مترجم: شجاع احمدوند
رابطه ی میان فرایند دموکراتیک سازی و احیاگری اسلامی، پیچیده و عاملی مهم در تحرکات سیاسی جهان اسلام معاصر است. به تعبیر کلی تر، این دو فرایند شامل قدرت مند سازی مردم در سیاست و تأکید بر هویت های فرقه ای هستند. تعریف و مفصل بندی این مطالبات مبین تنوع دیدگاه ها در جهان اسلام است. شیوه های مختلفی از تأکیدِ هم زمان بر احیاگری اسلامی و دموکراتیک سازی را می توان در مناطق مختلف جهان اسلام مشاهده کرد. مسلمانان از غرب افریقا گرفته تا آسیای جنوب شرقی در ساختارهای مختلف سیاسی جمهوری، سلطنتی، دیکتاتوری های اقتدارگرا، همچنین در جوامع متکثر فرهنگی یا جوامع یک دست، در دولت های فقیر یا غنی، همه و همه درگیر این روند هستند.
تجارب متفاوت مسلمانان در کشورهای مختلف درباره ی فرایند دموکراتیک سازی و احیاگری دینی در بستر وسیع جهان معاصر، و میراث بزرگ سنت و تاریخ اسلامی اتفاق می افتد.
به تعبیر جهانی، تعریف «دموکراسی» در تقارن بسیار نزدیکی با عناصر اصلی سنت های سیاسی اروپای غربی و ایالات متحده قرار دارد. برای بسیاری از دانشمندان علوم اجتماعی تجربه ی غربی بنیان لازم را برای تعریف دموکراسی فراهم کرده است. در آن بستر، برای متفکر بزرگی چون جیووانی سارتوری این امکان وجود دارد که این سؤال را مطرح کند که «وقتی ما از تجربه ی غربی سخن می گوییم واژه ی کلیدی ما "غربی" است یا "تجربه"؟ به عبارت دیگر آیا راهی غیرغربی نیز برای تحقق دموکراسی وجود دارد؟» (1) پاسخ او، به وضوح در بحث دموکراسی در جهان سوم و امکان «صدور» آن مطرح شده است : «ما زودتر از این نمی توانستیم کلمه ی دموکراسی را برای اغلب جهان سوم و به خصوص کشورهای موسوم به در حال توسعه به کار ببریم، چرا که جهان سوم نسبت به شرایط استاندارد آن قدر جایگاه پایینی دارد که هنوز این تردید وجود دارد که آیا واژه ی دموکراسی برای این موارد واژه ی مناسبی است یا نه ... دموکراسی، چنان که وودرو ویلسون می گوید، مشکل ترین شکل حکومت است. بنابراین، ما نمی توانیم امیدوار باشیم که گونه ی "کامل" غربی آن را صادر کنیم. از سوی دیگر، کاملاً واضح است که دولت های جدید و ملل در حال توسعه نمی توانند وانمود کنند که از نقطه ای آغاز کرده اند که دموکراسی های غربی قبلاً به آن رسیده اند.» (2) این نمونه مورد روشنی از فهم «دموکراسی» بر مبنای تجربه ی غربی به دست می دهد که هنوز مورد اتفاق همه ی تحلیل گران معاصر است، و این که پذیرش الگوی غربی، مدل مناسبی برای همه ی جوامع است. در این بستر، متفکران هم چنان مشغول بررسی تصورات خود برای امکان «صدور دموکراسی» از غرب به سایر نقاط جهان هستند. (3) و سؤالاتی از این دست را مطرح می کنند که «چرا مدل دموکراسی غربی در افریقا شکست خورد؟» (4)
حتی درون سنت غربی نیز دموکراسی واژه ای ذاتاً متعارض است. نظام پارلمانی و انتخاباتی چند حزبی که در بریتانیا و فرانسه وجود دارند به عنوان یگانه الگوی دموکراسی، مورد قبول همه ی جهان قرار نگرفته است. به عنوان مثال در انقلاب فرانسه بابوئیست ها «همه پرسی ضد پارلمانی» بسیار مهمی را به سبک دموکراتیک ترتیب دادند که تأثیرات بلندمدتی بر سیاست اروپا گذاشت. (5) در غرب، سنت بدیل بزرگی از سوی مارکسیسم مطرح شد.
«مارکس بر آن بود که حکومت دموکراتیک در یک جامعه ی سرمایه داری، ذاتاً غیر عملی است... دولت پساسرمایه داری نباید ... شباهتی با رژیم پارلمانی داشته باشد. پارلمان ها مرزهای غیرقابل قبولی میان مردم و نمایندگان ترسیم می کنند.» (6) سرانجام، مارکسیسم در عمل، اشکال متنوعی به خود گرفت و در اصول، مدل دموکراسی غربی بسیار متفاوت تری از آن چه ارائه کرد که به طور ضمنی در تحلیل سارتوری و دموکراسی مدنظر سیاست سازان امریکایی وجود داشت.
در بستر گسترده ی جهانی شدن سیاست و گفتمان سیاسی، عرصه برای تعارض حتی فراخ تر شد. تا آن جا که دموکراسی در مقام سازه ای غربی تعریف می شود، فرایند دموکراتیک سازی در چالش با هویت های قومی خاص قرار می گیرد. تلاش برای محدود سازی مفهوم بندی مشارکت سیاسی همگانی به رهیافت ها و نهادهای غربی، موجب شده طرفداران دموکراسی غربی به امپریالیسم فرهنگی روآورند. به این ترتیب، طرفداران هویت های قومی، دموکراتیک سازی را فرایندی تلقی می کنند که موجب معرفی ارزش ها و نهادهای نامنزه غربی و ورود هنجارهای بیگانه به جامعه ی آن ها خواهد شد. از این رو، تعارض بر سر تعریف دموکراسی مبدل به صحنه ی منازعه میان «خودی» و «بیگانه» خواهد شد.
در جهان اسلام، این تعارض موجب چالش بر سر تعریف «دموکراسی اسلامی» شده، به گونه ای که این تعریف هم با افزایش خواست برای مشارکت همگانی سیاسی تناسب داشته باشد و هم بتواند جامعه ای کاملاً اسلامی را تحقق بخشد. دو عرصه از پیچیدگی های ارائه ی چنین تعریفی از دموکراسی عبارتند از رویکردهای متغیر و متعدد در باب معنای دموکراسی در غرب و تنوع پویای رویکردهای موجود در جهان اسلامی معاصر. مسلمانان جهان هم از مشاجراتی که در غرب بر سر تعریف دموکراسی وجود دارد آگاهند و هم تا حدود زیادی متأثر از آن هستند. از این رو، برای فهم رابطه ی میان احیاگری اسلامی و دموکراسی، باید این دو عامل را ولو به اختصار بررسی کرد.
تعاریف غربی از دموکراسی
وقتی که متفکران و رهبران سیاسی در باب «دموکراسی» برای مناطق خارج از ایالات متحده و اروپای غربی سخن می گویند، چنین به نظر می رسد که اجماعی بر سر معنای این واژه و چیستی نهادهای لازم برای ایجاد دموکراسی به جای رژیمی اقتدارگرا، وجود دارد. زمانی که فرایند دموکراتیک سازی در سطح جهانی مبدل به نیروی بسیار مهم و مشهودی شد، رهبران سیاسی ایالات متحده به کرات در باب حمایت آمریکا از توسعه ی دموکراسی در جهان سخن می گفتند. ولی، در اکثر این مباحث واضح بود که رهبران امریکایی وقتی سخن از حمایت امریکا می کردند مدل متفاوتی از دموکراسی را در ذهن داشتند. مقارن آغاز فروپاشی شوروی، جیمز بیکر وزیر امور خارجه ی امریکا در سخنرانی ای با عنوان «فصل دموکراسی» خطاب به کنفرانس امنیت و همکاری اروپا در سپتامبر 1991 که برای عموم شهروندان و رهبران شوروی ایراد می شد، پنج اصل اساسی را مورد تأکید قرار دارد که اهالی شوروی باید به آن اصول ملتزم باشند از جمله: نظام چند حزبی، انتخابات آزاد و برداشتی جفرسونی از حقوق اقلیت ها. (7)همین طور در بحث حمایت امریکا از دموکراسی در افریقا وجوه خاصی مورد توجه قرار گرفت که به زغم آن ها برای تحقیق دموکراسی ضروری بودند.
بار دیگر، نظام انتخاباتی چند حزبی، بخش کلیدی دموکراسی بود. هم چنین هرمان جی. کوهن معاون وقت وزیر امور خارجه در امور افریقا وعده ی حمایت های مستقیم مالی «برای توسعه ی زیرساخت های لازم برای دموکراسی» را مطرح کرد که شامل ایجاد «جامعه ی مدنی» با همکاری اتحادیه های کارگران دموکراتیک، گروه های فرهنگی و ادبی، کانون وکلا، انجمن های زنان و گروه های سازمان های ناظر سنتی حقوق بشر و هم چنین مطبوعات آزاد به سبک غربی بود. (8) کوهن وعده ی دو نوع کمک از سوی امریکا را داد :
کمک هایی که برای شروع فرایند دموکراتیک لازم است یعنی کمک های مربوط به برگزاری انتخابات آزاد و منصفانه و نظام چندحزبی ... اما ... ما باید بیش تر از این ها را انجام دهیم و باید مقادیر زیادی از کمک را برای مسئله ای که آن را «حکمرانی» (9) می نامیم اختصاص دهیم. حکمرانی فرایندی کلی است که عملاً مردم را به مشارکت و انجام مسئولیت هایشان در برقراری دموکراسی توانا می سازد. وجود نهادهای مدنی، قوه ی قضائیه ی مستقل، و مطبوعات آزاد که دموکراسی را به کار خواهند انداخت و حکومت را زیر نظارت قرار خواهند داد از این جمله اند . (10)
جی دانفورث کوایل معاون رئیس جمهور تصدیق کرد که «ما معتقدیم در افریقا مدل واحدی از دموکراسی وجود ندارد»، پس ادامه داد که می توانیم برای همه ی «نظام های ریاستی، نظام های پارلمانی، تعیین تعداد کرسی ها بر مبنای نسبت آرا، و نمایندگان خاص منطقه ای، احترام قائل شویم.» (11) این لیست بیش تر معطوف به مدل های رایج غربی برای نظام های دموکراتیک است و اشاره ای به طیف وسیع تر سبک های دموکراتیک موجود حتی در غرب نمی کند؛ از جمله دموکراسی های اجماعی یا «یگانه» (12) در مقابل دموکراسی های «مخالف» (13) که برخی از آن ها قرابت نزدیکی با سنت افریقایی دارند. (14)
دولت کلینتون نیز مدعی بود که «گسترش دموکراسی در خارج» یکی از سه ستون اصلی سیاست خارجی امریکاست. این مسئله در سخنان وارن کریستوفر وزیر امور خارجه این گونه مطرح شد «تشویق نهضت جهانی برای دموکراسی به معنای تغییر جهان کنونی است. از طریق کمک به پیشرفت دموکراسی ما به عمیق ترین ارزش هایمان احترام می گذاریم. علاوه بر این ما سرمایه گذاری استراتژیکی برای امنیت ملت مان انجام می دهیم.» (15) الصاق برچسب هویت امریکایی به دموکراسی در عصر جهانی، با صراحت بیش تری در بحث کریستوفر درباره ی پیشنهاد کمک امریکا به رشد دموکراسی در روسیه مطرح شد. او در این باره اشاره کرد که «از طریق برنامه های مبادله ای، روس های جوان می توانند به غرب نزدیک شوند و در معرض سازوکار دموکراسی و بازار قرار گیرند». (16) سناتور سابق تیموتی ورث مسئول بخش فرعی جدید وزارت امور خارجه که مسئولیت حمایت از دموکراسی را برعهده داشت، تأکید کرد «ما نیازمند برنامه های متنوع کوچکی هستیم تا متناسب با توده ی مردم آن ها را صادر کنیم». (17) به عبارت دیگر نهادهای دموکراتیک، آن هایی بودند که به منظور تقویت فرایند دموکراسی در سطح جهان می توانستند و باید از ایالات متحده «صادر» شوند.
در همه ی این مباحث، هم وجود یک مدل کارآمد و مؤثر از دموکراسی امریکایی احساس می شود و هم اجماعی بر سر وجوه اصلی این مدل. در تجارب مختلف فرایند دموکراتیک سازی در نقاط مختلف جهان، احساس وجود یک مدل غربی که تحت حمایت سیاست گذاران امریکایی نیز هست بسیار مهم است. این احساس ویژگی های عینی و استانداردهای خاصی را تجویز می کند که درون مایه ی تعارضات موجود بر سر تعریف دموکراسی را شکل می دهند. به طوری که در نهایت، مشاجره ی مذکور بدان جا می رسد که آیا اقتباس یک «مدل خارجی» دموکراسی مناسب است یا نه. تأثیر این مسئله در مشاجرات مربوط به فرایند دموکراتیک سازی در جهان اسلام را می توان در تحلیلی درباره ی چشم اندازهای پیش روی سیاست خارجی پرزیدنت کلینتون مشاهده کرد. تحلیل گر مزبور با یادآوری این نکته که کلینتون بورسیه ی رودز بوده است اشاره می کند:
برنامه ی بورس به کنار، خودِ رودز یادآور خاطرات تلخ دوران استعماری است. او طرفدار دموکراسی برای «نژادهای برتر» و اعمال شاقه برای «نژادهای فروتر» بود. زمانی که از دموکراسی برای خاورمیانه حمایت می شد، بسیاری از تحلیل گران غربی ناگهان مبدل به نسخه های بدل رودز می شدند. آن ها پرچم سرخ بنیادگرایی اسلامی را بلند می کنند و این فرضیه ی کاملاً آزمون نشده را طرح می کنند که اسلام با دموکراسی سازگاری ندارد. (18)
این مباحث مربوط به «سیاست خارجی» اغلب در حال و هوایی جریان دارد که به کلی از مناقشه های جدی در غرب (به طور کامل) و در امریکا (به طور خاص) دور است. این مباحث آشکار می سازد که هیچ اجماع روشنی بر سر مدل های خاص دموکراسی امریکایی یا غربی وجود ندارد. همزمان، این مباحث ذاتاً راه را بر بررسی بسیاری از امکان ها برای تعریف دموکراسی می گشاید، تعاریفی که قرابت زیادی با مفهوم بندی های دیرپا در جهان اسلامی دارند.
از جمله ی چنین مسائلی، تقابل میان اجماع و فرمان روایی اکثریت است. در مفهوم بندی استاندارد مدلی غربی، تأکید اصلی بر انتخابات و فرمانروایی اکثریت است، در حالی که «در عرصه ی جهانی، دموکراسی اجماعی دست کم به اندازه ی دموکراسی مبتنی بر فرمانروایی اکثریت، شایع است... حتی در جوامع غربی، تصمیمات مبتنی بر اجماع بسیار بیش از آن چه ما معمولاً متوجه می شویم شایع است؛ تا اندازه ای به این دلیل که معمولاً این گونه تصمیمات پشت رویه های رسمی اکثریت گرایانه پنهان می شوند.» (19) تقابل مشابهی را در مدل استاندارد غربی در بحث از احزاب سیاسی می توان مشاهده کرد. در طول انتخابات ریاست جمهوری سال 1992 ایالات متحده، مباحث قابل توجهی در باب ناکارآمدی احزاب سیاسی مطرح شد و بسیاری از مردم به طور جدی خواهان جایگزین های دیگری برای نظام چند حزبی شدند. راس پروت، کسی که پیشنهاد تغییرات زیادی در فرایندهای تصمیم گیری ملی از جمله همه پرسی های ملی الکترونیکی را مطرح ساخت، تقریباً 20 درصد آرای ریخته شده را به دست آورد. این نشان دهنده ی تنوعی از دیدگاه ها درباره ی نقش احزاب سیاسی در نظام دموکراتیک است که تأثیر چندانی بر اصرار مقامات رسمی امریکا بر انتخابات چند حزبی نگذاشته است؛ سیاست مدارانی که نظام چند حزبی به شیوه ی امریکایی را ملاک ارزیابی «دموکراتیک بودن» نظام های سیاسی در سایر نقاط جهان تلقی می کنند.
در واقع، هر گونه تجویزی برای تأسیس نظام دموکراتیک مستلزم برگزاری انتخابات آزاد و منصفانه است. چنین انتخاباتی را تقریباً همه مهم ترین بخش هر نظام دموکراتیک معتبری می دانند؛ هر چند به لحاظ تاریخی انتخابات رسمی همواره بخش ضروری نظام های دموکراتیک نبوده است. به عنوان مثال، در آتن نمایندگان مردم با قرعه انتخاب می شدند و به این ترتیب، از سلطه ی قدرت مندان و منتقدان جلوگیری می شد. در مشاجرات مربوط به اصلاحات لازم در نظام های دموکراتیک غربی، پیشنهادهای فراوانی مطرح شد. به عنوان نمونه یکی از متفکران استرالیایی بر آن بود که «برای نیل به دموکراسی باید انتخابات را فرو گذاشت... و به اصول سنتی گزینش دوران باستان یعنی روش قرعه رجوع کرد... چون انتخابات احیا کننده ی الیگارشی هاست.» (20)
برای کسی که بخواهد تأثیر تجربه ی غربی بر تجارب جهانی در باب فرایند دموکراتیک سازی را درک کند، توجه به دامنه ی بسیار وسیع مشاجرات بر سر تعریف دموکراسی در غرب بسیار اهمیت دارد. اصرار رسمی بر مدلی واحد و نسبتاً خاص از دموکراسی در بستر وسیعی که مباحث پردامنه ای در باب انواع دموکراسی ها در آن وجود دارد، حاکی از آن است که حکومت های غربی در تلاشند تا مدل خاصی از دموکراسی را به دنیا تحمیل کنند. به رغم دامنه ی وسیع مشاجراتی که بر خصلت ذاتاً متعارض مفهوم دموکراسی تأکید می کنند، حکومت های غربی از طریق تضعیف دامنه ی نفوذ این مشاجرات و تغافل در مورد این واقعیت، در تلاشند تا تعریف خاص خود را به مثابه حقیقتی مطلق تحمیل کنند. میراث دموکراتیک غربی میراثی وسیع و غنی است، اما اگر تنها بخش کوچکی از این میراث عرضه شود، جایگاه این منبع مهم برای سیاست سازان جهانی تضعیف خواهد شد.
هم مدل رسمی ارائه شده ی غربی و هم تنوع تعاریف ارائه شده در غرب درباره ی دموکراسی، بر فرایند دموکراتیک سازی در جهان اسلام تأثیر دارند. جهانی شدن ارتباطات به این معناست که روشنفکران مسلمان در مشاجرات وسیع تری شرکت می کنند. تفاوت های میان «مدل رسمی» و انتقادات وارد بر نظام های دموکراتیک غربی، نقش مهمی در پاسخ مسلمانان به سیاست های غربی و تحولات محلی دارد.
پینوشتها:
1. Giovanni Sartori, “Democracy”, in David L. Sills, ed., International Encyclopedia of the Social Sciences (New York : Macmillan, 1968), 4 : 118.
2. Ibid., 4: 118 – 120.
3. به عنوان نمونه ر. ک. :
Enrique Krauze, “England, the United States, and the Export of Democracy”, in Brad Roberts, ed., The New Democracies: Global Changes and U. S. Policy (Cambridge, Mass: M. I. T. Press, 1990).
4. Barry Munslow, “Why Has the Westminister Model Failed in Africa?” parliamentary Affairs 36, no. 2 (1983).
5. J. L. Talmon, The Origins of Totalitarian Democracy (New York : Fredrick A. Praegen, 1960), pp. 201-221.
6. David Held, Models of Democracies (Stanford, Calif.: Stanford University Press, 1987), pp. 113, 130.
7. Secretary [of State, James] Baker, “Democracy’s Season”, U. S. Department of State Dispatch 2, no. 37 (16 September 1991): 679 – 680.
جیمز بیکر و دیگر مقاماتی که به شوروی سابق سفر می کردند در مناسبت های مختلف به کرات به این رویکرد و پنج اصل مذکور اشاره کرده اند. برای مثال نگاه کنید به مدارکی که در کمیته ی فرعی اروپا و خاورمیانه کمیته ی روابط خارجی کاخ سفید ارائه و در منبع زیر تجدید چاپ شد:
Robert B. Zoellick, “Relations of the United States with the Soviet Union and the Republics”, U. S. Department of State Dispatch 2, no. 40, (7 October 1991): 740-742.
8. Herman J. Cohen., “Democratization in Africa”, U. S. Department of state Dispatch 2, no. 43, (28 October 1991): 796.
9. Goverance.
10. Herman J. Cohen, “Africa and Democracy”, U. S. Department of State Dispatch 2, no. 48, (2 December 1993): 872.
11. Vice President [j. Danfoth] Quayle, “African Democracy and the Role of Law”, U. S. Department of State Dispatch 2, no. 38, (23 September 1991): 698.
12. Unitary.
13. Adversary.
14. برای تحلیلی از این دو نوع در داخل جامعه ی امریکا ر. ک:
Jane Mansbridge, Beyond Adversary Democracy, rev., ed. (Chicago: University of Chicago Press, 1983).
15. Warren Christopher, “U. S. Foreign Relation: International Peace”, Virtual Speeches the Day 59: 13 915 April 1993): 387.
16. Ibid., 389.
17. Washington Post, 5 May 1993.
18. Mamoun Fandy, “Clinton: More Fulbright than Rhodes”? Christian Science Monitor, 14 January 1993.
19. Mansbridge, Beyond Adversary Democracy, p. 32.
20. John Burnham, Is Democracy Possible? The Altemative to Electoral Politics (Berkely, Calif.: University of California Press, 1985), p. 9.
اسپوزیتو، جان ال؛ ( 1392)، جنبش های اسلامی معاصر، دکتر شجاع احمدوند، تهران: نشر نی، چاپ چهارم