از رابعه دخترِ کعب قُزداری جز از زندگانی افسانه آمیزش که بی شک برساختهی خیالات افسانه سازان است، چند غزل لطیف عاشقانه بر جای مانده است که احتمالاً همانها موجب اشتهار او به عاشق پیشگی و شاهد بازی گردیده. او یکی از نخستین زنان سخنگوی پارسی است که در قرن چهارم میزیست و گفتهاند پدرش از امارت جویان عرب بوده و خود او به غلامی از غلامان برادرش به نام بکتاش عشق میورزیده است. مشروح افسانه عاشقی و دلدادگیاش به بکتاش را باید در منظومهی گلستان ارم رضا قلی خان هدایت دید. محمد عوفی در لباب الالباب به بی پرواییاش در عاشق پیشگی و شاهد بازی اشاره کرده و علاوه بر شعر پارسی او را دارای اشعار عربی هم خوانده است. برخی از صوفیان برخلاف عوفی در او ظنّی نیک بستند و در شعرهای عاشقانهاش به دنبال جلوههایی از حقیقت گشتند. غزلهایش اگر چه اندک، دارای معانی لطیف عاشقانه، است و در میان خواص و عوام شهرتی دارد. از همه معروفتر اینهاست:
عشق او باز آندر آوردم به بند *** کوشش بسیار نامد سودمندعشق دریایی کرانه ناپدید *** کی توان کردن شنا ای هوشمند
عشق را خواهی که تا پایان بری *** بس که بپسندید باید ناپسند
زشت باید دید و انگارید خوب *** زهر باید خورد و انگارید قند
توسنی کردم ندانستم همی *** کز کشیدن تنگتر گردد رسن
ز بس گل که در باغ مأوی گرفت *** چمن رنگ ارتنگ مانی گرفت
مگر چشم مجنون به ابر اندرست *** که گل رنگ رخسار لیلی گرفت
به می ماند اندر عقیقین قدح *** سرشکی که در لاله مأوی گرفت
سَرِ نرگس تازه از زر و سیم *** نشان سر تاج کسری گرفت
چو رهبان شد اندر لباس کبود *** بنفش مگر دین ترسی گرفت
منبع مقاله :
ترابی، سیّدمحمد؛ (1392)، نگاهی به تاریخ و ادبیات ایران (جلد اول) (از روزگار پیش از اسلام تا پایان قرن هشتم)، تهران، انتشارات ققنوس، چاپ اول