نویسندگان: کوین هریسون و تونی بوید
مترجمان: عبّاس علی رهبر، حسن صادقیان، کمارعلیا، میر قاسم سیدین زاده
مترجمان: عبّاس علی رهبر، حسن صادقیان، کمارعلیا، میر قاسم سیدین زاده
امروزه در اصطلاح عمومی « آنارشی » با خشونت تروریستی، آشفتگی ( بی نظمی ) و افراط گرایی خام پیوسته است. از نظر تاریخی این تعبیر از عبارت، اعتبار اندکی دارد. واژه آنارشی ریشه ای یونانی دارد و به معنای ( بدون یک حاکم ) است و به معنای هرج و مرج نیست. هنگامی که عبارت آنارشی برای سیاست به کار می رود ابهام خاصی ایجاد می شود. یک تفسیر « بدون حکومت » است ( یا، همان طور که آنارشیسم مدرن می گوید « بدون دولت » ) . مع الوصف تفسیر دیگر متضمن « بدون قوانین و قواعد » است. مسلماً تجسم جوامع فاقد ابزارهای اجبار دولتی ممکن است. جوامع دینی یا کیبوتس اسرائیلی ارائه گر اشکالی برای این گونه جوامع هستند. آنارشیست ها متمایل به شوریدن علیه هر گونه اقتداری به عنوان یک تجاوز غیر قابل تحمل بوده اند. این به خصوص برای اقتدار دینی به کار می رود اما حتی می تواند به علم، آموزش و خانواده نیز گسترش یابد.
با وجود اینکه آنارشیست ها در انزجار از دولت متفق القولند یک تعریف به طور کلی مورد قبول از این عبارت ندارند، البته شاید این انتظار از آنارشیست ها وجود داشته باشد. اختلافات شدید در میان خود آنارشیست ها، حتی در مورد مسائل اساسی، یک فهم روشن از اندیشه آنان را پیچیده تر می کند. خود آنارشیست ها به این اختلافات راغب بوده اند. به هر روی، تقسیم آنارشیست ها، حداقل برای اهداف تحلیلی، به آنهایی که نقطه شروعشان فرد است از قبیل ویلیام گودوین و مارکس استرینر، و کسانی که جامعه را نقطه شروع خود می گیرند از قبیل پیتر کروپوتکین مرسوم است. تقسیم بندی مهم دیگر بین آن دسته از آنارشیست هایی است که از خشونت به عنوان یک تاکتیک اساسی برای پیش بردن نهضت حمایت می کنند از قبیل جورج سورل، و آنهایی که به طور مطلق آن را رد می کنند از قبیل لئوتولستوی. مارکس به منتقدان خود در بین الملل نخست ( که یک تلاش ابتدائی برای ایجاد یک سازمان متحد انقلابی بین المللی ) ، به ویژه مایکل باکونین می تازید و آنها را به سبب مخالفت با سازمان در جنبش سوسیالیستی، آنارشیست می خواند. انقلابی فرانسوی پییر جوزف پرودون با ارائه یک مجموعه منسجم از آراء کاملاً مارکسیستی در آثار مالکیت چیست؟ (1840) و اصل مرکزی (1863) خود را به عنوان یک آنارشیست مطرح کرده است. برخلاف بسیاری از ایدئولوژی های سیاسی، آنارشیسم هرگز به طور واقعی برای آزمودن دستیابی به قدرت در دولت مدرن به کار نرفته است. با وجود این، در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، آنارشیسم تأثیراتی در روسیه، فرانسه، ایتالیا، ایالات متحده آمریکا و آمریکای لاتین داشته است. در طول جنگ های داخلی اسپانیا (1936-39) تجربه های اجتماعی جالبی در کاتالونیا و اندلس به وسیله یک جنبش نیرومند آنارشیستی انجام شد. امروز جنبش ها، نویسندگان و کمون های آنارشیستی همچنان وجود دارند و از طریق اعتراضات به شدت افراطی به نظم کنونی اجتماعی و سیاسی غرب اثرگذاری هایی دارند. به هر جهت آنارشیسم یک جنبش حاشیه ای در سوسیالیسم محسوب می شود و اغلب، با فردباوری افراطی در مرتبط است تا سوسیالیسم.
مسائل اصلی
آنارشیست ها در تعدادی از موضوعات مشترکند اما در عین حال در مورد اهمیت آن ها هم رأی نیستند:طبیعت انسان
دولت
آزادی و برابری
حیات اقتصادی
طبیعت انسان
در یک بیان کلی، آنارشیست ها یک دیدگاه بسیار خوش بینانه از طبیعت انسان دارند و آن را برای پیشرفت تقریباً نامحدود مستعد می دانند. با این وجود، به باور آنها، سیستم های اقتصادی، سیاسی و کنترل فکری این طبیعت را به انحراف برده اند. بنابراین، هدف اصلی جنبش های آنارشیستی از میان بردن این موانع برای کمال انسان است. چگونگی تحقق این عمل، بر اساس جنبه های فکری متفکران متفاوت فرق می کند. ویلیام گودوین در اثر تحقیقی درباره عدالت اجتماعی (1793) معتقد بود طبیعت انسان را محیط مشخص می کند اما هستی انسان را نه فرآورده طبیعت که محصول عقل می دانست. انسان های عاقل مستعد شخصیت هستند اما این استعداد صرفاً در آزادی قابلیت شکوفا شدن را دارد. این استنباط منطقی گودوین بدین معنا بود که تقریباً هر گونه تحکمی حتی اگر تصنعی نیز باشد از آنجائی که دربرگیرنده اقتدار، دستور و حکم نمودن بر افراد است آزادی فرد را نقض می کند. پیتر کروپاتکین در کتاب همکاری متقابل (1897) برآن بوده است که توسعه آزادی انسان و همکاری متقابل یک ژنتیکی بوده است. او از مطالعاتش در مورد حیوانات و رفتارهای انسان اولیه در صربستان نتیجه گیری نمود که ارزیابی داروینیستی از رقابت بی پایان و اختلاف در میان گونه ها نیازمند بازبینی شدید است.در نگاه کروپاتکین، ادامه حیات و رشد گونه های حیوانی به واسطه یک فرآیند خود انگیز همکاری متقابل طبیعی غیر مشابه به حکومت بوده است. این نظریه در تئوری های محیط زیستی اواخر قرن بیستم دوباره ظهور کرده و تأثیرات بسیاری در جنبش سبز داشته است.
دولت
در حالی که اکثر ایدئولوژی ها نگرشی مثبت درباره دولت اتخاذ نموده و یا آن را یک امر زیان آور ضروری تلقی کرده اند از آنجائی که در طبیعت خود مجبور کننده است آنارشیست ها آن را منفور می دانند. قدرت دولت در تئوری و عمل، مطلق است. به طور بالقوه هیچ حوزه ای زندگی آزاد از دخالت دولت نیست. به زعم آنارشیست ها مالیات های دولتی دزدی از شهروندان هستند و مأموران و مقررات دولت نیز به او ظلم می کنند. پس دولت اساساً ضد انسان است که تجلی نهایی آن جنگ است. این یک انتقاد صرف از دولت های استبدادگر نیست، حتی لیبرال دموکراسی یک بیدادگری نظاممند به افراد را ایجاد می کنند. در واقع، به ویژه دموکراسی های لیبرال و پارلمانی به سب عوام فریبی شان مورد سرزنش قرار گرفتند. احتمالاً اکثریت های دموکراتیک به اندازه نظام استبدادی، دیکتاتور باشند. اکثریت های ( دموکراتیک ) به سهولت می توانند به وسیله نخبگانی که شکلی با ثبات از کنترل اجتماعی ( یا همان رواداری سرکوبگر مارکوس ) را بر آنها تحمیل می کنند اداره شوند. از منظر آنارشیستی، فرد حقوق لاینفکی دارد که قابل انتقال به یک مجلس به صورت دموکراتیک برگزیده شده و یا حتی به وسیله تصمیمات یک دموکراسی مستقیم که مشارکت فعالانه همه شهروندان را در بر دارد قابل نقض نیست. چنین انکار افراطی دولت مشکلات حادی را به وجود می آورد. یک مشکل عملی این است که چگونه ممکن است آنارشیست ها از طرف نظام سیاسی ای که آنها از آن عمیقاً جدا شده اند و در صدد از بین بردن آنها هستند تحمل شوند.به علاوه، آنارشیست ها از آزادی فعالیت سیاسی موجود در داخل یک دولت دموکراتیک به استثنای موارد تبلیغاتی اجتناب می کنند. آنارشیست ها معمولاً در فرآیندهای دموکراتیک برای تغییر حکومت ها نیز مشارکت نمی کنند زیرا هدف آنها سرنگونی کامل حکومت است. بنابراین، براندازی دولت به وسیله انقلاب، جایگزین منطقی آنارشیسم است. برخی ها، مثل گودوین اظهار کرده اند که این کار به وسیله ابزارهای صلح آمیز و از طریق گفتگوی منطقی قابل انجام است در حالی که دیگران از اشکال متنوع اقدامات غیر قانون و حتی اقدامات مستقیم نیز طرفداری کرده اند. با این حال، دیگران از قبیل جرج سورل در تأملاتی در باب خشونت (1905) ادعا کرده اند که اعتصابات عمومی، که در آن کارگران سازمان دهی شده به وسیله امتناع از کار نظام اقتصادی و سیاسی را از بین خواهند برد شکل مؤثری است. با این حال، دیگران با دنبال نمودن ایده های سرگی نیچایو، بر خشونت کامل انقلابی که از لحاظ ملاحظات اخلاقی یا انسانی کاملاً نامحدود باشند تأکید می ورزند.
سودمندی این نظرگاه خصمانه از دولت برای هر دو طرف، تعجبی ندارد زیرا حتی لیبرال ترین رژیم ها نیز زمانی که با یک تهدید انقلابی جدی مواجه شوند گام های محکمی برای سرکوب آن برخواهند داشت. حتی تعاملات به ظاهر بی ضرر با مقامات می توانست به همدستی با دولت منفور تعبیر شود. بر این اساس، تظاهرات کنندگان علیه سرمایه داری روز کارگر 2001 در لندن، از مذاکره با پلیس برای یک راهپیمایی منظم امتناع کردند و چنانچه قابل پیش بینی بود تظاهرات با ناآرامی به پایان رسید. با توجه به اینکه آنارشیست ها از سازمان دهی، قدرت و انضباط بیزارند شگفت انگیز نیست که به جز استثنائاتی چند، آن ها از تجهیز مؤثر خود ناتوان بوده اند. یک مشکل دیگر آنارشیسم این است که با وجود اینکه طرفداران آن در مورد ضرورت براندازی دولت کاملاً شفاف هستند در مورد جایگزین آن شفافیت کمتری دارند. آنارشیست های دارای مناظر لیبرالیستی و فردگرایانه می گویند که یک سیستم از نیروهای بازار ظهور خواهد کرد که در آن حتی اجرای قانون، در اصل حالتی انتقامی خواهد داشت که به وسیله قربانیان جرائم یا نمایندگان تعیین شده برای آن هدف اجرا خواهد شد. آنهایی که گرایشات جمع گرایانه دارند درصدد طرح ریزی فدراسیون هایی با جوامع خودگردان کوچک هستند یا مانند پروردن معتقد به ظهور مجموعه ای از سازمان های داوطلبانه که به نظر آنها خود به خود شکل می گیرند هستند.
آزادی و برابری
آنارشیسم به عنوان کوششی برای ترکیب دو ارزش تفکری انقلاب فرانسه، آزادی و برابری توصیف شده است. هر دو جناح فردگرا و جمع گرای آنارشیسم پذیرفته اند که دولت دشمن اصلی آزادی است بنابراین از بین رفتن آن امری بدیهی است. جناح فردگرا بر آزادی منفی و به بیان دیگر آزادی از دولت یا دیگر اجبارهای اجتماعی تأکید می کند. نظریه جمع گرایانه به آزادی مثبت، آزادی برای تعقیب اهداف از طریق پیشرفت کامل انسانی تأکید می کند. ادعا شده است که این امر تنها می تواند در یک بافت اجتماعی اتفاق بیفتد زیرا اهداف صحیح ما از طبیعت اجتماعی مان نشأت می گیرند.آنارشیست های فردگرا ادعا می کنند که برابری به طور ضمنی در این نظرگاه آن ها که هر انسانی یک موجود عاقل است و مستعد تصمیم گیری در مورد بهترین منافع خود است نهفته می باشد. آنارشیست های جمع باور اظهار می دارند که همه ابنای بشر نیازهای فیزیکی، روحی و فرهنگی دارند که جامعه باید با پذیرفتن برابری استحقاق برای تحقق آنها تشکیل شود. از آنجائی که آنارشیست های فردگرا هر گونه کوشش برای تأمین این نیازها به وسیله اقدامات گروهی سازمان ها را فی نفسه به عنوان یک تهدید برای آزادی تلقی می کنند یک نزاع فاحش بین این دو مکتب فکری وجود دارد. برخی از آنارشیست های دارای الهامات مسیحی از قبیل تولستوی، یک فرض قبلی برابری انسان در پیشگاه خدا را مطرح می کنند.
حیات اقتصادی
نقطه ای که در آن همه شاخه های فرعی تفکر آنارشیستی هم داستان هستند رد سوسیالیسم دولتی یا اقتصاد دستوری سبک شوروی سابق است. به غیر از این، همه توافقات به شکست انجامیده اند. آنارشیست های فردباور و به ویژه جریان آنارشیستی آمریکایی، بر مزیت های یک اقتصاد بازار کاملاً تنظیم نشده برای تأمین خدمات همگانی از قبیل برقراری نظم، اجرای قانون، دفاع و حمایت در مقابل آتش سوزی تأکید می کنند. هر فردی می تواند هر آنچه می خواهد با دارائی خود انجام دهد و آزادانه به معاوضه کالا و خدمات با دیگران بپردازد. دارائی در این مفهوم شامل حیات و شخصیت می شود. از این بابت آنارشیسم فردگرا به لیبرالیسم سنتی شباهت دارد که یک موضع افراطی را عرضه کرده است. آنارشیست های جمع گرا، این نوع از آنارشیسم را کاملاً نگران کننده می دانند. آن ها بی عدالتی جامعه ای را که در آن، دارا و قدرتمند قادر به پیشرفت و بقیه پایمال می شوند اعتراض می کنند. افزون بر این، تعاملات بازار، مثلاً از طریق تأثیرات ویران کننده بر محیط زیست و فقیران، بر دیگران تأثیر می گذارند. آنارشیست های جمع گرا با دو فرض شروع می کنند. نخست اینکه، همه تولید ثروت اساساً به صورت اجتماعی و دربردارنده تلاش گروهی است تا فردی.اقتصاد دستوری
سیستمی که در آن تمامی تصمیمات اقتصادی، از قبیل دستمزدها، قیمت ها و تولید، به وسیله دولت ایجاد می شوند. این سیستم ویژگی خاص رژیم های کمونیستی اروپای شرقی بود.در ثانی، اگر قرار است افراد از یک زندگی آزاد و کامل برخوردار شوند تمامی آن ها نیازهایی دارند که باید به وسیله جامعه تأمین شوند. برای نیل به این اهداف اشکال گوناگونی از قبیل کمون ها و شرکت های تعاونی از همه نوع پیشنهاد شده اند که از نظام صنفی قرون وسطی نمونه برداری شده اند. در هر حال، اغلب این نمونه ها در سطح آرزوهای مبهم باقی مانده اند. همچنین روشن نیست چنان جابجایی چشمگیر از نظامات اقتصادی موجود، با اینکه متضمن اصل فرض شده مزایا برای طبقه فقیر بود، بدون شکست فاجعه بار برای سیستم اقتصادی، چگونه می توانست ایجاد شود.
شاخه های فرعی آنارشیسم
به مانند سایر ایدئولوژی ها، آنارشیسم به گروه های فرعی بسیار متفاوت و درگیر منشعب شده است. یکی از مهم ترین آن گروه ها هواخواهان اصول همکاری هستند. به عقیده این شاخه، گروه ها می توانند از داخل جامعه برای اداره امور تجاری به صورت غیر استثماری سربرآورند و بنابراین می توانند هسته های یک جامعه جدید را تشکیل دهند. این آراء که به وسیله پرودن تبیین شده اند پیش از جنگ جهانی اول رایج بودند و در جنبش های سوسیالیستی، تعاونی، کانون های همیاری و جنبش های مشابه نفوذ کردند. به هر روی، وقایع ناگوار باعث شدند تا اعتقاد به اصول همکاری، عرصه را به سندیکالیست های آنارشیست واگذار کند که بعداً عقاید خود را با نوعی از اصول اتحادیه ای انقلابی معروف به سندیکالیسم درآمیختند.سندیکالیسم پیش از سال 1914 در بریتانیا و فرانسه که در آن بزرگ ترین اتحادیه تجاری GGT (1) را کنترل می کرد نیرومند بود. قصد اصلی به چالش کشیدن و در نهایت از بین بردن نظم موجود از طریق اتحادیه گرایی ستیز گر بود. اتحادیه های کارگری آمال انقلابی طبقه کارگر را به یک اعتصاب همگانی منتقل می کردند که در آن، طبقه کارگر به طور یکدست دست از کار می کشیدند. بدین سان اقتصاد دولت های پیشرفته سرمایه دار و لوازم حکومتی مرتبط با آنان از بین می رفتند. یک جامعه جدید بر مبنای این سندیکاها، یا اتحادیه های کارگری برپا می شد. آنارشو سندیکالیسم نقش برجسته و مهمی در اسپانیا در طول جنگ های داخلی آن (1936-1939) ایفاء نمود. آنارشو کمونیسم انتقادی از دولت سرمایه داری بود که پس از انقلاب روسیه در میان بلشویک ها و سوسیالیست های غیر بلشویک توأماً ظهور کرد. این نوع کمونیسم که نیروی قابل ملاحظه ای در دوره 1917 تا 1921 داشت به وسیله لنین و استالین کنار گذاشته شد، با وجود آن، به عنوان تفسیری مخالف با اتحاد شوروی در غرب احیاء شد.
انتقادها از آنارشیسم
مفسران بسیاری آنارشیسم را به عنوان یک جنبش جانبی سیاست غیر مفید می دانند. آنارشیست های خویش فرما که عقاید خود را در راهپیمایی های خیابانی اعلان می کنند به عنوان مزاحمان عمومی نگریسته می شوند تا اعتراض کنندگان جدی به وضعیت کنونی. به تصور اغلب اشخاص آنارشیسم در تضاد با تجربه بشری قرار دارد. پیشنهادات ارائه شده توسط آنارشیست ها در مورد اینکه چگونه در جامعه ای که بر طبق اصول آنان تأسیس می شود با قربانیان، بزه کاران و ناسازگاران اجتماعی رفتار خواهد شد موجه نیست. به طور مشابه، آن ها در طرح های قطعی برای ساخت یک نظام اقتصادی صحیح درست و کارآمد ضعیف بوده اند. آنارشیسم با داشتن اصولی که با هر گونه عمل واقع گرایانه ای می جنگند نه تنها در دگرگون کردن جامعه ناکام مانده بلکه هرگز امتحان نیز نشده است. همچنین یک تناقض عمیق وجود دارد که آنارشیسم قادر به تلفیق دو ارزش آزادی فردی و نفع همگانی نیست. حتی اگر دولت به طور کامل شود تجربه جوامع در جایی که دولت فروپاشیده است حاکی از این است که به تبع این، نه آرمان شهر بلکه یک دوره هرج و مرج خواهد بود که به سرعت توسط یک استبداد تجدید شده جایگزین خواهد شد. در بخش هایی از جهان از قبیل آفریقا و یوگسلاوی سابق که در آن ها حکومت سازمان یافته شکست خورده است، به ندرت حمایتی از خوش بینی آنارشیستی برای پایان دولت مشهود است. دلیل دیگری برای زیر سوال بردن این دیدگاه خوش بینانه که اکثر آنارشیست ها یک جهان از طبیعت و افراد اولیه دارند وجود دارد. نظریات کروپاتکین در مورد جامعه هم سود حیوانی، با رفتار حیوانات به ویژه پستانداران اولیه تقویت نشده اند. تحقیقات انسان شناختی از جوامع اولیه آن ها را غرق در خرافات، بی رحمی، سلسله مراتب و قدرت خودسر نشان می دهد تا اینکه آنها را وحشی های نجیب و آرام بنمایاند. می توان ادعا نمود که فرضیه های اساسی آنارشیسم از نظر منطقی متناقض هستند. برای مثال، چگونه چنان دولت زیان آوری قادر به ظهور شده در صورتی که انسان، در اصل، در یک شرایط بی ضرر سعادت کمونیستی می زیسته است؟ دشواری های اخلاقی نیز وجود دارند. اغلب افراد توجیهات ارائه شده برای خشونت انقلابی توسط برخی از آنارشیست ها را از نظر اخلاقی تنفرانگیز می یابند. حتی مدافعه از مکانیسم عمل مستقیم به وسیله عناصر میانه روتر به عنوان یک چالش غیر قابل دفاع برای قدرت، حداقل در لیبرال دموکراسی ها مورد مخالفت می باشد. در هر صورت نتیجه عملی همواره بسیار کمتر از یک جامعه آنارشیستی و اغلب، پیش درآمدی برای خشونت و واکنش صاحبان قدرت خواهد بود و آزادی های موجود نیز سرکوب خواهند شد. این انتقادات بیانگر این هستند که آنارشیسم از نظر ایدئولوژیکی چشم اندازی ندارد به ویژه اگر به طور مضیق تفسیر شود. با این وجود، از یک منظر موسع تر، اندیشه آنارشیستی در طیف وسیعی از جنبش های سیاسی از قبیل فمینیسم، محیط زیست گرایی، حقوق مدنی و نهضت های مخالف جهانی کردن نفوذ کرده است. در صورتی که آنارشیسم پاسخی عرضه نمی دارد ممکن است سؤالات خوبی مطرح کند و در صورتی که آنارشیسم چیزی غیر از رویا نیست رویایی با ارزش است.پینوشتها:
1- Confederation General du Travail.
منبع مقاله :هریسون و بوید، کوین و تونی؛ (1392)، فهم اندیشه ها و جنبش های سیاسی ( مبانی علم سیاست )، دکتر عباسعلی رهبر، حسن صادقیان، کمار علیا، میرقاسم سیدین زاده، بی جا: انتشارات رویه، چاپ اول