نويسنده: علي اميني نژاد
بحث پيرامون ظاهر نفس رحماني كه همانا فيض مقدس و وجودي حق تعالي است و تعين هاي خلقي را پديد مي آورد، مي باشد؛ چرا كه همه ي آنها در تعين ثاني مي گذرد- به استثناي ممتنعات در اصطلاح عرفاني- بر اساس فيض مقدس به بيرون از صقع ربوبي سرازير مي شوند، پس اسم هاي الهي به اسم هاي كوني و اعيان ثابته به اعيان خارجه تبديل مي شوند و همچنان كه سير مراتب در اسماي الهيه از كلي به جزئي است و تا بي نهايت پيش مي رود، در اسماي كونيه نيز اين چنين است و اعيان خارجه نيز همانند اعيان ثابته از مظاهر كامل آغاز و در مسير مظهرهاي جزئي تر تا بي نهايت ادامه مي يابد.
بنابراين تعين هاي خلقي از اين جهت بي نهايت است، (1) اما به حسب تقسيم هاي كلي و در نظر گرفتن احوال و احكام كليه، همه ي تعين هاي خلقي را در سه تعين كلي و سه عالم تنظيم نموده اند كه عبارت اند از: عالم عقل، مثال و ماده.
1. عالم عقل
اولين مرحله از تعين هاي خلقي، عالم عقل يا عالم ارواح (2) است. مهم ترين ويژگي اين عالم، تجرد عقلاني آن است، كه به تعبير جامي، مجردات عقلي برخلاف مجردات برزخي است كه در عالم مثال خواهد آمد و اشاره ي حسي برمي دارند، قابليت اشاره ي حسي ندارند.عالم عقل به لحاظ موجوداتي كه در آن به سر مي برند، به دو مرحله ي « جبروت » و « ملكوت » تقسيم مي شود. در مرحله ي جبروت كه مرحله ي بالايي عالم عقل است، عقول يا كروبيان وجود دارند. كروبيان موجودات مجردي هستند كه به هيچ بدني تعلق ندارند، همانند: ملايكه ي مهيّمه، عقل اول، جبرائيل و مانند آن.
و در مرحله ي ملكوت كه مرحله ي زيرين عالم عقل است، نفوس ناطقه حضور دارند. نفوس ناطقه موجودات مجردي هستند كه به بدن خاص تعلق يافته اند. همين مرحله از عالم عقل؛ يعني ملكوت، خود به دو بخش « ملكوت اعلي » و « ملكوت اسفل » تقسيم مي شود. در ملكوت اعلي نفوس فلكي قرار دارند. نفس فلكي، نفس ناطقه اي است كه به بدن فلكي تعلق يافته است؛ چراكه بر اساس باور حكيمان و عارفان، هر موجود فلكي اعم از خود فلك، سيارات و ستارگان موجود در آن، داراي نفس مجرد و ناطقه است، اما در ملكوت اسفل، نفوس ناطقه ي غيرفلكي؛ يعني همه ي نفس هاي ناطقه و مجردي كه از فلك قمر پايين تر قرار دارند، جاي مي گيرند، همانند: نفوس ناطقه ي انسان ها و يا پريان. (3)
در عالم عقل اجمال و تفصيلي همانند تعين اول و تعين ثاني وجود دارد؛ يعني همچنان كه در تعين اول، همه ي حقايق اسم ها و اعيان به صورت اجمالي و اندماجي وجود دارند و سپس در تعين ثاني تفصيل يافته و همه ي اسم هاي الهيه و اعيان ثابته سربرمي آورند و از يكديگر ممتاز مي شوند، در عالم عقل نيز دو مرحله وجود دارد؛ در مرحله ي اول، همه ي اسم هاي كونيه و اعيان خارجه به صورت اجمال و اندماج متحقق اند و در مرحله ي دوم تفصيل يافته و از يكديگر ممتاز مي شوند و مسير براي ظهور عالم هاي ديگر و تنزل تا عالم ماده فراهم مي آيد.
بنابراين نسبت بين مرحله ي اول عالم عقل كه عقل كلي ناميده مي شود، با مرحله ي دوم كه نفس كلي نام دارد، به طور دقيق همان نسبت بين تعين اول و ثاني است، (4) با يك تفاوت مهم كه اجمال و تفصيل در تعين اول و ثاني، علمي و در عقل كلي و نفس كلي وجودي مي باشد.
2. عالم مثال
بعد از عالم عقل كه داراي تجرد عقلاني بود، در تنزل بعد به عالم مثال مي رسيم كه مهم ترين مشخصه ي آن، تجرد مثالي و برزخي است. براي درك اين نوع از تجرد، مناسب است مراتب سه گانه ي ادراكي خود را اندكي مورد دقت قرار دهيم. ما در ادراك حسي، اشياي مادي همچون درخت را درك مي نماييم. در اين ادراك، علاوه بر شكل، رنگ و خصوصيات ظاهري ديگر، جسميت و ماديت نيز ادراك مي شود. در مرحله ي بعد تصوير همان درخت را در ذهن خود حاضر كنيم. در اينجا ديگر جسميت و ماديت وجود ندارد، اما رنگ، شكل و اندازه ي آن هنوز باقي است.اما در مرحله ي بعديِ ادراك، ادراك عقلي است و شخص به طور عمده پس از ادراك چندين درخت، بدان دست مي يابد، همه ي آنچه در درخت لازم است، وجود دارد؛ ريشه، ساقه، شاخه و برگ در آن هست، اما نه از جسميت و ماده خبري هست و نه از شكل، اندازه، رنگ و غير آن اثري. (5)
در آثار حكماي اسلامي به قسم دوم از ادراك؛ ادراك تخيلي يا مثالي برزخي گفته مي شود؛ زيرا از يك جهت، آنچه به اين ادراك، درك مي شود مانند اشياي مادي است و از جهت ديگر، برزخ واسطه ي ميان دو نوع ادراك حسي و عقلي مي باشد.
حكيمان و عارفان مسلمان بر اين باورند كه مشابه آنچه در مراحل سه گانه ي ادراكي انسان وجود دارد، به صورت هستي شناسانه و خارجي در عالم بيرون از انسان نيز تحقق يافته است؛ (6) به اين صورت اگر مراحل تنزلي عالم را در نظر آوريم، ابتدا با عالم عقل برمي خوريم كه موجودات آن داراي تجرد عقلي مي باشند؛ يعني با آنكه همه ي حقايق مراحل بعد را در خود دارند، اما از ماده، شكل، اندازه، رنگ و ... خبر و اثري نيست.
در مرحله ي بعد و با تنزلي كه در وجود و يا ظهور روي مي دهد، شكل ها، اندازه ها و رنگ ها در عالم مثال پديد مي آيند، اما هنوز محدوديت مادي و جسماني بدان افزوده نشده است. اما در مرحله ي پاياني و در عالم ماده، همه ي آنچه در عالم عقل بود، به همراه شكل ها، اندازه ها و رنگ هاي ويژه و با همراهي ماده، وجود مي يابند.
بنابراين، عالم مثال واسطه ي بين عالم عقل و عالم ماده است كه به جهت رهايي از ماده، مشابه عالم عقل بوده و مجرد است و از جهت شكل ها، اندازه ها و رنگ ها مشابه عالم ماده و مثال آن مي باشد، پس برزخ و حايل بين دو عالم است و از اين رو تجرد آن را تجرد برزخيِ مثالي مي گويند.
محقق قيصري در فصل ششم از مقدمه ي خود بر شرح فصوص الحكم پيرامون عالم مثال به تفصيل سخن مي گويد و در آغاز آن، پيرامون هويت عالم مثال مي گويد:
" اعلم انّ العالم المثالي هو عالمٌ روحانيٌ من جوهرٍ نوراني شبيه بالجوهر الجسماني في كونه محسوساً مقدارياً و بالجوهر المجرد العقلي في كونه نورانياً و ليس بجسمٍ مركّب ماديٍ و لا جوهر مجرد عقلي لانه برزخٌ وحدّ فاصل بينهما؛ (7) بدان! عالم مثالي، جهاني روحاني از سنخ جواهر نوراني [و مجرد] است كه از آن جهت كه محسوس و مقداري است مشابه، جوهر جسماني [و عالم ماده] بوده از آن جهت كه نوراني [و مجرد] است، شبيه جوهر مجرد عقلي مي باشد، بنابراين نه جسمِ مركب مادي است و نه جوهر مجرد عقلي مي باشد؛ چرا كه عالم مثال برزخ و حد فاصل بين جسم مادي و مجردات عقلي است. "
بيشتر مكاشفات اهل معرفت و سير و سلوك، مكاشفه هاي « صوري » است و در عالم مثال روي مي دهد، (8) به همين جهت شناخت دقيق اين عالم و ويژگي هاي آن مي تواند در حل بسياري از مشكلات و رمزهاي موجود در مكاشفات مؤثر باشد، علاوه بر آن تفكيك بين مثال متصل و مقيد كه در نفس انسان هست و بين مثال منفصل و مطلق كه در جهان بيرون از نفس تحقق دارد (9) نيز در همين زمينه و همچنين تعبير رؤياها داراي اهميت است.
3. عالم ماده
آخرين مرحله از تعين هاي خلقي، عالم ماده است كه خود به دو قسم « علويات » و « سفليات »؛ آسماني ها و زميني ها تقسيم مي شود. جامي در اين باره مي گويد:" و بعد از تنزل به مرتبه ي مثال، تنزل است به مرتبه ي اجسام و آن بر دو قسم است؛ علويات و سفليات، اما علويات: چون عرش، كرسي، سماوات سبع، ثوابت و سيارات ... و اما سفليات: چون بسايط عنصريات و آثار علوي- مانند رعد و برق و ابر و باران- و مركبات: چون معادن، نبات، حيوان و بدنِ انسان كه اشرف عالم عناصر است. (10) "
آنچه مطابق تحليل هاي حكماي قديم و به صورتي بسيار گذرا، در مورد سفليات اين عالم مي توان گفت آن است كه با تركيب ماده و صورت، جسم تشكيل مي شود كه خود را در صورت هاي نوعيه ي چهار عنصرِ آب، خاك، هوا و آتش جلوه مي دهد، پس از آن با تركيب بين اين عناصر با حساب هاي خاص خود، معدنيات، نباتات و حيوانات پديد مي آيند كه به « مولّدات ثلاث » شهرت دارند و در نهايت بدن انسان شكل مي گيرد و به اين صورت چينش نظام هستي از ديدگاه عرفاني به پايان مي رسد.
پينوشتها:
1. قيصري، شرح فصوص الحكم، فصل پنجم از مقدمه، ص 27-28، جامي، نقدالنصوص، ص 29.
2. در فلسفه از اين عالم با عنوان عالم عقول و مفارقات ياد مي شود.
3. ر. ك: جامي، نقدالنصوص، ص 49-50.
4. ر. ك: محمدبن حمزه فناري، مصباح الانس، وصل دوم از اصل دهم فصل اول، ص 171.
5. ر. ك: خواجه نصيرالدين طوسي، شرح الاشارات و التنبيهات، نمط 3، فصل 8.
6. ر. ك: قيصري، شرح فصوص الحكم، فصل ششم از مقدمه، ص 31؛ ملاصدرا، اسفار، ج1، ص 300.
7. قيصري، شرح فصوص الحكم، فصل ششم از مقدمه، ص 30.
8. ر. ك: همان، فصل هفتم از مقدمه، ص 34.
9. ر. ك: همان، فصل ششم از مقدمه، ص 31؛ جامي، نقدالنصوص، ص 52.
10. جامي، نقدالنصوص، ص 58.
اميني نژاد، علي؛ (1390)، آشنايي با مجموعه عرفان اسلامي (كليات، تاريخ عرفان، عرفان نظري، عرفان عملي و...)، قم: انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (رحمه الله)، چاپ دوم