينقلي همداني است که شرح حال او خواهد آمد. سبزواري در سال 1212 ق تولد يافت و در سال 1289 ق رحلت نمود. در ماجراي وفات اين حکيم فرزانه و عارف الهي گفته شده است: هنگام تدريسِ بخشِ معاد اسفار آنجا که صدرالمتألهين مي نويسد: فما به التجلّي و التجلّي و المتجلّي له واحد، فرموده اند: تا کي بگوييم: تجلي واحد متجلّي له واحد، تجلي واحد متجلّي له واحد؟ حالش منقلب شد و روح شريفش به عالم قدس پرواز کرد.
7. سيدرضي لاريجاني مازندراني (م 1270)
سيدرضي از تأثيرگذاران در انتشار علوم عرفاني پس از خود و به ويژه در مکتب تهران و ايران بوده است. وي در اوان بلوغ در ملاقات با درويشي به نام «درويش کافي» دگرگون شد و پس از شهادت پدرش، براي تحصيل به اصفهان رفت و از شدت فقر در ايام تعطيل دلاکي مي کرد. بر اثر ذوق، استعداد و تلاش پيگير، به زودي از اساتيد مسلّم حکمت و عرفان شد و کتب ابن عربي و قونوي را تدريس مي کرد.از شاگردان بزرگ او ميرزا نصير گيلاني و آقا محمدرضا قمشه اي بوده اند. آقا محمدرضا درباره ي استادش مي گويد:
" در زهد و وارستگي وحيد عصر بود و پس از ازدواج با همسري متموّل، طريقه ي انفاق بر فقرا را در پيش گرفت، جوري که گاهي در عبور از کوچه هاي اصفهان عبا يا قبا را به فقرا مي بخشيد و حالت بکا و گريه ي زياد داشت. همه روزه بر بام خانه اش مناجات خمسة عشر امام زين العابدين (عليه السّلام) را از حفظ مي خواند و به شدت گريه مي کرد و بعد براي تدريس پايين مي آمد و هر روز، ابتدا شاگردان را موعظه اي کامل مي کرد و تشويق به راه سلوک مي نمود و بعد تدريس شروع مي شد که اکثر در علوم الهيه و کتب عرفا و صوفيه بوده است. با کمال حسن معاشرتي که داشتند، صاحب مهابت عظيمه در انظار بوده اند. (8) "
مرحوم قمشه اي مي گويد:
" من در ابتدا شرح فصوص را نزد ملامحمدجعفر لنگرودي لاهيجي مي خواندم، لکن چندان مسلط نبودند تا اينکه به سراغ سيدرضي رفتم و ايشان از اينکه من درس ايشان را ترجيح دادم با حالت نگران به من گفت: تدريس شرح فصوص کار قلندري است و حاج ملامحمدجعفر، حکيم است نه قلندر! (9) "
پينوشتها:
1. محمد خامنه اي، ملاصدرا، ص 414.
2. ملاصدرا، الحکمة المتعالية في الاسفار الاربعة العقلية، مقدمه ي مرحوم مظفر، ج1، ص 8.
3. ر. ک: مقدمه ي محسن بيدارفر بر علم اليقين فيض کاشاني.
4. ر. ک: مقدمه ي نجفقلي حبيبي بر شرح توحيد صدوق قاضي سعيد قمي.
5. منوچهر صدوقي سها، تحرير ثاني تاريخ حکما و عرفاي متأخر، ص 86، 89 و 95.
6. ر. ک: همان، ص 143.
7. همان، ص 169.
8. همان، ص 262.
9. همان، ص 263.
اميني نژاد، علي؛ (1390)، آشنايي با مجموعه عرفان اسلامي (كليات، تاريخ عرفان، عرفان نظري، عرفان عملي و...)، قم: انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (رحمه الله)، چاپ دوم