اسلام و سیاست

سیاست اسلامی غالباً در قالب ترکیب «دین و سیاست» مطرح می شود. در ادبیات جنبش های اسلامی معاصر، اسلام هم دین است و هم دولت. بسیاری از متفکران اسلامی و غیر اسلامی از اسلام در مقام سبکی جامع برای زندگی
شنبه، 6 تير 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اسلام و سیاست
 اسلام و سیاست

 

نویسنده: جان اسپوزیتو/ جان وال
مترجم: شجاع احمدوند



 

سیاست اسلامی غالباً در قالب ترکیب «دین و سیاست» مطرح می شود. در ادبیات جنبش های اسلامی معاصر، اسلام هم دین است و هم دولت. بسیاری از متفکران اسلامی و غیر اسلامی از اسلام در مقام سبکی جامع برای زندگی (1) سخن گفته اند، با تذکر این نکته که در اسلام سلسله مراتب اداری روحانیون و نهاد رسمی «کلیسا» وجود ندارد. در عوض، حتی در تمدن اسلامی دوره ی میانه، در عصر امپراتوری های بزرگ اموی و عباسی، ساختارهای غیردولتی با کارویژه های بسیار مهم در زندگی دینی مردم ( به لحاظ عملی و اعتقادی) شکل گرفت. ظهور «علما» در مقام گروهی متمایز در جامعه ی اسلامی، و هم چنین پدیدار شدن مذاهب بزرگ فقه اسلامی که به نوعی مستقل از سلطه ی حکومت بودند، از جمله ی مهم ترین وقایع دوران صدر اسلام است. بعدها اخوان الصفا به عنوان پایه ی مهمی برای زندگی دینی عمومی مطرح شد. این نهادها و ساختارهای اجتماعی نه نوعی «کلیسا»، بلکه کاملاً مستقل و منفک از حکومت بودند و حتی گاهی در تعارض با نهادهای دولتی قرار می گرفتند. (2)
در اوایل عصر مدرن، انواع مختلفی از نظام های سیاسی در جهان اسلام وجود داشت. برخی از بزرگ ترین کشورها تحت حاکمیت سلاطین بودند؛ فرمان روایان امپرتوری هایی چون عثمانی در اروپا و خاورمیانه، و امپراتوری مغولان در هندوستان. در ایران شیعی، شاهان حکومت می کردند، و در سراسر جهان اسلامی قلمروهای پادشاهی کوچک تری نیز وجود داشت که تحت حاکمیت امرای محلی چون امام یمن و رؤسای دولت های قبیله ای خلیج فارس بود. همه ی این دولت ها با چالش های مربوط به تحولات سیاسی و اجتماعی دوران مدرن مواجه بودند.
تحول ساختاری دولت ها در جهان اسلام، هم پای اسلام را به میان کشید و هم پای سیاست را. با رهبری برخی از حاکمان برجسته ی اصلاح طلب نظیر محمد علی در آغاز قرن نوزدهم در مصر و مصطفی کمال آتاتورک در ترکیه در سال های بعد از جنگ جهانی اول، نظام های سیاسی دچار تحول و دگرگونی شدند. نهادهای مستقر تغییر پیدا کردند و اصلاح طلبان برنامه های اصلاحی خود را بر مبنای تغییرات آمرانه پی گرفتند. رابطه ی میان اسلام و سیاست یکی از موضوعات اساسی در تغییر و تحولات دو قرن و نیم اخیر بوده است. تنش اصلی میان جنبش های رفرمیستی نوساز و قدیمی ها، نهادهای مستقر و آداب و رسوم پیشامدرن بود. نخستین نوگرای بزرگ در امپراتوری عثمانی، سلیم سوم، در سال 1807 در نتیجه ی ائتلاف میان محافظه کاران و نیروهای واپسگرا از قدرت کنار گذاشته شد. در مصر نیز علمای محافظه کار به نحوی بی سر و صداتر گاهی در برابر اصلاحات آموزشی، مخصوصاً در برابر تغییرات در دانشگاه بزرگ اسلامی الأزهر مقاومت می کردند. در چنین بستری، تنشی آشکار وجود داشت میان نیروهای نوگرا که اغلب به صراحت غرب گرا خوانده می شدند، با نمایندگان اسلام سنتی که ایشان را غالباً پیشامدرن، یا حتی ضدمدرن می دانستند. نیز، محافظه کاران و سنت گرایان را عموماً به هویت اسلامی شان می شناختند، و طرفداران انطباق با غرب و رفرمیست های نوگرا را بیش تر به سکولار بودن و نگرش مدرن غربی. جنبش های فعال تجدید حیات خواه دینی، غالباً تلاش هایی برای کند کردن فرایند مدرنیزاسیون و مخالف مدرنیته محسوب می شدند.
در قرن بیستم جنبش های جدیدی بر مبنای تأیید و تصدیق مجدد اسلام ظهور کرد. این جنبش ها به لحاظ ساختار و رویکرد متفاوت از جنبش های اسلامی قبلی و نشان دهنده ی ظهور سبک های جدید و مهمی از نهادهای اسلامی بود. از اولین و مهم ترین نمونه های این گروه های جدید، اخوان المسلمین و جماعت اسلامی هستند که اولی را حسن البنا در 1982 در مصر، و دومی را ابوالاعلی مودودی در 1984 در آسیای جنوبی بنیان گذاشتند. (3)
حامیان این جنبش ها نه بخش های محافظه کار جامعه، بلکه اغلب تحصیل کردگان مدرن و شاغلان در بخش های مدرن جوامع بودند. آن ها به هیچ وجه خواهان بازگشت به شرایط ماقبل مدرن نبودند بلکه هدف آن ها استقرار ساختارهایی بود که بتواند در بطن فرهنگ مدرن به شیوه ای کاملاً اسلامی عمل کند.

در طول نیمه ی اول قرن بیستم، جنبش های اسلامی نوظهور نظیر اخوان المسلمین و جماعت اسلامی هر چند به چشم می آمدند اما چندان قدرت مند نبودند. جریان غالب در اندیشه و عمل سیاسی، نگرش ها و برنامه هایی بود که مدام سکولارتر می شد. جنبش های در حال ظهور، ناسیونالیستی دارای مؤلفه های عمده ی اسلامی بودند، اما هم از منظر اعضا و هم از منظر مفاهیم، ناسیونالیسم نمی توانست در قالب مفاهیم اسلامی مفهوم بندی شود. همین طور در دوره ی متعاقب جنگ جهانی دوم، زمانی که اغلب کشورهای اسلامی تحت قیمومیت دولت های اروپایی به استقلال سیاسی نائل شدند، ایدئولوژی های اعتراضی و اصلاحات رادیکال، در قالب رویکردهای دموکراتیک، سوسیالیستی و مارکسیستی غربی شکل گرفت.

دولت های مستقل در جوامعی که اکثریت آنان را مسلمانان تشکیل می دادند به صورت دولت - ملت های خود مختار درآمدند. نظام های سیاسی، چه جمهوری های رادیکال و چه حکومت های سلطنتی محافظه کار، ساختارهایی را در چارچوب ایده های دولت - ملت مدرن تأسیس کردند. (4) این تحول، چارچوب سیاسی جهان اسلام را در نیمه ی دوم قرن بیستم تعریف کرد. در این دوره، فعالیت واحدهای سیاسی مسلمانان چه در عرصه ی سیاست داخلی و چه در عرصه ی بین المللی دقیقاً در چارچوب منطق دولت - ملت بود.
مسئله ی اصلی در انتقال به دولت - ملت، نحوه ی انطباق مفاهیم و ساختارهای اسلامی با دوران مدرن بود که واقعیت های سیاسی - اجتماعی آن متأثر از غرب بودند. این انطباق چند شکل مختلف به خود گرفت. تلاش روشنفکران برای «نوگرایی اسلامی» ریشه در تحولات آخر قرن نوزدهم و آثار کسانی چون محمد عبده در مصر و احمدخان در هند داشت. در نیمه ی قرن بیستم نوگرایی اسلامی مبدل به گفتمان دینی غالب در بیش تر کشورهای اسلامی شد. این موضوع پایه ی فکری انعطاف پذیری برای مفصل بندی (5) با ایدئولوژی هایی نظیر سوسیالیسم اسلامی فراهم آورد.
انطباق های نهادی بسیار مهمی نیز اتفاق افتاد. در 1952-1951، به هنگام شکل گیری لیبی در قالب کشوری مستقل، حکومتی سلطنتی به وجود آمد و رهبر سنوسی ها که از صوفیان عالی رتبه بود، پادشاه این «دولت - ملت» نوظهور شد. در سودان دو گروه از بزرگ ترین جماعات اسلامی ریشه دار یعنی ختمیه ی طریقه و انصار (پیروان مهدی)، خود را در قالب احزاب سیاسی توده ای سازماندهی کردند؛ و توانستند به نحو مؤثری در انتخابات نظام پارلمانی رقابت کنند؛ انتخاباتی که در زمان استقلال سودان در 1956 برگزار شد. این نوع اصلاحات و انطباق ساختارها و مفاهیم موجود اسلامی با مدرن، در بسیاری از نقاط دیگر نیز اتفاق افتاد. شخصیت و نقش ویژه ی اسلام در سیاست این بود که مفاهیم و ساختارهای اسلامی موجود را با شرایط جدید انطباق دهد.

پی‌نوشت‌ها:

1. برای نمونه ن. ک :
Arthur Goldschmidt, Jr. A Concise History of the Middle East, 3rd ed. (Boulder, Co.: Westview Press, 1988), p. 49; Susan Haneef, What Everyone Should Know about Islam and Muslims (Chicago : Kazi Publications, 1982), p. 83; Seyed Qutb, Milestones, trans. S. Badrul Hassan (Karachi: International Islamic Publishers, 1981), pp. 46 - 48.
2. به عنوان نمونه ن . ک :
Ira M. Lapidus, “The Seperation of State and Religion in the Development of Early Islamic Society”, International Journal of Middle East Studies 6, no. 4 (Oct. 1975): 363-385.
3. مطالعات مهمی در خصوص این دو جنبش انجام شده است. ن . ک.:
Richard P. Mitchell, The Society of the Muslim Brothers (New York: Oxford University Press, 1969; reprinted 1993); Seyed Vali Reza Nasr, The Vanguard of the Islamic Revolution : The Jamaat-i Islami of Pakistan (Berkeley Calif.: University of California Press, 1994).
4. این فرایند به طور کامل در منابع زیر مورد بحث قرار گرفته است :
James S. Piscatory, Islam in a World of Nation - State, (Cambridge: Cambridge University Press, 1986); John Obert Voll, Islam: Continuity and Change in the Modern World (Syracuse, N. U.: Syracuse Univerity Press, 1994), espicially chapter 4.
5. articulation

منبع مقاله :
اسپوزیتو، جان ال؛ ( 1392)، جنبش های اسلامی معاصر، دکتر شجاع احمدوند، تهران: نشر نی، چاپ چهارم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط