الف) دلایل عقلی بر امکان نسخ
پژوهشگران عمدتاً سه دلیل بر امکان نسخ آوردهاند، که به صورت فشرده آنها را ارزیابی میکنیم.1. احکام تابع مصالح و مفاسد است و مصالح و مفاسد با اختلاف افراد و احوال و زمانها قابل تغییر است؛ پس احکام نیز قابل تغییر است؛ بنابراین ممکن استیک حکم در زمانی برای مکلّفان مصلحت داشته باشد، ولی با گذشت زمان مصلحت تبدیل به مفسده شود و باقی ماندنِ آن حکم برخلاف مصلحت و حکمت باشد. (1)
آمدی در تحلیل دلیل عقلی بر جواز نسخ میگوید: «کسانی که منکر جواز عقلی نسخ هستندیا از کسانیاند که معتقدند افعال خداوند تابع مشیت و خواست اوست، نه حکمت و غرض (مصلحت)یا از کسانی هستند که معتقدند احکام خداوند تابع مصالح و مفاسد است. در صورتی که از گروه اول باشند هیچ منعی نیست که خداوند در زمانی به چیزی فرمان دهد و در فرمان دیگر از آن نهی کند؛ همان گونه که امر به روزهی ماه رمضان و نهی از روزهی عید فطر کرده است و اگر از دستهی دوم (که به نظر آمدی باطل است) باشند، هیچ امتناعی ندارد که چیزی در زمانی مصلحت داشته باشد و خداوند به آن امر کند و در زمان دیگر، مفسده داشته باشد و از آن نهی کند، زیرا مصالح به سبب اختلاف اشخاص و احوال و زمانها قابل تغییر است.» (2)
2. دلایل قطعی ویقینی بر نبوت پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) دلالت دارد و لازمهی آن نسخ ادیان قبل از آن است، (3) ولی برخی از منکرانِ نسخ به این دلیل پاسخ دادهاند که احتمال دارد حضرت موسی و عیسی (علیه السلام) تا زمان ظهور پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) به دین خود دعوت کردهاند، که با بعثت آن حضرت به خودیِ خود ادیان آنها از اعتبار میافتد و نیازی به نسخ ندارد؛ پس این که میگویید اعتقاد به نبوت خاتم صحیح نیست مگر با اعتقاد به جواز نسخ، تمام نیست. (4)
3. بهترین دلیل بر امکان شیء وقوع آن است و وقوع نسخ در ادیان مختلف به خوبی آشکار است. (5) بهترین دلیل بر وقوع نسخ در قرآن نیز وجود آیات منسوخ است که ما اِنشاءالله آن را در آخرین فصل این رساله بررسی میکنیم. البته، وجود چنین آیاتی در قرآن بسیاراندک است، لکن ثبوتیک آیهی منسوخ، هرچندیک مورد، برای اثبات ادعای ما کافی است.
ب) دلایل قرآنی بر وقوع نسخ
طرف داران نسخ برای اثبات ادعای خویش به آیاتی از قرآن استناد کردهاند که به بررسیِ آنها میپردازیم:دلیل اول: آیهی تبدیل
«وَإِذَا بَدَّلْنَا آیَةً مَّكَانَ آیَةٍ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَایُنَزِّلُ قَالُواْ إِنَّمَا أَنتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَیَعْلَمُونَ» (6)؛و چون آیهای را جایگزین آیهای کنیم-و خدا به آنچه فرو میفرستد داناتر است-گویند: همانا تو دروغ بافی. [چنین نیست] بلکه بیشترشان ناداناند.
شأن نزول: از ابن عباس گزارش شده است: «مشرکان مکه هرگاه بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آیهای نازل میشد که در آن فرمان سختی بود، پس از آن آیهای نازل میشد که در آن آسانی بود، میگفتند: محمد یاران خود را مسخره میکند. امروز فرمانی میدهد و فردا از آن باز میدارد و اینها ساختهی خود اوست.» (7)
تبدیلیعنی تغییر. (8) مرحوم طبرسی در معنای تبدیل مینویسد: «رفع الشیء مع وضع غیرمکانه؛ (9) برداشتن چیزی با گذاشتن غیرش به جای آن.»
1. تفسیر طرف داران نسخ از آیه
بیشتر مفسران در تفسیر این آیه گفتهاند:
1. مراد از «آیه» که در این آیهی شریفه دو بار تکرار شده است آیهی قرآن است و سیاق آیات قبل و بعد که دربارهی قرآن سخن میگوید آن را تأیید میکند.
2. مراد از «بَدَّلْنَا آیَةً مَّكَانَ آیَةٍ» نسخ آیه با آیهی دیگر است و شأن نزول گذشته و روایات اقوال مفسران در تفسیر آیه به این مطلب را تأیید میکند.
علی ابن ابراهیم در تفسیر «إِذَا بَدَّلْنَا آیَةً» مینویسد: هرگاه آیهای نسخ میشد، به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میگفتند: تو به خدا دروغ بسته ای. (10)
طبری در تفسیرش از مجاهد نقل میکند که «إِذَا بَدَّلْنَا آیَةً...» را به «نسخناها، بدلناها، رفعناها و اثبتنا غیرها» تفسیر کرده است. همو از قتاده روایت میکند که گفت: «إِذَا بَدَّلْنَا آیَةً...» مانند «مَا نَنسَخْ مِنْ آیَةٍ» است. و نیز از ابن زید گزارش میکند که تبدیل آیه مکان آیه به چیزی جز نسخ نیست. (11)
هم چنین، سیوطی از سدی روایت میکند که در تفسیر آیه گفته است: هذا فی الناسخ و المنسوخ. (12)
طبرسی هم در تفسیر آیه میفرماید: «هرگاه نسخ کنیم آیهای را و به جای آن آیهی دیگری بیاوریم». (13) خلاصهی کلام این که، عموم مفسران تبدیل را در این آیه به نسخ تفسیر کردهاند؛ بنابراین، معنای آیه این میشود: هرگاه خداوند با آیهای حکم آیهی پیشین را نسخ میکرد، مشرکان میگفتند: محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بر خدا افترا میبندد و سخنانی که ساختهی خودش است به خدا نسبت میدهد.
3. خداوند میفرماید: این سخنِ اکثر مشرکان از روی نادانی است و چون عالِم به حکمت و مصلحت نسخ نیستند چنین کلماتی را بر زبان میآورند و نسخ بر اساس مصلحت است که با اختلاف زمان و حالات اشخاص تغییر مییابد. (14)
بنابراین، آیهی شریفه نه تنها بر جواز نسخ دلالت میکند، بلکه به دلیل «اذا»ی شرطیه که دلالت بر تحقق وقوع میکند بر وقوع نسخ نیز دلالت دارد.
با وجود این، منکران وجود نسخ در قرآن تفسیرهای دیگری از آیه ارائه کردهاند که به آنها میپردازیم:
تفسیر مخالفان نسخ از آیه
الف) تفسیر ابومسلم:
ماوردی (15) و قرطبی (16) از ابومسلم گزارش کردهاند که «وَإِذَا بَدَّلْنَا آیَةً مَّكَانَ آیَةٍ»یعنی آیهای را به جای آیهای در کتاب های پیشین تبدیل کنیم (یعنی حکمیاز شریعتهای پیشین را با حکمیاز شریعت نسخ کنیم) مانند تحویل قبله از بیت المقدس-که از احکام شرایع قبل از اسلام بود-به طرف کعبه. (17)نقد و بررسی
با توجه به این که در تفسیر ابومسلم، خطاب آیه بهیهود مدینه است، نظریهی وی تنها با مدنی بودن آیه سازگار است، زیرا درگیریِ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بایهود در مدینه شروع شد. بنابراین، قبل از ورود به اصل بحث، بررسیِ مدنییا مکی بودن آیه ضروری است. طبری در تفسیرش این سوره را مکی میداند و در روایتی از عطاء بنیسار گزارش میکند که همهی این سوره مکی است مگر سه ؟آیهی آخر آن که در مدینه بعد از جنگ اُحد نازل شده است. (18)طبرسی از حسن و قتاده نقل میکند که چهل آیهی اول این سوره مکی و بقیه مدنی است و از ابن عباس و عطاء و شعبی نقل میکند که تمام سوره مکی است مگر سهی آیهی آخر که بعد از جنگ اُحد نازل شده است. (19)
دانشمند فرزانه، علامه طباطبائی رحمه الله، بعد از بحث مکی و مدنی بودنِ سوره این چنین نتیجه میگیرد: «بعد از همهی این حرفها، انصاف این است که آیهی «وَالَّذِینَ هَاجَرُواْ» (20) با آیهی بعد از آن و آیهی «مَن كَفَرَ بِاللّهِ مِن بَعْدِ إیمَانِهِ» (21) و چند آیهی بعد از آن آیهی «وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُواْ» (22) و دو آیهی بعد از آن به شهادت سیاق مدنی است و بقیه آیات شبیهتر به آیات مکی است.» (23)
هرچند علامه به دنبال این اظهارنظر فرمودند: «این مطلب به شهادت سیاق است و هیچ روایتی آن را تأیید نمیکند،» روایتی که سمرقندی از ابن عباس گزارش کرده است بیشتر این موارد را تأیید میکند. (24)
علامه معرفت با استناد به سیاق و دیگر دلایل همهی سوره را مکی میداند. (25)
با توجه به مطالب پیشین، مکی بودنِ آیهی مورد بحث ترجیح دارد. بعد از این مقدمه، تفسیر ابومسلم از آیه را ارزیابی میکنیم:
الف) بیاناتشان با مکی بودنِ این آیه که سیاق آیات و بیشتر روایات آن را تأیید میکند سازگار نیست.
ب) تفسیر وی از آیه با سیاق آیات مورد بحث که خطاب آن به مشرکان است هم آهنگی ندارد، زیرا مرجع ضمیر فاعلیِ «قالوا» «مشرکون» در آیهی پیشین است و این تعبیر در قرآن دربارهی مشرکان مکه آمده است، نه اهل کتاب.
ج) هم چنین، با شأن نزولی که در این آیه و آیات بعد گزارش شده است سازگاری ندارد.
د) آن اتهامیکه در دو آیهی بعد «وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْیَقُولُونَ» آمده است سخن مشرکان مکه است، نهیهودان مدینه. (26)
هـ) تعبیر «أَكْثَرَهُمْ لاَیَعْلَمُونَ» با مشرکان مکه سازگار است که تهمتهایِ آنان بیشتر از روی نادانی بود، ولی آن گونه که از آیات قرآن استفاده میشود تهمتهای یهودان از روی کینه و حسد بود، زیرا دربارهی آنان آمده است: «الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْكِتَابَیَعْرِفُونَهُ كَمَایَعْرِفُونَ أَبْنَاءهُمْ» (27) و هم چنین «وَالَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْكِتَابَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِّن رَّبِّكَ بِالْحَقِّ فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ». (28)
ب) تفسیر عبدالکریم خطیب از آیه:
برخی از معاصران که منکر نسخ در قرآناند میگویند:
این آیه نه مفهومش و نه منطوقش هیچ ارتباطی با مسئلهی نسخ ندارد و اصولاً مفهوم آیه با آنچه طرف داران نسخ تفسیر کردهاند متفاوت است. این سخن مبتنی بر مقدماتی است که به صورت فشرده بیان میکنیم:
الف) تبدیل به معنای نسخ نیست، زیرا در صورتی که تبدیل در «وَإِذَا بَدَّلْنَا آیَةً مَّكَانَ آیَةٍ» به معنای محو و ازاله باشد، لازم است برای رعایت بلاغت و نظم قرآنی گفته شود: «و وَإِذَا بَدَّلْنَا آیَةً بآیة» «بَدَّلْنَا آیَةً مَّكَانَ آیَةٍ » و بر اساس تفسیر مشهور کلمهی «مکان» در این جا جایگاهی ندارد. دلیل این که در این جا کلمهی «مکان» آورده است این است که مراد از «بَدَّلْنَا آیَةً مَّكَانَ آیَةٍ» جابه جاییِ آیات است، زیرا در بسیاری از موارد آیاتی در مدینه نازل میشد و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور میدادند آنها را در سورههای مکی در جایگاههای مخصوص قرار دهندیا آیاتی در مکه نازل شده بود، آن حضرت دستور میدادند آنها را در سورههای مدنی جای دهند و مشرکان به سبب این جابه جایی بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خرده میگرفتند و این آیات در جواب آنها نازل شد. افزون بر این، در صورتی که کلمهی «تبدیل» به محو و ازاله یا تعطیل و نقض تفسیر شود لازمهی آن وجود تعارض بین این آیه و آیهی شریفه ی:
«وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلاً لاَّ مُبَدِّلِ لِكَلِمَاتِهِ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ» (29)؛
و کلام پروردگار تو، با صدق و عدل، به حدّ تمام رسید. هیچ کس نمیتواند کلمات او را دگرگون سازد و او شنونده داناست.
ب) نزول قرآن همراه دو ویژگی بود:
1. نزول آن به صورت پراکنده و به تدریج در زمانهای گوناگون تدریجاً؛
2. نزول آن به صورتی که ترتیب آیات سورههای آن رعایت نشده بود.
قرآن کریم در جواب مشرکان که میگفتند: چرا قرآنیک دفعه نازل نمیشود، به این موضوع اشاره میکند:
«وَقَالَ الَّذِینَ كَفَرُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً كَذَلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلًا * وَلَایَأْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَاكَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِیرًا» (30)؛
و کافران گفتند: چرا قرآنیک جا بر او نازل نمیشود؟! این به دلیل آن است که قلب تو را با آن محکم داریم و [از این رو] آن را به تدریج بر تو خواندیم. آنان هیچ مَثَلی برای تو نمیآورند مگر این که ما حق و تفسیری بهتر را برای تو میآوریم.
آیهی مورد بحث به مسئلهی دوم اشاره میکند و هدف از هر دو را تثبیت قلب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و مؤمنان میداند.
ج) اگر مراد از تبدیل نسخ باشد با جملهی «لِیُثَبِّتَ الَّذِینَ آمَنُواْ وَهُدًى وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِینَ» (31) همآهنگی ندارد، زیرا نسخ سبب اضطراب میشود نه تثبیت، ولی نزول بعضی از آیات از برخی سورههای قرآن پیش از نزول آن سورهها به سبب محکم شدنِ دلهای مؤمنان بود؛ مثلاً سورهی انفال که به اتفاق همه مدنی است، آیات 30-36 آن در مکه نازل شد تا به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و مؤمنان امید و بشارت پیروزی و شکست مشرکان را بدهد. علاوه بر این، نسخ به طور مطلق بشارت برای مسلمانان نیست، زیرا در بسیاری موارد با نسخ احکام آسان برداشته شده و به جای آن احکام سخت آمده است؛ مثل موارد ادعای نسخ در آیات خمر، ربا و حدّ زنا.
د) مهمتر از همه، آیات مورد نظر مکی است و نسخ مربوط به آیات الاحکام است که آیات آن در سورههای مدنی است؛ پس چگونه میتواند این آیه ناظر به نسخ احکامیباشد که هنوز تشریع نشده است؟! (32)
نقد و بررسی
در پاسخ این بیان نکاتی به نظر میرسد که به آن میپردازیم:1. این بیان بر خلاف شأن نزولی است که در آیه گزارش شده است.
2. هرچند مشرکان و مخالفان اسلام، در مورد نزول تدریجی قرآن بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خرده میگرفتند، ولی در هیچ منبعی گزارش نشده است که دربارهی کیفیت تنظیم آیات و سورههایِ قرآن بر آن حضرت ایراد گرفته باشند تا قرآن درصدد پاسخ به آن برآید.
3. این سخن که کلمهی «مکان» در آیه مانع تفسیر «بدّلنا» به محو و ازاله است، زیرا با نظم و بلاغت قرآن سازگاری ندارد بسیار شگفت آور است. چگونه تفسیر «بدلنا» به محو و ازاله با نظم و بلاغت آیه هم آهنگی ندارد؛ در حالی که بیش از 1400 سال مفسران بزرگ جهان اسلام که در میان آنها صدها ادیب و سخن شناس تراز اول وجود دارد متوجه این خلل نشدهاند.
4. عجیبتر از آن این سخن است که، تفسیر آیه به نسخ با «لِیُثَبِّتَ الَّذِینَ آمَنُواْ» هم آهنگی ندارد و نسخ موجب ازعاج و اضطراب میشود نه تثبیت؛ در حالی که وقتی مصلحتِ وجودِ حکمیدر جامعه پایان پذیرفت، نسخ آن سبب تثبیت میشود و نسخ نشدنِ آن موجب اضطراب؛ علاوه بر این، گویا جناب آقای عبدالکریم خطیب فراموش کردهاند که فاعل «یثبّت» «مؤمنان » است که با تمام وجود به راست گوییِ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و قرآن باور داشتند و در پی اطاعت از دستورات الهی در بند سختی و آسانیِ آن نبودند. علامه طباطبایی رحمه الله در تفسیر «یثبّت» میفرماید: «تثبیت به معنای تحکیم و تأکید ثبات است که با القای ثبات بر آنان، ثبات دیگر بر آنان القا میکند. گویا ایشان با ایمان به خدا و رسول و روز جزا بر حق ثابت شدهاند و به سبب تجدد حکم بر اساس مصلحت ثبات دیگری به آنها میدهد و نمیگذارد از این جهت دچار سستی شوند و کارهایی انجام دهند که با مصلحت امروز آنان سازگار نیست.» (33)
5. این سخن که چون آیه مکی است نمیتواند مقصود از آن نسخ باشد، زیرا آیات الاحکام در مدینه بوده است، ثابت نشده است. بلی، بسیاری از این آیات در مدینه نازل شده است، اما این که در مکه مطلقاً حکمیو در پیِ آن نسخ وجود نداشته است دلیلی ندارد.
ج) تفسیر علامه قاسمیاز آیه:
برخی از مفسران معاصر در تفسیر آیه گفتهاند: «در زمانی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مبعوث شد، بشر از جهت استعداد و عقل به جایی رسیده بود که شایستگی آن را داشت تا با عقلش مخاطب شود و حقایق دین را کشف کند و مانند اُمتهای پیشین نیازی به معجزهی کونی و آفاقی نبود؛ بر همین اساس، معجزهی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برخلاف پیامبران پیشین به معجزهی بیانی، فکری و عقلی تبدیل شد و این آیهی شریفه ناظر به همین تغییر و دگرگونی است. بنابراین، معنای آیه این است: هنگامیکه معجزهی کونی و آفاقیِ پیامبران پیشین را به معجزهی علمیو بیانی تبدیل کنیم آنها میگویند: تو افترا میبندی... و در ادامه میگوید: مکی بودنِ این سوره این مطلب را تأیید میکند.» (34)نقد و بررسی
اشکالهای این سخن عبارت است از:1. مخالف ظاهر آیه و سیاق آیات قبل و بعد و شأن نزول است.
2. هرچند علامه قاسمیاین سخن خود را به گروهی نسبت میدهد، ولی به نظر میرسد هیچ کس تاکنون چنین تفسیری از آیه نکرده است و این تفسیر برخلاف اجماع همهی مفسران است.
3. این که نسخ احکام در مکه نبوده است مطلبی است که ثابت نشده است.
د) تفسیر علامه عسکری از آیه:
علامه عسکری در تفسیر آیه مینویسد: آیهی «وَإِذَا بَدَّلْنَا» ضمنِ مجموعه آیاتی نازل شده است که خداوند در آنها دربارهی قرآن و ادب قرائت آن و شبهههای مشرکان مکه و رد آن سخن میگوید (35) و مراد از «بَدَّلْنَا آیَةً مَّكَانَ آیَةٍ» جانشینیِ احکام قرآن است به جای احکام تورات و انجیل (نه نسخ به معنای مصطلح) و در ادامه مینویسد: پنج مطلب این تفسیر را تأیید میکند:1. شروع این مجموعه از آیات بایاد قرآن؛
2. ضمیر مذکر در «نزّله»، زیرا اگر مرجع ضمیر «آیه» بود آن را مؤنث میآورد و با توجه به مذکر بودنِ آن معلوم میشود مرجع آن «قرآن»یا «حکم» است.
3. نقل سخن مشرکان که میگفتند: قرآن را بشری به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یاد میدهد و مراد آنها احکام قرآنیا کل قرآن است، نهیک آیه از آن.
4. فرمان دادنِ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به پیروی از حضرت ابراهیم (علیه السلام) «ثُمَّ أَوْحَیْنَا إِلَیْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا» (36) و آیهی «إِنَّمَا جُعِلَ السَّبْتُ عَلَى الَّذِینَ اخْتَلَفُواْ فِیهِ» (37) که مقصود از آن بنی اسرائیل است و به پایان بردنِ مجموعهی آیات مربوط به قرآن با آیهی شریفهی «وَعَلَى الَّذِینَ هَادُواْ حَرَّمْنَا مَا قَصَصْنَا عَلَیْكَ مِن قَبْلُ». (38)
5. در هیچ تفسیری روایتی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل نشده است که منظور از آیه در این آیهی شریفه، آیهی قرآن باشد. (39)
نقد و بررسی
مطلب 1، 3 و 4 هیچ منافاتی با تفسیر مشهور ندارد. در مورد مطلب دوم نیز مشرکان مکه با طرح مسائل گوناگون از جمله نسخِ برخی از احکام قرآن نتیجه میگرفتند که قرآن از طرف خداوند نیست و ساختهی دست پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است خداوند با رد این شبهه میفرماید: قرآن از طرف خداوند نازل شده است؛ بنابراین، برگشت ضمیر «نزّله» به «حکم» و «قرآن» با تفسیر مشهور منافاتی ندارد؛ علاوه بر این که، امکان برگشت ضمیر به «مبدل» و «ناسخ» که از واژهی «بدّلنا» استفاده میشود وجود دارد.مشابه این مطلب در قرآن در موارد دیگری نیز وجود دارد و در جواب نکتهی پنجم میگوییم: این که در تفسیر «آیه» به معنای مشهور هیچ روایتی نداریم دلیل بر این نیست که تفسیر آن به استناد سیاق آیات و قرائن به این معنی باطل باشد؛ همان گونه که در بیشتر آیات قرآن و کلمات آن، تفسیر مأثور از رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) نداریم، ولی با توجه به سیاق آیات و قرائن دیگر آن را تفسیر میکنند.
پینوشتها:
1. ابوالحسین بصری، المعتمد فی اصول الفقه، ج1، ص 370-371؛ آقابزرگ تهرانی، الذریعة الی اصول الشریعه، ج1، ص 426؛ محقق حلی، معارج الاصول، ص 162 و علامه حلی، مبادیء الوصول الی علم الاصول، ص 176.
2. الاحکام فی اصول الاحکام، ج3، ص 127.
3. فخر رازی، المحصول، ج1، ص 532 و علامه حلی، معارج الاصول، ص 162.
4. همو، التفسیر الکبیر، ج3، ص 247.
5. به مقالهی «امکان و دلایل نسخ» از همین نویسنده مراجعه نمائید.
6. نحل، آیهی 101.
7. نصربن محمد سمرقندی، تفسیر السمرقندی (بحرالعلوم) ج2، ص 101 و التفسیرالکبیر، ج20، ص 1193.
8. خلیل بن احمد فراهیدی، ترتیب کتاب العین، واژهی «بدل».
9. مجمع البیان، ج6، ص 594.
10. تفسیر قمی، ج1، ص 392.
11. جامع البیان، مجلد 8، جزء 14، ص 231.
12. الدرالمنثور، ج5، ص 167.
13. مجمع البیان، ج6، ص 595.
14. همان، ج6، ص 595 و فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج20، ص 119.
15. النکت و العیون، ج3، ص 14.
16. الجامع لاحکام القرآن، ج10، ص 116.
17. التفسیر الکبیر، ج20، ص 119.
18. طبری، جامع البیان، مجلد 8، جزء 14، ص 254.
19. مجمع البیان، ج6، ص 535.
20. النحل، آیهی 41.
21. همان، آیهی 106.
22. همان، آیهی 126.
23. المیزان، ج12، ص 202.
24. تفسیر سمرقندی، ج2، ص 227. سمرقندی در تفسیرش میگوید: «قال: ابن عباس، سورة النحل کلها مکیه الاربع آیات نزلت بالمدینه قوله وَالَّذِینَ هَاجَرُواْ فِی اللّهِ مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُواْ/ 41 و قوله ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِینَ هَاجَرُواْ مِن بَعْدِ مَا فُتِنُواْ/ 110 وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُواْ/ 126 وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُكَ إِلاَّ بِاللّهِ/ 127. الی آخرها.»
25. ن. ک: معرفت، التمهید، ج1، ص 184-187.
26. مراجعه نمایید به طبری، جامع البیان، مجلد 8، جزء 14 ص 231؛ تفسیر قمی، ج1، ص 392؛ علی بن احمد واحدی، اسباب النزول، ص 281 و سیوطی، الدرالمنثور، ج3، ص 247.
27. بقره، آیهی 146 و انعام، آیهی 20. کسانی که به آنان کتاب آسمانی داده ایم، او [پیامبر] را هم چون فرزندان خود میشناسد.
28. انعام، آیهی 114. و کسانی که به آنها کتاب آسمانی دادهایم میدانند این کتاب به حق از طرف پروردگارت نازل شده است. بنابراین، از تردیدکنندگان مباش.
29. انعام، آیهی 115.
30. فرقان، آیهی 32-33.
31. نحل، آیهی 102.
32. عبدالکریم خطیب، التفسیرالقرآنی للقرآن، ج7، 362-369.
33. المیزان، ج12، ص 347.
34. تفسیرالقاسمی(محاسن التأویل)، ج6، ص 409-408 با تلخیص و نیز محمد غزالی، نظرات فی القرآن الکریم، ص 24.
35. این مجموعه آیات از «فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ» (نحل، آیهی 98) شروع میشود.
36. نحل، آیهی 123. سپس به تو وحی فرستادیم که از آیین ابراهیم-که ایمانی خالص داشت و از مشرکان نبود-پیروی کن.
37. همان، آیهی 124. [تحریمهای] روز شنبه (براییهود) فقط برای کسانی بود که در آن هم اختلاف کردند.
38. همان، آیهی 118. چیزهایی را که پیش از این برای تو شرح دادیم، بر یهود حرام کرده بودیم.
39. سیدمرتضی عسکری، القرآن و روایات المدرستین، ج2، ص 296-297.
حسینی زاده، سیدعبدالرسول؛ (1390)، بررسی تطبیقی نسخ در قرآن کریم، قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ اول