تاریخ علم و فناوری در ایران

به نام خدا. گفت و گوی امروز ما به یکی دیگر از مباحث جدید در تاریخ‌نگاری اختصاص دارد و آن تاریخ علم است. همان طور که می‌دانیم، دانش تاریخ می‌تواند در دو دسته‌ی رویدادمحور و تحلیل محور سامان یابد. عموماً در شکل
يکشنبه، 7 تير 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تاریخ علم و فناوری در ایران
 تاریخ علم و فناوری در ایران

 






 

 گفت و گو با: استاد کامران فانی و دکتر موسی اکرمی (1)

اسماعیلی:

به نام خدا. گفت و گوی امروز ما به یکی دیگر از مباحث جدید در تاریخ‌نگاری اختصاص دارد و آن تاریخ علم است. همان طور که می‌دانیم، دانش تاریخ می‌تواند در دو دسته‌ی رویدادمحور و تحلیل محور سامان یابد. عموماً در شکل اول، سیاست بر همه چیز سایه می‌افکند و رویداد و واقعه جان مایه‌ی تاریخ می‌شود. اما در شکل دیگر با نظریه‌ای تاریخی، تعلیل و تبیین رویدادها با رویکردی ساخت گرایانه یا ضدساختی مورد توجه قرار می‌گیرد. البته این سخن به معنی پیروی از نگرش افراطی نوشتن تاریخ بدون رویداد نیست؛ بلکه از لزوم توجه به نگرش تخصصی و تبیینی به تاریخ جانبداری می‌کند. در این نشست هم که به تاریخ علم می‌پردازیم، می‌توان دو رویه در پیش گرفت. یا مانند گذشته بیشتر به علما و زندگی آنان و به اصطلاح به طبقات العلما بپردازیم تا اصل علم و تحولات آن، از جندی شاپور و مراکز علمی باستانی و تاریخی خود بگوییم و در نهایت بگوییم که اروپا از علم و فناوری تاریخی ما تأثیر پذیرفته و سود جسته است؛ که البته این مباحث درجای خود بسیار سودمند و شایسته است، ولی تکراری نیز هست. رویه‌ی دوم می‌تواند این باشد که از منظر معرفت شناسی به تاریخ علم نگاه کنیم و یا خود تاریخ علم موضوع گفت و گو باشد. تاریخ علم را آسیب شناسی کنیم. ببینیم اصولاً تاریخ علم تا چه حد در کشور ما محل تأمل و توجه است، تاریخچه‌ی آن چیست؟ در وضعیت کنونی نظام آموزشی، در مورد رشته‌ی جدید تاریخ علم چه اتفاقی افتاده است؟ نظام آموزشی چه رویکردی به این مبحث دارد؟ هرچند که هر یک از مباحثی که ذکر شد، خود می‌توانند به تنهایی موضوع یک نشست یا حتی یک سمینار باشند؛ اما در این نشست، به هر میزان که توانستیم به تاریخ علم و آسیب شناسی آن خواهیم پرداخت. در مطلع سخن از جناب استاد فانی خواهش می‌کنیم بحث را آغاز کنند.

فانی:

به نام خدا. من خوشحالم که کتاب ماه تاریخ و جغرافیا به حوزه‌هایی می‌پردازد که ما به آن تاریخ مضاف می‌گوییم. تاریخ بیشتر به مباحث سیاسی و اجتماعی و مانند آن می‌پردازد، ولی تاریخ معنای دیگری هم دارد و آن هنگامی است که به رشته‌ی دیگری اضافه می‌شود. مانند تاریخ فلسفه، تاریخ دین، تاریخ علم و... هر چیزی تاریخی دارد و از این نظر تاریخ یک علم عام است و می‌توان گفت که با تمام حوزه‌ها سروکار دارد. حوزه‌هایی که مایلند آن امور را مورد ارزیابی قرار دهند، به تاریخ توجه می‌کنند؛ و طبعاً باید از روش‌ها و موازین تاریخ هم استفاده کنند. در این جلسه می‌خواهیم با نگاه تاریخ به علم نگاه کنیم. می‌توان گفت همه‌ی حوزه‌ها خود می‌توانند این بحث را مطرح کنند و از تاریخ خود بگویند. یعنی علم هم تاریخ خود را داشته باشد. ولی تاریخ می‌تواند نگاه کلی‌تری به هر یک از این حوزه‌ها داشته باشد؛ چرا که اساس کار او تاریخ است و می‌تواند به بقیه‌ی حوزه‌ها هم تسری یابد. به هر حال من خرسندم که تاریخ به حوزه‌های دیگر هم می‌پردازد و به نحوی می‌خواهد دیگر حوزه‌ها را در سیطره‌ی خود بگیرد. تسری علوم به یکدیگر، باعث می‌شود ارتباط بین معارف بیشتر و منسجم‌تر و هماهنگ‌تر شود. نکته‌ی دیگر این که می‌توان به تاریخ علم دو نگاه داشت. یکی این که سیر علم را از نظر تاریخی و در بستر تاریخ ببینیم. یعنی از انسان اولیه و دوره‌ی باستان و یونان شروع کنیم و به دوره‌ی معاصر برسیم. دیدگاه دیگر می‌تواند این باشد که درباره‌ی تاریخ نگاری علم یا تاریخِ تاریخ علم بحث کنیم. به نظرم این جا دیدگاه دوم بیشتر موضوعیت دارد چون اساس بر تاریخ است. اما اگر تکیه بر علم باشد، بهتر است بحث خود علم مطرح شود. پس، بجاست وارد بحث تاریخ‌نگاری علم شویم. البته همان طور که گفتیم تاریخ‌نگاری علم و نه تاریخ علم. چون علم به هر حال دارای تاریخی است چه مکتوب شود و چه نشود؛ ولی تاریخ‌نگاری علم از چه زمانی شروع شد؟ چه تحولاتی پیدا کرد؟ و جایگاه و پایگاه کنونی آن چیست؟ و مهم‌تر از همه این که تاریخ علم را چگونه باید نوشت؟ و مکتب‌ها و شیوه‌ها و نگرش‌های مختلف آن چیست؟ در این جا باید وارد تاریخ فلسفه‌ی علم شویم. بنابراین سه بحث داریم: علم، تاریخ‌نگاری علم و تاریخ فلسفه‌ی علم. تاریخ فلسفه‌ی علم خود یک حوزه و رشته‌ی جداست؛ ولی هرگاه بخواهیم از علم و تاریخ آن بگوییم و یا از تاریخ‌نگاری آن، ناچاریم با یک جهان بینی و فلسفه‌ی خاص به آن بپردازیم، به همین علت فلسفه‌ی تاریخ علم یا فلسفه‌ی تاریخ‌نگاری علم هم مطرح می‌شود. این مقدمه‌ای بود برای ورود و ضرورت پرداختن به بحث تاریخ علم یا تاریخ‌نگاری علم.

اسماعیلی:

جناب دکتر اکرمی، در مورد چگونگی پرداختن به تاریخ علم بفرمایید.

اکرمی:

به نام آن که جان را فکرت آموخت. من خرسندم که فرصتی پیش آمد تا در مورد تاریخ علم و مأخذشناسی تاریخ علم بحثی داشته باشیم. همان طور که استاد ارجمند جناب فانی فرمودند، تاریخ علم، یعنی تاریخ معارف گوناگونی بشری، به عنوان یکی از شاخه‌های تاریخ به طور عام، نزد ملل برخوردار از علم همیشه مطرح بوده است. ملت‌هایی که دارای علم بوده اند، همیشه در سال‌های بعد به گذشته نظر داشته اند و تلاش می‌کرده اند این دستاوردها را ثبت کنند. نمونه‌های بسیاری در این مورد داریم. به طور مثال آثار ارسطو یا تئوفراستوس در نگارش تاریخ علم اهمیت بسیار داشته اند. یا پلینی در قرن اول میلادی، 37 جلد تاریخ طبیعی نوشته است. این روند تا دوران کنونی، با سرعتهای گوناگون، ادامه یافته است. در روم و ایران و چین و هند هم تلاش‌های جدی برای ثبت تاریخ علم صورت گرفته است.
البته همین جا باید گفت که منظور از علم در این جا، مطلقِ معارفی است که به گونه‌ای روشمند حاصل می‌شوند. این علم به طور کلی معادل واژه‌ای است که در سنت فلسفی غرب و سنت فلسفی اسلامی به عنوان میراث ارسطو برای شناخت یا معرفت به کار رفته است. در زبان عربی واژه‌ی «علم» و در زبان انگلیسی واژه‌ی «science» دو کاربرد عام و خاص دارند. در کاربرد عام، هر معرفت روشمند را شامل می‌شوند. اما در کاربرد خاص، محصول دوران مدرن و پدید آمدن علم با معنای ویژه‌ی جدید هستند. این واژه در کاربرد خاص تقریباً جانشین «natural philosophy»، یعنی فلسفه‌ی طبیعی یا طبیعیات شده است که یکی از بخش‌های سه گانه‌ی حکمت نظری در بخش بندی ارسطویی است. واژه‌ی science از واژه‌ی لاتین scientia به معنای مطلق شناخت است که خود از فعل scire به معنای «دانستن» گرفته شده است، و می‌توان گستره‌ی آن را تقریباً گستره‌ی فلسفه دانست.
واژه‌ی science در اواخر سده‌ی هژدهم و اوایل سده‌ی نوزدهم است که در کاربرد خاص خود تثبیت می‌شود. از این رو، تاریخ علم به معنای خاص نیز به دوران جدید تعلق دارد. حتی با این ویلیام هیوئل در 1837 کتاب تاریخ علوم استقرایی را می‌نویسد (و همان زمان او برای نخستین بار واژه‌ی «scientist» را می‌سازد)، اما معمولاً نظر این است که تاریخ علم به مثابه‌ی یک رشته‌ی آموزشی - پژوهشی آکادمیک در سده‌ی بیستم (عمدتاً در امریکا با تلاش‌های جورج سارتن) پدید آمده است.
بنابراین با پدید آمدن علم مدرن، در ساحت دیگری از علم قرار گرفتیم و تاریخ‌نگاری علم شرایط دیگری پیدا کرد، که با تثبیت فلسفه‌ی تاریخ و فلسفه‌ی تاریخ علم تبدیل به رشته‌ای آکادمیک و علمی می‌شود، به گونه‌ای که پس از جنگ جهانی دوم، مراکز دانشگاهی مهمی این رشته را تا سطح دکتری ادامه می‌دهند، و به تاریخ و فلسفه‌ی علم می‌پردازند و کتب و مجلات گوناگون در این زمینه منتشر می‌کنند. امروزه تاریخ علم به عنوان یک رشته‌ی آکادمیایی در دانشگاه‌های مهمی مانند کورنل، برن، هاروارد، براون، کالج دانشگاهی لندن (UCL)، برلین، کالیفرنیا، برکلی، لس آنجلس، جانز هاپکینز و بسیاری دیگر، تدریس می‌شود.
با جریان جدیدی که در فلسفه‌ی علم، بعد از پوپر، مطرح شد، نگاه فلسفه‌ی علم بیشتر به تاریخ علم است. پس از تلاش‌های برجسته‌ی کسانی چون پیتر دوئم و الکساندر کوایره در طرح اهمیت تاریخ علم، و در جریانی که چهره‌هایی همچون تامس کوون مطرح کردند، چنین اظهار می‌شد که اگر قرار است فلسفه‌ی علم را بررسی کنیم، باید ببینیم علم در بستر تاریخ چگونه تغییر یافته است. کانت در مورد رابطه‌ی قوه‌ی حس و فاهمه می‌گوید که قوه‌ی حس بدون فاهمه، کور است و فاهمه بدون حس تهی است. این سخن در مورد رابطه‌ی تاریخ علم و فلسفه‌ی علم چنین تکرار شد که تاریخ علم بدون فلسفه‌ی علم کور است و فلسفه‌ی علم بدون تاریخ علم میان تهی. به یک معنا، فیلسوف علم، باید علم را در بستر تولد آن و در صحنه ی تاریخ آن ببیند. اگر قرار است فلسفه‌ی علم را به مثابه یکی از شاخه‌های فلسفه که موضوع آن علم است، تعریف کنیم، بهترین کار این است که به سمت تاریخ و تاریخ علم برویم. کما این که نوشته‌های فیلسوفان علم کاملاً متأثر از مطالعات ایشان در تاریخ علم است. به این ترتیب فلسفه‌ی علم وارد مرحله‌ی جدیدی می‌شود. قبل از آن فلسفه‌ی علم بیشتر به بحث‌های منطقی معطوف بود و علم را به صورت انتزاعی و مجرد بررسی می‌کرد. ولی اکنون جریان و مکتب جدیدی ایجاد شده بود که به تاریخ علم بیشتر توجه می‌کرد. البته ما تاریخ نگاران علم برجسته‌ای هم داریم که معتقدند تاریخ نگار علم نباید فلسفه بداند و فلسفه بخواند؛ چرا که ممکن است ذهنش کژدیسه شود و نتواند واقعیت تاریخی را آن گونه که بوده است، ثبت کند و چه بسا به علت نگرش خاصی که دارد، وقایع را گزینش کند. به هر حال خوشبختانه چند سالی است که در ایران نیز بحث تاریخ و فلسفه‌ی علم به گونه‌ای جدی مطرح شده اند، هر چند هنوز به بلوغ درخور نرسیده اند.

اسماعیلی:

به نظر شما تاریخ علم را، اگر علم را به معنای science بگیریم، باید اهل علم بنویسند یا مورخین؟ یا به عبارت دیگر در حوزه‌ی علوم انسانی می‌گنجد یا در حوزه‌ی علوم محض؟

اکرمی:

به نظر من بینابین است. یعنی کسی که به تاریخ علم می‌پردازد، باید حتماً از علم بداند و علم را بشناسد و تاریخ‌نگاری هم بداند. کسی که با فیزیک یا شیمی یا ریاضیات یا روان شناسی یا جامعه‌شناسی آشنا نیست (البته در حد مقدمات و اصول اولیه‌ی این علوم)، نمی‌تواند از تاریخ این علوم یا چگونگی پیشرفت آن‌ها بگوید. عکس آن نیز درست است. یک استاد طراز اول فیزیک، که تحقیقات و مقالات بسیار ارزنده و مهمی هم در این رشته دارد، اگر با تاریخ و تاریخ‌نگاری و روش کشف و گزارش رویدادهای علمی در بستر تاریخی آن‌ها آشنا نباشد، نمی‌تواند تاریخ علم فیزیک بنویسد. باید فردی این کار را انجام دهد که با هر دو علم آشنا باشد: علم خاص مورد نظر و علم تاریخ‌نگاری. تاریخ‌نگاری (historiography)خودش علم تاریخ است. تاریخ‌نگاری علم یعنی علم بررسی و مطالعات و شناخت تاریخ علم به مثابه‌ی یک رشته‌ی ویژه که نظریه‌ها و روش‌ها و مکتب‌ها و دوره‌های ویژه‌ی خود را دارد. البته این رشته در برگیرنده‌ی بررسی تکوین تاریخی خود تاریخ علم یعنی تاریخ تاریخ علم نیز هست. به هر حال، کسانی در تاریخ‌نگاری علم و نگارش تاریخ علم موفق بوده اند که با هر دو دانش، دانش موضوعی خاص و تاریخ‌نگاری دانش موضوعی مورد نظر، در ترازی پذیرفتنی، آشنا بوده اند.

اسماعیلی:

به نظر می‌رسد در سنت قدمایی هم همین اتفاق می‌افتد. مثلاً مفاتیح العلوم یا الفهرست را کسانی می‌نویسند که به علوم طبیعی و تجربی زمانه‌ی خود هم آگاهی دارند.

اکرمی:

همین گونه است. مهم‌ترین آثاری که در زمینه‌ی تاریخ علم در جهان اسلام نوشته شده اند، (هم چنان که مهم‌ترین تواریخ علم نوشته شده در حوزه‌های فرهنگی دیگر)، مانند آثار تئوفراستوس یا پلینی یا ابن ندیم یا ابوریحان بیرونی یا قفطی یا ابن ابی اصیبعه یا حاجی خلیفه (اگر با اغماض مقبول آن‌ها را تاریخ علم بدانیم)، نشان دهنده‌ی دانش عظیم نویسندگان در هر دو زمینه اند: هم در زمینه‌ی علوم مورد نظر (پزشکی یا ریاضیات یا نجوم یا معدن شناسی یا زیست شناسی یا جغرافیا یا حدیث یا تفسیر) و هم در زمینه‌ی تاریخ‌نگاری (البته تا آن حد که می‌توان در زمان‌های موردنظر از تاریخ‌نگاری چونان یک دانش روشمند سخن گفت). مؤلفان تاریخ علوم گوناگون رایج در جهان اسلام یا یونان یا... را نوشته اند. فزون بر آن می‌بایست کمابیش با روش کشف و گزارش رویدادها و پیوند رویدادها و حتی کنش و واکنش رویدادهای گوناگون و تأثیرشان بر رشد علم آشنا بوده باشند. البته، همان گونه که عرض کردم، این عناصر تاریخ‌نگاری در دوران جدید، با تکوین فلسفه‌ی (یا فلسفه های) تاریخ و جامعه شناسی تاریخی رویدادهای فرهنگی‌ای چون علم، کشف و تدوین شده اند.

اسماعیلی:

جناب استاد فانی، لطفاً هم به گذشته‌ی علم و هم به تاریخ علم در ایران اشاره‌ای بفرمایید. البته. بیشتر منظور ما تاریخِ تاریخ علم است.

فانی:

تاریخ‌نگاری در حوزه‌ی علم جدید است. اصلاً کشف تاریخ موضوعی جدید است. ما برای هر چیزی می‌توانیم یک سابقه فرض کنیم؛ ولی این با تاریخ‌نگاری تفاوت دارد. نه فقط تاریخ علم، که خودِ واژه‌ی تاریخ جدید است. هر تمدنی چند واژه‌ی کلیدی دارد که آن تمدن با آن واژگان تعریف می‌شود. یکی از این لغات کلیدی در تمدن اسلامی علم است. اولاً این واژه معادلی در زبان‌های دیگر ندارد. روزنتال، مستشرق معروف کتابی در مورد مفهوم علم در جهان اسلام دارد. در مقدمه‌ی این کتاب می‌گوید مفهوم علم به قدری گسترده است و به قدری جنبه‌های گوناگون دارد، که به راحتی نمی‌توان برای آن معادل پیدا کرد. این واژه اصلاً به معنی امروزی کلمه‌ی science نبوده است. ما علم را به همه چیز اطلاق می‌کردیم. به هر چیزی که انسان می‌توانست نسبت به آن آگاهی پیدا کند. علم عروض و علم شعر و حدیث و تفسیر داشتیم، علم فیزیک و نجوم و هیأت و طب هم داشتیم. هیچ واژه‌ای تا این حد گستردگی معنایی نداشته است. حتی علم از این هم فراتر می‌رود و جنبه‌ای والاتر و معنوی‌تر می‌یابد، و به گفته‌ی سعدی:

علم آدمیت است و جوانمردی و ادب *** ورنه ددی به صورت انسان مصوری

در این جا سعدی علم را به معنای اخلاق به کار برده است. این مفهوم کم و بیش در قرون وسطای غرب هم وجود داشته است. از قرن شانزدهم و هفدهم، به تدریج، واژه‌ی علم به معنای امروزی خود نزدیک می‌شود. و در قرن نوزدهم است که این واژه به یک حوزه‌ی خاص از معرفت بشری اطلاق می‌شود.
نکته‌ی بعدی در مورد مفهوم تاریخ است. طبیعی است که همه‌ی آدم‌ها از گذشته‌ی خود صحبت می‌کنند و مایلند از آن آگاه شوند؛ ولی تاریخ به مفهوم هگلی یا به مفهوم سیر تحولی یک جریان، کشف تازه‌ی غرب است. همان طور که معنای جدید علم کشف غرب است. در این جا تاریخ سیر تحول را نشان می‌دهد. در گذشته وقتی به تاریخ توجه می‌کردیم، همه‌ی وقایع را به صورت عرضی و در یک زمان می‌دیدیم. به طور مثال وقتی تاریخ طبری را می‌خوانید، تفاوتی در نگاه وی به تاریخ خلقت حضرت آدم با زمان خود وی، که زمان خلافت مأمون یا متوکل است، ندارد. دومین نکته این است که بین مسائل و وقایع گذشته و حال تفاوتی نمی‌گذاشتند، یعنی گذشته برای گذشتگان خیلی، هم گذشته نبوده و صِرفاً نگاه آموزشی و عبرت آموز به آن داشته اند. مانند نگاه امروز نبود که هرچه نوتر باشد، اهمیت بیشتری داشته باشد و هرچه به گذشته مربوط می‌شود، ابتدایی‌تر فرض شود. این نگاه را به تاریخ نداشتند که همه چیز از مراحل ابتدایی آغاز می‌شود و به درجات متعالی می‌رسد. با آن نگاه، وقتی تاریخ یک حوزه یا یک علم را می‌نوشتند، اولاً به جای تاریخ آن حوزه، تاریخ علمای آن حوزه را می‌نوشتند. تمام کتاب‌هایی که در شرق و غرب، و حتی یونانیان در حوزه‌ی فلسفه نوشته اند، در واقع تاریخ علمای آن حوزه است. در شرق نیز چنین بوده است. کتابی مثل مفاتیح العلوم تاریخ علم نیست، خود علم است؛ ولی کتاب‌هایی که تاریخ علم بوده اند و نیز تاریخ فلسفه (در گذشته فلسفه خود علم بوده است) مانند طبقات الاطباء، همه زندگی نامه‌ی افراد بوده اند و نگاه تحولی به مسائل نداشته اند. حتی در تاریخ ادبیات هم همین نگاه را داشته ایم. تاریخ‌های ادبیات ما بیشتر تذکره بوده اند، که عبارت است از زندگی شعرا. در غرب، وقتی که نگاه جدید پیدا شد، در همه‌ی مفاهیم و حوزه ها، به تاریخ آن حوزه هم توجه کردند. تاریخ علم جدیدترین حوزه است. تاریخ ادبیات و تاریخ هنر از قبل به وجود آمده بود. تاریخ هنر از قرن پانزدهم نوشته می‌شد. تاریخ علم در قرن نوزدهم پیدا شد.
اما این که تاریخ علم را چه کسی باید بنویسد و از چه بگوید؟ در واقع هدف تاریخ‌نگاری علم پاسخ به همین پرسش است. در تاریخ علم سه مرحله داشته ایم. در گام اول علما خود می‌نوشته اند. یعنی کسی که متخصص یک حوزه بود، در همان مورد تاریخ می‌نوشت. مانند تاریخ الکتریسیته که پریستلی نوشته است یا تاریخ ریاضیات و نجوم و مانند آن، که متخصصان آن را می‌نگاشتند. گام دوم یا مرحله جدید از زمان اگوست کنت وارد شد. اگوست کنت عقیده داشت که تاریخ جهان را باید تقسیم بندی کرد و مرحله‌ی مهم این تقسیم علم است. پس، فیلسوفان شروع به نوشتن تاریخ علم کردند. این اتفاق در قرن نوزدهم افتاد. در مرحله‌ی سوم بود که تاریخ‌نگاری علم، به صورت یک رشته‌ی علمی درآمد. جورج سارتن در مورد تاریخ علم مقاله‌ای دارد که به فارسی هم ترجمه شده است. وی در 1920 بنیان گذار تاریخ علم است. برای این که رشته‌ای تبدیل به یک حوزه‌ی علمی شود، چند مؤلفه نیاز دارد. یکی این که تعدادی محقق در آن زمینه پژوهش کنند؛ دوم این که این افراد با یکدیگر رابطه داشته باشند، انجمن و مجله‌ای داشته باشند، ادبیاتی در آن زمینه تولید شود و در ضمن یک حوزه‌ی دانشگاهی هم برای تربیت افراد جدید داشته باشند. در صورت داشتن این چند معیار می‌توان یک رشته را علمی نامید. تاریخ علم در اوایل قرن بیستم توانست به صورت یک رشته علمی درآید و کرسی دانشگاهی پیدا کند. اما در ایران، بیش از ده - پانزده سال نیست که به این رشته توجه شده است و تازه چند سالی است که به رشته‌ای دانشگاهی تبدیل شده است و در دانشگاه کرسی یافته است. تا زمانی که رشته‌ای در دانشگاه تدریس نشود، جدی گرفته نمی‌شود و به صورت تفننی به آن پرداخته خواهد شد. در مورد ایران نمی‌توانیم خیلی از تاریخِ تاریخ علم بگوییم و باید سیر غربی آن را در نظر بگیریم.
مرحله‌ی سوم، مرحله‌ای که در آن هستیم؛ خوشبختانه در ایران، بعد از انقلاب به این حوزه توجه شده است. قبل از انقلاب به این رشته توجه نمی‌شد. من زمانی که دانشجوی پزشکی بودم، به تاریخ علاقه داشتم و دوست داشتم بدانم در دارالفنون دانشجویان پزشکی چه می‌خواندند. در همان دوره بود که به تاریخ پزشکی علاقه مند شدم. در سال‌های چهل بود که به آقای نجم آبادی پیشنهاد کردم برای دانشجویان پزشکی درسی به نام تاریخ پزشکی در نظر بگیرند، ولی در آن زمان اصلاً کسی در فکر چنین حوزه‌هایی نبود، آن هم در دانشکده‌ی پزشکی. خوشبختانه امروز این رشته جدی گرفته می‌شود و به آن توجه می‌شود. کم و بیش در اکثر رشته ها، تاریخ علم آن رشته تدریس می‌شود. علاوه بر این که خود تاریخ علم به صورت یک رشته‌ی مستقل و مجزای دانشگاهی درآمده است. این مهم است که از هم اکنون که تازه وارد این رشته شده ایم، برنامه ریزی و نیازسنجی درست داشته باشیم و نیز به نقش خودمان در جهان در حوه‌ی تاریخ علم واقف باشیم.

اسماعیلی:

استاد فانی به تاریخچه‌ی تأسیس این رشته اشاره‌ای داشتند. آقای دکتر اکرمی لطفاً در مورد تاریخ علم در ایران، در موقعیت فعلی، توضیحاتی بفرمایید.

اکرمی:

بعد از تلاش‌هایی که آرام آرام پس از دهه‌ی 30 در ایران در این حوزه انجام گرفت، بعضی کتاب‌های این حوزه به زبان فارسی ترجمه شدند. اگر اشتباه نکنم کتاب ترجمه‌ی زنده یاد استاد احمد آرام از تاریخ علم جورج سارتن را انتشارات امیرکبیر در سال 1336 منتشر کرده است. با ورود علوم جدید به ایران، به ویژه با تأسیس دانشگاه و تدریس علوم جدید، چونان رشته‌های روشمند آکادمیایی، علاقه به نوشتن تاریخ علم ایجاد شد. به میراث گذشته و شاخه‌های خاص حکمت طبیعی یا طبیعیات و تاریخ‌های مهمی که یا متقدمان یا متأخران نوشته بودند، توجه شد. توجه به شخصیت علمی و آثار کسانی که به میراث جهان اسلام و یا میراث ایران قبل از اسلام تعلق داشتند، بیشتر شد. این جریانات در ایران از مقطع جنبش مشروطه خواهی و به ویژه از اوایل سده‌ی چهاردهم ه‍.ش آغاز شد.
نخبگانی کمابیش در رأس سیاست گذاری‌های فرهنگی جای گرفتند. با تأسیس دارالفنون و دارالمعلمین و به ویژه دانشگاه تهران، روند ورود ایران به جهان مدرن یا ورود جهان مدرن به ایران سرعت بیشتر و بیشتری یافت. یکی از ملزومات وارد شدن به جهان مدرن، پرداختن به تاریخ است. تاریخ فرهنگ به طور عام، و تاریخ علوم به طور خاص. بسیاری از نخبگان فکری و فرهنگی آن دوران که وارد فضای دانشگاهی هم می‌شوند، به شناساندن میراث علمی و فرهنگی و نوشتن تاریخ آن اهتمام می‌ورزند. در این مورد غربی ها، نه در مورد ایران که در مورد کل جهان، آغاز کننده‌ی این بحث بودند. در دورانی که با عنوان عصر زرین اسلامی یا دوران رنسانس اسلامی از آن نام می‌برند، دانشمندانی، به ویژه ایرانی، زندگی می‌کرده اند که بنیان گذاران سنت‌های مهم علمی یا ادامه دهندگان سنت‌های مهم علمی (علم به هر دو معنای عام و خاص) بوده اند و می‌بایست مورد توجه دلبستگان تاریخ علم، هم در غرب و هم در ایران قرار می‌گرفتند. جورج سارتن، که به هر حال از پیشتازان طرح تاریخ علم چونان یک رشته‌ی آکادمیایی است، در کتاب مقدمه بر تاریخ علم، اعصاری از تاریخ علم و فصل‌هایی از کتاب را به نام دانشمندان جهان اسلام، به ویژه ایران، نام گذاری کرده است. توجه به تاریخ علم در غرب، ما را به تدریج بیشتر متوجه میراث خودمان کرد و سبب شد که خودآگاهانه به این میراث بپردازیم و آن را دوباره کشف کنیم.
تلاش‌هایی که در اواخر دهه‌ی چهل و اوایل دهه‌ی پنجاه برای بازخوانی، معرفی و احیاناً احیای این میراث صورت گرفت، منجر به گردآوری بسیاری از آثار خطی شد. پروژه‌ی گردآوری و نگهداری و تنظیم و تصحیح و ترجمه‌ی میراث آغاز شده بود و رشد کمابیش قابل قبولی داشت. تأسیس مراکزی چون انجمن آثار و مفاخر فرهنگی و بنیاد فرهنگ ایران (و چند مؤسسه‌ی دیگر که پس از انقلاب با هم مؤسسه‌ی مطالعات فرهنگی یا پژوهشگاه علوم انسانی را تشکیل دادند) و هم چنین برگزاری جشنواره‌ها و مراسم ویژه برای گرامی داشت زادروز بزرگانی چون ابوریحان بیرونی نقش زیادی در توجه به تاریخ علم و دستاوردهای علمی در تاریخ کشور ایفا کردند. برنامه‌ی تصحیح متون هرچند نتوانست پا را از گستره‌ی فردی نخبگان چنان که باید فراتر گذارد، اما بذری کاشته شده بود که آرام آرام باید ثمر می‌داد. البته در تصحیح انتقادی - علمی هم چنان پیشتازی از آن بزرگان غربی (از فرانسه و آلمان تا انگلستان و ایتالیا، با چهره‌هایی چون سدیو، فلوگل، کراوزه و...) بود. اتفاقاتی که در زمینه‌ی چاپ و شناساندن میراث علمی جهان اسلام در بعضی از مناطق جهان اسلام افتاد، نیز بسیار مهم بود که مثلاً می‌توان به ویژه به هند و ترکیه و مصر اشاره کرد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، علی رغم مشکلات خاص حاصل از تغییر رژیم و تغییر مدیریت‌ها و جنگ و... جنب و جوش ویژه‌ای در توجه به علوم، چه مدرن و چه کهن، در کشور ایجاد شد. نهادهای گوناگونی رسالت مدار احیا و شناساندن میراث علمی ملی - اسلامی شدند. بر پایه‌ی سنت دانشنامه نویسی مدرن که به ویژه زنده یاد دکتر غلامحسین مصاحب و دکتر احسان یارشاطر پدید آورده بودند، از سال‌های 1359-1358، علاقه به دایره المعارف نویسی در کشور رشد می‌کند. بخشی از این دایره المعارف نویسی معطوف به خود ایران و تاریخ و فرهنگ ایران است و طبعاً تاریخ علم ایران نیز در آن جای می‌گیرد. تک نگاری‌هایی نیز در این مورد صورت گرفت و بالاخره، فضای فرهنگی کشور به جایی رسید که دانشگاه‌ها از نظر تنوع رشته‌ها گسترش یافتند و نوعی اجتماع (community) علمی، با شاخه‌هایی در حوزه‌های تخصصی، شروع به شکل گرفتن کرد و شرایط ایجاد برخی رشته‌های دانشگاهی پدید آمد. این اجتماع افراد متخصص و احساس نیاز آنان به گستردن پژوهش و آموزش و اندوزش دانش علمی، همان چیزی بود که بنا بر فرمایش استاد ارجمند، جناب فانی، لازمه‌ی شکل گرفتن یک رشته‌ی دانشگاهی جدید است.
بدین سان، احساس نیاز به تأسیس رشته‌ی جدید دانشگاهی در زمینه‌ی تاریخ علم، با اولویت بخشی به تاریخ علم در جهان اسلام، منجر به تأسیس پژوهشکده‌ی تاریخ علم در دانشگاه تهران، با حمایت گروه فرهنگ و تمدن ملل اسلامی دانشکده‌ی الهیات و معارف اسلامی شد. این پژوهشکده پس از تدوین برنامه‌ی دوره‌ی کارشناسی ارشد در چهار گرایش ریاضیات و نجوم و فیزیک و پزشکی وابستگی و کسب مجوزهای لازم در مهرماه 1384، در اولین دوره اقدام به پذیرش دانشجو کرد. این دوره مانند بسیاری از دوره‌های دیگر با حداقل امکانات و به امید بهره گیری بهینه از امکانات و افراد تأسیس شده است. در زمینه‌ی تاریخ علم، متخصصان و نخبگانی، اعم از کسانی که مدرک دانشگاهی دارند و کسانی که فاقد آنند، داریم که البته تعدادشان زیاد نیست اما با همین شمار اندک می‌توان تا چند دوره دانشجویانی را تربیت کرد و زمینه را برای تأسیس دکتری، به سطح کیفی مناسبی رساند. برای اولین بار مجله‌ای نیز در همین زمینه با عنوان تاریخ علم، در همین پژوهشکده تأسیس شده است که تاکنون 5 شماره‌ی آن چاپ شده و رتبه‌ی علمی - پژوهشی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری را نیز دریافت کرده است. واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی نیز در همین رشته و در مقطع کارشناسی ارشد، برای سال آینده دانشجو خواهد پذیرفت. پژوهشگاه علوم انسانی با مقداری شتابزدگی، بدون تدوین برنامه‌ی درخور کارشناسی شده و هم چنین بدون برخورداری از هیأت علمی مناسب، اقدام به پذیرش دانشجو در دوره‌ی دکتری تاریخ علم، از بهمن ماه 1386 کرده است.
به هر حال این رشته در کشور ما تحت عنوان یک رشته‌ی دانشگاهی برای خود جایگاه و موقعیتی پیدا کرده و علاقه مندانی یافته است. تأکید ما این است که دانشجویان به متن و تصحیح متون علمی بپردازند. و اغلب پایان نامه‌ها نیز تاکنون در این زمینه بوده اند. قرارداد همکاری میان مرکز میراث مکتوب و پژوهشکده منعقد شده است تا پایان نامه‌های برگزیده به صورت کتاب به چاپ برسند. دانشجویان با هدف نوشتن پایان نامه، آثاری را ترجمه و یا تصحیح و شرح می‌کنند و در اختیار جامعه علمی - فرهنگی قرار می‌دهند. چاپ برخی از این آثار، که گاه تازه کشف شده اند، می‌تواند جذابیت ویژه‌ی خاص خود را داشته باشد و در سال‌های آتی افراد بیشتری را جذب این رشته کند.

اسماعیلی:

تاریخ علم بیشتر به علم می‌پردازد و یا فناوری و عرصه‌هایی که وارد زندگی اجتماعی شده است، نیز موضوع این رشته قرار می‌گیرند؟ به عنوان مثال در گذشته اسطرلاب که ابزاری کاملاً علمی بود، به عنوان محصولی تکنولوژیک از کارکرد اجتماعی برخوردار بود.

اکرمی:

اکنون در جهان گرایش‌هایی ایجاد شده است که تاریخ علم و فناوری را با هم بنویسند. قبلاً تاریخ علم و تاریخ فناوری (یا فن شناسی) جدا از یکدیگر نوشته می‌شدند. مورخان می‌توانستند نمونه‌ی زیادی را از جدایی علم و فناوری یا به هم پیوستگی آن‌ها نشان دهند. اما بیشتر بر گونه‌ای استقلال آن‌ها از یک دیگر تأکید می‌شد. تاریخ‌نگاری یگانه یا دوگانه برای این دو حوزه، بستگی به اعتقاد مورخ درباره‌ی چگونگی رابطه‌ی میان علم و تکنولوژی، کنش و واکنش آن ها، رابطه‌ی علت و معلولی آن‌ها و دادوستدشان با یک دیگر دارد. گاه فناوری بر پیشرفت علم تأثیر می‌گذارد و گاه علم خود را به صورت فناوری متجلی می‌کند. یعنی علم به محض پدید آمدن، به صورت فناوری ظهور می‌کند یا تحقق فناوری جز تجلی گریزناپذیر علم یا علم‌های خاص نیست. برخی نیز معتقدند که بین این دو لزوماً ارتباط وجود ندارد. ما فن شناسان بزرگی داشته ایم که از علم ژرف و درک نظری بایسته بی بهره بوده اند. مشهورترین نمونه‌ی آن ادیسون است و کسانی را نیز داریم که در حوزه‌ی نظری بسیار متبحر و متخصصند و در عمل ضعیف، برخی از حوزه‌های علمی بسیار مجرد و دور از تحقق، دستِ کم در کوتاه مدت، به صورت فناوری اند. اما به گمان من در افقی درازمدت‌تر علم و فناوری با یکدیگر پیوند دارند. امروزه عده ای، به جای بهره گیری از دو واژه‌ی جدای فناوری و علم از واژه‌ی «فناعلم» (technoscience) بهره می‌گیرند.

اسماعیلی:

ولی به نظر می‌رسد در عرصه‌ی بیرونی و متعین، این دو با یکدیگر متولد می‌شوند و جریان دارند.

فانی:

این بستگی دارد که بخواهیم تاریخ علم را چگونه بنویسیم. تا 40-30 پیش اصلاً همراهی تکنولوژی و علم در تاریخ علم مطرح نبود. تاریخ علم بیشتر در حوزه‌های نظری پیدا شد. ریاضیات، نجوم و فیزیک و به ویژه فیزیک نظری. به خصوص که بعدها تحت تأثیر نظریه توماس کوهن هم قرار گرفت که می‌گفت انقلابات علمی مهم است و بقیه علم عادی و روزمره است و انقلاب نیز باید در حوزه‌ی نظریه ایجاد شود. به همین علت کمتر به تکنولوژی می‌پرداختند. البته تاریخ تکنولوژی هم نوشته می‌شد؛ ولی رابطه‌ای بین تاریخ علم و تاریخ تکنولوژی مشخص نشد. به نظر من از دهه‌ی 1980 به بعد است که این نگاه بیشتر وارد می‌شود که نظری‌ترین علم موجود هم، کاملاً به تکنولوژی ارتباط پیدا می‌کند. این نظریه کاربرد عملی فنی دارد. مثلاً اسطرلاب یک وسیله در نجوم است و نباید در زندگی عادی نقش داشته باشد، ولی بزرگ‌ترین نقش را در زندگی اجتماعی و در سیاست پیدا می‌کند. حرکت ستارگان که یک بحث کاملاً نظری ریاضی بود، تبدیل به زندگی روزمره مردم و عامل تصمیم گیری برای آینده شان شد.
این نظریه‌ی جدید، که علم را با تکنولوژی همراه می‌کند، و آن را constructivist persepctive یا practical theory (نظریه سازندگی یا عملی) می‌نامند، معتقد است که دانشمندان اصولاً زیاد اهل تئوری نیستند و بیشتر دانشگر یا دانشکار هستند و در یک حوزه‌ی خاص مانند یک کارگر ورزیده و ماهر کار می‌کنند. حوزه‌ی کاری ایشان اجتماع است و فرهنگ مادی اجتماعی را در برمی گیرد. دیگر این که این نظریه می‌گوید تکنولوژی local است، نه به معنی محلی، بلکه به معنای مکان مند بودن. یعنی این دانشمندان حتماً باید در یک مکان خاص این کار را انجام دهند. نگاه گذشته این بود که علم و تکنولوژی به کلی از هم جدا هستند، دانشگاه‌ها اصلاً به بحث تکنولوژی نمی‌پرداختند. ولی امروزه، چنین عقیده‌ای نیست. و تاریخ نویسان علم می‌گویند که در تمدن‌های قدیم و نیز در تمدن اسلامی، و حتی ایران قبل از اسلام، که هیچ اثر علمی از آن باقی نمانده است، از نظر تکنولوژی بسیار پیشرفته بوده اند. این تکنولوژی حتماً پایه‌های علمی و نظری داشته است. مانند ساختمان سازی، فلزکاری و یا مدیریت امور فنی.

اسماعیلی:

نمونه‌ی آن شیخ بهایی است. در حالی که عالم علوم دینی و نظری است، معمار هم هست.

فانی:

البته معمار بودن شیخ بهایی اثبات نشده است، ولی به هر حال معماری که مسجد شیخ لطف الله را ساخته است، حتماً یک پشتوانه‌ی نظری داشته است، پشتوانه‌ای که البته مکتوب نبوده است. علت آن هم این است که در گذشته، برخی از علوم مکتوب می‌شده اند و برخی علوم سینه به سینه انتقال می‌یافته اند. حوزه‌ی فن و صنعت حوزه‌ی مکتوب نبوده است. اگر امروزه بخواهیم تاریخ علم، به ویژه تاریخ علم دوران ایران قبل از اسلام را بنویسیم، باید به این حوزه بیشتر توجه کنیم. برای تاریخ‌نگاری علم در تمدن اسلامی، در حوزه‌ی علوم نظری مانند ریاضیات و نجوم کارهای بسیاری انجام شده است، ولی به حوزه‌ی صنعت و تکنولوژی بسیار کم توجه شده است. در ایران که هیچ کاری انجام نشده است. توجه به صنعت و تکنولوژی تمدن اسلامی هم باز از غرب شروع شده است. این مطالعات بسیار دشوار است و باید از متون قدیمی مثلاً طرز پارچه بافی، فلزکاری و مانند آن را دریافت و همانطور که گفتیم این موارد بسیار کم مکتوب شده است و در لا به لای کتاب‌های مختلف دیده می‌شود. از مجموع این منابع، می‌توان پیوند بین علم و تکنولوژی را در گذشته دریافت. برای تاریخ‌نگاری علم، اول باید گذشته‌ی خود را بشناسیم. نخستین گام هم شناسایی نسخه‌هایی است که یا شناسایی و چاپ نشده و یا درست خوانده و چاپ نشده است. بعد هم تحقیق در مورد این حوزه هاست. تا تک نگاری‌هایی در مورد دوره‌ها و محل‌ها و موضوعات علم نداشته باشیم، نمی‌توانیم تاریخ علم ایرانی را بنویسیم. نوشتن تاریخ مبتنی بر این تحقیقات اولیه است. وقتی بدون تحقیقات اولیه تاریخ علم می‌نویسیم، دچار کل گویی می‌شویم و فقط اطلاعات عمومی ارائه می‌دهیم. ما امروزه به تحقیقات کاملاً دقیق و جدی در حوزه‌های خاص نیاز داریم. این کار در مورد برخی افراد و دانشمندان انجام شده است. به عنوان مثال مرحوم ابوالقاسم قربانی در مورد چند دانشمند تک نگاری‌هایی دارد. باید اول در مورد صدها تن از دانشمندان این کار را انجام دهیم و بعد به حوزه‌های مختلف بپردازیم. در تاریخ‌نگاری غرب هم همین اتفاق افتاد. نمونه‌ی آن هم نظریه ی اگوست کنتی و بعد جورج سارتن و نیز پیر روسو است. این نظریه به ترقی و تکامل معتقد است و عقیده دارد که علم از یک صورت ابتدایی شروع شده و به این مرحله رسیده است و ما در نگاه به گذشته باید اشتباهات گذشته را کنار بگذاریم. امروزه معتقدند این نگاه به تاریخ علم اشتباه است. آنچه امروز در علم گذشته اشتباه به نظر می‌رسد، در زمان خود علم بوده و کارایی هم داشته است. از قضا یکی از نکات مهم در تاریخ علم، دیدن اشتباهات علمی گذشته و شکست‌ها و عدم موفقیت هاست. در علم، شکست‌ها همان اندازه مهم هستند که موفقیت‌ها و پیروزی ها. در حالی که ما عادت داریم تاریخ پیروزی‌ها و قهرمانی‌ها را بنویسیم و تنها نام قهرمانان را ثبت کرده ایم. بسیاری افراد هم بوده اند که راه‌های خوب و درستی رفته اند، ولی به نتیجه نرسیده اند و فراموش شده اند. تاریخ علم تنها تاریخ قهرمانان و پیروزی‌ها نیست، تاریخ همه‌ی چیزهایی است که می‌توان از آن درس گرفت. ما عادت کرده ایم فقط از خود تعریف کنیم. در مورد خیام و خوارزمی و مثلاً تاریخ جبر کاری انجام نداده ایم.

اسماعیلی:

نخستین چیزی که در نوشتن تاریخ اهمیت دارد، شواهد تاریخی است. بخشی از شواهد مکتوب و منسجم است و بخشی به صورت نامتعین و پراکنده وجود دارد. آیا ما به قدر کافی برای دانش تاریخ علم در ایران شواهد داریم؟

فانی:

بله بسیار داریم. بسیاری از موارد باید استخراج شوند. در مورد تاریخ علم در یونان هم هیچ کتاب و منبع مستقیمی نداریم. با مطالعه‌ی دقیق منابع می‌توان به این موضوعات دست یافت. در حوزه‌ی تاریخ علم به زبان فارسی هم که هم کار نشده است و هم منابع بسیار کم است، چرا که علم به زبان عربی مکتوب می‌شده است. دومین موضوع در مطالعه این است که ببینیم علم جدید چگونه به ایران وارد شده است. علم را نباید این قدر دور ببریم. به طور مثال ببینیم در 150 سال اخیر علم چه تغییر و یا تأثیری در جامعه‌ی ما داشته است؟ امروزه علم به شدت وارد زندگی روزمره شده است. به عنوان مثال کتاب خانه‌هایی مانند کتاب خانه‌ی ناصری و یا کتاب خانه‌ی دارالفنون به کتاب خانه‌ی ملی منتقل شده است. در کتاب خانه‌ی دارالفنون بسیاری از جزوات دانشجویی وجود دارد که نشان می‌دهد مثلاً پزشکی در آن دوره چگونه تدریس می‌شده؟ کتاب هم که در آن دوره کم منتشر می‌شد و از طریق این جزوات می‌توان به بسیاری مسائل پی برد. از این جزوات می‌توان برای نگارش تاریخ پزشکی، شیمی، ریاضیات و فیزیک در 120 سال گذشته استفاده کرد. این دوره بسیار مهم است و برای ما سرآغاز ورود به یک دوره‌ی جدید که ما متأسفانه اصلاً آن را نمی‌شناسیم. ما ابوریحان را بسیار بیشتر از محمود شیمی، از بنیان گذاران شیمی در ایران، می‌شناسیم. از هنگام تأسیس دارالفنون علوم جدید وارد ایران می‌شود و شناخت این دوره، از نظر علمی، اجتماعی و فرهنگی بسیار مهم است. امروزه بدون دانستن تاریخ علم و تاریخ صنعت و فن نمی‌توان تاریخ کاملی نوشت. به تاریخ علم در 150 سال اخیر باید توجه ویژه داشت، چون تاریخ این دوره را دیگر کسی نخواهد نوشت. غربی‌ها هم به دانشمندان قدیمی ما مانند خیام و ابوریحان علاقه مندند و توجهی به علوم در ایران معاصر ندارند و این وظیفه‌ی خود ماست که به این حوزه بپردازیم.

اسماعیلی:

آقای دکتر اکرمی، آیا شما هم معتقدید که باید تاریخ علم و فناوری را با هم نوشت؟

اکرمی:

قرار بر این بود که در دارالفنون علم و تکنولوژی همراه شوند. من به این همراهی معتقدم. من این بحث را یک طیف می‌بینم که یک سر آن فناوری و صنعت است و سر دیگر، علوم پایه (و حتی ریاضیات و منطق)؛ و در هر جای - گاهی ممکن است یکی از این دو پررنگ‌تر شود. در برخی حوزه‌ها این دو کاملاً جدا به نظر می‌رسند و گاهی نیز کاملاً با هم درگیر می‌شوند و علم بلافاصله به تکنولوژی تبدیل می‌شود. مثلاً در حوزه علوم هسته ای. در این حوزه بین علم و فناوری فاصله‌ی چندانی نیست. ممکن است فیزیکدان هسته‌ای در دفتر کار یا منزل یا آزمایشگاه کار خود را نظری ناب، یعنی بدون پیوند با چگونگی کاربست فناورانه، بداند. اما به هر حال، از زمانی که نظریه‌ی انرژی اتمی مطرح می‌شود تا زمانی که اوپنهایمر و دیگران بمب اتمی را می‌سازند، فاصله و زمان زیادی نیست. نمونه‌های فراوان دیگری را می‌توان مثال زد.
در سال حدود 500 هزار اختراع (کمتر یا بیشتر، من آمار دقیقی ندارم) صورت می‌گیرد و این‌ها دستاوردهای علمی هستند که با فاصله‌ی کم یا زیاد به تکنولوژی تبدیل شده اند. اما به هر حال، حوزه‌های بسیار فنی هم وجود دارد که افراد مشغول در آن، هیچ گونه دانش نظری ژرف ندارند. برخی حوزه‌ها هم اساساً بسیار نظری هستند. اگر در این حوزه از تکنولوژی استفاده می‌شود، افراد دیگر آن تکنولوژی را برای استفاده در این حوزه ساخته اند. مانند حوزه‌ی کیهان شناسی. دانش کیهان شناسی از آغاز و انجام و تحول جهان به مثابه‌ی یک کل بحث می‌کند. این حوزه از دانش، هیچ نقش مستقیمی در زندگی روزمره‌ی ما ندارد و ارتباطی هم با تکنولوژی و تولید آن ندارد (یعنی یافته‌های آن به تکنولوژی تبدیل نمی‌شوند)؛ اما بسیار از تکنولوژی بهره می‌برد. تکنولوژی برای این حوزه ابزار است. منجم به بهترین تلسکوپ ها، آن هم تلسکوپ‌های گوناگونی که همواره بهتر و بهتر شوند، نیاز دارد. اینشتین ظاهراً بدون تکنولوژی نظریه‌ی نسبیت خاص و عام را عرضه می‌کند، ولی تکنولوژی پشتوانه‌ی اوست. یعنی اگر آزمایش مایکلسن - مارلی انجام نمی‌گرفت، اینشتین نمی‌توانست یکی از اصول موضوعه‌ی نظریه‌ی نسبیت خاص، یعنی ثابت بودن سرعت نور، را مطرح کند. البته پس از این، اینشتین از ریاضیات استفاده می‌کند و نه از تکنولوژی.
دستاوردهای جدید فلسفه‌ی علم مانند مکتب بر ساخت گرایی اجتماعی social constructivism در این زمینه به ما بسیار کمک می‌کنند. البته این مکتب طرفداران زیادی ندارد. این مکتب عقیده دارد که علم بر ساخته‌ی جامعه است و در خلأ تولید نمی‌شود ولو دانشمند خود از آن آگاه نباشد. علم خود یک نهاد اجتماعی است. دانشمند ممکن است تصور کند در اتاق خود مشغول به کاری انفرادی است و از جامعه دور است؛ ولی این روح جامعه است که در تحقیقات وی خود را بروز می‌دهد. اگر به گونه‌ای هگلی بنگریم، روح مطلق تجلی یافته در جامعه است که از طریق دانشمند به خودآگاهی می‌رسد. یعنی دانشمند بدون این که آگاه باشد، ابزاری در دست یک جریان تاریخی است و نمی تواند ادعا کند در خلأ کار می‌کند؛ چرا که کاملاً با تاریخ و جامعه از اقتصاد تا اخلاق و سیاست و... پیوند خورده است و این همه ساختار ذهنی او را ساخته اند و از او اینشتین یا یک دانشمند دیگر پدید آورده اند. بنابراین در پیوند میان علم و تکنولوژی یک ضرورت در بستر تاریخ وجود دارد. ما امروزه نمی‌دانیم که گذشتگان ما چه قدر علم هیدرولیک می‌دانسته اند، ولی قنات‌هایی با آن عظمت ایجاد کره اند. بی تردید تفکری انتزاعی در رابطه با تکنولوژی‌ای که به کار می‌گرفتند، داشتند. می‌گویند قضیه‌ی فیثاغورث در هندسه را، نخستین بار مصریان در رابطه با طغیان‌های رود نیل و مساحی دوباره‌ی زمین‌ها کرانه‌ی این رود کشف کردند؛ اما در یونان است که این قضیه، و کل هندسه و کل ریاضیات، انتزاعی و زایا می‌شود، زیرا در این سرزمین این علم از فن و صنعت و کاربست علمی بریده است و نظری شده است. عظمت هندسه‌ی اقلیدسی به علت نظری بودن آن است و هنوز پس از حدود دو هزار و سیصد سال، این هندسه برای ما خواندنی و با ارزش است. اگر فقط به بعد کاربردی و عملی آن توجه می‌شد، رشد آن متوقف می‌گردید. از همین روست که در مصر هندسه‌ی نظری متولد نمی‌شود. به هر حال، باید بپذیریم که بین علم و تکنولوژی رابطه وجود دارد و این دو گاه با هم به شدت پیوند خورده اند و گاه از هم جدا هستند. همان طور که گفتیم، امروزه گرایش به بهره گیری از اصطلاح «فناعلم» زیاد است و همه‌ی ما با اصطلاحات و رشته‌هایی چون «زیست - فناوری» و «نانو - فناوری» آشناییم. عصر ما عصر «کلان - علم» (mega science یا big science) و حوزه‌های «بینارشته ای» است.

اسماعیلی:

آقای دکتر اکرمی با تشکر از این که چگونگی همراهی علم و تکنولوژی را تبیین کردید. استاد فانی اشارتی داشتند به علوم قدیم و ورود علوم جدید به ایران. دوران علوم قدیم و علوم جدید در ایران با هم چه تفاوتی دارند؟

اکرمی:

من بر این باور نیستم که در دوران‌های قدیم و جدید علم‌های متفاوتی ایجاد شده اند. اگر در قدیم علم داشته ایم، آن علم کمابیش تکامل یافته و به صورت علم جدید در آمده است. اما علی رغم تلاش گران سنگ گذشتگان در حوزه‌های ریاضیات و نجوم و دیگر حوزه‌های طبیعیات، تفاوتی اساسی میان «علوم قدیم» و «علوم جدید» وجود دارد. البته احتمالاً همان «علوم» کمابیش نیازهای عصر خود را برآورده می‌کرده اند؛ اما به هر حال نباید آن دستاوردها را هم چون علوم جدید بدانیم. علم روش شناسی خاص خود را دارد. شناخت علمی از ویژگی‌هایی برخوردار است که آن را از دیگر شناخت‌ها متمایز می‌کند. جامعه‌شناسی شناخت علمی، با دستاوردهای مهمش، به ما می‌گوید که نباید، مثلاً، فیزیک پیشانیوتنی را از جنس فیزیک نیوتنی، و به همان اندازه علمی (صرف نظر از درست یا نادرست بودنش) بدانیم. فیزیک کنونی ما چونان علم، با گالیله و نیوتن پایه گذاری شده است و حتماً با علم فیزیک سابق، که در حوزه‌ی طبیعیات بود، تفاوت دارد. این علم در غرب متولد شد، ولی بنده بر این باورم که، صرف نظر از درست یا نادرست بودنش، کاملاً جهانی است. یکی از ویژگی‌های علم مدرن، که برجسته‌ترین تجلی آن فیزیک است، جهانی بودن آن است. این علم وقتی وارد کشورهایی مانند ایران و چین و هند شد، یک علم جدید بود، هرچند ما سوابقی از این علم را داشتیم و می‌توانستیم با آن ارتباط برقرار کنیم. این علم جدید می‌توانست مسائل جدید را تبیین کند، ابزارسازی کند و بسیاری مسائل دیگر را پاسخ دهد که در توان علم قدیم نبود. این علم جدید جهانی و متعلق به همه‌ی انسان‌ها بود. همه‌ی کشورها، دیر یا زود، دریافتند که انسان جدید به علم جدید نیاز دارد.
از همین رو بود که دارالفنون و مدارس جدید تأسیس شدند. این علم باید وارد می‌شد و همراه با آن، اشخاصی نیز از غرب برای عرضه و آموزش آن به کشور ما وارد شدند. این علم از بالا، یعنی از دارالفنون که نوعی دانشگاه بود، شروع شد، و بعد به مدارس رسید. مدارس رشدیه و غیره تازه بعد از دوره‌ی مشروطه شکل می‌گیرند. در سال 1313 این ضرورت اجتماعی - تاریخی ایجاب می‌کرد که دارای دانشگاه شویم و دانشگاه تهران تأسیس شد (ممکن است در فعلیت یافتن این یا آن ضرورت اجتماعی - تاریخی چند سال تأخیر یا تقدیم وجود داشته باشد). در همه‌ی کشورهای جهان این ضرورتی بود که اتفاق افتاد. گاهی نیز ممکن بود ورود علم فرمایشی یا از سوی یک کشور استعمارگر باشد چنان که می‌توان پدید آمدن نهادهای علمی گوناگون را در کشورهایی که مستقیماً مستعمره‌ی کشورهای غربی بودند، مشاهده کرد. مثلاً کتاب خانه‌های مدرنی که در هند پدید آمده اند.

اسماعیلی:

دانشگاه کابل پنج سال زودتر از دانشگاه تهران تأسیس شده است.

اکرمی:

این موارد نشان می‌دهد که ایران ورود به دنیای جدید را خیلی هم دیر آغاز کرده است. کشوری که زمانی خود دارای آکادمی جندی شاپور بوده است؛ یا در جهان اسلام که بیت الحکمه و نظامیه‌ها را داشتیم، ورود دانشگاه در سال 1313 بسیار دیر بوده است. البته امروز از نظر کمی در سطح بسیار خوبی هستیم و زمانی است که باید به کیفیت بپردازیم. اکنون در تنوع رشته‌ها و تعداد افرادی که مشغول به تحصیل در دانشگاه‌ها هستند (صرف نظر از کیفیت که پراکنش خاص خود، از خوب تا بد، را دارد)، تقریباً هم طراز با بعضی از کشورهای اروپایی هستیم. مسلماً تا ده سال آینده باید از نظر کیفیت نیز به وضعیت مطلوبی برسیم.

اسماعیلی:

به بخش پایانی بحث امروز بپردازیم. ما از یک گذشته‌ی علمی بسیار درخشان برخورداریم که در جای خود بسیار شایسته است و باید به آن بسیار توجه کنیم و به بازخوانی آن اهتمام ورزیم. اما مسلماً آن چه امروز یک رشته‌ی دانشگاهی به نام تاریخ علم است، مشکلات و مسائلی دارد. اگر ممکن است در مورد مسائل و نیز متد و روش‌های این رشته صحبت کنید و بفرمایید چگونه می‌توان افق آینده‌ی آن را ترسیم کرد.

اکرمی:

در این سه سالی که در این رشته دانشجو پذیرفته شده است، من همیشه افتخار حضور داشته ام. از مصاحبه برای پذیرش در نخستین دوره تاکنون، به جز یک وقفه‌ی یک نیم سالی، که به دلایل و عللی از همکاری معذور بودم. در این رشته درس‌های تاریخ نجوم اسلامی (1) و (2)، مبانی نجوم قدیم و جدید، فلسفه‌ی علم و متون تخصصی را (به زبان انگلیسی) تدریس کرده ام و می‌کنم.
پیشبرد اهداف با مشکلات جدی‌ای رو به رو است. بدون در نظر گرفتن اولویت خاص باید عرض کنم که اولین مشکل عدم دستیابی آسان به منابع است. مسئولان علاقه مند به این رشته باید بپذیرند این رشته و پژوهشکده‌ی علم و مؤسسه‌های ذی ربط دیگر، نیاز به هزینه‌های فراوان و بی دریغ دارند. چرا که اولین نیاز ما بخش سخت افزاری و نرم افزاری بسیار قوی است، که متأسفانه در این زمینه فوق العاده ضعف داریم. هنوز تا دستیابی به فضای فیزیکی کافی راه درازی در پیش است. هنوز در کشور یک بخش خدمات اینترنتی - الکترونیکی قوی نداریم. بخش عظیمی از منافع تاریخ علم در کتاب خانه‌های مختلف مانند کتاب خانه‌ی دانشگاه تهران، کتاب خانه‌ی ملی، کتاب خانه‌ی آیت الله مرعشی، کتاب خانه‌ی مجلس کتابخانه‌های مصر، ترکیه، هلند، انگلستان، فرانسه، آلمان، شبه قاره و... پراکنده است. کتاب‌های زیادی دست افراد است. برخی از این کتاب‌ها و منابع هنوز شناخته نشده اند. یا اگر شناخته شده هستند، اطلاع رسانی لازم صورت نگرفته است. از بیشتر آن‌ها نسخه‌ی الکترونیکی‌ای برای استفاده‌ی دانشجو یا محقق وجود ندارد. پژوهشکده و مؤسسه‌های ذی ربط دیگر باید بتوانند با این کتاب خانه‌ها پیوند برقرار کنند و مرکزی ایجاد شود که همه‌ی نسخ خطی به صورت نسخه‌ی الکترونیک در آن نگهداری شوند و به آسانی در اختیار افراد ذی صلاح سراسر جهان قرار گیرند. محتوای این نسخ خطی برای ما اهمیت دارد و هر کس از هر جای دنیا باید این حق را داشته باشد که به شناساندن، تصحیح و انتشار آن آثار بپردازد. بسیاری از این نسخ خطی در خانه‌ی افراد است و آن‌ها هم مایل نیستند در اختیار کسی قرار دهند. باید با همکاری دولت یک فراخوان ملی داده شود که همه‌ی کسانی که آثاری در منزل خود دارند، با احساس امنیت کامل، به این مرکز مراجعه کنند تا از آن عکس و نسخه‌ی الکترونیک تهیه شود، دارای شناسنامه شود و اصل اثر به صاحبش بازگردانده شود تا در شرایط مطلوب آن را نگهداری کند یا حق نگهداری را به هر شکل، البته در چارچوب منافع راستین ملی، به هر شخص حقیقی یا حقوقی واگذار کند. سال‌ها پیش این طرح، حتی با ابعادی گسترده تر، از سوی بنیاد دانشنامه‌ی بزرگ فارسی پیشنهاد شد. به این ترتیب، یک بانک اطلاعاتی قوی باید ایجاد شود.
تربیت متخصص تاریخ علم باید یک وظیفه‌ی ملی تلقی شود و مسئولان و نهادهای ذی ربط باید از هیچ کوششی در تحقق شایسته‌ی آن دریغ نورزند. مسأله‌ی دوم این است که کسانی باید جذب این رشته شوند که به آن علاقه دارند و عشق می‌ورزند و از توانایی و خلاقیت فکری لازم در کسب دانش و فن درخور و بهره برداری بهینه از اسناد برخوردارند و می‌دانند که چه رشته‌ی جذاب و نیازمند ابتکارات ویژه، اما شاید فاید درآمد مالی مطلوبی، را برگزیده اند. روشن است که افراد مستعد به آسانی جذب نمی‌شوند؛ مگر آن که در رقابت با رشته‌های مطلوب دیگر، انگیزه‌ی لازم برای برگزیدن این رشته را داشته باشند. دورنمای شغلی مناسب می‌تواند رقابت خوبی میان داوطلبان پدید آورد. دولت باید از این رشته و تحصیل کردگان آن حمایت کند. امکان ادامه‌ی تحصیل در شرایط مطلوب یکی دیگر از انگیزه هاست.
بعضی از پذیرفته شدگان این رشته، فارغ التحصیلان دانشگاه‌های خوب کشور و در رشته‌های نسبتاً پول ساز بوده اند؛ ولی با دغدغه‌ی خاطر و علاقه‌ی خاص این رشته را انتخاب کرده اند. برای این افراد باید زمینه‌ی پژوهش در دوره‌ی تحصیل فراهم شود و از آینده هم مطمئن باشند و نگرانی مادی نداشته باشند. اگر انگیزه قوی باشد، بهتر می‌توان دست به انتخاب زد. برای این رشته مصاحبه هم لازم است. اما، احتمالاً به خاطر سوء استفاده ها، وزارت متبوع، طرح آ. ت. ت. و مصاحبه را لغو کرده است.
مسأله‌ی سوم تأمین اعضای هیأت علمی و پذیرش دانشجوی دکتری است. هم اینک افراد انگشت شماری در این حوزه تدریس می‌کنند و متخصصان آکادمیایی آن در کشور به شمار انگشتان یک دست نمی‌رسد. دکتری بعضی از مدرسان در یک رشته‌ی دیگر است. باید به فکر تربیت افراد متخصص برای تدریس در این رشته با بهره گیری از امکانات خارج از کشور باشیم. تأسیس دوره‌ی دکتری در کشور، نیاز به صبوری و بررسی بیشتری داشت هر چند تأسیس آن بر پایه‌ی نیت خیر بوده باشد. یا باید چند دانشجو را به خارج اعزام کرد یا باید با دقت کامل، در یک کار جمعی، برنامه‌ی مناسب دکتری را تدوین کرد و با حمایت جدی مسئولان، امکان آوردن تعدادی استاد به داخل را فراهم ساخت. برنامه‌ای که اینک در حال اجراست، فاقد حداقل معیارهای لازم در تدوین برنامه‌ی دکتری به طور عام و برنامه‌ی دکتری تاریخ علم به طور خاص و موجب تأسف است. گوئی کسی بدون حضور ذهن و با عجله آن را در دو سه صفحه سرهم بندی کرده است (با منابع اندکی که بعضاً نادرست یا ضعیفند). من خیلی مشکل پسند نیستم و اعتقاد دارم که با دارا بودن شرایط حداقلی، باید دست به تأسیس بعضی از رشته‌ها و دوره‌ها زد. اما دردناک است که بعضی از مدرسان این دوره هنوز یک تاریخ علم مطلوب در سطح کارشناسی هم عرضه نکرده اند، تا چه برسد به سطح کارشناسی ارشد و دکتری.
مشکل چهارم عدم وجود متولی آکادمیک تثبیت شده با کادر و مدیریت ثابت و دارای برنامه است. جا به جا کردن یا برگماری افراد بدون در نظر گرفتن مصالح ملی در سیاست گذاری علمی بلائی است که همه باید بکوشیم از آن رهایی یابیم. انتشار مجله‌ی تاریخ علم، متأسفانه همانند بسیاری از کارهای دیگر، مدت‌ها متوقف شده بود.
مسأله‌ی دیگر مشکل مالی، یعنی داشتن منبع مالی لازم و هزینه کردن شایسته‌ی آن، مشکلی است که با گفتن آن مثنوی هفتاد من کاغذ شود.

اسماعیلی:

آیا واقعاً بودجه این قدر نقش تعیین کننده دارد؟ در یک سمینار یکی از اساتید سؤال می‌کرد آیا این که در بسط علم دولت و منابع را بسیار تعیین کننده می‌دانید، درست است؟ فلان عالم در قرن پنجم، آیا با حمایت دولت علم شد؟ یا پس از این که عالم شد دولت از او حمایت کرد؟

اکرمی:

منابع مالی و هزینه کردن درست آن‌ها در پژوهش علمی پس از نیروی انسانی قرار دارند، یا در صورت لازم بودن منابع مالی برای تربیت و جذب متخصصان، حتی پیش از نیروی انسانی جای می‌گیرند. به ویژه در عصر کلان علم و فعالیت علمی به مثابه‌ی یک کار جمعی با ابعاد بس بزرگ. بنابراین منابع و مدیریت مالی در تولید علم بسیار اهمیت دارند. این منابع در دست دولت و بخش خصوصی، با تناسب گوناگون در کشورهای گوناگون، است. در کشورهایی چون کشور ما، بخش اعظم، یا حتی همه، منابع مالی در دست دولت است و دولت‌ها نقش مؤثرتری دارند. از این رو، باید امیدوار باشیم که دولت‌ها وظیفه‌ی خود را در این زمینه، هم چون زمینه‌های دیگر، دریابند و اگر به بخش خصوصی کمک نمی‌کنند تا توان لازم را در این زمینه به دست آورد، خود به وظیفه‌ی حمایتی عمل کنند. نبوغ یا دستِ کم استعداد فردی از یک سو، و علاقه و تلاش و پشتکار شخصی برای دستیابی به دانش و تخصص درخور لازم است و ما چنین افرادی را کم نداشته ایم و کم نداریم. ولی تا به درستی و به قدر کافی هزینه نشود و این افراد هرگونه که لازم است، مورد حمایت قرار نگیرند، هرز خواهند رفت. بخش خصوصی توان حمایت از پژوهش را ندارد. گذشته از این که در کشور ما پژوهش‌ها در میان مردم نیز جایگاه و خریدار لازم را ندارد. اگر قرار است نتیجه‌ی پژوهش به صورت کتاب منتشر شود، به شمارگان کتاب‌های مهم پژوهشی در کشورمان نگاه کنید. این دردناک است که در کشوری که حکومت برآمده از انقلاب اسلامی در آن بر سر کار است اثر گران سنگی چون دایره المعارف بزرگ اسلامی نمی‌تواند پنج هزار نسخه‌ی چاپ شده‌ی هر جلدش را، که هر یک مثلاً دویست هزار تومان (اندکی کمتر یا بیشتر) هزینه برداشته است، به حدود ده هزار تومان (اندکی کمتر یا بیشتر)، آن هم طی چند سال، بفروشد؛ در حالی که در ترکیه‌ی لائیک یک صد و بیست هزار نسخه از دائره المعارفی اسلامی که به مراتب ضعیف‌تر از دایره المعارف بزرگ اسلامی است، به سرعت به فروش می‌رود؛ من از وضع دایره المعارف تشیع در این بزرگ‌ترین کشور شیعی چیزی نمی‌گویم که استاد بزرگوار جناب فانی تشریف دارند. هر مقام یا هر شخص حقیقی و حقوقی می‌تواند توجیهات خودش را بیان کند. اما دلسوزانه باید بپذیریم که به راستی تجدید نظری جدی در سیاست گذاری‌های علمی و پژوهشی کشور لازم است و در این امر دولت فعلاً نقشی قاطع دارد و اگر همه بخش خصوصی را جمع کنیم، نقش آن باز هم در برابر نقش دولت بسیار اندک است.

اسماعیلی:

ولی دولت در جاهایی هم هزینه کرد و نتیجه نگرفت.

اکرمی:

به علت مدیریت ناتوان در دو سطح کلان و خرد این اتفاق افتاده است، مدیریت هم در همه‌ی عرصه‌های مرتبط با هم، مورد نظر است. در این امر باید هم رویکرد کل نگر داشت هم نگاه جزءنگر. برنامه ریزی دقیق درازمدت با توجه به ابعاد عملیاتی و اجرایی، و ایجاد نهادهای لازم و گماشتن متخصصان با اختیارات و وظایف و منابع مالی، و در عین حال با پاسخ گویی لازم، می‌تواند ما را به هدف برساند. آن مواردی که مورد نظر شماست، یا مدیریت ناتوان داشته اند، یا مدیریت توانا نتوانسته از دستگاه‌های دیگر در هماهنگی لازم با دستگاه خود استفاده کند؛ که البته فکر می‌کنم نقش اصلی در شکست برنامه ها، از مدیریت ناتوان بوده است. افرادی فاقد حداقل صلاحیت در رأس یک مؤسسه‌ی پژوهشی قرار گرفته اند و پس از چند سال میلیاردها ریال را هزینه کرده اند، بی آن که در راستای اهداف سازمانی خود قدمی برداشته و پژوهشی انجام داده یا اثری منتشر کرده باشند. دردناک این جاست که احساس امنیت هم می‌کنند و به سرست‌های دیگر (معمولاً بالاتر) می‌روند یا با حقوق و مزایای بالا بازنشسته می‌شوند، بی آن که در برابر اعمال خود پاسخ گو باشند. لازم است که وزارت متبوع یا سازمان بازرسی کل کشور یا نهاد دیگری، از این افراد کارنامه‌ی کاری مطالبه کند و برخورد قاطعی با مدیران نالایقی که پست‌ها را به ناحق اشغال می‌کنند و ضربه‌های ویرانگر به منافع ملی می‌زنند، داشته باشند. حتی امیدوارم مجلس شورای اسلامی به گونه‌ای مناسب در سرنوشت مدیریت مراکز مهم آموزشی و پژوهشی تحقیق و تفحص داشته باشد.

اسماعیلی:

جناب استاد فانی، در بخش قبلی اشاره‌ای داشتید به نوشتن تاریخ علم در ایران. ملزومات نوشتن تاریخ علم چیست؟

فانی:

اجازه بدهید به چند نکته اشاره کنم، اول از همه، آسیب شناسی کلی‌تری را مطرح کنم و آن آسیب شناسی فرهنگی و نگرشی است. در تقسیم بندی علوم چند شاخه داریم. علوم پایه، علوم نظری و علوم کاربردی یا تکنولوژی و صنعت. بین این چهار دسته تفاوت‌هایی هست. امروزه این رشته‌ها بسیار نزدیک‌تر از گذشته اند و بر هم تأثیر و تأثر دارند. دومین نکته این است که ما ملتی هستیم که عادت کرده ایم به گذشته‌ی خود بسیار ببالیم. این بد نیست به شرط این که انگیزه ساز شناسایی بیشتر این گذشته و پیشرفت‌های آینده شود. ولی چون این شناسایی نیاز به کار و زحمت فراوان دارد، در مرحله‌ی تعریف و تمجید باقی مانده ایم.
نکته‌ی بعدی در مورد تفاوت این علوم است. امروزه وقتی در تلویزیون یا رسانه‌های از پیشرفت علمی می‌گویند، منظور یک اختراع صنعتی در یک حوزه‌ی خاص است. این اطلاع رسانی بد نیست؛ ولی در افکار مردم چنین جا می‌افتد که اختراع صنعتی یعنی علم. در حالی که چنین نیست. در جهان سالانه ده‌ها هزار اختراع صورت می‌گیرد، ولی این علم نیست. علم به معنای علوم پایه و علوم نظری باید پیشرفت کند. ما وزارت علوم داریم و وزارت صنایع. پس این دو با یکدیگر تفاوت دارند. وزارت علوم، نام فناوری هم دارد. چون تکنولوژی اینجا معنای متفاوتی با صنعت دارد. باید سعی کنیم جوانان را به دانش‌های اصیل و بنیادین سوق دهیم.
از این آسیب شناسی که بگذریم، من عقیده دارم علم اکنون در ایران در حال پیشرفت است و در کنار آن تاریخ علم هم می‌تواند پیشرفت کند. در مورد تاریخ علم، تصور می‌کنم مشکلی که امروزه دانشگاه‌های ما دارند و گذشتگان ما نداشتند، این است که دانشجویان ما کمبودی نسبت به گذشته دارند. مطالعه‌ی تاریخ علم در ایران و در جهان اسلام، بدون زبان عربی؛ که زبان علمی قرون متمادی در ایران و جهان اسلام بوده است، امکان ندارد. دانستن زبان عربی باید شرط پذیرش دانشجو در این رشته باشد. طبعاً باید یک زبان خارجی هم بدانند.
شرط مهم‌تر این است که از فارغ التحصیل تاریخ علم و فلسفه‌ی علم، که حوزه‌ی کاری او به تحقیق و تدریس منحصر می‌شود، حمایت شود.
تاریخ علم اول باید به صورت تک نگاری‌ها آغاز شود و این تک نگاری‌ها به حمایت نیاز دارد. امیدوارم که ما بتوانیم در این حیطه پیشرفت کنیم و در دهه‌ی بعد مخاطب جهانی داشته باشیم.

اسماعیلی:

با تشکر از اساتید محترم و وقتی که در اختیار ما گذاشتند.

پی‌نوشت‌ها:

1- عضو هیأت علمی پژوهشکده‌ی علم، دانشگاه تهران

منبع مقاله :
کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، شماره 125، صص 28-39.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط