بنیادگرایی

دین همواره یک نقش عمده در سیاست داشته است. به خصوص، مارکسیست ها بر نقش اساسی دین به عنوان ابزاری برای کنترل اجتماعی و تحکیم وضعیت کنونی درجامعه تأکید نموده اند. بسیاری از محافظه کاران ادعا کرده اند که دین
يکشنبه، 17 خرداد 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بنیادگرایی
 بنیادگرایی

 

نویسندگان: کوین هریسون و تونی بوید
مترجمان: عبّاس علی رهبر، حسن صادقیان، کمارعلیا، میر قاسم سیدین زاده



 

دین همواره یک نقش عمده در سیاست داشته است. به خصوص، مارکسیست ها بر نقش اساسی دین به عنوان ابزاری برای کنترل اجتماعی و تحکیم وضعیت کنونی درجامعه تأکید نموده اند. بسیاری از محافظه کاران ادعا کرده اند که دین یک عامل اجتماعی مهم و مثبت است که پیوستگی جامعه را حفظ می کند. هویت دینی یک نقش بسیار مهم در ایجاد هویت ملی بسیاری از کشورها ایفاء می کند. یهودیت و مسیحیت از طریق انجیل، تأثیر بسیاری بر توسعه مفاهیم حقوق بشر در کشورهای غربی داشته اند. سوسیالیسم بریتانیایی عمیقاً به وسیله سنت مسیحی مخالف کلیسای رسمی متأثر شده است. محافظه کاری در بریتانیا و احزاب دموکرات مسیحی آلمان و ایتالیا ارتباط نزدیکی با اشکال ویژه ای از سنت مسیحی ( اصول و اعتقادات کلیسای انگلیس در بریتانیا و کاتولیک در آلمان و ایتالیا ) دارند. با این وجود، سنت مسیحی اروپای غربی در حال از دست دادن اهمیت خود به عنوان یک شکل از توسل اخلاقی و سیاسی است. ملتزمین کلیسا به یک بخش کوچک از جمعیت کاهش یافته اند ( هر چند در دوره های بحران سیاسی و اقتصادی تعداد آنها گرایش به افزایش دارند ) . خیلی ها معتقدند دین در بهترین حالت یک تأثیر حاشیه ای بر سیاست مدرن و در بدترین وضعیت، مهیا کننده نابردباری، تعصب و تنفر است. ملاحظه ناآرامی های ایرلند شمالی، درگیری های اسرائیلی فلسطینی و درگیری بین هند و پاکستان، نشانگر نقش اساسی دین به عنوان یک محرک خشونت است. عبارت بنیادگرایی دینی تصویر تعصب دینی را مجسم می کند، اما باید گفت که این پندار غالباً نادرست است.

ماهیت بنیادگرایی دینی

بنیادگرایی در ابتدا برای اشاره به نگرشی از دین اطلاق می شد که در آن، فرض می شد خلوص اصیل عقیده مورد تراضی است و اخلاص مذهبی نیازمند بازگشت به سرچشمه های اصلی است. به ویژه برای ادیانی از قبیل مسیحیت پروتستان، اسلام و یهودیت، که دارای مبانی راسخی در کتاب های آسمانی شان هستند، بنیادگرایی شامل بازگشت به آنچه دارای اصلی نصوص دینی تلقی می گردد می شود، متونی که اعتبار نهائی شان را از وحی می گیرند. با این وجود، بنیادگرایی به این اعتقادات محدود نمی شود. نسخه هایی از آن در مکتب کاتولیک رومی، با امیدهای کاتولیک ها برای بازگشت به عقاید و رویه های پیش از دومین سلطه واتیکان (1962-1965) وجود دارد. حتی ممکن است عده ای با توسل به عقاید اصلی ( یا هر چیزی که ادعا می شود اصلی باشد ) سوسیالیسم، و رد هر گونه توافق یا بازنگرشگری، از بنیادگرایی سکولار در اندیشه چپ افراطی سخن بگویند. بنیادگرایان سکولار از این رو این گونه نامیده شده اند که شدیداً مخالف هرگونه مشارکت دین در سیاست و جامعه بوده و آن را به این دلیل که چیز با ارزشی برای عرضه به تجربه بشری ندارد کاملاً محکوم می کنند.
از نظر تاریخی، دین سازمان یافته همواره در پی تأثیرگذاری بر فرآیند سیاسی بوده است، این امر تا حدی برای ارتقاء ارزش های اخلاقی آن و تا حدی برای تحکیم موقعیت رسمی اش در جامعه بوده است. بنیادگرایی تا حدی متفاوت است. نخست آنکه بنیادگرایی، عرف تصریح شده در لیبرالیسم غربی، مبنی بر جدائی حوزه های خصوصی و عمومی از عقیده و فعالیت را رد می کند. فرض مفهوم جامعه سکولار، محدود بودن دین به حوزه خصوصی، جدائی کلیسا و دولت، و تمرکز هر کدام به کارهای مخصوص خود است. بنیادگرایی با قاطعیت این تمایز را رد و ادعا می کند که اصول خاص اخلاقی به سهولت در یک برنامه سیاسی قرار می گیرند و مبتنی بر صلاحیت الهی نیز هستند. در آمریکا، اصولی از این دست، با توجیهاتی که به عنوان دستور تغییر ناپذیر خداوند و مطرح شده در کتاب مقدس نسبت به آنها انجام می گیرد، به طرف استحکام شدید حرکت می کنند.
در اروپا، کلیسای کاتولیک به دنبال کسب اثرگذاری سیاسی بود و از طریق احزاب دموکرات مسیحی به این مهم دست یافت. آموزه های اجتماعی کاتولیک که در تعدادی از اسناد پاپی و شورایی در طول دو قرن اخیر انتشار یافته اند، توسعه اساسی پیدا کرده و در عمل، انعطاف پذیری قابل توجهی نشان داده اند. دومین مشخصه برجسته این است که تمامی صورت های بنیادگرایی به رد فرهنگ مدرن گرایش دارند، آن ها در استفاده از فن آوری مدرن و پروسه های هدایت مرتبط با آن تبحر دارند. این واقعیت، در استفاده هایی که پروتستان ها و مسلمانان بنیادگرا از تلویزیون، اینترنت و اطلاعات الکترونیکی برای ارتقاء باورهای دینی خود و حمایت از تصاحب مناصب عمومی به وسیله نامزدهای هم مرامشان انجام شده، خود را نشان داده است. بسیاری از مفسران بنیادگرایی را به عنوان خصیصه جومع به شدت آشفته توصیف نموده اند. نقاط قوت آن، غالباً از بیان بسیط مسائل، ادعای داشتن صلاحیت برتر، تشریح بحران ها با اطمینان و ارائه راه حل برای آنها، و در مورد بنیادگرایی اسلامی، اعتبار فرهنگ، ارزش ها، سنت و تاریخ بومی آن در مقابل غرب قدرتمند و سکولار ناشی می شوند.

بنیادگرایی معاصر

دست کم گرفتن قدرت بنیادگرایی در بسیاری از جوامع، عاقلانه نیست. مسئله بسیار مهم، می تواند حس مشارکت در یک نبرد جهانی بین خیر و شر باشد که احساسی از التزام معنوی به پیروان آن می دهد. با فروپاشی کمونیسم و افول تقریبی ناسیونالیسم، شاید فقط بنیادگرایی می تواند مبنای عقیده به این تعهد باطنی را بسازد. بنیادگرایی دینی در ایالات متحده آمریکا، یهودیت در رژیم صهیونیستی، هندوئیسم در هند، خاورمیانه، خاور دور و شمال آفریقا در حال افزایش است. با این وجود، در اروپا و به ویژه در بریتانیا، به نظر می رسد بنیادگرایی، تقریباً هیچ تأثیر مهم سیاسی نداشته است. گهگاه واکنش های زودگذر اخلاقی وجود دارند، طرح « بازگشت به بنیان ها » که در اواخر دهه 1990 توسط جان میجر ارائه شد از این دست است اما هیچ گونه هواخواهی سازمان یافته مهمی وجود ندارد. احزاب اتحادطلب پروتستان ایرلند شمالی گهگاهی بنیادگرا تلقی می شوند اما هدف سیاسی آنان یعنی سلطه پروتستان ها، یا حداقل استقلال از جمهوری ایرلند، به یک هدف سیاسی قبیله ای نزدیک تر است تا یک نهضت اخلاقی. بنیادگرایی اسلامی کوچک تر است اما عنصر مهمی در میان مسلمانان بریتانیایی است، که دارای ویژگی های مثل پایبندی زیاد به قانون هستند اما در عین حال، اختلاط اندکی با جامعه بریتانیایی داشته اند.

انتقاد از بنیادگرایی

بنیادگرایی از جهاتی، در معرض یورش های بی رحمانه سنت های لیبرال، سوسیالیست و حتی محافظه کار بوده و اغلب سردرگم بوده است. اولین مورد این است که بسیاری از افراد این ادعا که دستورات اخلاقی فرامین الهی باشند را نمی پذیرند. حتی برای کسانی که الهی بودن مبنای آن را می پذیرند مشکل این است که چگونه چنین ادعاهایی را در داخل یک جامعه کثرت گرای مدرن قرار بدهند. پیگیری جذب اهداف بنیادگرایانه به طور اجتناب ناپذیری منجر به ایجاد باعث فشارهای تفرقه افکنانه و غیر قابل تحمل در جامعه می شود. گفتگوی متمدنانه و منطقی با افرادی که همه مخالفت ها را شیطانی، همه انتقادات را غیر اخلاقی و هر گونه تراضی را خیانت تصور می کنند غیر ممکن می شود. ادعا شده، بنیادگرایی در عمل، با توجیه اعمالی که عقلا آن ها را ظالمانه می دانند افراد را به افراط سوق خواهند داد. می توان به بمب گذاری های انتحاری در فلسطین اشغالی، حملات به کلینیک های سقط جنین در آمریکا، حملات تروریستی ضد غربی در ایالات متحده آمریکا و جاهای دیگر اشاره کرد. در داخل آمریکا، مذاهب اصلی مسیحیت از قبیل کاتولیک ها، پیروان کلیسای اسقفی و اعضاء فرقه کویکر، بنیادگراها را مورد انتقاد قرار داده اند. ترویج یک خوانش مضیق، غیر متساهلانه و بسیار لفظی از انجیل، و اتخاذ مواضعی در مورد سلاح های هسته ای، مجازات اعدام، لیبرالیسم اقتصادی و مسائل محیط زیستی با اتکا به اعتبار انجیل، دلایل انتقادها هستند. مخالفان ادعا می کنند که بنیادگراها اصول ریشه دار آمریکائی را به وسیله ارزش های مسیحی، مغشوش می کنند. انتقادات مشابهی از بنیادگرایی در جهان اسلام، مثلاً زمانی که ناسیونالیسم عربی گهگاهی به وسیله سنت اسلامی مغشوش می گردند شده است. نهایت اینکه به زعم انتقادات صورت گرفته، بنیادگرایی عمل گرانیست. راه حل های واقعی برای مشکلات دنیای مدرن ارائه نمی دهد. در کشورهایی که تأثیر نیرومندی دارد، یک اقلیت پاک دین خواسته های افراطی خود را بر اکثریتی که بهره کمی در جامعه دارند تحمیل می کنند.
نباید دین یا بنیادگرایی دینی را به دلیل بیماری های جهان سرزنش کرد. سکولاریسم افراطی و نهضت های مذهب نمای فاشیسم و کمونیسم، به اندازه دین، به بار آورنده مصائب و بیچارگی در طول قرن بیستم بوده اند. به واقع، دین در اغلب اوقات مردم را به فداکاری های بزرگ در برابر خودکامگی ها برانگیخته است: پروتستان ها در آلمان نازی، کاتولیک ها در لهستان کمونیستی و مسیحیان ارتدکس در اتحادیه جماهیر شوروی همگی به ایستادگی در برابر رژیم های استبدادی کشورشان کمک نموده اند.
منبع مقاله :
هریسون و بوید، کوین و تونی؛ (1392)، فهم اندیشه ها و جنبش های سیاسی ( مبانی علم سیاست )، دکتر عباسعلی رهبر، حسن صادقیان، کمار علیا، میرقاسم سیدین زاده، بی جا: انتشارات رویه، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط