مترجم: شجاع احمدوند
ظهور یک دولت مرکزی حاکم بر قلمروی که اکنون سودان نام دارد، بخشی از تاریخ مدرن آن کشور محسوب می شود. قبل از قرن نوزدهم، این منطقه مجموعه ای از اجتماعات مختلف بود، از گروه های قومی نسبتاً کوچک و مجزا گرفته تا ساختارهای بزرگ تر حکومتی در کرانه ی نیل و دارفور. ایجاد دولت واحدی که بر بخش عمده ی سرزمین کنونی آن حکومت می کند ناشی از اشغال منطقه توسط حاکم دولت عثمانی در مصر، محمد علی، در دهه ی 1820 بود. این حکومت «ترک - مصری» تا دهه ی 1880 برقرار بود و سپس با انقلاب مهدیون از میان رفت. بخش عمده ای از مسائل اساسی در باب تعریف ماهیت و نقش دولت مرکزی قبلاً در قالب این تجربه ی قرن نوزدهم ظاهر شده بود.
به سبب تنوع انسانی ساکن در منطقه ی تحت اختیار دولت سودان، حتی در دوره ای که رهبران آن منشأ سودانی داشتند، این کشور اکثریت جمعیتی متجانسی را نشان نمی داد. برای مثال، اگرچه مطابق سرشماری سال 56-1955 پنجاه و یک درصد جمعیت سودان به زبان عربی سخن می گفتند، تنها 39 درصد آن ها «عرب تبار» شناخته می شدند. (1) بیش از یک صد زبان مختلف در این کشور رایج است و تعداد گروه های قومی و فرقه ای مختلف از آن هم بیش تر است. در واقع آن چه بنیان لازم برای هویت مشترک را در میان سودانی ها به وجود آورده، مذهب است. حدود 75 درصد جمعیت مسلمان هستند، و به رغم آن که گروه های اسلامی متعددی در آن جا وجود دارند اما همه ی آن ها اسلام را عامل پیوند دهنده تلقی می کنند. مسلمانان در مناطق شمالی که دو سوم کشور را تشکیل می دهد تمرکز دارند. این بدان معناست که در بخش جنوبی کشور، اکثریت مردم غیرمسلمانند، ولی هویت دینی، قومی و زبانی مشترکی ندارند.
مسئله ای که حکومت های مرکزی در این جامعه ی متکثر با آن روبه رو هستند، به وجود آوردن هویتی است که بتواند کسب مشروعیت کند، و همچنین تأسیس سازوکارهایی که پاسخگوی نیازهای مردم باشد. مسائل مربوط به اجماع/ هویت و شورا/ مشارکت برای دولت مرکزی سودان اهمیت زیادی دارد. هر اندازه دولت در تأسیس بنیادهای مشروعیتی مذکور ناکام بماند، برای ماندن در قدرت به ابزارهای نظامی متوسل می شود. البته، دول خارجی چون بریتانیا نیز تلاش زیادی به عمل آوردند تا با استفاده از سازوکارهای مختلف شورا، فراتر از حاکمیت ساده، ولو از طریق زور روند و زمینه ای را برای مشارکت عمومی فراهم کنند.
از زمان استقرار دولت مرکزی توسط فاتحان ترک - مصری در دهه ی 1820، حاکمان سودان از مضامین اسلامی برای جلب نظر بزرگ ترین گروه ها در داخل جامعه بهره می گرفتند. سپاهیان محمد علی مشتمل بر معلمان اسلامی از دانشگاه بزرگ اسلامی الازهر در قاهره، مردم محلی را تحت فشار قرار می دادند تا حکام جدید را در مقام نمایندگان سلطان - خلیفه ی اسلام بپذیرند. بعدها، توجیه اصلی دولت مهدی توسل به اصول اسلامی بود. حتی برتیانیایی ها بر آن بودند تا خود را حافظ اسلام قلمداد کنند و همکاری نزدیکی با شخصیت های برجسته ی اسلامی داشتند. ولی، از آن جا که تجربه ی اسلامی در سودان تجربه ی پیچیده و متکثری بود، هم رهبران حاکم از مضامین اسلامی بهره می گرفتند و هم گروه های اپوزیسیون. همان طور که مخالفت مهدی با حکام ترک - مصری مبتنی بر اصول اسلامی بود، مباحث مخالفان مهدی با حکام ترک - مصری مبتنی بر اصول اسلامی بود، مباحث مخالفان مهدی نیز مبتنی بر مفاهیم اسلامی بود. در قرن بیستم، دو مضمون بزرگ ناسیونالیست های سودانی - وحدت دره ی نیل، و سودان برای سودانی ها - در راستای احساسات مسلمانان مطرح شدند. متعاقب استقلال در سال 1956، هم رژیم نظامی و هم نظام پارلمانی، برای تأمین بخشی از مشروعیت خود به مضامین اسلامی متوسل شدند.
این اشارات از این جهت بسیار مهم هستند که بدانیم حکومتی که در سال 1989 بر اثر کودتای نظامی بر سر کار آمد، نخستین دولتی نبود که برای کسب مشروعیت مستقیماً به مضامین اسلامی متوسل می شد. همه ی دولت های مرکزی از اوایل قرن نوزدهم چنین گرایش های مشابهی داشتند؛ هر چند هر نظام سیاسی جهت گیری های اسلامی خود را به شیوه ای متفاوت مطرح می کرد. در واقع، آن چه نظام سیاسی برپا شده در 1989 را از دیگران متمایز می کند، شیوه ی جدید احیاگری اسلامی در جبهه ی ملی اسلامی (NIF) است، نه توسل این نظام به مضامین اسلامی.
قبل از قرن بیستم، حکومت مرکزی تلاش اندکی برای مشورت با افکار عمومی یا یافتن راه هایی برای مشارکت دادن مردم سودان در قدرت به عمل می آورد. نیاز چندانی به پذیرفتن اصول دموکراتیک یا حق تعیین سرنوشت عمومی احساس نمی شد. در دوره ی حکومت ترک - مصری استفاده از نیروهای محلی در امور حکومتی و جلب حمایت مردمی از حکومت صرفاً در راستای حفظ امنیت، افزایش کارآمدی حکومت و آسایش مردم بود. به این ترتیب، رهبران صوفی اخوان المسلمین، خصوصاً ختمیه، با حکام مصری همکاری می کردند و تلاش می کردند تا پذیرش حکومت ترک - مصری را نزد مردم تضمین کنند. مثلاً یکی از رهبران ختمیه در مذاکرات منجر به ختم شورش بزرگ نیروهای محلی کاسالا (2) در سال 1862، نقش مهمی داشت. (3) زمانی که انقلاب مهدیون بالا گرفت، ختمیه مبدل به یکی از منابع اصلی مخالفت با این جنبش و حمایت از دولت شد. بدین سان، برخی از سران قبایل سودانی به مقام حکام ایالات منصوب شدند، اما هدف این کار به جای آن که به رسمیت شناختن حقوق سودانی ها برای حاکمیت بر سرنوشت خودشان و تأکید بر مشارکت عمومی آن ها باشد، ناشی از «اشتیاق شدید سیاسی به افزایش نفوذ بر سودانی ها» (4) بود.
جنبش مهدیون در اوایل دهه ی 1880 به عنوان انقلابی اسلامی با هدف از میان بردن حکام ترک - مصری و در نهایت تأسیس دولت و جامعه ای اسلامی در سراسر جهان اسلام، با مشارکت وسیع مردمی همراه شد. در جنبش مهدیون، هدف مشارکت عمومی و بسیج مردمی، شناسایی اقتدار روحانی مهدی بود. اصلاً گمان مشارکت دموکراتیک در حکومت مطرح نبود. ساختار دولت، سلسله مراتبی بود، هر چند مشورت و وساطت در موضوعات عملی سیاسی که ارتباط مستقیمی با دعاوی عمومی مهدی نداشتند، وجود داشت. معلمان و فرماندهان برجسته ی محلی نقش مهمی در بسیج و هدایت فعالیت های عمومی مردم ایفا می کردند.تجارب دولت مرکزی در دوره ی حکومت ترک - مصری و جنبش مهدیون، سنت و بنیادی را برای اقدامات سیاسی فراهم کرد که اهمیت خود را در قرن بیستم نیز حفظ کرد. یکی از ابعاد این مسئله، اهمیت یافتن ساختارهای میانجی میان مردم و دولت مرکزی بود. تجارب قرن نوزدهم، شرایط مناسبی را فراهم آورد که آلبرت حورانی آن را «سیاست بر متنفذان» (5) نام نهاد، که به واسطه ی آن «متنفذان جامعه» خط ارتباطی مهمی را میان مردم و دولت مرکزی برقرار ساختند. (6) در این نظام:
نفوذ سیاسی متنفذان مبتنی بر دو عامل بود: از یک سو، آن ها باید دسترسی به قدرت می داشتند تا در دربار از توان مشاوره، هشدار، و به طور کلی صحبت کردن در مورد جامعه یا بخشی از آن برخوردار شوند. از سوی دیگر، باید خود نیز قدرتی (صرف نظر از شکل و منبع آن) به دست می آوردند تا وابسته به حکام نباشند و این قدرت به آن ها، موقعیتی بدهد که در مقام رهبری «طبیعی» مورد قبول مردم باشند. (7)
متنفذان در سودان رهبران گروه های بزرگ قومی و قبیله ای و جماعات بزرگ اسلامی بودند. به موازان این که تحولات اجتماعی - اقتصادی عصر مدرن استقلال قبایل را از بسیاری جهات دست خوش تغییر و دگرگونی کرد، «متنفذان اسلامی» به شکل فزاینده نقش های مهمی را در این الگوی سیاسی کسب کردند. این روند از قرن نوزدهم آغاز شد و در قرن بیستم نیز تداوم یافت. صرف نظر از این که این متنفذان سران قبایل باشند یا متنفذان دینی، در آغاز قرن بیستم الگویی شکل گرفت که به واسطه ی آن حکومت مرکزی معمولاً از مجرای همین «سیاست متنفذان» با مردم ارتباط برقرار می کرد.
برخی از ریشه های دو جریان مهم اواخر قرن بیستم - تأکید بر هویت و میل به مشارکت سیاسی مردمی - را می توان در این تجارب قرن نوزدهم یافت که شکل و شمایل ویژه ای نیز دارند. زمانی که حکام دولت مرکزی بیش از غلبه ی نظامی بر عنصر هویت تأکید می کنند، معمولاً این تأکید را با واژگان اسلامی بیان می کنند، و زمانی که حکام در می یابند که ضرورت دارد برخی از تمایلات مردمی را به رسمیت بشناسند، این امر از طریق ساختارهای واسطه یعنی سیاست متنفذان انجام می شود. این میراث اهمیت بسیار زیادی برای ساختار حاکمیت در سودان قرن بیستم دارد.
پینوشتها:
1. Karol Jozef Krotki, First Population Census of Sudan 1955/56: 21 Facts about the Sudanese (Khartoum: Ministry for Social Affairs, 1958), P. 26.
2. .Kasala
3. Na’um shuqayr, Tarikh al-sudan al-hadith (Cairo: n. p., 1903), 3: 40-48.
4. Richard Hill, Egypt in the Sudan, 1820-1881 (London: Oxford University Press. 1959), p. 108.
5. Politics of notables.
6. Albert Hourani, “Ottoman Reform and the Politics of Notables,” in Beginnings of Modernization in the Middle East: The Nineteenth Century, ed. William R. Polk and Richard L. Chambers (Chicago: University of Chicago Press, 1968), p. 45.
7. Ibid., p. 64.
اسپوزیتو، جان ال؛ ( 1392)، جنبش های اسلامی معاصر، دکتر شجاع احمدوند، تهران: نشر نی، چاپ چهارم